آغاز عصر غیبت
تأسیس و پویا ساختن نهاد وکالت
با شروع دوران غیبت، مرحله ی انتظار آغاز شد. طبیعی بود که با غیبت امام عجل الله تعالی فرجه بیم آن می رفت که جامعه ی شیعی از هم بگسلد و دشمنان از این خلأ بهره برداری کنند، اما با تأسیس نهاد وکالت، رشته ی ارتباط میان امام و مردم برقرار شد. این نهاد وکالت، کارکردهای انتظار را پویاتر ساخت و شوق و امید را در دل ها برانگیخت. از آن جا که نهاد وکالت از ره آوردهای انتظار است در این جا درباره ی آن بحث می کنیم.
دوران غیبت صغری با ویژگی هایی از ادوار پیشین و پسین خود، بازشناخته می شود. از جمله مهم ترین وجوه تمایز این دوران با دوره های پیشین، محروم ماندن شیعیان از فیض حضور آشکار امام علیه السلام در متن جامعه است.
تا سال 260 قمری، شیعیان به جز در زمان هایی که امامان شیعه علیهم السلام در زندان به سر می بردند یا در خانه ی خود زیر نظر بودند، آزادانه با آنان ارتباط داشتند و به طور مستقیم از هدایت و فیض معنوی شان بهره مند می شدند. در این سال با شهادت امام حسن عسگری علیه السلام به ناگاه شیعیان با شرایط ویژه ای رو به رو شدند. آنان به یک باره، امام خویش را در پس پرده ی غیبت یافتند. به طور طبیعی، نخستین پرسش و چشم داشتِ شیعیان در شرایط جدید، این بود که چگونه می توانند با امام خویش، ارتباط برقرار کنند و چاره ی مشکلات خویش را از او بجویند؟ این پرسش بی پاسخ نماند و در نخستین فرصت پس از آغاز غیبت صغری، راه دست یابی به امام علیه السلام و چگونگی ارتباط با او در شرایط پدید آمده، به آگاهی گروهی از شیعیان رسید.
علل تشکیل نهاد وکالت و استمرار فعالیت آن تا انتهای عصر غیبت
نهاد وکالت در زمانِ قبل از غیبت هم وجود داشت. لذا یک سؤال اساسی این است، که چرا ائمه علیهم السلام به تشکیل و استمرار فعالیت چنین نهادی اقبال نمودند و چه عوامل و زمینه هایی در میان بود که موجب می شد ائمه ی هدی علیهم السلام به طور جدّی این نهاد و اعضای آن به حفظ و توسعه آن همت بگمارند. این عوامل را می توان تحت عناوین زیر ذکر نمود:
1. لزوم ارتباط بین رهبری و پیروان
به نظر می رسد یکی از عوامل اساسی ایجاد این نهاد، لزوم ارتباط بین امامان معصوم علیهم السلام و پیروان آنهاست. در هر نظام دینی، سیاسی و اجتماعی ارتباط بین رهبری و اعضای آن نظام اجتناب ناپذیر است. بنابراین می بایست کسانی از سوی امامان شیعه تعیین می شدند که به عنوان و کلای آنان نقش ارتباطی بین شیعه و آنها را ایفا می کردند. این مسئله زمانی روشن تر می شود که به گستردگی عالم اسلامی در آن عصر و پراکندگی شیعیان در نقاط مختلف، اعم از عراق، حجاز، ایران، یمن، مصر و مغرب توجه کنیم و طبیعی است که همه شیعیان توانایی مسافرت به مدینه یا سایر مراکز سکونت امامان علیهم السلام را نداشتند. پس لازم بود کسانی به عنوان نمایندگان آنان و افراد مورد اعتماد و شناخته شده به این مناطق دور و نزدیک اعزام شوند و رابط بین رهبری و پیروانش باشند.
2. جوّ خفقان عباسی و لزوم حفظ شیعیان و مکتب توسط امام علیه السلام
وجود جوّ خفقان را نمی توان علت اصلی تشکیل «نهاد وکالت» دانست، ولی به طور قطع، وجود چنین جوّی می تواند علت تشدید فعالیت این نهاد و گسترش و توسعه آن باشد. از این رو، در عصر امام کاظم علیه السلام و در عصر امام هادی علیه السلام مواجه با اوج فعالیت این نهاد هستیم.
3. آماده سازی شیعه برای عصر غیبت
بی تردید، یکی از عوامل روی آوری ائمه علیهم السلام به این نهاد، آماده سازی شیعه برای پذیرش وضعیت جدید در عصر غیبت بوده است. عصری که در آن، شیعه جز از طریق سفرا و وکلای امام علیه السلام امکان ارتباط با امام و رهبر خویش را ندارند. با توجه به همین حقیقت بود که هر چه شیعه به عصر غیبت نزدیک تر می شد، راه ارتباط مستقیم او با امام نیز محدودتر می گشت و نهاد وکالت نیز تقویت می شد. تا حدی که در عصر دو امام هادی علیه السلام و امام عسگری علیه السلام غالب امور شیعه با این دو امام بزرگوار از راه مکاتبه و از طریق وکلا و نمایندگان صورت می گرفت. از این رو، می توان گفت: حداقل در عصر دو امام عسگری تقویت «نهاد وکالت» به سبب تمهید و زمینه چینی برای ورود شیعه به عصر غیبت بوده است.
4. رفع بلاتکلیفی شیعه در عصر غیبت
وقتی به عصر «غیبت صغری» می رسیم، با توجه به اختفای کامل امام علیه السلام و غیبت او از انظار، ضرورت وجود این نهاد بیشتر رخ می نماید، چرا که تنها راه ارتباطی شیعه با امام علیه السلام سفرا و وکلا بودند. در این عصر، وکلا و سفرای خاص و عام امام علیه السلام به عنوان تنها مرجع برای شیعه، در مشکلات سیاسی، فکری، اجتماعی، اقتصادی و دینی بودند. همین طور در عصر بعضی از ائمه مثل امام کاظم یا دو امام عسگری که شیعه دست رسی به امام نداشت وکلا، مرجع مطمئنی برای شیعیان بودند.
محدوده ی زمانی و مکانی فعالیت نهاد وکالت
با توجه به شواهد و قرائن، باید نقطه ی شروع فعالیت «نهاد وکالت» را عصر امام صادق علیه السلام بدانیم. این نهاد به طور مستمر با افت و خیزهایی، به فعالیت خود ادامه داد، به این معنا که کار آن در عصر هیچ یک از ائمه ی بعدی علیه السلام به تعطیلی کشیده نشد، اما در عصر غیبت صغری پویاتر و فعال تر شد و یکی از حساس ترین و مهم ترین دوران فعالیت این نهاد پیش آمد، چرا که با غیبت امام معصوم علیه السلام تنها ملجأ و مرجع شیعیان، وکلا و نواب آن حضرت بودند.
بنابراین «نهاد وکالت» با قدرت و در مقیاس وسیع به کار خود ادامه داد. این فعالیت تا سال (329 ه) که همزمان با تاریخ وفات چهارمین سفیر و نایب حضرت حجت علیه السلام است، ادامه داشت. در این سال با شروع دوران کبری و قطع ارتباط با حضرت به واسطه ی سفرای خاص، کار «نهاد وکالت» به یک معنا به اتمام رسید، چرا که این نهاد تا این زمان متشکل از کسانی بود که به طور مستقیم توسط خود امام معصوم علیه السلام به عنوان وکیل انتخاب می شدند، ولی با شروع عصر غیبت کبری وظایف وکلا بر دوش فقهای جامع شرایط سپرده شد و چنین نبود که فقیه یا فقهای خاصی توسط امام عصر علیه السلام به عنوان وکیل یا وکلای آن حضرت تعیین شوند.
لذا اگر چه وکالت امام به معنای عام، برای فقیهان در عصر غیبت وجود دارد ولی این دیگر تحت مباحث مربوط به «نهاد وکالت» نمی گنجد. پس می توان از نظر زمانی، محدوده ی فعالیت این نهاد را از عصر امام صادق علیه السلام تا پایان عصر غیبت صغری دانست. (1)
اما از نظر محدوده ی مکانی فعالیت این نهاد، با توجه به این که شیعیان در دوران فعالیت این نهاد در نقاط مختلف عالم اسلامی پراکنده بودند، با قطع نظر از شواهد تاریخی، بایستی انتظار داشته باشیم که این نهاد دامنه ی فعالیت خود را در تمامی مراکز تجمّع شیعیان و مناطق شیعه نشین گسترده باشد. وقتی به نصوصِ تاریخی مربوط مراجعه می کنیم. گزارش هایی که این حدس و گمان را تأیید کند می یابیم، زیرا در منابع اولیه تاریخی و کتب رجالی شیعه از وکلایی سخنی به میان آمده است که هر یک در ناحیه خود به فعالیت مشغول بوده اند این نواحی عبارتند از: (2)
1. حجاز (مدینه)؛ (3)
2. عراق (کوفه، (4) بغداد، (5) سامرا، واسط (6))؛
3. ایران (خراسان بزرگ، (7) قم، (8) ری، (9) قزوین، (10) همدان، (11) آذربایجان، (12) قرمیسین، (13) اهواز، (14) سیستان (15) و شبست (16))؛
4. مصر. (17)
کارکردهای نهاد وکالت
1. جلوگیری از تفرقه شیعیان
فعالیت های سفیران، با این هدف صورت می گرفت که جماعت امامیه را از انشعاب های بیشتر با اثبات امامت پسر امام عسگری علیه السلام مصون دارد. برای وصول به این اهداف، اینان آن سخنانی که پیامبر و ائمه علیهم السلام را که دلالت دارد مجموع امامان به دوازه ختم می شود و آخرین آنان غیبت خواهد نمود، بیان می کردند.
نائبان در این مرحله، به موقعیت چشم گیری دست یافتند و توانستند انشعاب های به وجود آمده در مکتب تشیع را کمتر کرده و در نهایت به صفر برسانند.
2. پاسخ گویی به سؤال های فقهی و مشکلات علمی و عقیدتی
نایبان خاص، سؤال های فقهی و شرعی شیعیان را خدمت امام علیه السلام می رساندند و پاسخ آنها را به مردم ابلاغ می کردند. در دوره ی نیابت نایب دوم، محمد بن عثمان، سؤال های فقهی بسیاری مطرح گردید و امام علیه السلام در ضمن توقیعات متعدد و طولانی به آن ها جواب داد.
فعالیتهای نایبان حاضر به مسائل فقهی محدود نمی شد، بلکه وظیفه دیگر آنان حل مشکلات علمی و شرکت در بحث ها و مناظره های عقیدتی بود.
3. اخذ و توزیع اموال متعلق به امام
نواب خاص امام علیه السلام هر کدام در دوران سفارت خود، وجوه و اموال متعلق به حضرت را تحویل می گرفتند و به هر طریق ممکن، به امام می رساندند و در مواردی که امام دستور می داد، مصرف می کردند.
4. سازماندهی وکیلان
سیاست تعیین وکیل برای اداره امور نواحی گوناگون و ایجاد برقراری ارتباط میان شیعیان و امامان، از دوران های ائمه پیشین وجود داشت. در عصر غیبت، این ارتباط با امام زمان علیه السلام قطع گردید و محور ارتباط وکیلان با امام علیه السلام نایبی بود که امام زمان عجل الله تعالی فرجه تعیین کرد. مناطق شیعه نشین تقریباً مشخص بود و بنا به ضرورت در هر منطقه ای، وکیلی تعیین می شد و گاهی چند وکیل در مناطق کوچک تر، تحت سرپرستی وکیلی بودند که امام و یا نایب خاصّ برای آنها تعیین می کردند. این وکلا اموالی را که بابت وجوهات می گرفتند، به شیوه های گوناگونی به بغداد، نزد نواب می فرستادند و آنان نیز طبق دستور امام علیه السلام در مواردی بایسته به کار می گرفتند و در مواردی ممکن بود که برخی از وکیلان برای یک بار امام زمان عجل الله تعالی فرجه را ملاقات کنند؛ چنان که «محمد احمد قطّان» (از وکیلان ابوجعفر نایب دوم) به ملاقات امام علیه السلام نایل آمد. (18)
اما معمولاً آنان تحت نظر نایب خاص امام انجام وظیفه می کردند. به نقل از احمد بن مقیل قمی، ابوجعفر ده وکیل در بغداد داشته که نزدیک ترین آنان به وی «حسین بن روح» بود، که بعداً نایب سوم شد. (19)
از روایتی دیگر، معلوم می شود که در برابر اموال داده شده به وکیلان، قبوضی از آنان دریافت می شد، اما از نائب خاص، چنین قبوضی دریافت نمی گردید و زمانی که ابوالقاسم حسین بن روح را به جانشین برگزید، دستور داد که از وی قبوضی نخواهند. (20)
حضرت در انتخاب نواب خاص، به افرادی توجه داشت که از درجه اخلاص بالاتری بهره مند باشند و به هیچ عنوان، اسرار نیابت و محل و مکان امام را نشان ندهند، چنین نبود که این نایبان «فقیه ترین و دانشمندترین» افراد زمان خود باشند و البته نیاز هم به این مسئله نبود، چون مهم ترین وظیفه آنان، وساطت بین امام و مردم بود و همه مسائل فقهی، شرعی و مشکلات علمی را از امام علیه السلام می گرفتند و در اختیار مردم قرار می دادند؛ پس آن چیزی که در «وکالت» و نیابت مهم و رکن اساسی محسوب می شد، اخلاص، رازداری و بردباری بود. (21)
5. رسیدگی به اوقاف
حسن بن محمد صیدلانی، وکیلی در رسیدگی به امور وقفی در «واسط» بود. (22) برخی از وکلا چون «احمد بن اسحاق قمی» وکیل اوقاف قم بود. (23) املاک و زمین های وقف شده در نقاط مختلف، از جمله ایران، عراق و غیره پراکنده بودند.
6. راهنمایی و ارشاد شیعیان و مناظره با مخالفان
یکی از شئون مهم این نهاد، راهنمایی و ارشاد شیعیان به وظایف و اصول صحیح مکتب بوده است، تردیدی نیست که وقتی کسی به عنوان وکیل عامه و مطلق یک امام معصوم علیه السلام به اهالی یک شهر یا یک منطقه معرفی می شود از نظر شناخت و آگاهی برتر از سایر افراد است؛ به خصوص در شناخت امام مفترض الطاعة. و این وکلا بودند که غالباً توسط شیعیان مورد سؤال واقع می شدند.
7. نقش سیاسی نهاد وکالت
این نهاد به ظاهر برای جمع وجوه شرعی تشکیل شده بوده، ولی نمی توان نقش سیاسی آن را انکار نمود. حتی با صرف نظر از هرگونه فعالیت سیاسی مجزا از جمع وجوهات. خود مسئله جمع اموال از اطراف و اکناف برای امامان شیعه علیهم السلام از دید حکام بنی عباس به عنوان فعالیتی سیاسی تلقی می گردید. (24) اتهام «منصور» امام صادق و «هارون» به امام کاظم علیهم السلام مبنی بر جمع آوری اموال برای کمک به مخالفان حکومت بنی عباسی در راستای همین مقوله است. این نوع از حساسیت در مورد امام هادی علیه السلام توسط متوکل عباسی نیز به چشم می خورد. او پس از اطلاع یافتن از فعالیت وسیع وکلای امام هادی علیه السلام در صدد قلع و قمع این نهاد و دست گیری اعضای آن برآمد و حتی بعضی از یاران آن حضرت را نیز به شهادت رساند یا تحت شکنجه (25) قرار داد. (26) اهتمام حاکمیت عباسی در عصر غیبت برای شناخت اعضای نهاد وکالت، یکی دیگر از قرائن وجود نقش سیاسی برای این نهاد است.
آرمان گرایی و حق گروی
این باور که از دیدگاه شیعه تنها حاکمیت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه و حاکمیت نواب عام آن بزرگوار از مشروعیت برخوردار است و سایر حکومت ها و نظام های سیاسی فاقد مشروعیت بوده و غاصب اند نوعی آرمان گرایی، اصول گرایی و حق باوری در اندیشه سیاسی - اجتماعی شیعه به شمار می آید. مانند حالت مردمانی که به دلیل شرایط خاص سیاسی، امام خود را در تبعید احساس می کنند و بر این باورند که باید زمینه های حضور و ظهور او را فراهم کرد، از وضع موجود ناراضی و به آن معترض اند و در عین تلاش برای آمادگی و اصلاحِ همه جانبه، در انتظار وضع مطلوب و ایده آل نشسته اند. لازمه چنین آرمان گرایی در عرصه ی حیات اجتماعی این است که اگر تحقق یک وضعیت ایده آل و آرمانی حاکمیت یک معصوم علیه السلام و قرار گرفتن او در رأس هرم حکومت، جهت رشد و تعالی مادی و معنوی جامعه میسر نیست به حکم عقل و نقل باید در مسیر تحقق بهترین حالت ممکن که نزدیک به وضع ایده آل باشد بکوشد. یکی از لوازم آرمان گرایی و امید به آینده ی روشن، مجاهدت و تلاش مستمر انسان منتظر و معتقد به مهدودیت است. اگر ناامیدی روح مجاهده را از جامعه می ستاند، امید به آینده و روحیه آرمان گرایی، مانع از تسلیم شدن بوده، عامل ایجاد روح مبارزه و مجاهده است، به تعبیر مقام معظم رهبری: ملت هایی که حضور قطب عالم امکان را در میان خود احساس می کنند، از حضور او امید و نشاط می گیرند. برای مجد و عظمت اسلام مبارزه می کنند. تکیه بر همین امید درخشان بود که ملت بزرگ ایران پرچم اسلام را به اهتزاز درآورد و افتخار طول تاریخ بشر و تاریخ اسلام شد. (27)
باری، انتظار و اندیشه مهدودیت در درون خود یک محرک اجتماعی مثبت و نوعی تفکر انقلابی مستمر، معنادار و جهت دار است. انتظار و مهدودیت به شیعه می آموزد که در زیر پرچمی که هم آهنگ با آرمان های انقلاب جهانی مهدی عجل الله تعالی فرجه به اهتراز درآمده جمع شوند و آن را پاس بدارند. پاسداری رزمندگان اسلام از انقلاب اسلامی به پیروی از ولی فقیه زمانه ی خویش، در هشت سال دفاع مقدس با انگیزه ی عشق به امام زمان عجل الله تعالی فرجه و پیروی از نائبان عالم آن حضرت صورت پذیرفته است. اندیشه ی مهدودیت، منظق خاصی به انقلاب ها، تحولات و اصلاحات اجتماعی می بخشد، در پرتو این اندیشه، سنت مستمر نزاع میان حق و باطل و مبارزه برای دفاع از حق و آرمان های اسلامی و مهدوی، به صورت یک تکلیف مستمر و موج خروشان جریان دارد و آرام نمی گیرد. روح انتظار تأکیدی بر نظریه ی امامت و غیر تاریخی بودن نزاع یاد شده است.
عوامل سیاسی غیبت
شیعه انقلابی و فداکار و منتظر کسی است که با خود آگاهی و معرفت، به واقعیت باطلِ موجود اعتراض دارد و آن را نفی می کند. گاهی با سلاح مبارزه گاهی با تاکتیک تقیّه و زمانی با تعامل و مصلحت زمینه را برای ظهور مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه فراهم می کند تا مصلح واقعی جهان را پر از قسط و عدل نماید.
از این رو، انتظار، فلسفه مثبتی از تاریخ است که با آینده نگری شرایط تحول و پویایی و مسئولیت و تعهد و آمادگی روحی را فرا روی منتظران قرار می دهد. ولیکن در نظر منتظر واقعی همان علل و عوامل که سبب غیبت شده است رفع آنها سبب ظهور خواهد شد. بنابراین، جهت گیری عمومی شیعه به گونه ای است که عوامل سلبی را رفع و علل ایجادی را به وجود آورد.
در روایات و مستندات در مورد انتظار از سه عامل سیاسی غیبت بیشتر از سایر عوامل یاد شده است:
1. عدم بلوغ سیاسی مردم
در فلسفه غیبت یکی از شرایط ظهور را رشد و بلوغ و آمادگی مردم دانسته اند و در روایت آمده است که:
إنّ هذا الأمر یأتیکم الّا بعد إیاسِ. لا والله حتی تمیَّزوا. لا والله حتی تمحَّصوا و....؛ (28) این امر [ ظهور امام عصر عجل الله تعالی فرجه] جز پس از دوران ناامیدی به شما نخواهد رسید، تا این که شما به رشد و بلوغ برسید و از امتحان سربلند برآیید و تا مرز شقاوت و سعادت مشخص نشود حضرت ظهور نخواهند کرد.
و خود آن حضرت علیه السلام فرموده اند:
اگر شیعیان ما که خداوند آنان را بر اطاعت خویش موفق بدارد با قلوبی یک پارچه و رشد و آمادگی بر عهد خویش وفادار باشند به یمن لقای ما نائل شده و از فیض حضور ما بهره مند خواهند شد. (29)
2. تعلل خواص
کوتاهی خواص درباره ی ائمه یکی از دلایل اساسی محرومیت جامعه از فیض آنان بوده است. 25 سال سکوت امیرالمؤمنین علیه السلام ناشی از خیانت خواص و کوتاهی اطرافیان آن حضرت بود و بازگشت حضرت علیه السلام به صحنه سیاسی بعد از آن بود که فرمود:
لو لا حضور الحاضر و قیام الحجَّة بوجود الناصر ....؛ (30) اگر آمادگی و حضور اجتماع مردم و حاضران در صحنه نبود و حجت بر من تمام نمی شد، افسار شتر خلافت را به گردن آن می انداخت.
در ادبیات سیاسی، نقش خواص با اصطلاح «حضور در صحنه» و «عمل» انقلابی یاد شده است و کوتاهی آنها با عبارت «تعلل» و فرو رفتن در آمال و آرزوها و خواهش های نفسانی، بیان گردیده است. امام رضا علیه السلام در پاسخ به این که چرا آن چه درباره ی دشمنانتان گفته شده نوعاً به وقوع پیوسته است اما آن چه نسبت به شما خاندان بیان گردیده واقع نشده است، حضرت می فرمایند:
إنّ الذّی خرج فی أعدائنا کان من الحقِّ فکان کما قیل و اَنتم علَّلتم بالامانی فخرج إلیکم کما خرج؛ (31) آن چه درباره ی دشمنان ما واقع شده همان هایی بود که به درستی بیان شده است و به همان گونه نیز اتفاق افتاد و شما سرگرم آرزوها و خواسته های ناروای خود شدید پس شد آن چه که شد.
3. حاکمیت جور
فشار سیاسی دستگاه ظالمانه بنی العباس بر امام حسن عسگری علیه السلام را همه مورخان نقل کرده اند و لقب «عسکر» به جهت آن بود که حضرت تحت الحفظ در پادگان نظامی آنها زندگی می کرد و مهدی موعود در سن پنج سالگی از پادگان به پشت پرده غیبت رفته است.
پیامبر اکرم صل الله علیه و آله در پیش گویی های خود از آن حضرت با تعبیر «غلام» یعنی جوان یاد کرده است و می فرماید:
لا بدّ للغلام من غیبة. فقیل له: و لم یا رسول الله؟ قال: یخاف القتل؛ (32) برای آن جوان چاره ای جز غیبت نیست. گفته شد چرا ای رسول خدا؟ فرمودند که از قتل می ترسد.
وجود حکومت جور از یک طرف، کوتاهی خواهی و ناآگاهی عوام از طرف دیگر سبب شده بود که همه امامان شیعه مجبور به سکوت در مقابل حاکمان ستم گر شده بودند و گویا یکی از ویژگی های امام زمان عجل الله تعالی فرجه آن است که با هیچ طاغوتی عهد و بیعت نکرده است.
ایشان در یکی از توقیعاتش فرموده اند:
اِنّه لم یکن أحد من آبائی الّا وقعت فی عنقه بیعة لطاغیة....؛ (33)
هیچ کس از پدران من نبوده، مگر این که از سوی حاکمان ستم کار زمانش بر عهده او بیعتی بوده است. اما من در زمانی که از پشت پرده غیبت ظاهر می شوم از هیچ طاغوتی بیعت بر گردنم نیست.
از آن چه گفته شد نتیجه گرفته می شود که غیبت حاصل جمع جبری عوامل سیاسی و سلبی است که باز گفتیم.
پینوشتها:
1. به نقل از: تاریخ عصر غیبت، دفتر تحقیقات و تدوین کتب درسی مرکز جهانی علوم اسلامی ص 137- 142.
2. به منظور پرهیز از طولانی شدن کلام، به نقل از: تاریخ عصر غیبت، تنها نام مناطق و نواحی را می آوریم.
3. ر. ک: الغیبة، شیخ طوسی، ص 211، نقل از: تاریخ عصر غیبت.
4. ر. ک: تاریخ سیاسی غیبت امام ادوازدهم، ص 78 و 134 به نقل از: تاریخ عصر غیبت.
5. همان، ص 134.
6. کمال الدین و تمام النعمة، ص 504.
7. تنقیع المقال، ج 2، ش 4670.
8. ر. ک. رجال کشی، ص 483.
9. شیخ طول در کتاب الغیبة.
10. ر. ک. ضیافة الاخوان، ص 66.
11. ر. ک. رجال کشی، ص 611.
12. ر. ک. وسائل الشیعه، ج20، ص 91.
13 و 14. ر. ک: بحار الانوار، ج51، ص 300.
15. ر.ک: تنقیح المقال، ج 2، ش 6792.
16. ر. ک. تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ص 78.
17. ر.ک: همان، ص 71، به نقل از: تاریخ عصر غیبت.
18. کمال الدین و تمام النعمة، ج1، ص 442.
19. الغیبة، ص 225، به نقل از: فرهنگ نامه مهدویت، ص 417.
20. همان، ص 225 و 226؛ حیات فکری و سیاسی امامان، ص 236، به نقل از: فرهنگ نامه مهدویت، ص 417.
21. تاریخ غیبت صغری، ص 372.
22. ر.ک: کمال الدین و تمام النعمة، ص 504.
23. ر.ک: تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ص 78.
24. این سخن زمانی بیشتر تأیید می شود که به اتهام منصور نسبت به امام صادق علیه السلام توجه کنی که حضرت را متهم نمود وکیلش «معلی بن حُنَیس» را برای جمع کمک برای نهضت «محمد بن عبداله نفس زکیه» به سوی شیعیان فرستاده است. همین اتهام موجب شد که منصور حضرت را به بغداد فرا بخواند نظیر این اتهام را هارون به امام کاظم علیه السلام نسبت داد (تنقیح المقال، ج3، ض 1993).
25. بحارالانوار، ج51، ص 31.
26. متوکل عباسی به علت همین حساسیت به وکلای امام هادی علیه السلام ایوب بن نوح وکیل ناحیه کوفه را مورد تعقیب قرار داد (تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ص 82).
27. فصلنامه انتظار، ص 22.
28. بحارا لانوار، ج 52، ص 111.
29. نهج البلاغه، خطبه ی 3.
30 و 31. بحار الانوار، ج 52، ص 177.
32. همان.
33. بحارالانوار، ج 152، ص 177.
منبع: نقش اجتماعی انتظار، شماره ی نشریه: 2100