مهدویت و امامت
غیبت امام زمان(عج)
آغاز غیبت امام عصر(عج) میتوانست بحرانی در میان شیعیان ایجاد کند و موجب شگفتی و سرگردانی آنان گردد; اما این امر اتفاق نیفتاد، زیرا رسول خدا و ائمهی معصومین از همان آغاز همراه با معرفی امام مهدی(عج) به مسلمانان، وقوع غیبت آن حضرت و کیفیت آن را هم گزارش نموده بودند تا پذیرش آن از سوی آنان آسان گردد. خصوصاً آنکه عسکریین (امام هادی و امام عسکری (علیهما السلام ) با کاهش ارتباط مستقیم خود با شیعیان و گسترش و تقویت نهاد وکالت، آمادگی لازم پذیرش این امر را بیش از پیش فراهم ساختند.
در این نوشتار به بررسی برخی از مباحث غیبت آن حضرت و علل آن پرداخته میشود.
آیا مسئله غیبت مختص به امام زمان(عج) است؟
اکبر اسد علیزاده
مسألهی غیبت مختص به امام عصر ـ ارواحنا فداه ـ نیست. طبق بیان قرآن کریم و روایات فراوان، تعدادی از پیامبران گذشته، از جمله: صالح، یونس، موسی، عیسی و خضر(علیهم السلام) نیز به عللی، همچون امتحان امت خود، غیبت اختیار کرده، از انظار مردم پنهان شدهاند!
ابوبصیر میگوید:
از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که میفرمود:[1] رسول خدا(صلی الله علیه وآله) میگوید: تمام غیبتهای پیامبران، در زندگی قائم ما اهلبیت نیز مو به مو جاری است. عرض کردم، آیا قائم شما از اهل بیت است؟ حضرت فرمود: ای ابوبصیر، او پنجمین فرزند پسر موسی کاظم(علیه السلام)و فرزند بانوی کنیزان عالم است. غیبتش چندان طولانی میگردد که اهل باطل دچار تردید میشوند; سپس خداوند او را ظاهر کرده، شرق و غرب جهان را به دست او میگشاید و عیسی بن مریم از آسمان فرود میآید و پشت سر او نماز میگزارد; زمین با نور خداوند منور میگردد و جایی در روی زمین باقی نمیماند که در آن غیر از خداوند ـ عزوجلّ ـ پرستش شود; همهی ادیان باطل از میان میروند و فقط دین خدا میماند، هر چند مشرکین نپسندند!
نمونهای از غیبتهای گذشته
1. غیبت حضرت خضر:
به تصریح قرآن کریم، حضرت موسی(علیه السلام) در دوران غیبت حضرت خضر(علیه السلام)از علم او بهرهمند میشد; او با این که از دیدگان پنهان بود، هرگز از حوادث و اوضاع زمان غفلت نداشت و توسط ولایت و اختیاراتی که خداوند به او داده بود، در اموال و نفوس تصرف و اوضاع را طبق مصالحی رهبری مینمود.
داستان وی با حضرت موسی(علیه السلام) در قرآن کریم[2] ذکر شده است.
2. غیبت حضرت موسی بن عمران(علیه السلام):
طبق تصریح قرآن کریم، حضرت موسی(علیه السلام)چهل روز تمام از بنی اسراییل دوری گزید[3] و بعد از سپری شدن این زمان، دوباره به سوی قومش بازگشت.
3. غیبت حضرت یونس(علیه السلام):
وقتی قوم حضرت یونس بر مخالفت خود افزودند واو را سرزنش کردند، آن حضرت از میان آنها بیرون رفت، به طوری که هیچ کس نمیدانست او کجاست!
طبق تصریح قرآن کریم، حضرت یونس مدتی در شکم ماهی محبوس و از دیدگان امت خود پنهان بود.[4] خداوند او را بنابر مصلحتی در شکم ماهی زنده نگهداشت، سپس او را بیرون آورد و سالم به سوی قومش بازگردانید!
4. داستان غیبت حضرت عیسی(علیه السلام):
یهود و نصاری برکشته شدن وی اتفاق دارند، امّا خداوند میفرماید:
(وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِیحَ عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَ إِنَّ الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِیهِ لَفِی شَکّ مِنْهُ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْم إِلاَّ اتِّباعَ الظَّنِّ وَ ما قَتَلُوهُ یَقِیناً بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَیْهِ وَ کانَ اللَّهُ عَزِیزاً حَکِیماً);[5] و گفتارشان که ما مسیح عیسی بن مریم، پیامبر خدا را کشتیم، در حالی که نه او را کشتند و نه به دار آویختند، لکن امر بر آنها مشتبه شد و کسانی که در مورد (قتل) او اختلاف کردند، از آن در شک هستند و به آن علم ندارند و تنها از گمان پیروی میکنند و قطعاً او را نکشتند.
عیسی بن مریم هم اکنون زنده وغایب است و طبق روایات، در زمان ظهور مهدی ـ روحی فداه ـ از آسمان به زمین فرود میآید; چنان که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فرمود:
یلتفتُ المهدیّ و قد نزلَ عیسی بنُ مریمَ کانما یقطُرُ من شعرهِ الماءُ فیقولُ المهدیُّ: تقدّم صلّ بالنّاس فیقُولُ عیسی: امّا اُقیمتِ الصّلوةُ لکَ، فیصلّی خلفَ رجل من وُلدی[6]; مهدی متوجه میشود که عیسی فرزند مریم از آسمان فرود آمده و گویی از موهای سر و صورتش آب میریزد، مهدی ـ روحی فداه ـ به او میگوید: جلو بایست و با مردم نماز بخوان; حضرت عیسی(علیه السلام)میگوید: نماز باید به وسیلهی شما اقامه شود; پس عیسی پشت سر مردی از فرزندان من میایستد و نماز میخواند.
5. داستان حضرت صالح(علیه السلام):
حضرت صالح از پیامبران عظیمالشأن است و نام مبارکش 9 بار در قرآن آمده و از حیث زمان بعد از نوح و قبل از ابراهیم(علیهم السلام) بوده است.
حضرت صالح(علیه السلام) بر قوم ثمود، که مردمی بتپرست بودند، مبعوث شد. ایشان مدتی از نظر قومش غایب شد، حضرت صالح در روز غیبت مردی کامل و دارای شکمی هموار، اندامی زیبا، و محاسنی انبوه، گونههای کمگوشت، میانه بالا و متوسط القامه بود، پس از غیبت و بازگشتن به سوی قوم خود، تغییر کرده بود، او را نشناختند و به سه دسته شدند:
1. دستهای منکر وی شدند;
2. دستهای مشکوک بودند;
3. دستهای نیز یقین داشتند که او صالح پیغمبر است.
صالح(علیه السلام) نخست به دستهای که دربارهی وی مشکوک بودند برخورد نمود و فرمود: من صالح هستم، ولی مردم او را تکذیب کردند، دشنامش دادند و آزارش رساندند و گفتند: ما از تو به خدا پناه میبریم، صالح پیغمبر شکل تو نبود.
سپس نزد منکرین آمد. آنها نیز سخن او را نپذیرفتند و سخت از وی دوری کردند!
آن گاه از کنار گروه سوّم که اهل یقین بودند گذشت و به آنها گفت: من صالح هستم. آنها گفتند: راست میگویی خبری به ما بده که بدان وسیله شک نکنیم! و بدانیم تو صالح هستی، چه ما تردید داریم که خالق متعال بتواند انسان را در هر صورتی که میخواهد، تغییر دهد!
صالح گفت: من همان صالح هستم که ناقه را برای شما آوردم. گفتند: درست میگویی، منظور ما نیز پرسش از همین مطلب بود، ولی بگو بدانیم ناقه چه علایمی داشت؟
صالح گفت: علامت ناقه این بود که یک روز برای خوردن آب به آبشخور میرفت و روز دیگر آن را برای شتران دیگر میگذاشت. گفتند: درست گفتی، ما به خدا و آنچه تو از نزد او آوردهای ایمان داریم...[7]
6. داستان غیبت ذو القرنین:
قرآن کریم در سورهی کهف، آیات 83 ـ 96 داستان مشروحی دربارهی ذوالقرنین دارد و صفات ممتازی را برای او برمیشمرد; امّا بیان نشده که ذوالقرنین کیست، و فقط در بسیاری از روایات اسلامی از پیامبر(صلی الله علیه وآله) و ائمه معصومین(علیهم السلام)نقل شده است که: او پیامبر نبود، بلکه بندهی صالحی بود.[8]
جابر بن عبدالله انصاری میگوید:[9]
از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) شنیدم که فرمود: همانا ذو القرنین بندهی صالح خدا بود و خداوند او را برای بندگانش حجت قرار داده بود، ذو القرنین مردم را به طرف خدا دعوت و آنها را به تقوا و پرهیزکاری امر میکرد; امّا مردم ضربتی به سمت راست سرش زدند و او مدتها از نظر مردم غایب شد! غیبتی آن چنان طولانی که گفتند: مرده، یا هلاک شده و معلوم نیست در کدام وادی سرگردان است! امّا ذوالقرنین، پس از غیبت طولانی، مجدداً به طرف قومش بازگشت. این بار نیز مورد حمله قرار گرفت و آنان دومین ضربه را به سمت چپ سرش زدند!
سپس حضرت فرمود:
آگاه باشید، که در میان شما کسی هست که همان روش و سنّت ذوالقرنین را دارد. خدای ـ عزّوجلّ ـ سبب و امکانات همه چیز را برای ذوالقرنین فراهم کرد و قدرتی در زمین به او داد که او شرق و غرب را در نوردید; امّا به زودی سنّت و روش ذو القرنین در قائم از اولاد من جاری خواهد شد و قائم، شرق و غرب عالم را زیر فرمان حکومت خود میآورد. در اطراف جهان کوه و دشت و بیابانی نیست که ذو القرنین در آن قدم نهاده باشد، مگر این که مهدی در آن قدم خواهد گذاشت، (و آن را زیر چتر حکومتش خواهد کشید) همهی گنجها و معادن زمین را خداوند برای قائم ظاهر میکند و او را به وسیلهی ترسی (که در دل دشمنان میافکند) یاری خواهد کرد. قائم، جهان را پر از عدل و داد میکند، همان طوری که از ظلم و جور پر شده است.
به نمونههای دیگری از غیبت نیز میتوان اشاره کرد از جمله:
7. غیبت ادریس(علیه السلام)
که سرآغاز همهی غیبتها بود و ظهور او بعد از دشواریهای زیاد شیعیانش و مژده دادن فرج و قیام قائمی از فرزندانش که نوح بود.[10]
8. غیبت ابراهیم(علیه السلام)
که همانند غیبت قائم ما ـ صلوات الله علیه ـ است و بلکه از آن عجیبتر; زیرا خدای تعالی نشانهی ابراهیم را از همان هنگام که در رحم مادرش بود نهان ساخت، تا آن که موقع ولادتش شد.[11]
9. غیبت یوسف(علیه السلام)
که بیست سال به طول انجامید که سه روز آن را در چاه و چند سال آن را در زندان و باقی آن را در امارت گذراند.[12]
چرا حضرت مهدی (عج) از دوستان هم غایب هستند؟
بهروز محمدی منفرد
اخبار معصومین حکمتهای گوناگونی، از جمله ترس از جان، نبودن بیعت کسی بر گردن حضرت، ستمپیشگی مردمان و... برای غیبت برشمردهاند، ولی به نظر میرسد این حکمتها جز برخی، بیانگر علت غیبت حضرت از عموم مردم باشند; امّا در فلسفهی پنهان بودن حضرت از دوستان، پاسخهای رهگشایی به نظر میرسد:
1. نمیتوان گفت همواره رخسار حضرت برای دوستان ایشان هم پشت نقاب غیبت است; زیرا:
الف) در کتابهای معتبر، موارد متعددی از تشرّفات دوستان به محضر حضرت ذکر شده است.[13]
ب) چه بسا اولیا و دوستان حضرت، محضر آن امام همام را درک کرده، ولی خبر آن را پنهان کردهاند.
آری اولیای الهی و دوستان آن حضرت، همواره توفیقات و درجات خود را پنهان کرده، و مجاز به آشکار نمودن آنها نیستند.
• هر که را اسرار حق آموختند مهر کردند و دهانش دوختند
• مهر کردند و دهانش دوختند مهر کردند و دهانش دوختند
ج) شاید اولیا حضرت را زیارت نمایند ولی آن بزرگوار را نشناسند.
د) اولیا و خاصان معصوم نیستند; از این رو، شاید قصور و کوتاهیهایی از آنان سرزده و موجب شده است که حضرت، خود را از آنان مخفی نماید.
2. یکی از حکمتهای آفرینش انسان، آزمودن[14] اوست و خداوند این سنّت را بر اولیا و خاصان درگاهش، همانند ابراهیم، ایوب، یعقوب، یونس و.... نیز مقدر فرمود، تا پرورش یابند و استعدادهای نهفتهی ایشان به فعلیت برسد و به عالیترین درجات و مقامات معنوی و معرفتی نایل آیند.
آیا مردم گمان میکنند اگر گفتند ایمان آوردیم رها شده، آزمایش نمیشوند؟[15]
صبر و تحمل مشقات غیبت و تردید نداشتن در آن، از آزمایشهای سخت است. چنانکه شیخ طوسی میفرماید:
بنا به فرمودهی پیشوایان اسلام، آزمایش به وسیلهی غیبت حضرت مهدی، از سختترین آزمایشهای الهی است.[16]
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
جز این که خداوند دوست دارد تا شیعه را بیازماید.[17]
هیهات، هیهات، لا یکون فرجنا حتی تغربلوا، ثم تغربلوا ثم تغربلوا; هیهات، هیهات، فرج نخواهد رسید تا شما غربال شوید. [18]
امّا رهآورد پنهان بودن حضرت از دوستانی که از آلودگیها و پلیدیها پاک هستند، دل باختن دوستان به آن حضرت، تعمیق پیوند عاطفی با ایشان و، در نتیجه، نزدیکتر شدن به حضرت حق و درک کمالات روحی است.
اولیای الهی با تحمل درد فراغ حضرت، مشکلات غیبت، و انتظار دیدار ایشان، قدر و منزلت حضرت را شناخته و مرغ دلشان در آسمان لاهوتی به پرواز درمیآید و برای نزدیک شدن به خداوند از فرشتگان پیشی میگیرند.
امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
نزدیکترین حالت بندگان به خداوند، زمانی است که حجت خدا را از دست داده باشند و او برای آنان ظاهر نباشد; آنان از او محروم باشند، در حالی که میدانند او وجود دارد و حجت خدا بر آنان تمام باشد; در چنین زمانی، باید منتظر فرج و گشایش در هر صبح و شام باشند.[19]
3. خداوند تبارک و تعالی افعالش حکیمانه بوده، از بیهوده کاری برحذر است; امّا گاه فلسفهی آفریدهها و اوامر او بر همگان آشکار میگردد و گاه، فلسفهی افعال و دستورهای حضرتش، همانند علت بسیاری از فروعات، بر انسانها پنهان میماند; زیرا چه بسا مصلحت در آشکار نشدن علت بوده و یا اینکه بشر، شرایط و استعداد پذیرش این فلسفهها را نداشته باشد و یا دانستن آنان آثار منفی به بار آورد.
(یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْیاءَ إِنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ);[20] ای کسانی که ایمان آوردهاید، ازچیزهایی سؤال نکنید که اگر برای شما روشن گردد شما را ناراحت میکند.
از این رو خداوند که خیر حکیم علی الاطلاق است، گاه مصلحت را در آشکار نشدن علت بسیاری از افعال و دستورهای خود میداند; دراین صورت پرسیدن از این علتها نه تنها مصلحت ندارد، بلکه مذموم است و باید امر آن را به خدا واگذار کرد.
(وَ رَبُّکَ یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ یَخْتارُ ما کانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ);[21] پروردگار تو هر چه را بخواهد میآفریند و هر چه را بخواهد برمیگزیند.
گفتنی است ندانستن فلسفهی چنین ایدهها و افعالی نباید خدشهای بر باورداشت آنها وارد آورد.
از سوی دیگر شیعه بر این باور است که یکایک امامانش، معصوم و مصون از گناه و اشتباه هستند و تمام رفتار و کردارشان، اطاعت از دستورهای حکیمانهی الهی است.
میتوان گفت شاید خداوند مصلحت را در آن دیده است که فلسفهی استتار حضرت از اولیا، به صورت رازی در نزد حضرت حق ـ جل جلاله ـ و آن امام همام بماند و هنگام بیرون آمدن حضرت از پشت ابر غیبت بر ما آشکار گردد.
امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
به درستی که وجه حکمت در این باره روشن نمیگردد، مگر پس از ظهور حضرتش; چنان که وجه حکمت کارهای خضر از سوراخ کردن کشتی، کشتن نوجوان تا برپا داشتن دیوار شکسته، برای موسی(علیه السلام) روشن نشد، مگر پس از آن که از هم جدا گشتند; و چون خدای تبارک و تعالی حکیم است، تصدیق میکنیم که کارهای او حکیمانه است، هر چند وجه آن برای ما روشن نگردد. ای پسر فضل، این امری از امور خدای تعالی و سرّی از اسرار الهی و غیبی از غیوب است.[22]
آری مسألهی غیبت حضرت از اولیا امری حکیمانه از جانب خدای تعالی است و پنهان ماندن فلسفهی آن، امر حکیمانهی دیگری است و سزاوار است آن را به خداوند تبارک و تعالی واگذار نماییم و منتظر بمانیم تا با ظهور حضرت، علت آن بر همگان روشن شود.
4. ظهور حضرت برای اولیا زمانی لازم است که در غیبت از او بهرهای نبرند; امّا دوستان حضرت در دوران غیبت هم از وجود با برکت آن امام بیبهره نیستند و همواره با توسلات، ارتباطات معنوی خود را با حضرت حفظ نموده، از او بهرهمند میشوند.
5. افزون بر آن، شناخت و ارتباط معنوی و عاطفی دوستان نسبت به حضرت به گونهای است که همواره خود را پیش روی آن امام(علیه السلام)میبینند و گویا وجود مبارک آن حضرت را درک میکنند و با ندیدن ایشان هیچ گونه شک و تردیدی برای آنان حاصل نمیشود و از معرفتشان نسبت به حضرت حجت(علیه السلام) کاسته نمیگردد.
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
و البته خداوند میدانست که اولیایش به تردید نمیافتند و اگر میدانست که آنها به تردید میافتند، حجت خود را چشم بر هم زدنی از آنان مخفی نمیداشت.[23]
پاسخهای دیگری نیز به این پرسش داده شده است که در این نوشتار مجال پرداختن به آنها نیست.[24]
________________________________________
[1]. محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، (تهران: مکتبة الاسلامیة)، ج 51، ص 146، ب 6، ح 14.
[2]. ر.ک: کهف: 59 ـ 82.
[3]. بقره: 51; اعراف: 142.
[4]. داستان حضرت یونس، در سورهی انبیا، آیهی 87 و صافات، آیهی 140 به بعد آمده است.
[5]. نسا: 156.
[6]. یوسف بن عبدالعزیز الشافعی، عقد الدرّر فی أخبار المنظر، تحقیق عبدالفتاح، تعلیق علی نظری منفرد، (قم: انتشارات نصایح، المطبعة اسوه، ط. الاولی، 1416 ه .ق)، ص 38.
[7]. محمد باقر مجلسی، همان، ج 51، ص 215، باب 13، ح1.
[8]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، (تهران: دارالکتب اسلامی، 1371)، ج 12، ص 542 ـ 545، با تلخیص.
[9]. بحار الانوار، ج 2، ص 322، باب 27، ح 31; کمال الدین و تمام النعمة، ج 2، ص 394، باب 37، ح 4:ا
ئسمعتُ رسول الله(صلی الله علیه وآله) یقول:
انّ ذا القرنین کان عبداً صالحاً جعلهُ الله حجّةً علی عبادهِ فدعا قومهُ الی الله ـ عزّ و جلّ ـ و امرهم بتقواهُ فضربوهُ علی قرنهِ فغاب عنهم زماناً حتّی قیل مات او هلک بایّ واد سلک، ثمّ ظهر و رجع الی قومه فضربوه علی قرنه الآخر، ألا و فیکم من هو علی سنّته و انّ الله عزّ و جلّ مکّن له فی الارض و اتاه من کلّ شیء سبباً و بلغ المشرق و المغرب و انّ الله تبارک و تعالی سیجری سنّتهُ فی القائم من ولدی و یبلّغهُ شرق الارض و غربها حتّی لا یبقی سهلٌ ولا موضعُ من سهل و لا جبل و طئهُ ذوالقرنینِ الّا وطئه و یظهرُ الله له کنُوز الارضِ و معادنها و ینصرهُ بالرّعبِ ، یملأ الارض قسطاً و عدلا کما ملئت جوراً و ظلماً. (ترجمهی احادیث با استفاده از کتاب مهدی(علیه السلام)آخرین سفیر، نوشتهی ذبیح الله محسنی کبیر انجام شده است).
[10]. شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ترجمهی منصور پهلوان، (دار الکتب الاسلامیه، 1365)، ج 1، ص 254.
[11]. همان، ص 273.
[12]. همان، ص 280.
[13]. ر.ک: محمد باقرمجلسی، بحار الانوار، (جنةالمأوی)، ج 53، (بیروت: مؤسسة الوفاء، 1403)، ص 200 به بعد، حاج میرزا حسین نوری، النجم الثاقب; سید هاشم بحرانی، تبصرة الولی فی من رأی القائم المهدی; و علی النیلی النجفی، الانوار المضیئه.
[14]. (هو الذی خلق الموت و الحیاة لیبلوکم ایکم أحسن عملا); ملک، 2.
[15]. عنکبوت، 2.
[16]. طوسی، الغیبة، ص 3.
[17]. الکلینی، الکافی، (بیروت: دار الاضواء)، ج 1، ص 337.
[18]. مجلسی، بحارالانوار، ج 51، ص 113.
[19]. مجلسی، همان، ج 52، ص 95; صدوق، کمال الدین، ترجمهی کمرهای، (تهران: اسلامیه، 1377)، ج 2، ص9.
[20]. مائده: 101.
[21]. قصص: 68.
[22]. شیخ صدوق، همان، ج 2، ص 158، ب 49، ح 11.
[23]. همان، ص 7، ح 10.
[24]. ر.ک: طوسی، همان; و ر.ک: علی النیلی النجفی، الانوار المضیئة.
منبع: تبیان