مبانی اعتقادی مهدویت
مسعود پور سیدآقایی
بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود
بسمه تعالی
دیدگاه ها
مسأله ی مهدویّت به خاطر ابعاد متعدد آن از منظرهای مختلف و زوایای گوناگون قابل بررسی است. می توان آن را از جنبه های اعتقادی، [1] تاریخی، [2] فلسفه ی تاریخ، [3] روان شناختی، تربیتی، اجتماعی و... مورد کنکاش و بررسی قرار داد. نوع رویکرد به مسأله و تعیین حوزه ی بحث و زاویه ی دید برای اتخاذ روش مناسب با آن حوزه و به دست آوردن نتایج صحیح و پرهیز از اشتباه ضرورتی تام دارد.
آن چه در این جا ارایه می شود، نگاه به مهدویت از منظر اعتقادی است. این نگاه، حوزه ای وسیع و پردامنه را در برمی گیرد و نسبت به دیگر رویکردها به خاطر مبنا و ریشه ای بودن آن از نقشی مهم تر و اهمیتی دو چندان برخوردار است.
مبانی اعتقادی
همان طور که اشاره شد حوزه ی مباحث اعتقادی مهدویت، حوزه ای وسیع و گسترده است. آن چه ما از آن گفت وگو می کنیم نه تمامی این مباحث که مبانی و ریشه های اساسی بحث مهدویت است.
مهدویت و اعتقاد به امام زنده ی غایب برخاسته از ریشه ها و پایه های مستحکمی است که ما از آن، به مبانی اعتقادی یاد می کنیم. بدون این پایه ها و ریشه های عمیق برخاسته از براهین عقلی و نقلی، هیچ رویشی شکل نمی گیرد و دوامی نمی آورد. برخی از مباحث قابل طرح در مبانی مهدویت عبارتند از:
1 - امامت (اهمیت، ضرورت، ویژگی ها، راه انتخاب و...)
2 - مهدویت از منظر آیات و روایات (شیعه و سنی)
3 - نظری اساسی به مجموعه ی احادیث مهدویت
4 - دلایل تولد امام مهدی(عج)
5 - فلسفه ی غیبت
6 - نقش امام در عصر غیبت (فواید امام غایب)
7 - وضعیت شیعه در عصر غیبت (ولایت فقیه)
8 - قیام و انقلاب، پیش از قیام حضرت
9 - وظایف شیعه در عصر غیبت
10 - طول عمر حضرت
11 - انتظار
12 - دیدار با حضرت
13 - جایگاه حضرت (بررسی افسانه ی جزیره ی خضرا)
14 - ویژگی های یاران حضرت
15 - علایم و شرایط ظهور
16 - حکومت جهانی (امکان، شکل و...)
17 - سیره ی حضرت (در عصر غیبت و ظهور)
18 - دین در عصر ظهور و....
از این مجموعه بدون تردید مهم ترین و ریشه ای ترین مسأله همان مباحث امامت و ضرورت آن است. مناسب است قبل از پرداختن به ضرورت امامت اشاره ای به اهمیت و جایگاه و بستر این بحث داشته باشیم. مقصود از جایگاه، روشن کردن این نکته است که بحث امامت، به چه زمینه هایی احتیاج دارد و در چه فضایی مطرح می شود و اساساً در بستر و سیر مباحث اعتقادی در چه جایگاه و رتبه ای قرار می گیرد.
اهمیت امامت
شیعه با اعتقاد به امامت گره خورده است و با این طرح، راه خویش را در تاریخ آغاز کرده و در این راه رنج ها برده است، تا آن جا که به اعتراف برخی محققان [4] آن قدر که در این راه شمشیر کشیده شد و جان فشانی شد، در هیچ برهه ای از زمان و در مورد هیچ یک از دیگر آموزه های دین، شمشیر زده نشده و جان فشانی نشده است.
این جان فشانی و اهتمام، از آن جا برخاسته که به گفته ی قرآن، امام مکّمل دین و متمّم همه ی نعمت هایی است که خداوند در هستی قرار داده است. [5] رسول صلی الله علیه وآله آن قدر که به این امر سفارش می کرد به هیچ یک از امور دیگر سفارش نمی کرد [6] و آن قدر که برای این مهم از اولین روزهای دعوت علنی تا آخرین لحظات عمرش در بستر بیماری، گام برمی داشت و اقدام می کرد، برای هیچ کار دیگری اقدام نمی کرد و زمینه سازی نمی نمود. [6] .
امروز و در این نسل، ما امامت را پذیرفته ایم، ولی هنوز برای بسیاری از ما، طرح امامت و در نتیجه، بحث امام زمان (عج) گنگ و مبهم می باشد و به صورت میراثی از آن پاسداری می شود. میراثی که هنوز عمق و ضرورتش را نچشیده ایم.
طرح هایی که امامت را برای چند نسل بر اساس نص و سنت می گیرند و سپس شورایی حسابش می کنند. و طرح هایی که امامت را در حد رهبری تفسیر می کنند و شرایطش را حذف می کنند، خواه از نسل علی علیه السلام یا دیگری و طرح هایی که امامت را موروثی و سلطنتی و نور چشم بازی خیال می کنند. و طرح هایی که امامت را غیرقابل تحلیل می شناسند و بر اساس تعبد با تمام ابهامش باورش می کنند. تمام این طرح ها، امامت را نفهمیده اند و جایگاه و بنیادهایش را نشناخته اند و در تاریکی تیر انداخته اند.
شاید این همه تفسیر و تأویل از آن جا مایه می گیرد که ما حکومت ها را در همین اشکال موجود دنبال می کنیم و در میان همین سیستم ها نقد می زنیم و از آن جا که هیچ کدام از این ها با امامت نمی خواند یا از کنار آن می گذریم یا آن را تخفیف می دهیم تا مورد قبول روشنفکران قرار گیرد.
شاید این گمان ها از این جا برخاسته اند که ما امامت را مبهم طرح کرده ایم و آثار و مرزها و اثراتش را نشان نداده ایم و این طرح حکومتی را جدی نگرفته ایم.
اگر ما جایگاه امامت را بشناسیم و ضرورتش را لمس کنیم، بر اساس همان ضرورت، وجود امام زمان (عج) را احساس می کنیم و از زیر بار اشکال های بنی اسراییلی، آزاد می شویم و بر اساس همان ضرورت و احساس به عشقی از امام می رسیم. آن هم نه عشقی ساده و سطحی، که عشق شکل گرفته و جهت یافته و تبدیل شده به حرکت و به سازندگی مهره هایی که این حکومت سنگین و بلند به آن احتیاج دارد.
بستر بحث
با پذیرش اعتقاد به خدا و ضرورت وحی و رسالت، به امامت می رسیم. با پذیرش و اثبات این نکته که خدایی هست و ما محتاج اوییم که: یا ایها الناس انتم الناس الفقراء الی اللّه [8] از حکم و خواسته ی او می پرسیم و به ضرورت وحی و دین و اضطرار به رسول و حجت می رسیم. این همان جریانی است که در اذان و دعا نیز نشان دارد.
در اذان پس از تکبیر به توحید می رسیم و ادامه ی توحید رسالت است و ادامه ی رسالت، امامت. چه بگویی و چه بگذری که دست آورد رسول احتیاج به وصی و محافظی دارد. در دعا نیز می خوانیم: اللهم عرفنی نفسک فانک ان لم تعرفنی نفسک لم اعرف رسولک الله عرفنی رسولک... اللهم عرفتنی حجتک.... [9] .
ارتباط ضرورت حجت با ضرورت وحی و اضطرار و افتقار الی الله، ارتباطی اساسی و تنگاتنگ است. بحث ضرورت و اضطرار الی الحجة به دنبال اضطرار به خدا و غیب و معاد و وحی مطرح می شود و می بینیم که مرحوم کلینی در کافی، بحث را با همین عنوان دقیق و حساب شده ی اضطرار الی الحجة آغاز کرده است.
این خلاصه احتیاج به توضیح دارد: با درک ضرورت و اضطرار به دین - و نه انتظار از دین - که برخاسته از این نکته است که امکانات حسی، تجربی، عقلی و قلبی و غریزی آدمی، پاسخ گوی روابط عظیم انسان با خودش و با اشیاء و افراد آن هم با توجه به قدر و استمرار و ارتباطهای محتمل انسان با عوالم دیگر نیست و به ناتوانی و نارسایی این نیروها و امکانات برای این انسانِ بیشتر از هفتاد سال رسیدیم. ناچار ضرورت وحی و دین مطرح می شود و در فرض ضرورت، دیگر تحلیل های فرویدی و یونگی و اریک فرومی یا تحلیل های طبقاتی و تاریخی جایگاهی نخواهد داشت. چون این ها آن جایی مطرح می شوند که دین، ریشه در ضرورت نداشته باشد و آن جاست که باید جواب داد چرا امری غیر ضروری این گونه در زندگی انسان از گذشته تا حال تأثیرگذار یا مطرح بوده است.
با این احتمال و اضطرار به وحی و مذهب، دیگر مذهب امر معقول یا یک راه از میان تمامی راه ها نیست که مذهب تنها راه است؛ و حداقل این چنین مذهبی، تمامی روابط انسان با خود، با اشیاء و با افراد دیگر است و برای این انسانی که تجربه و علم نمی تواند پاسخ گوی روابط این آب و نان و خوابیدن با دنیاهای محتمل با روابط احتمالی پیچیده باشد، حداقل مذهب در حوزه ی حیرت ها و یا احکام و شرایع نیست، بلکه تمامی زندگی عادی است. اگر ما از اثبات خدا و معاد و وحی به احتیاج به خدا و معاد و وحی روی بیاوریم و با این افتقار و اضطرار آغاز کنیم، دیگر به انتظار از دین نمی پردازیم؛ چون انتظار یک حالت است و اضطرار یک واقعیت. چه بسا تو هیچ انتظاری هم از دین نداشته باشی، اما این رسول است که با تو کار دارد و شروع کننده است. دین با رسول آغاز می شود و رسول با دگرگون کردن تلقی انسان از خویش، اضطرار به مذهب و احتیاج به دین را در جان انسان می نشاند. حتی اگر اعراض کند و یا انگشت در گوش خود بگذارد. آن جا که دین با رسول آغاز می شود، دیگر از انسان نمی پرسند که از دین چه انتظاری داری که می گویند: تو محتاجی، تو مفتقری، تو مضطری. انتم الفقراء الی الله و الله هو الغنی الحمید. [10] .
آزاداندیش ترین دین شناسان چون از این نقطه که ضرورت یا عدم ضرورت دین است، آغاز نکرده اند، گرفتار شده اند و در واقع با این پیش فرض که دین ضروری نیست و یک راه در کنار دیگر راه هاست، به تحلیل آن پرداخته اند و در حد یک امر قدسی به آن روی آورده اند و همین پیش فرض برای گرفتاری آن ها کافی است. چون فرض دیگری هم هست و آن ضرورت و اضطرار به دین است و آن هم با این احتمال که آدمی بیشتر از هفتاد سال استعداد دارد و بیش از یک زندگی راحت و دام روری بزرگ به او امکانات داده اند.
در هر حال با این بینش از قدر و استمرار و ارتباط انسان، به اضطرار و ضرورت وحی و معاد و رسول می رسیم و با رسول پیوند می خوریم و به همان دلیل که به وحی و رسول محتاجیم، به امام و حجت هم محتاجیم که امامت ادامه ی رسالت است؛ چون به شهادت قرآن دو چیز مانع از کفر آدمی است. یکی قرآن، و دیگری، وجود رسول. کیف تکفرون و انتم تتلی علیکم آیات اللَّه و فیکم رسوله. [11] .
به شهادت این آیه، معلوم می شود که دو چیز موجب حفظ مردم و مانع از کفر است. اول، تلاوت قرآن و دوم، وجود پیامبر. پس باید پس از پیامبر، خلیفه ای باشد که مانند پیامبر، حافظ امت باشد و کتاب خدا به تنهایی کافی نیست. افزون بر این که کتاب خدا، شامل همه ی قوانین نیست، بلکه به سنت پیامبر نیز احتیاج داریم و پس از پیامبر باید به باب علم او یعنی علی علیه السلام و عترت پیامبر مراجعه کرد. آنانی که فریاد حسبنا کتاب اللَّه سر دادند، می دانستند که این کلام مخالف خود کتاب است که قرآن می گوید: اطیعوا اللَّه و اطیعوا الرسول. و می گوید: ما ینطق عن الهوی.
_______________________________________
[1] مثل بیشتر کتاب هایی که در مورد حضرت نوشته شده است، از «غیبت» نعمانی و «کمال الدین» صدوق و «غیبت» شیخ طوسی گرفته تا بیشتر کتاب های امروزی هم چون «دادگستر جهان»، «امامت و مهدویت»، «سیمای امام مهدی» و....
[2] تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، دکتر جاسم حسین و تاریخ عصر غیبت، پور سید آقایی، عاشوری، جباری و حکیم.
[3] قیام و انقلاب مهدی(عج)، شهید مرتضی مطهری.
[4] و اعظم خلاف بین الامة خلاف الامامة اذ ما سلّ سیف علی قاعدة دینیة مثل ما سلّ علی الامامة فی کلّ زمان، ملل و نحل، ج 1، ص 24.
[5] اشاره به آیه ی 3 سوره ی مائده.
[6] و لم یناد بشی ءٍ ما نودی بالولایة وسائل الشیعة، ج 1، ص 10، ح 10.
[7] ر.ک: چشمه در بستر (تحلیلی از زمان شناسی حضرت زهرا علیها السلام) مسعود پورسید آقایی، ص 48.
[8] فاطر، 15.
[9] کافی، کتاب حجت، باب غیبت، روایت 29، الغیبة، نعمانی؛ کمال الدین، صدوق (این دعا در این سه کتاب مجموعاً به شش طریق روایت شده است).
[10] فاطر،15.
[11] آل عمران، 101.
[12] آن ها وسیله ی هدایت، بیان، امن، کرامت، نور، فلاح، ذکر، رحمت و بشارت هستند. آن ها شهداء، هداة، ولاة امر، خزانه ی علم، خلف و امین خدا هستند. آن ها امامان، انیس، شفیق، حصن و حافظ هستند. آن ها شاهد، مبشر، نذیر، فرمان فرما، معلم و حامل وحی هستند (اصول کافی، صص 190 - 201).
[13] برخی برای اثبات امامت از دلایل دیگری استفاده کرده اند. ر.ک: کتاب های فلسفی و کلامی و متن سخنرانی آیت اللَّه سبحانی در همین مجله.
[14] ر.ک: بنیادهای علم سیاست، عبدالرحمن عالم، صص 239 و 367.
[15] و هیئی لنا من امرنا رشدا (کهف، 10)؛ اراد بهم ربهم رشدا (جن، 10).
[16] قسط غیر از عدل و بالاتر از آن است. عدل در برابر ظلم و قسط در برابر جور است. عدل به معنای مساوات و در شرایط یکسان، مساوی برخورد کردن است و قسط به معنای بهره و نصیب است یعنی بهره و نصیب هر کس (پدر، مادر، همسر، دوست و...) را دادن. و این بالاتر از عدل است. چه بسا کاری عادلانه باشد ولی قسط نباشد.
[17] مائده، 3.
[18] الذین بذلوا مهجهم دون الحسین علیه السلام. زیارت عاشورا.
[19] من مات علی حبّ آل محمد مات شهیداً. بحارالانوار، ج 65، ص 137.
منبع: تبیان