مهدی موعود،علیهالسلام، در گلشن رازشبستری
• درآ که در دل خسته توان در آید باز بیاکهفرقتتو،چشممن چنان در بست به پیش آینه دل هر آنچه میدارم به جز خیال جمالت نمینماید باز
• بیا که در تن مرده، روان در آید باز که فتح باب وصالت مگر گشاید باز به جز خیال جمالت نمینماید باز به جز خیال جمالت نمینماید باز
شیوه و طریقه ویژه عارفان، اقتضا میکند که سیمای دلربای مهدویت را از منظر انسان کامل بنگرند. اگر گروههایی از طوایف و طبقات مسلمین، این موضوع را با ماجرای منجیعالم، پیوند زدهاند، اهل معرفت، به سائقه تفکرات و گرایشهای ویژه خود، بیشتر ساحت انسان کامل را برای بحث از حضرت حجت، برگزیدهاند. این گزینش، بیش و پیش از آن که اختیاری باشد، ضرورتی استکه سمت و سوی مباحث عرفانی برمیتابد و از آن گریزی نیست . آنان بیشتربه منجی آدم مینگرند و دغدغه نجات روح را دارند، تا نگرانی اصلاح اجتماع; هر چند یکی را از گذر دیگری میبینند، ولیکن، مایه و اساس اصلاح عالم را در سلامت انسان جستوجو میکنند. به همین خاطر، آنجا که سخن از ابدال، اقطاب، ولی، خضر و مدار ولایت میگویند، نگاهی پر - نه نیم نگاه - به مهدی موعود - بر اساس مقدمات کلامی مذهب خود - دارند.
درباره انسان کامل، تحقیقا همه گونههای دانشمندان اسلامی و حتی غیر اسلامی سخن بسیار گفتهاند. مشارب و مسالک گونهگون، این فرد فرید از نوع انسان را نامهایی به مقتضای اندیشههای خود نهادهاند: بودا او را «ارهات» مینامد و کنفوسیوس، «کیونتسو». آیینهای یوگا و بهاکتی نیز از او با عنوان «انسان آزاده» نام میبرند. افلاطون او را «فیلسوف» میخواند و ارسطو «انسان بزرگوار»، صوفیه، «قطب و شیخ و پیر» نام نهادهاند و نیچه «ابرانسان»، و از همه بالاتر آنکه قرآن وی را «خلیفةالله» خوانده است. (1)
موضوع و مجال این نوشته کوتاه، اقتضا نمیکند که بحث درباه انسان کامل را به دامنههای خرم عرفان و تصنیفات عرفا بکشانیم. اما از این مقدار نمیتوان چشم پوشید که در طرح عرفانی هستی، انسان کامل در جایی قرار میگیرد که حذف و یا غفلت از آن به ویرانی جهان و بیهودگی آفرینش میانجامد. در دایره خلقت، حلقه آخرین، وجود خاتم اوصیاست و نسبت این حلقه به دایره، نسبت ثمر استبه شجر و یا قافیه به بیت:
• ظاهر آن شاخ اصل میوه است گر نبودی میل و اومید پس به معنی آن شجر از میوه زاد گر به صورت از شجر بودش ولاد (2)
• باطنا بهر ثمر شد شاخ هست ثمر کی نشاندی باغبان بیخ شجر؟ گر به صورت از شجر بودش ولاد (2) گر به صورت از شجر بودش ولاد (2)
مثال قافیه نسبتبه بیت، یکی از گویاترین مثالهایی است که اهل ذوق، آفریدهاند. زیرا، قافیه گرچه آخرین جزء بیت است، اما همه کلمات و الفاظ در شعر آن گونه میآیند که جای را برای قافیه آماده کنند. بدانسان که هر کلمه در مجموعه یتبه این انگیزه انتخاب و جایگزین شده است که خدمتی به قافیه کرده باشد و حضور و ظهور قافیه را موجه بنمایاند.
اول بیت ارچه به نام تو بست نام تو چون قافیه آخر نشست خط فلک،
• خطه میدان توست گوی زمین، گرد فنا بر نخاست میتک و میتاز صبح نجاتی مرا خاک توام، روضه جان من است روضه تو جان جهان من است (3)
• در خم چوگان توست تا زعدم که میدان تو راست تازهترین کآب حیاتی مرا خاک تو خود، جان جهان من است (3) جان جهان من است (3)
و اگر گفتهاند:
• زاحمد تا احد یک میم فرق است جهانی اندرین یک میم غرق است (4)
• جهانی اندرین یک میم غرق است (4) جهانی اندرین یک میم غرق است (4)
بدان خاطر است که با ظهور خاتم، حلقه هستی، دور کمال خود را با آن مییابد و درخت آفرینش به بار مینشیند. با این تفسیر از عالم و خاتم است که میتوان برای هر چه آفریده شده است، توجیهی موجه یافت و حافظانه گفت که:
• «خطا بر قلم صنع نرفت» (5)
«خطا بر قلم صنع نرفت» (5)
شیخ محمود شبستری و گلشن راز
«سعدالدین محمودبن عبدالکریمبن یحیی شبستری»، عارف نامی و اندیشور سترگ قرن هفتم و هشتم هجری است. تولد وی را687 ق و وفاتش را در سن سی و سه سالگی، یعنی به سال 720 ق گمان زدهاند. (6)
غیر از اثر جاودانی و ماندگار شبستری، موسوم به «گلشن راز» و آثار منظوم و منثور دیگری نیز از او نام بردهاند. گلشن راز، «سعادتنامه» از منظومات اوست و «حقالیقین»، «مرآةالمحققین» و «شاهدنامه» از نوشتههای منثور وی است. (7)
همانطور که گفته شد، مثنوی گلشن راز مهمترین و خواندنیترین اثر شیخ است. ماجرای سرودن این هزاره را او خود در مقدمه گلشن بتفصیل میآورد. آنچه اینک بایسته یادآوری است، نکات ارزشمندی است که در شناختبهتر این اثر عرفانی راهگشاست.
گلشنراز، در واقع پرسشهای منظوم و مختصری است که شیخ شبستر در جواب نامه «امیر حسینیهروی» برای او ارسال میکند. از پرسشها چنین برمیآید که هروی خود اهل فن و فرهیخته است و شگفت آن که همه این ابیات نغز و گاه سهل و ممتنع در یک شب سروده شده است. پاسخهای شیخ در این اثر، تماما هماهنگ با مشرب «شیخاکبر محیالدینابن عربی» است. مطالعه گلشن فرصت مغتنمی است که خواننده را با هزار توی اندیشههای ابن عربی آشنا کند.
گلشن راز از همان ابتدای ظهورش، طرف توجه بسیاری از بزرگان و دانشمندان عرفان مسلک قرار گرفت. این توجه و اهتمام منشا خلق شرحهای بسیاری شد که شمار آنان از بیست تجاوز میکند. اما از میان همه این شروح، آنچه از قلم «شمسالدین محمد لاهیجی»، عارف قرن نهم تراوش کرده است، مقام والایی دارد. شرح لاهیجی، جدا از آن که شرح است، خود به عنوان اثری مستقل و تصنیفی ارزشمند مورد توجه و نظر است. لاهیجی در این شرح، مباحث گستردهای از عرفان نظری و عملی را بیان کرده که بسیار مغتنم و سودبخش است. گرایشهای شیعی و نزدیکی اندیشههای لاهیجی به عقاید پذیرفته ما بر قدر و ارزش این شرح میافزاید.
در این نوشتار نگاه نگارنده بیش از هر توضیح و تفسیری به گفتههای لاهیجی است. نام مبارک حضرت مهدی ، عجلاللهتعالیفرجه، در این شرح بارها و بارها با اعزاز و اکرام بسیار آورده میشود و این توجه به رویه عرفا در بحث از انسان کامل ، بسیار شگفت و جالب مینماید. وی بر خلاف اکثر مصنفان متون عرفانی، به بیان مفهوم اکتفا نکرده و جایجای کتابش را به نام موعود، متبرک میکند.
از آنجا که مقصود این نوشته نگاهی به موضوع انسان کامل در گلشن راز و شرح لاهیجی است، بیش از این سخن را درباره شیخ، گلشن و شارح فاضل آن دراز نمیکنیم و مقطع این مقدمه را به مطلع گلشن میآراییم:
• به نام آن که جان را فکرت آموخت زفضلش هر دو عالم گشت روشن ز فیضش خاک آدم گشت گلشن
• چراغ دل به نور جان برافروخت ز فیضش خاک آدم گشت گلشن ز فیضش خاک آدم گشت گلشن
موعود گلشن
اشاره به انسان کامل که به توضیح و تفسیر برخی شارحان گلشن، حضرت مهدی ،علیهالسلام، است، در چند جای این مثنوی کوتاه آمده است. از همه پر رنگتر و تخصصیتر در پاسخ پرسشهای پنجم و ششم متمرکز شده است:
مسافر چون بود; رهرو کدام است؟ که را گویم که او مرد تمام است؟
در پاسخ، شیخ نخست نگاهی دارد به اطوار سیر انسان از جمادی تا مقام «لی معالله» (8) سپس درباره مقام نبوت و مقایسه آن با رتبه ولایتسخن میگوید و اینکه ولایت در نبوت خود را آشکار میکند و از آن اعم و افضل است. لاهیجی، در سنجش دو مقام نبوت و ولایت مینویسد:
«اگرچه مبدا نبوت نبی، ولایت است، یعنی ولایتخود، چه ولایت نبی افضل از نبوت اوست. فاما مبدا ولایت غیر نبی، نبوت است و میان نبی و ولی عموم و خصوص مطلق است; چه، هر نبی البته میباید که ولی باشد; فاما هر ولی لازم نیست که نبی بود; مثل اولیای امت محمد ، صلیالله علیه وآله، که ولایتبدون نبوت دارند.» (9)
از توضیحات دیگر لاهیجی چنین برمیآید که دلیل افضلیت ولایت، جهتحقانی و ابدی است و اینکه هرگز منقطع نمیشود. اما نبوت جهتی است نسبتبه خلق که قابلیت زوال دارد. با این وجود ولایت در برابر نبوت، چون ما در مقابل خورشید است; زیرا مبدا و ماخذ ولایت غیر نبی، نبوت است.
• نبی چون آفتاب آمد ولی ماه مقابل گردد اندر لی معالله
• مقابل گردد اندر لی معالله مقابل گردد اندر لی معالله
جهانی که شیخ در گلشن، طرح آن را ترسیم میکند از خلقت جماد و نبات آغاز میشود و پایان قوس نزولش با آفرینش آدم ،علیهالسلام، اعلام میگردد. آدم ،علیهالسلام، نقطه آغازینقوسصعوداست;ازآن پس تا اوج قوسصعودکه تولدحضرتخاتم الانبیا، صلیاللهعلیهوآله، است ادامه مییابد.پسازظهورپیامبرگرامی اسلام، نیمه دوم قوس صعود آغاز میگردد و حلقه پایانی این قوس حضور حضرت مهدی، علیهالسلام، است.
این صورت عالم است. اما در واقع، ولایت دایرهای است که تمامی این دو را دربرمیگیرد و سایه بر همه آفرینش گسترانده است.
• ولایت را ظهور از آدم آمد ولایتبود باقی تا سفر کرد ظهور کل او باشد به خاتم بدو یابد تمامی دور عالم
• کمالش در وجود خاتم آمد چو نقطه در جهان دوری دگر کرد بدو یابد تمامی دور عالم بدو یابد تمامی دور عالم
لاهیجی در شرح این ابیات، خاطرنشان میکند که معنی این سخنان آن است که «ظهور تمامی ولایت و کمالش به خاتماولیا خواهد بود; چه کمال حقیقت دایره در نقطه اخیر به ظهور میرسد». (10)
آنگاه نام مبارک حضرت مهدی ، علیهالسلام، را یادآور میشود و اینکه پیامبر ،صلیالله علیه وآله، فرمودهاند: «لولم یبق منالدنیا الایوم لطولالله ذلک الیوم حتی یبعث فیه رجلا منی او من اهل بیتی یواطی اسمه و اسم ابیه اسم ابی یملا الارض قسطا و عدلا کماملئت جورا و ظلما»
اما بلافاصله متذکر این روایتشریف میشود که پیامبر فرمودند:
«المهدی من عترتی من اولاد فاطمه» (11)
مهدی از خاندان من، از فرزندان فاطمه است.
شارح فاضل، در شرح «بدو یابد تمامی دور عالم» مینویسد:
«یعنی به خاتمالاولیا که عبارت از مهدی است، دور عالم تمامی و کمال تام یابد و حقایق و اسرار الهی در زمان آن حضرت بکلی ظاهر شود» (12)
لاهیجی باذکر روایتی چند بر این حقیقت پای میفشارد که غرض و مقصود خلقت، ظهور حضرت مهدی ، علیهالسلام، است. از جمله روایتی بدین مضمون: «زندگان تمنا کنند که کاشکی مردگان زنده شدندی تا فایده و غرض حیات، حاصل کردندی و عارف حقیقی گشتندی».
اینکه مهدی ،علیهالسلام، از فرزندان حضرت زهرا ،سلامالله علیها، مورد اتفاقنظر و از ضروریات مذهب تشیع است. اما بسیاری از دانشمندان اهل سنت، ضرورتی بر چنین خویشاوندی نمیبینند. حتی ایشان تولد و حضور آن گرامی را در حال حاضر مانند ظهورش منکرند. مثلا «مولانا جلالالدین رومیبلخی»، که عارفی حنفی مذهب و اشعری مسلک است، در مثنوی خود آورده است:
پس به هر دور ولیی قائم است تا قیامت آزمایش دایم است هر که را خوی نکو باشد برست هر کسی کو شیشه دل باشد شکست پس امام حی قایم آن ولی است خواهاز نسل عمر خواه از علی است (13)
صاحب گلشن رابطه مهدی ، علیهالسلام، و همه اولیا را رابطه کل و جز دانسته میگوید:
وجود اولیا او را چو عضوند کهاوکلاستو ایشان همچو جزوند (14)
شرح لاهیجی بر این بیت، از رای صواب و بینش صحیح او در این باره خبر میدهد.
یعنی در دایره ولایت مطلقه که خاتمالاولیاء مظهر آن است، نقاط وجودات اولیاء همه مثال اعضای خاتمالاولیاءاند; چه حقیقت ولایت هر فردی از افراد اولیا به صفتی از صفات کمال ظاهر گشته است و به جمیع صفات کمال در نقطه اخیر که «... مهدی» است، ظهور یافته و کمال بالقوه دایره ولایت در این نقطه آخرین به ظهور رسیده و به فعل آمده است و چنانچه همه انبیاء ، علیهمالسلام، اقتباس نور نبوت تشریعی از مشکات نبوت خاتمالانبیاء مینمایند، جمیع اولیاء نور ولایت و کمال از آفتاب ولایتخاتمالاولیاء میبرند. فلهذا ولایتخاتمالاولیاء مسما به «ولایت قمریه» چه ماخذ نور ولایت جمیع اولیاء ولایت مطلقه خاتمالاولیاست، همچنانکه نور قمر مستفاد از شمس است». (15)
لاهیجی پیش از آن که «نسبت تام» میان خاتمالانبیاء خاتمالاولیاء را توضیح دهد. به عنوان پیشدرآمد بر بیت گلشن میگوید: «خاتماولیاء باطن خاتم انبیاست». (16) آنگاه سخن شیخ را میآورد که گفته است:
• چواو[مهدی]ازخواجهیابد نسبت تام از او با ظاهر آید رحمت عام (17)
• از او با ظاهر آید رحمت عام (17) از او با ظاهر آید رحمت عام (17)
لاهیجی در شرح این بیت، نخست «نسبت تام» را توضیح میدهد. آنگاه معلوم میدارد که چنین نسبتی در همه عالم تنها میان دو کس برقرار است و آن خاتمانبیاء ،صلیالله علیه وآله، و خاتم اوصیا ،علیهالسلام، است. یکی از مصادیق این نسبت، نسبت صلبی و پدر فرزندی است. اقرار به چنین نسبتی، یعنی همسوشدن با آنچه از زبان بزرگان مذهب تشیع گفته شده است و این در حالی است که شاعر و شارح بظاهر چنین مذهبی ندارند.
بدان که نسبت فرزندی به سه نوع متحقق میشود: یکی نسبت صلبی که متعارف و مشهور است; دوم نسبت قلبی که به حسن ارشاد و متابعت، دل تابع در صفا مثل دل متبوع گردد; سیم نسبتحقی حقیقی که تابع به برکتحسن متابعت، به نهایت مرتبه کمال که فرقالجمع استبرسد و تابع و متبوع یکی گردد.
چون خاتم اولیا[مهدی] البته از آل محمد ،صلیالله علیه وآله، است، نسبت صلبی ثابت است; و چون دل مبارکش به سبب حسن متابعتخاتمانبیا مرآت تجلیات نامتناهی الهی شده است، نسبت قلبی واقع است; چون وارث مقام «لی معالله» گشته است، نسبتحقی حقیقی که فوق جمیع نسبتهاست، تحقق یافته است. پس هر آینه میان خاتمالولایة و خاتمالنبوة ،علیهماالسلام، نسبت تام که نسبت ثلاثه است، واقع باشد و بحقیقتخاتمالاولیا همان حقیقت و باطن نبوت خاتمالانبیاست. (18)
لاهیجی به پیروی از صاحب گلشن دائما یادآور میشود که این ظهورات، نه از باب تناسخ که از مقوله بروز است; یعنی آن چنان نیست که روح خاتمالانبیا در خاتم اوصیا تجلی دوباره نموده باشد; بلکه این دو روح در دو منشا مظهر و مجلای یک رحمت عاماند: «از او با ظاهر آید رحمت عام».
سپس شیخ شبستر، نمایی از جهان پس از ظهور را ترسیم میکند. گزارش شیخ از جهان پس از ظهور بکلی مستند به روایاتی است که نزد شیعه و سنی پذیرفته است:
• شود او مقتدای هر دو عالم خلیفه گردد از اولاد آدم
• خلیفه گردد از اولاد آدم خلیفه گردد از اولاد آدم
بنا به توضیح لاهیجی، ولایت مطلقه، باطن نبوت حضرت رسالت است. اما در نشاه نبوت، وصف رسالت، مانع اظهار کمال آن است. با ظهور خاتمالاولیا حضرت مهدی ، علیهالسلام، باطن ولایت مطلقه بر وجه اتم و اکمل، ظهور و بروز مییابد. نبوت با ظهور پیامبر خاتمیتیافت و ولایت در عصر ظهور مهدی ، عجلالله فرجهالشریف، ختم میگردد. زیرا دایره کمال به نقطه پایان خود رسیده و از آن پس دور دیگری را آغاز خواهد کرد.
• ولایتشد به خاتم جمله ظاهر ازو عالم شود پر امن و ایمان نماند درجهان یک نفس کافر شود عدل حقیقی جمله ظاهر (19)
• بر اول نقطه هم ختم آمد آخر جماد و جانور یابد ازو جان شود عدل حقیقی جمله ظاهر (19) شود عدل حقیقی جمله ظاهر (19)
توضیح لاهیجی بر بیت اخیر بدین قرار است:
«چون ذات آن حضرت مستلزم انکشاف اسرار توحید و کمال است و کفر و ستم که از لوازم جهل است، در آن زمان بالکل مرتفع است، هرآینه یک نفس کافر در جهان یافت نشود و همه عارف و موحد باشند، و عدل حقیقی که ظل وحدت حقیقیه است که مشتمل بر علم شریعت و طریقت و حقیقت [است] به تمام و کمال ظاهر شود و هر کس به کمالی که لایق استعداد اوست، برسد; که مقتضایاسمالعدلآناستکهحقهر ذیحقبهحسباستحقاقاو بدهد. (20)
در پایان، این نکته را باید یادآور شد که شرح عرفانی از ماجرای غیبت و ظهور حضرت حجت ،ارواحنا لهالفداء، یکی از دلانگیزترین مباحث نظری در عالم اندیشه است. کسانی که از این مزرعه، خوشهای چیدهاند، میدانند که سینه تابناک عارفان حقیقی، خزانه گفتنیهای بسیاری در این باب است. آنچه گفته آمد اندکی از آن همه بسیار نیز نیست. هرچند سخنان گزاف و بیپایه بر زبان هر فرقهای از طوایف مسلمین، گهگاه راه مییابد، اما نباید این نقیصه، چشمان ما را از نگریستن به تمامیت مسلک و مشرب گروهی باز دارد.
مثلا آنچه در مثنوی درباره انسان کامل و ختم ولایت آمده است، آنچنان دلانگیز و شورآفرین است که هر انسان کریمالنفسی را به خطاپوشی از نقایص مثنوی در باب مهدی ، علیهالسلام، میخواند. نگارنده خود کمترین بضاعت را نیز در این مقولات دارا نیست، اما شنیده و دانسته است که سخن عارفان و صاحبان اهل دل درباره مهدی ،ارواحنا لهالفداء، آنچنان از سر صدق و صفای نفس است که بیگمان بر دل نشیند و سینه جان را بشکافد. چگونه چنین نباشد. که:
• آن را که دل از عشق پرآتش باشد هر قصه که گوید همه دلکش باشد (21)
• هر قصه که گوید همه دلکش باشد (21) هر قصه که گوید همه دلکش باشد (21)
________________________________________
1. نصری، عبدالله، سیمای انسان کامل از دیدگاه مکاتب، ص 5.
2. مولانا جلالالدین بلخی، مثنوی، نسخه قونیه، دفتر چهارم، ابیات523-521.
3. نظامی، گزیده سخن پارسی; مخزنالاسرار، به کوشش عبدالمحمد آیتی، ص24.
4. این بیتبا همه نغز و زیبایی در نسخ کهن و معتبر گلشن راز نیامده است و ظاهرا از ملحقات گلشن باشد.
5. حافظ:
• پیر ما گفتخطا بر قلم صنع نرفت آفرین بر نظر پاک و خطاپوشش باد
• آفرین بر نظر پاک و خطاپوشش باد آفرین بر نظر پاک و خطاپوشش باد
6. درباره نام، سال تولد، وفات و حتی برخی آثار شیخ اختلافات بسیار است.
7. ر.ک: لاهیجی، شمسالدین محمد، مفاتیحالاعجاز فی شرح گلشن راز، مقدمه و تصحیح و تعلیقات از محمدرضا خالقی و عفت کرباسی، ص 22، (در این مقاله ماخذ نگارنده همین شرح است).
8. «لی معالله وقت لا یسعنی فیه ملک مقرب ولا نبی مرسل»; برای من با خدا، هنگامهای است که در آن نه فرشته مقرب میگنجد و نه پیامبر مرسل، ر.ک: فروزانفر، بدیعالزمان، احادیث مثنوی، ص39.
9. لاهیجی، شمسالدین محمد، همان، ص234.
10. همان، ص266.
11. همانجا.
12. همانجا.
13. مثنوی، دفتر دوم، ابیات819 -817.
14. گلشن، بیت 371.
15. لاهیجی، شمسالدین محمد، همان، ص267.
16. همان، ص268.
17. گلشن، بیت 372.
18. لاهیجی، شمسالدین محمد، همان، ص268، این بخشها از مفاتیحالاعجاز برای کسانی که در پی تحقیق درباره مهدی ،علیهالسلام، در متون عرفانی هستند، بسیار خواندنی و قابل تامل و دقت نظرند.
19.گلشن، ابیات 392 -390.
20. لاهیجی، شمسالدین محمد، همان، ص286.
21. مثنوی معنوی.
منبع: تبیان