مبانی اعتقادی مهدویت
مسعود پور سیدآقایی
بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود
بسمه تعالی
دیدگاه ها
مسأله ی مهدویّت به خاطر ابعاد متعدد آن از منظرهای مختلف و زوایای گوناگون قابل بررسی است. می توان آن را از جنبه های اعتقادی، [1] تاریخی، [2] فلسفه ی تاریخ، [3] روان شناختی، تربیتی، اجتماعی و... مورد کنکاش و بررسی قرار داد. نوع رویکرد به مسأله و تعیین حوزه ی بحث و زاویه ی دید برای اتخاذ روش مناسب با آن حوزه و به دست آوردن نتایج صحیح و پرهیز از اشتباه ضرورتی تام دارد.
آن چه در این جا ارایه می شود، نگاه به مهدویت از منظر اعتقادی است. این نگاه، حوزه ای وسیع و پردامنه را در برمی گیرد و نسبت به دیگر رویکردها به خاطر مبنا و ریشه ای بودن آن از نقشی مهم تر و اهمیتی دو چندان برخوردار است.
مبانی اعتقادی
همان طور که اشاره شد حوزه ی مباحث اعتقادی مهدویت، حوزه ای وسیع و گسترده است. آن چه ما از آن گفت وگو می کنیم نه تمامی این مباحث که مبانی و ریشه های اساسی بحث مهدویت است.
مهدویت و اعتقاد به امام زنده ی غایب برخاسته از ریشه ها و پایه های مستحکمی است که ما از آن، به مبانی اعتقادی یاد می کنیم. بدون این پایه ها و ریشه های عمیق برخاسته از براهین عقلی و نقلی، هیچ رویشی شکل نمی گیرد و دوامی نمی آورد. برخی از مباحث قابل طرح در مبانی مهدویت عبارتند از:
1 - امامت (اهمیت، ضرورت، ویژگی ها، راه انتخاب و...)
2 - مهدویت از منظر آیات و روایات (شیعه و سنی)
3 - نظری اساسی به مجموعه ی احادیث مهدویت
4 - دلایل تولد امام مهدی(عج)
5 - فلسفه ی غیبت
6 - نقش امام در عصر غیبت (فواید امام غایب)
7 - وضعیت شیعه در عصر غیبت (ولایت فقیه)
8 - قیام و انقلاب، پیش از قیام حضرت
9 - وظایف شیعه در عصر غیبت
10 - طول عمر حضرت
11 - انتظار
12 - دیدار با حضرت
13 - جایگاه حضرت (بررسی افسانه ی جزیره ی خضرا)
14 - ویژگی های یاران حضرت
15 - علایم و شرایط ظهور
16 - حکومت جهانی (امکان، شکل و...)
17 - سیره ی حضرت (در عصر غیبت و ظهور)
18 - دین در عصر ظهور و....
از این مجموعه بدون تردید مهم ترین و ریشه ای ترین مسأله همان مباحث امامت و ضرورت آن است. مناسب است قبل از پرداختن به ضرورت امامت اشاره ای به اهمیت و جایگاه و بستر این بحث داشته باشیم. مقصود از جایگاه، روشن کردن این نکته است که بحث امامت، به چه زمینه هایی احتیاج دارد و در چه فضایی مطرح می شود و اساساً در بستر و سیر مباحث اعتقادی در چه جایگاه و رتبه ای قرار می گیرد.
اهمیت امامت
شیعه با اعتقاد به امامت گره خورده است و با این طرح، راه خویش را در تاریخ آغاز کرده و در این راه رنج ها برده است، تا آن جا که به اعتراف برخی محققان [4] آن قدر که در این راه شمشیر کشیده شد و جان فشانی شد، در هیچ برهه ای از زمان و در مورد هیچ یک از دیگر آموزه های دین، شمشیر زده نشده و جان فشانی نشده است.
این جان فشانی و اهتمام، از آن جا برخاسته که به گفته ی قرآن، امام مکّمل دین و متمّم همه ی نعمت هایی است که خداوند در هستی قرار داده است. [5] رسول صلی الله علیه وآله آن قدر که به این امر سفارش می کرد به هیچ یک از امور دیگر سفارش نمی کرد [6] و آن قدر که برای این مهم از اولین روزهای دعوت علنی تا آخرین لحظات عمرش در بستر بیماری، گام برمی داشت و اقدام می کرد، برای هیچ کار دیگری اقدام نمی کرد و زمینه سازی نمی نمود. [6] .
امروز و در این نسل، ما امامت را پذیرفته ایم، ولی هنوز برای بسیاری از ما، طرح امامت و در نتیجه، بحث امام زمان (عج) گنگ و مبهم می باشد و به صورت میراثی از آن پاسداری می شود. میراثی که هنوز عمق و ضرورتش را نچشیده ایم.
طرح هایی که امامت را برای چند نسل بر اساس نص و سنت می گیرند و سپس شورایی حسابش می کنند. و طرح هایی که امامت را در حد رهبری تفسیر می کنند و شرایطش را حذف می کنند، خواه از نسل علی علیه السلام یا دیگری و طرح هایی که امامت را موروثی و سلطنتی و نور چشم بازی خیال می کنند. و طرح هایی که امامت را غیرقابل تحلیل می شناسند و بر اساس تعبد با تمام ابهامش باورش می کنند. تمام این طرح ها، امامت را نفهمیده اند و جایگاه و بنیادهایش را نشناخته اند و در تاریکی تیر انداخته اند.
شاید این همه تفسیر و تأویل از آن جا مایه می گیرد که ما حکومت ها را در همین اشکال موجود دنبال می کنیم و در میان همین سیستم ها نقد می زنیم و از آن جا که هیچ کدام از این ها با امامت نمی خواند یا از کنار آن می گذریم یا آن را تخفیف می دهیم تا مورد قبول روشنفکران قرار گیرد.
شاید این گمان ها از این جا برخاسته اند که ما امامت را مبهم طرح کرده ایم و آثار و مرزها و اثراتش را نشان نداده ایم و این طرح حکومتی را جدی نگرفته ایم.
اگر ما جایگاه امامت را بشناسیم و ضرورتش را لمس کنیم، بر اساس همان ضرورت، وجود امام زمان (عج) را احساس می کنیم و از زیر بار اشکال های بنی اسراییلی، آزاد می شویم و بر اساس همان ضرورت و احساس به عشقی از امام می رسیم. آن هم نه عشقی ساده و سطحی، که عشق شکل گرفته و جهت یافته و تبدیل شده به حرکت و به سازندگی مهره هایی که این حکومت سنگین و بلند به آن احتیاج دارد.
بستر بحث
با پذیرش اعتقاد به خدا و ضرورت وحی و رسالت، به امامت می رسیم. با پذیرش و اثبات این نکته که خدایی هست و ما محتاج اوییم که: یا ایها الناس انتم الناس الفقراء الی اللّه [8] از حکم و خواسته ی او می پرسیم و به ضرورت وحی و دین و اضطرار به رسول و حجت می رسیم. این همان جریانی است که در اذان و دعا نیز نشان دارد.
در اذان پس از تکبیر به توحید می رسیم و ادامه ی توحید رسالت است و ادامه ی رسالت، امامت. چه بگویی و چه بگذری که دست آورد رسول احتیاج به وصی و محافظی دارد. در دعا نیز می خوانیم: اللهم عرفنی نفسک فانک ان لم تعرفنی نفسک لم اعرف رسولک الله عرفنی رسولک... اللهم عرفتنی حجتک.... [9] .
ارتباط ضرورت حجت با ضرورت وحی و اضطرار و افتقار الی الله، ارتباطی اساسی و تنگاتنگ است. بحث ضرورت و اضطرار الی الحجة به دنبال اضطرار به خدا و غیب و معاد و وحی مطرح می شود و می بینیم که مرحوم کلینی در کافی، بحث را با همین عنوان دقیق و حساب شده ی اضطرار الی الحجة آغاز کرده است.
این خلاصه احتیاج به توضیح دارد: با درک ضرورت و اضطرار به دین - و نه انتظار از دین - که برخاسته از این نکته است که امکانات حسی، تجربی، عقلی و قلبی و غریزی آدمی، پاسخ گوی روابط عظیم انسان با خودش و با اشیاء و افراد آن هم با توجه به قدر و استمرار و ارتباطهای محتمل انسان با عوالم دیگر نیست و به ناتوانی و نارسایی این نیروها و امکانات برای این انسانِ بیشتر از هفتاد سال رسیدیم. ناچار ضرورت وحی و دین مطرح می شود و در فرض ضرورت، دیگر تحلیل های فرویدی و یونگی و اریک فرومی یا تحلیل های طبقاتی و تاریخی جایگاهی نخواهد داشت. چون این ها آن جایی مطرح می شوند که دین، ریشه در ضرورت نداشته باشد و آن جاست که باید جواب داد چرا امری غیر ضروری این گونه در زندگی انسان از گذشته تا حال تأثیرگذار یا مطرح بوده است.
با این احتمال و اضطرار به وحی و مذهب، دیگر مذهب امر معقول یا یک راه از میان تمامی راه ها نیست که مذهب تنها راه است؛ و حداقل این چنین مذهبی، تمامی روابط انسان با خود، با اشیاء و با افراد دیگر است و برای این انسانی که تجربه و علم نمی تواند پاسخ گوی روابط این آب و نان و خوابیدن با دنیاهای محتمل با روابط احتمالی پیچیده باشد، حداقل مذهب در حوزه ی حیرت ها و یا احکام و شرایع نیست، بلکه تمامی زندگی عادی است. اگر ما از اثبات خدا و معاد و وحی به احتیاج به خدا و معاد و وحی روی بیاوریم و با این افتقار و اضطرار آغاز کنیم، دیگر به انتظار از دین نمی پردازیم؛ چون انتظار یک حالت است و اضطرار یک واقعیت. چه بسا تو هیچ انتظاری هم از دین نداشته باشی، اما این رسول است که با تو کار دارد و شروع کننده است. دین با رسول آغاز می شود و رسول با دگرگون کردن تلقی انسان از خویش، اضطرار به مذهب و احتیاج به دین را در جان انسان می نشاند. حتی اگر اعراض کند و یا انگشت در گوش خود بگذارد. آن جا که دین با رسول آغاز می شود، دیگر از انسان نمی پرسند که از دین چه انتظاری داری که می گویند: تو محتاجی، تو مفتقری، تو مضطری. انتم الفقراء الی الله و الله هو الغنی الحمید. [10] .
آزاداندیش ترین دین شناسان چون از این نقطه که ضرورت یا عدم ضرورت دین است، آغاز نکرده اند، گرفتار شده اند و در واقع با این پیش فرض که دین ضروری نیست و یک راه در کنار دیگر راه هاست، به تحلیل آن پرداخته اند و در حد یک امر قدسی به آن روی آورده اند و همین پیش فرض برای گرفتاری آن ها کافی است. چون فرض دیگری هم هست و آن ضرورت و اضطرار به دین است و آن هم با این احتمال که آدمی بیشتر از هفتاد سال استعداد دارد و بیش از یک زندگی راحت و دام روری بزرگ به او امکانات داده اند.
در هر حال با این بینش از قدر و استمرار و ارتباط انسان، به اضطرار و ضرورت وحی و معاد و رسول می رسیم و با رسول پیوند می خوریم و به همان دلیل که به وحی و رسول محتاجیم، به امام و حجت هم محتاجیم که امامت ادامه ی رسالت است؛ چون به شهادت قرآن دو چیز مانع از کفر آدمی است. یکی قرآن، و دیگری، وجود رسول. کیف تکفرون و انتم تتلی علیکم آیات اللَّه و فیکم رسوله. [11] .
به شهادت این آیه، معلوم می شود که دو چیز موجب حفظ مردم و مانع از کفر است. اول، تلاوت قرآن و دوم، وجود پیامبر. پس باید پس از پیامبر، خلیفه ای باشد که مانند پیامبر، حافظ امت باشد و کتاب خدا به تنهایی کافی نیست. افزون بر این که کتاب خدا، شامل همه ی قوانین نیست، بلکه به سنت پیامبر نیز احتیاج داریم و پس از پیامبر باید به باب علم او یعنی علی علیه السلام و عترت پیامبر مراجعه کرد. آنانی که فریاد حسبنا کتاب اللَّه سر دادند، می دانستند که این کلام مخالف خود کتاب است که قرآن می گوید: اطیعوا اللَّه و اطیعوا الرسول. و می گوید: ما ینطق عن الهوی.
_______________________________________
[1] مثل بیشتر کتاب هایی که در مورد حضرت نوشته شده است، از «غیبت» نعمانی و «کمال الدین» صدوق و «غیبت» شیخ طوسی گرفته تا بیشتر کتاب های امروزی هم چون «دادگستر جهان»، «امامت و مهدویت»، «سیمای امام مهدی» و....
[2] تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، دکتر جاسم حسین و تاریخ عصر غیبت، پور سید آقایی، عاشوری، جباری و حکیم.
[3] قیام و انقلاب مهدی(عج)، شهید مرتضی مطهری.
[4] و اعظم خلاف بین الامة خلاف الامامة اذ ما سلّ سیف علی قاعدة دینیة مثل ما سلّ علی الامامة فی کلّ زمان، ملل و نحل، ج 1، ص 24.
[5] اشاره به آیه ی 3 سوره ی مائده.
[6] و لم یناد بشی ءٍ ما نودی بالولایة وسائل الشیعة، ج 1، ص 10، ح 10.
[7] ر.ک: چشمه در بستر (تحلیلی از زمان شناسی حضرت زهرا علیها السلام) مسعود پورسید آقایی، ص 48.
[8] فاطر، 15.
[9] کافی، کتاب حجت، باب غیبت، روایت 29، الغیبة، نعمانی؛ کمال الدین، صدوق (این دعا در این سه کتاب مجموعاً به شش طریق روایت شده است).
[10] فاطر،15.
[11] آل عمران، 101.
[12] آن ها وسیله ی هدایت، بیان، امن، کرامت، نور، فلاح، ذکر، رحمت و بشارت هستند. آن ها شهداء، هداة، ولاة امر، خزانه ی علم، خلف و امین خدا هستند. آن ها امامان، انیس، شفیق، حصن و حافظ هستند. آن ها شاهد، مبشر، نذیر، فرمان فرما، معلم و حامل وحی هستند (اصول کافی، صص 190 - 201).
[13] برخی برای اثبات امامت از دلایل دیگری استفاده کرده اند. ر.ک: کتاب های فلسفی و کلامی و متن سخنرانی آیت اللَّه سبحانی در همین مجله.
[14] ر.ک: بنیادهای علم سیاست، عبدالرحمن عالم، صص 239 و 367.
[15] و هیئی لنا من امرنا رشدا (کهف، 10)؛ اراد بهم ربهم رشدا (جن، 10).
[16] قسط غیر از عدل و بالاتر از آن است. عدل در برابر ظلم و قسط در برابر جور است. عدل به معنای مساوات و در شرایط یکسان، مساوی برخورد کردن است و قسط به معنای بهره و نصیب است یعنی بهره و نصیب هر کس (پدر، مادر، همسر، دوست و...) را دادن. و این بالاتر از عدل است. چه بسا کاری عادلانه باشد ولی قسط نباشد.
[17] مائده، 3.
[18] الذین بذلوا مهجهم دون الحسین علیه السلام. زیارت عاشورا.
[19] من مات علی حبّ آل محمد مات شهیداً. بحارالانوار، ج 65، ص 137.
منبع: تبیان
مهدى معناى حیات شیعه
مسأله مهدویت و ظهور امام زمان، از ابعاد مختلفى مورد بررسى قرار گرفته و یا قابل بررسى است. یکى از ابعادى که در این موضوع قابل طرح است و شاید کمتر به آن توجه شده باشد، مسأله معناى حیات و بررسى ظهور و انتظار امام زمان از این دریچه است. در این مجال برآنیم تا با طرح این موضوع، باب بحث، تحقیق و گفتگو را در این زمینه بگشاییم.
مراد از «معنا» چیست؟
معناى زندگى یعنى اینکه من چرا زندهام؟ و زنده بودنم چه فایدهاى مىتواند داشته باشد؟ معناى زندگى یعنى آن چیزى که انسان به خاطر آن زندگى مىکند. معناى زندگى یعنى آن چیزى که انسان به خاطر آن تلاش و کوشش مىکند. معناى زندگى آن چیزى است که انسان به خاطر آن سختىها را تحمل مىکند. معناى زندگى آن چیزى است که حتى انسان حاضر است به خاطر آن بمیرد و جانفشانى مىکند. «معناجویى» یعنى جستجو جهت یافتن پاسخ براى موارد یاد شده و «معنادارى» یعنى برخوردارى از پاسخهایى روشن و صریح براى موارد یاد شده. یافتن معناى زندگى به انسان جهت مىدهد و مایه پویایى و تحرک مىشود و به انسان انرژى براى تلاش و زندگى کردن مىدهد و توان بردبارى و مقاومت را افزایش مىدهد.
ضرورت معنا
خداوند متعال انسان را آفریده و آفرینش او عبث و بیهوده نبوده است. قرآن کریم در این باره مىفرماید:
«أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَـکُمْ عَبَثًا وَأَنَّکُمْ إِلَیْنَا لاَ تُرْجَعُونَ»1
آیا گمان مىکنید که شما را بیهوده آفریدیم و شما به سوى ما باز نمىگردید».
چون «آفرینش» انسان بیهوده نیست، «آفریده خدا» نیز بیهودهگرا نیست. انسان موجودى است کمالگرا و هدفمند است که از بیهودگى، بىمعنایى و بى هدفى سخت گریزان است و لذا بیهودگى و پوچى چنین موجودى را ارضاء نمىکند. براى چنین موجودى اگر زندگى معنا و هدفى نداشته باشد، زنده ماندن هم ارزشى نخواهد داشت؛ هر چند تمام امکانات زندگى براى او فراهم باشد.
به بیان دیگر آنچه موجب شکست و نا امیدى مىشود، «ناکامى در معنا یابى» است نه ناکامى در رفاه و جاه. همانگونه که انسان جسمى دارد و جانى دارد، زندگى نیز داراى دو بخش است: «مواد زندگى» و «معناى زندگى» همان اندازه که جان بر جسم برترى دارد، معناى زندگى نیز بر مواد زندگى برترى دارد. یک نویسنده آمریکایى در شرح حال خود مىگوید در مسیرى حرکت مىکردم که جامعه آن را خوشبختى مىداند و همه اجزاى خوشبختى را به دست آوردم: تحصیلات بالا، شغل خوب، در آمد بالا، مسکن، وسیله نقلیه و... هر چند تمام کارهایى را که جامعه براى خوشبخت شدن دیکته مىکند، انجام داده بودم اما هیچ دلیلى براى ادامه زندگى نمىیافتم. نمىدانستم چرا زندهام و چرا زنده بودنم مىتواند مهم باشد. زندگى هیچ معنایى براى نداشت.2 این نویسنده تا مرز خودکشى پیش مىرود ولى بهناگاه براى زندگى خود معناییى مىیابد و دوباره به زندگى بر مىگردد. معنادارى زندگى یکى از نیازهاى اساسى بشر است که بدون آن حتى تأمین بودن همه نیازهاى دیگر نیز گرهگشا نخواهد بود. چند سال پیش یک نظرخواهى عمومى در فرانسه صورت گرفت که نتیجه آن نشان داد 89% از شرکت کنندگان در این نظرخواهى اظهار داشتند که انسان «چیزى» لازم دارد که به خاطر آن زندگى کند و 61% اذعان داشتند که کسى یا چیزى در زندگى آنان هست که حاضرند به خاطرش بمیرند.3
این مطالعات نشان مىدهد که «معنا جویى» در اغلب انسانها یک حقیقت و یک نیاز اساسى است. هر انسانى و در هر جامعهاى اگر معنایى براى حیات خود نیابد، به بنبست و ناامیدى کشیده مىشود. آنچه به افراد و جوامع، پویایى، حرکت و امید مىدهد و آنان را به قلههاى موفقیت و سربلندى مىرساند، معنادارى حیات است.
ضرورت ارزشمندى معنا
معنا دارى، ضرورت زندگى فردى و جمعى هست اما هر چیزى نمىتواند معناى حیات باشد. معنا باید چیزى ارزشمند و فراتر از خود زندگى باشد. اگر معنا، دلیل وجود و زنده بودن انسان است، باید چیزى فراتر از زنده ماندن باشد. اگر معنا عاملى براى زندگى کردن است، باید چیزى فراتر از زندگى کردن باشد. اگر معنا دلیل تلاش و کوشش است. باید آنقدر ارزشمند باشد که عمر و انرژى خود را صرف آن کنیم. اگر معنا عامل بردبارى و تحمل سختىها است، باید آنقدر مهم باشد که ارزش این همه تلاش و رنج را داشته باشد. اگر معنا مىتواند مرگ را و مردن را توجیه کند، باید آنقدر ارزشمند باشد که انسان زندگى خود را فداى آن کند. معناى زندگى باید ارزشمند، پایدار و بدون تبعات منفى باشد. آنچه ارزشى پایینتر از خود حیات دارد و یا مساوى آن است نمىتواند معناى زندگى باشد. آنچه نابود شدنى است، نمىتواند معناى زندگى باشد و آنچه تبعات منفى داشته و عاقبت خوشى ندارد، نمىتواند معناى زندگى باشد. معناى زندگى براى آن نویسنده آمریکایى، تا پیش از رسیدن به همه آنچه آرزویش را داشت، دستیابى به خواستهها و آرزوهایش بود و تا به آنها نرسیده بود، امیدوار بود، امیدوار و پویا بود اما وقتى به آنها دست یافت، ایستا و ناامید شد! چرا؟ چون معنایى که براى زندگى پیدا کرده بود، ارزش فراتر و پایدار نبود.
معنا، ضرورتى براى فرد و جامعه
ضرورت معنا را نباید فقط در فرد خلاصه کرد؛ جامعهها نیز نیازمند معنا براى حیات خویشاند. هر جامعهاى براى بقاء خود و براى ماندگارى هویت خود نیازمند معنایى براى حیات اجتماعى خویش است. افراد به ناچار در جامعه زندگى کرده و خواهند کرد و حتى اگر جامعهاى نابود شود، جامعه دیگرى شکل مىگیرد. اما مهم این است که بتوان «هستى» و «هویت» آن را حفظ کرد. دقیقا اینجاست که حیات اجتماعى شکل مىگیرد و معناى زندگى از قلمرو روانشناسى فراتر رفته و به جامعهشناسى نیز سرایت مىکند. تداوم حیات اجتماعى و هویت اجتماعى نیز نیازمند معنادارى آن است. جامعه تا وقتى زنده است که دلیلى براى حیات خویش داشته باشد و بداند چرا به وجود آمده و چرا باید بماند؟
افراد مسلمان هر جا که باشند در یک جامعه زندگى مىکنند اما مهم این است که جامعه آنان هویت اسلامى داشته باشند. شیعه نیز هر جا که باشد درون یک جامعه زندگى مىکند اما مهم این است که در یک جامعه شیعى با هویت شیعى زندگى کند. جامعه شیعى، یعنى جامعهاى که براى حیات اجتماعىاش معنایى بر خواسته از افکار و آرمانهاى خود داشته باشد. جامعه شیعى باید بداند چرا زنده است و به چه خاطر زندگى مىکند و چرا باید به حیات اجتماعىاش ادامه دهد. اینگونه است که جامعه شیعى زنده مىماند و به حیات اجتماعى خود ادامه مىدهد.
معناى حیات اجتماعى شیعه
پیش از این گفتیم که معناى زندگى باید ارزشمند باشد. در مقیاس جوامع نیز همین امر صادق است. معناى زندگى براى برخى افراد و تمدنها «لذتطلبى» است. برخى جوامع فقط در پىبهتر خوردن، بهتر آشامیدن، بهتر خوابیدن و بیشتر لذت بردن هستند. این معناى زندگى شایسته حیوانات است نه انسانها. امام على(ع) مىفرمایدک من آفریده نشدهام همانند حیواناتى که همّشان علفشان است، خوردنىهاى لذیذ مرا به خود مشغول سازد.4 کسى که همش خوردن و شهوترانى کردن باشد، در دورترین حالت از خداوند قرار دارد.5
واقعیت این است که اینها امور ارزشمندى نیستند که بتوانند معناى زندگى انسان باشند. خداوند آفرینش را براى انسان آفرید و انسان را براى خودش. حال اگر انسان دنیا را معناى زندگىاش بداند، زیان کرده و شکست خواهد خورد. آنچه فراتر از انسان و همه آفرینش است، خداوند است. خدا عالىترین معنا براى زندگى است؛ معنایى ارشمند بلکه ارزشمندترین، و پایدار بلکه تنها مفهوم پایدار هستى، و بىزیان بلکه سراسر خیر و برکت. براى رسیدن به خدا و خدایى شدن است که انسان به دنیا مىآید و زندگى مىکند و به خاطر آن تلاش مىکند و در آن راه قدم مىگذارد و به همین خاطر همه سختىها را تحمل مىکند و حتى حاضر است جان دهد. به همین جهت جامعه اسلامى و بهخصوص جامعه شیعه موفقترین جوامع در معنایابى است. لذتطلبى و قدرتطلبى نهایت معنایى است که جوامع مادى براى خود دارند؛ مفاهیمى ناچیز و ناپایدار و پر درد. از این رو چنین جوامعى «عاقبت» ندارند، به خلاف جامعه اسلامى که عاقبت از آن آنان است.6
خدا، معنایى است عام که مفاهیم خرد و کلان زیادى در طول آن و زیر مجموعه آن قرار مىگیرند. وقتى خدا، معناى زندگى قرار گرفت، هر آنچه خدایى باشد مىتواند به نوعى معانى جزئىترى براى حیات فردى و اجتماعى بشر باشند. انتظار و ظهور حضرت مهدى(ع) معناى حیات براى جامعه شیعه در دوران غیبت است. بدون این مفاهیم زندگى براى شیعه بى معنا و مفهوم است. حیات اجتماعى شیعه به عنوان یک جامعه مستقل و پویا، در گرو اندیشه مهدویت شیعى است؛ اگر این معنا از جامعه شیعى گرفته شود، هویت مستقلى نخواهد داشت. شیعه به خاطر «ظهور» زندگى مىکند و به سمت ظهور حرکت مىکند و اینجاست که مفهوم «انتظار» شکل مىگیرد. معناى حیات انتظار را به وجود مىآورد و به آن «جهت» مىدهد و آن را از ایستایى و خمودى به پویایى و تحرک تبدیل مىکند. همچنین شیعه به خاطر مهدى و ظهور او همه سختىها و ناملایمات را تحمل مىکند. مهدى و ظهور او و حضور او و دولت او، ارزشهاى والایى هستند که مىتوان به خاطر آن همه دشوارىها را تحمل کرد. مهدى معناى بلندى است که کشته شدن در رکابش برترین آرزوى آزادگان است. شیعه به خاطر مهدى زنده است و به خاطر مهدى زندگى مىکند و به خاطر مهدى تلاش مىکند و به خاطر مهدى همه سختىها را تحمل مىکند و حتى حاضر است به خاطر مهدى جان خویش را فدا کند. در طول تاریخ غیبت چه رنجهایى که شیعه متحمل شده، اما هرگز هویت و حیات اجتماعى خویش را از دست نداده است. آنچه شیعه را در میان این همه مشکلات زنده و بالنده نگه داشته، این است که مهدى معناى زندگى او است ؛ در غیر این صورت، شیعه مىبایست سالها و بلکه قرنها پیش نابود و در فرهنگهاى دیگر هضم شده باشد.
جالب اینجا است که حتى در زمان دیگر معصومین نیز آنچه حیات و هویت اجتماعى شیعه را حفظ مىکرد، ظهور و انتظار مهدى(ع) بود. این که امامان معصوم(ع) پیش از تولد و غیبت حضرت مهدى(ع) شیعه را به ظهور او و عدالت گسترىاش نوید مىدادند، به همین جهت بوده است. نه تنها در دوران غیبت بلکه در زمان حضور دیگر معصومین(ع) نیز یاد و نام مهدى معنابخش حیات بوده است. نام و یاد مهدى امید دلها، قوت قلبها، و توان بدنها براى حرکت به سوى آرمان الهى بشریت است.
________________________________________
1 .سوره مؤمنون، آیه 115.
2 .روانشناسى شادى: ص 13، با کمى تلخیص و تغییر.
3 .انسان در جستجوى معنا، ص؟؟؟.
4 .نهج البلاغه، نامه 45.
5 .خصال، شیخ صدوق، ص 630.
6 .قرآن کریم: «وَالْعَـقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ (سوره اعراف، آیه 128)؛ أَلاَآ إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (سوره مجادله، آیه 22).
منبع: تبیان
حضرت مهدی (ع) در دنیای امروز
حجة الاسلام و المسلمین سعید معمار منتظرین با تشکر از اینکه وقت خود را علیرغم مشغله بسیار در اختیار ما قرار دادید. به عنوان نخستین پرسش بفرمائید توجه به امام عصر(ع) در جامعه امروز ما چه نقشی دارد و چه نیازی را میتواند پاسخ دهد؟ مهمترین نیازی که انسان دارد نیاز به آرامش و مقام امن است. و از همین روست که میبینیم این انسان برای تحصیل مقام امن دائما در حال تلاش و کوشش است. به تعبیر قرآن مقام امن زمانی حاصل خواهد شد که وجود انسان از شرک پاک بشود: «الذین آمنوا و لم یلبسوإایمانهم بظلم أولئک لهم الأمن1» ؛ برای کسانی که ایمان بیاورند و ایمانشان لباس ظلم نپوشد امنیت وجود دارد. در آیه دیگری خدای متعال شرک را به ظلم تفسیر فرموده: «انّ الشرک لظلم عظیم2»؛ شرک، ظلم بزرگی است. بنابراین «لم یلبسوا ءایمانهم بظلم» یعنی «لم یلبسوا ءایمانهم بشرک». برای تطهیر از شرک یک راه وجود دارد. آن هم دریافت توحید از راه ولایت است. هیچکس غیر از ولی خدا، «مطهِّر» و پاک کننده نیست. آیه تطهیر تنها در شأن اهلبیت نازل شده و آنها چون «مطهَّر»ند و خدای متعال آنها را پاک کرده، «مطهِّر» هم میتوانند باشند. انس با این بزرگواران، فهم معارف این بزرگواران، قرار گرفتن در دایره این بزرگواران، آرام آرام انسان را تطهیر میکند و هر چه درجه تطهیر انسان بیشتر شود، به مقام امنیت نزدیکتر خواهد شد. زمانی تطهیر انسان کامل خواهد بود که ولایت اول و خاتم اوصیا برای او کاملاً قبول شود و مورد پذیرش قرار بگیرد. اینجا است که ایمان که در حقیقت همین ولایت است ـ بنابر تفسیری که در بعضی از روایات شده است ـ به اوج خودش خواهد رسید و لباس ظلم را از خودش خواهد کند و شخص قلبی پیدا خواهد کرد، مملو از توجه به خدا، بلکه مملو از حب خدا و هیچگونه توجهی به غیر خدا در او وجود نخواهد داشت.
اگر کسی همه ائمه هدی (ع) را بپذیرد به جز حضرت بقیة الله، ارواحنا له الفداء، به دلیل نقصانی که در پذیرش ولایت موالیان عظام (ع) برای او ایجاد خواهد شد، به همین مقدار مشرک شده و لباس ظلم بر ایمان او افکنده خواهد شد و اینجاست که از نعمت امن و امنیت و آرامش و طمأنینه محروم خواهد گردید و به ناچار برای پر کردن این نیاز و این خلا، به دنیای امروز، مکاتب، ایسمها و تفکرات گوناگون ـ که بزرگترین دلیل برای بطلان آنها، وجود تشکلها، تعارضها و تناقضات فکری است ـ روی خواهد آورد.
توجه به حضرت ولی عصر ،ارواحنا له الفداء، بزرگترین مایه تحصیل امن و آرامش است. البته وجود خود حضرت بقیةالله موجب همه این عوالم وجود خواهد بود؛ چون ابر و باد و مه و خورشید و فلک برای چرخیدن و گردش و حرکت باید یک غایتی داشته باشند، غایت آنها آن است که برای انسان کامل، انسان معصوم، حرکت کنند؛ نه انسان ناقص، نه انسان خطا کار و عاصی.
همه به طفیلی وجود حضرت بقیة الله ، ارواحنا له الفداء ،در قید حیاتند و مرزوقند و روزی میبرند.
این تعبیری که در دعای عدیله آمده است: «و بیمنه رزق الوری و بوجوده ثبتت الأرض و السماء3» مبتنی بر همین اصل است. «بیمنه رزق الوری»؛ یعنی چون حضرت حضور دارند، بقیه هم مرزوق میشوند. اینکه در حدیث قدسی آمده است: «خلقتُ الأشیاء لاجلک» نیز بیان کننده همین واقعیت است. پس باید حرکتمان، راه رفتنمان، همه چیزمان به عشق و محبت حضرت بقیة الله (ع) باشد. چه بدانیم، چه ندانیم، چه بخواهیم، چه نخواهیم، چه انسان مؤمن، چه انسان مشرک، چه انسان موحد و چه انسان منافق، حضرت مظهر رحمت رحمانیه حضرت حقند و رحمت رحمانیه حضرت حق برای همه مخلوقات عام است.
ما میگوییم که حضرت ولی عصر (ع) ولی الله است. قرآن کریم، بر خلاف ما که وقتی میخواهیم از یک کسی تعریف بکنیم، القاب متعددی را به کار میبریم، یک کلمه بیان میکند. میگوید: «بقیة اللّه خیرٌ لکم، ان کنتم مؤمنین4». «بقیة اللّه» یعنی کسی که تمام صفات حضرت حق، جلّ جلاله، در او خلاصه شده است. اگر میگوییم «هو مَعَکُم اَیْنَما کُنْتُم5»؛ هر جا باشید خداوند هم با شما هست، کسی که هم «بقیّة اللّه» است، چون مظهر صفات خداوندی است. باید، «هو مَعَکُم اَیْنَما کُنْتُم»باشد؛ یعنی همه جا با ما باشد. پس بر این مبنا حضرت بقیّة اللّه (ع) در همه آنات و در تمام حالات با ما همراه هستند. و به تعبیر روایاتی که در بصائرالدرجات آمده است، هیچ چیزی از وجود ما در محضر حضرت بقیّة اللّه (ع)پنهان نیست.
این اصل کلی از آیه شریفه سوره مبارکه «یس» هم که میفرماید «و کلّ شیءٍ اَحصیناه فی اِمامٍ مبین6» قابل استخراج است.
معرفت این است که ما بدانیم حضرت بقیّة اللّه، ارواحنا فداه، لحظه به لحظه به ما توجه دارند و همه ما تحت مشاهده این بزرگوار هستیم. امیرالمؤمنین میفرمایند: «مَنْ اَحَبَّ شَییءً لهج بذکره» وقتی کسی، کسی را دوست بدارد، دائما میخواهد از او تعریف بکند. مرتب از او یاد کند. تا اینکه به جایی میرسد که دائما خودش را در محضر حضرت دوست میبیند. دیگر بین خودش و او جدایی نمیبیند. پس عمده تحصیل معرفت است. معرفت هم از چند راه قابل تحصیل است:
یک راهش مطالعه پیرامون احوال حضرت ولی عصر، ارواحنا فداه، است خواندن کتابهایی مثل «مکیال المکارم» مرحوم آیة الله سید محمد تقی اصفهانی. مثل بحارالانوار جلد 51، 52، 53 مرحوم علامه عالی مقام، مجلسی، که تحت عنوان مهدی موعود (ع) هم ترجمه شده است. بعضی از کتبی که اخیرا نوشتهاند مثل خورشید مغرب از آقای محمد رضا حکیمی یا دادگستر جهان از آقای ابراهیم امینی. مطالعه این مجموعه از یک طرف کمک میکند، از طرف دیگر تبعیت از خواستههای حضرت مهدی (ع) آرام آرام محبت را زیاد میکند. خواندن دعاهایی که مربوط به حضرت است، زیارات حضرت مثل زیارت آل یاسین، مثل «دعای عصر غیبت» که عصرهای جمعه خوانده میشود و در انتهای مفاتیح هم آمده است و... یعنی انسان باید اول شستشوی قلبی دهد خود را که مورد توجه حضرت ولی عصر (ع) قرار بگیرد و ایشان هم عنایت بکنند، در این صورت این محبت چندین برابر خواهد شد.
نقش مطبوعات و رسانه ها در ترویج فرهنگ مهدویت چیست؟ به نظر میرسد قبل از اینکه مطبوعات و رسانه های گروهی بخواهند نقش داشته باشند باید متفکرانی که صاحبنظر هستند در فرهنگ اسلامی، یک تقریر صحیح و همه جانبه از قضیه مهدویت ارایه کنند که برداشت از آن مهدویت موجب تعطیلی بعضی از احکام الهی نشود. بعد از اینکه آن تقریر صحیح ارایه شد و جامعیت تفکّر مهدویت عرضه شد، آنوقت رسانههای گروهی میتوانند نقش بسیار مؤثری در ارایه فرهنگ مهدویت داشته باشند. این کار بزرگترین تأثیرش القای روحیه امید و باز شدن افق فکری برای دیدن یک آینده روشن و در حقیقت رو به کمال دیدن نظام آفرینش است. به عنوان نمونه در بعضی از کتبی که اخیرا پیرامون حضرت مهدی (ع) نوشته شده است آمده است که حضرت مهدی (ع) وقتی تشریف میآورند، آیا از «آواکس»، از کامپیوتر، از اینترنت استفاده میکنند یا نمیکنند؟ آقایان بعضا جواب دادهاند که حضرت ولی عصر (ع) به هیچ عنوان مخالف با علم و پیشرفتهای علمی نیستند و از این وسایل حتما استفاده خواهند کرد. دو نکته در این جواب مورد غفلت قرار گرفته: جواب دهنده فرض را بر این قرار داده است که زمانی که حضرت ولی عصر (ع) خواهند آمد، همچنان عصر اینترنت باقی خواهد بود. ما در این بیست سال گذشته، عصر بشقاب پرندهها، عصر اتم، عصر اینترنت را داشتهایم. الان عصر اینترنت است، عصر تکنولوژی جدید الان با این عنوان مطرح است. دائما بشر در حال تکامل علمی است. الان متفکران تراز اول علوم تجربی دائما در در حال خلق جدیدند و این را نمیشود اصلاً جلویش را گرفت و از آن طرف به دلیل ارتباطات تمام کره زمین را تحت تأثیر خودش قرار خواهد داد.
نکته دوم که مهمتر است، این است که آیا حضرت بقیه الله (ع) در وضع موجود میخواهند انقلاب کنند؟ مثل انقلاب ایران یا بنا دارند کل شیوههای چگونه زندگی کردن بشر را به صورت جهانی تغییر دهند. اگر بناست حضرت ولی عصر (ع) تشریف بیاورند در وضع موجود اصلاح بکنند، حرف آقایان درست است. امّا اگر بناست «و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض7» باشد لازمهاش این است که سفره این عالم، سفره زندگی با این نحوهای که امروز بر این عالم حاکم است به کلی تغییر کند.ما روایات مسلمی داریم که فرموده «قام قائمنا بالسیف» حضرت بقیه الله (ع) با شمشیر قیام خواهند کرد و در سندش هم هیچ خدشهای نمیشود وارد کرد. با این بیان که حضرت از «آواکس» استفاده میکنند و از بمب افکن استفاده میکنند و ائمه ما (ع) که با تکامل علمی مخالف نبودهاند به هیچ عنوان سازگاری ندارد.
نکته سوم اینکه: خود نظام زندگی امروز بشری، آرام آرام به سمتی دارد حرکت میکند که شیوههای زندگی انسان را در معرض تغییر جدّی دارد قرار میدهد. چه بسا در بیست سال آینده به کلی شیوه زندگی انسان روی کره زمین تغییر بکند. مثلاً جایگزین کردن انرژیهای خورشیدی به جای انرژیهای غیر خورشیدی که امروز دارند از آن استفاده میکنند. پیشبینی اتمام منابع زیر زمینی، پیش بینی اتمام نفت، زمینه را برای تغییر روشهای زندگی، برای کاهش مصرف بیرویه انرژیهای موجود به کلی دارد فراهم میکند، نکته چهارم اینکه در روایات آمده است که تا زمان ظهور تنها دو حرف از 27 حرف علم روشن شده است، این همه اکتشافاتی که هنوز معلوم نیست تا کجا طول بکشد و ما هنوز اطلاع نداریم، نمیتوانیم در موردش قضاوت بکنیم. با توجه به این نکته که هر روزی یک کشف جدید در عالم علم دارد اتفاق میافتد تازه دو حرف از علم میشود. هنوز 25 حرف دیگر در زمان ظهور کشف خواهد شد. اصلاً آن 25 حرف قابل مقایسه با این دو حرف نیست.
ژان گیتون در مصاحبه خودش بیان کرد که پیشرفتی که بشر در قرن بیستم انجام داده به هیچ عنوان قابل مقایسه با پیشرفت علمی بشر در سه هزار سال گذشته تاریخ علم نیست.
نکته پنجم اینکه خدای متعال اراده کرده است در زمان ظهور تمام جنود خودش را حامی حضرت مهدی (ع) قرار بدهد. زمینها، آسمانها، حتی روایت دارد ابرها به فرمان امامند. در روایت است که حضرت یک یهودی را تعقیب میکند، او پشت سنگی پنهان میشود، سنگ به زبان در میآید نطق میکند که یک یهودی پشت سر من مخفی شده است. در روایتی در کتاب سفینة البحار آمده است: روزی متوکل میخواست از امام هادی (ع) زهر چشم بگیرد دستور داد به اصطلاح سواره نظام و پیاده نظام و تیراندازها همه بیایند رژه بروند، تا قدرت خودش را به امام هادی (ع) نشان بدهد. یک زهر چشمی از امام بگیرد. خوف در امام ایجاد کند. پس از اتمام سان و رژه، حضرت هادی (ع) فرمودند: حالا ما هم میخواهیم قدرتمان را نشان بدهیم. یک لحظه امام فرمودند نگاه کن، به محض اینکه نگاه کرد دید ملائکه در دو صف، صف در صف ایستادهاند، از روی زمین تا زیر طاق آسمان و همه آماده، دارند به امام (ع)میفرمایند: ما آمادهایم. در روایت آمده متوکل از هوش رفت. خوب حالا یک کسی که این قدرت را دارد چه احتیاجی به آواکس دارد؟ چه احتیاجی به اینترنت و کامپیوتر دارد؟ این توهین به امام (ع)است. من نمیخواهم عظمت تحقیقات علمی را پایین بیاورم. آن در جایگاه خودش محفوظ. عظمت امام(ع) مافوق این حرفهاست. میفرماید: «و لله جنود السماوات و الارض» این است که این حرف یکی از حرفهای غلطی است که امروز در زمان ما مطرح میشود برای اینکه بگویند امام (ع) با پیشرفتهای علمی مخالف نیستند. بله ائمه ما (ع)با پیشرفتهای علمی مخالف نیستند. صد در صد. امّا زمان ظهور چون بناست حرکت فی الارض باشد. کل این شرایط تغییر خواهد کرد و جالب توجه اینجاست که باید عزیزان توجه داشته باشند که زمینههای تغییر شرایط به دست خود بشریت دارد انجام میگیرد. نمونههایش اگر، عزیزان بتوانند راجع به تکنولوژی سبز تحقیق بکنند که اخیرا در دنیا مطرح شده، ممکن است در بیست سال آینده همه کره زمین را فرا بگیرد و ما مجددا یک بازگشت به طبیعت را و یک زندگی طبیعی را در جوامع انسانی مشاهده کنیم. این است که رسانههای گروهی مشروط به اینکه یک تقریر صحیحی از قضیه ظهور و قضیه مهدویت ارایه کنند میتوانند بسیار مؤثر واقع بشوند.
مهمترین تأثیرش هم ایجاد یک بینشی است که اجازه احساس به بن بست رسیدن در زندگی انسانی را به انسان نخواهد داد و افق فکری را آنچنان باز میکند که دائما احساس نشاط و امید و آرامش در انسان به وجود خواهد آمد و این تنها نقطهای است که بشر میتواند آرامش خودش را به دست بیاورد.
بحث مهدویت را چگونه میتوان با توجه به نیازهای دنیای امروز به روز کرد؟ اولاً عرض بکنم که اصلاً هیچ احتیاجی نیست ما بحث مهدویت را به روز بکنیم. چون بحث مهدویت به روزترین بحث امروز دنیاست و مرتبا روز به روز هم این بحث تازهتر و شفافتر و جدّیتر میشود. در یک روایت آمده است که «لا یزال یؤید هذا الدین برجل فاسق» امروز خود سردمداران فاسد دنیا، زمینه به روز کردن بحث مهدویت را دارند فراهم میکنند. به قول «وایتهد» که میگوید بار دیگر جهان وضوح و روشنی خود را از دست داد؛ زیرا پرفسورها از پیغمبران پیشی گرفتند. از زمانی که پرفسورها از پیغمبران پیشی گرفتند، اوضاع روشنی خودشان را از دست دادند، تا آنجا بشر قدرت واقع بینی ندارد.
«ژان ژاک روسو» در یکی از کتابهایش که مال سالهای قبل است، چندین دهه قبل، میگوید، آنچنان معضل زندگی انسان روی کره خاکی پیچیده شده است که دیگر به دست بشر عادی مشکلات حل نخواهد شد بلکه به دست خدایگان اصلاح خواهد شد.
این نکتهای که میخواهم اینجا مطرح کنم این است که تکنولوژی جدید بزرگترین تأثیر را در طرح قضیه مهدویت گذاشته است. ما هیچ اشکالی نمیتوانیم به تکنولوژی بگیریم، بنده بر خلاف کسانی که معتقدند تکنولوژی صد در صد یک پیام است و تمام مدیریت انسانی را به تسخیر خودش در آورده، یعنی مسخَّر خودش قرار داده معتقدم که اینجا اول باید مشخص بکنیم کدام انسان، کدام بشر؟ لازمه این حرف این است که انسان یک موجودی است بیهویت، وقتی انسان یک موجودی است بیهویت، به راحتی عوامل خارجی با او بازی میکنند. به هر سمتی بخواهند او را جهت بدهند جهت میدهند، در صورتی که ما در معارف اسلامی بر اساس بحث فطرت معتقدیم انسان دارای اصالت و دارای هویت است و این اصالت و هویت به او اجازه نمیدهد که هر شیء خارجی به راحتی بتواند زمام شخصیت او را، به دست بگیرد. اگر این انسان چنانکه باید رشد کرده و در فضای فرهنگ اسلامی و انسانی، قرار گرفته باشد به جای اینکه تکنولوژی پیشرو باشد، تکنولوژی پیرو خواهد بود، یعنی جنبه ابزاری پیدا خواهد کرد. امّا اگر این انسان چنانکه باید رشد نکرده، نظرش شکوفا نشده و هنوز در فضای فرهنگ اسلامی قرار نگرفته باشد، تکنولوژی برای او جنبه پیشرو خواهد داشت. نه جنبه پیرو و ابزاری.
این است که در داخل کشور ما هم عدهای آمدند و گفتند که تکنولوژی به دلیل اینکه خود پیام است پس بهتر است که او را به طور کلی کنار بگذاریم. این حرف هم حرف درستی است .هم حرف غلطی است. انسان استفاده کننده از تکنولوژی، اگر انسانی باشد که در فضای فرهنگ فطری و فرهنگ اسلامی رشد کرده باشد، بله مسخّر تکنولوژی قرار خواهد گرفت. امّا اگر یک انسانی باشد، رشد یافته، آن وقت با نگاه ابزاری به تکنولوژی خواهد نگریست .و آنچه که از فقه ما انتظار میرود این است که فقه جنبه پیرو بودن تکنولوژی را معین بکند و اصول کلی که باید این تکنولوژی پیرو آن اصول باشد، به عنوان اصول پیشرو، آنها هم تبیین بشوند.
قضیه مهدویت یکی از آن عناصر عمدهای است که فطرت به او آنچنان قوام میبخشد، آنچنان شکوفا میکند که به راحتی میتواند از هر ابزاری در این مسیر استفاده کند. کما اینکه ناخودآگاه الان بخشی از کسانی که در کشور ما دارند از تکنولوژی جدید استفاده میکنند، در همین مسیر دارند قرار میگیرند. یعنی جنبه ابزاری برای آنها پیدا کرده است .این است که این دیدگاه مثل دیدگاه «تافلر» یا دیدگاه «مک لوهان» یا دیدگاه «نیل پست من» در فضایی که آنها فکر میکنند، برای آنها درست است. کاملاً منطقی است و درست بیان میکنند. منتهی ما در فضای «الاسلامُ یعلوا و لا یعلی علیه» فکر میکنیم و اسلام آنچنان علو دارد که هیچ چیز نمیتواند برتر از آن اندیشه واقع بشود. آیهای هم در قرآن داریم که میگوید: «علیکم أنفسکم لا یضرّکم من ضلّ اذا اهتدیتم8» شما به خویشتن توجه کنید، بیرون از شما دیگر نمیتواند به شما ضرر بزند. اگر تکنولوژی با شخصیت عدهای بازی کند آنها شخصیتهایی هستند در قالب انسانهای با شخصیت، یعنی به ظاهر با شخصیت.
مثال سادهاش این است که یک دختر دو ساله را نگاه کنید، با یک عروسک کوچکی بازی میکند، خیلی هم لذت میبرد، همین دختر وقتی پانزده سالش شد به او بگویید این کار بکن خجالت میکشد؛ چرا؟ چون شخصیت او از علو برخوردار شده، هر چه شخصیت بالا برود تأثیرش بر محیط خارج بیشتر و تأثّرش از محیط خارج از خودش کمتر خواهد شد. تمسک به مهدویت، شخصیت را این چنین رشد میدهد که تأثیر گذار باشد و تأثّر او کم بشود تا جایی که بعضی میتوانند به مرحلهای برسند که تأثیرشان صد در صد و تأثر آنها صفر بشود که این مرز نهایی استقلال شخصیت انسانی در تفکّر دینی ما خواهد بود .
در پایان اگر توصیه و سفارشی به خوانندگان خوب موعود دارید، مطرح بفرمایید:
جناب شیخ محمود میفرماید:
رمق دارد دو چشم اهل ظاهر نبیند از مظاهر جز مظاهر پیش از این عرض کردم که همه عالم به طفیل انسان معصوم و انسان کامل حرکت میکند. به بیان دیگر همه عالم دلشان خوش است که خلقتشان به غایت خودش رسیده، برای یک کسی دارند کار میکنند که آن شخص لایق است که همه وجودشان را بذلش بکنند، پس آنها هم میچرخند، ما هم در این چرخیدن بهره میبریم. درست شد. پس خورشید طلوعش به خاطر وجود حضرت ولی عصر (ع) است. طلوع ماه هم به خاطر وجود حضرت بقیه الله (ع) است. صبح تا شب، همه عالم ظهور جمال حضرت ولی عصر (ع) است. آن وقت ما مرتبا نشستهایم میگوییم: خدایا، چشمان ما را به ظهور حضرت ولی عصر (ع) روشن کن. میدانید مثل چه میماند؟ مثل این میماند که یک کسی یک شمعی را روشن بکند در روز، در بیابان راه بیفتد دنبال خورشید بگردد. اگر در راه او را ببینید و به او بگویید چه کار میکنی؟ میگوید: شمع روشن کردهام، دارم دنبال خورشید میگردم. شما میگویید که، شما اختلال مغزی ندارید؟ مشکل ندارید؟ وجود حضرت ولی عصر (ع) همه عالم را روشن کرده، ما به دنبال چه میگردیم؟ ما باید دنبال خودمان بگردیم. به نظر میرسد که ما باید یک مقداری حاضر بشویم در محضر حضرت. حضرت که غایب نیستند، به قول آن خانمی که گفته : «ما غائب و او منتظر آمدن ماست».
پس ما ان شاء الله یک مقدار توجهمان را به حضرت ولی عصر، ارواحنا له فداه، بیشتر بکنیم. صبح و عصر به یاد حضرت باشیم. یک کسی خواب پیامبر (ص) را دیده بود، گفته بود که چه کار بکنم که حضرت ولی عصر، ارواحنا فداه، را ببینم؟ حضرت رسول (ص) به او فرموده بودند: هر صبح و عصر یک ساعت برای امام حسین (ع) گریه کن. این رؤیا رؤیای صادقه است. چون با روایات هماهنگ است. بلا شک یک نکتهای دارد این رویا. میگوید: «من تشبّه بقوم فهو منهم». شما تا سنخیت با حضرت ولی عصر (ع) پیدا نکنید، نمیتوانید، حضرت را ادراک کنید، مشاهده کنید حداقل با یکی از کارهای امام زمان (ع) ما سنخیت پیدا کنیم. خوب یکی از کارهای امام زمان (ع) این است که هر صبح و عصر، برای جد غریبشان، امام حسین (ع) اشک میریزند. توسل به امام حسین (ع) خیلی مقرب است در زیارت عاشورا هم دارد. «ءانی اَتَقرّب ءالی اللّه وءالی رسوله و ءالی امیرالمؤمنین و ءالی فاطمة و ءالی الحسن و الیک بموالاتک»، صدقه برای سلامتی حضرت ولی عصر (ع) راه دیگری است. خوب بعضی سؤال میکنند: مگر حضرت (ع) احتیاج دارند؟ نه شما سوار تاکسی میشوید دوست صمیمی تان در تاکسی نشسته، خیلی هم وضعش خوب است شما زودتر از او پول در میآورید میدهید به راننده تاکسی. در حقیقت میخواهید به دوستتان بگویید، دوستت دارم. اگر نه به بیست تومان شما هیچ احتیاجی ندارد. صدقهای که ما برای سلامتی حضرت مهدی (ع) میدهیم، میخواهیم بگوییم، آقا جان دوستتان داریم. فلسفهاش همین است .
بهترین راهها هم، همین توجه به حضرت است. منتهی اهل ریاضت میگویند مرتبا بگویید «یا بن الحسن»، تا کم کم ملکه بشود، اهل محبت، وقتی محبت در دلشان زیاد شد، دیگر نیازی نیست، خودش میآید دیگر. آن جوانی که زنش را دوست میدارد، هر چه کوک میزند در مغازه خیاطی به یاد زنش است. شما مرتبا به او تلقین میکنید؟ این دیگر در وجودش است. محبت اگر زیاد شد، طبعا یاد حضرت (ع) هم زیاد خواهد شد.
ان شاء الله موفق باشید. والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته .
________________________________________
1. سوره انعام (6)، آیه 82 .
2. سوره لقمان (31)، آیه 13.
3. مفاتیح الجنان، دعای عدیله .
4. سوره هود (11)، آیه 86.
5. سوره حدید (57)، آیه 4.
6. سوره یس (36)، آیه 12.
7. سوره قصص (28)، آیه 5.
8. سوره فتح (48)، آیه 4 و7.
9. سوره مائده (5)، آیه 105.
منبع: تبیان
نشانههاى ظهور امام زمان، علیهالسلام، کدامند؟ و چگونه باید آنها را شناخت؟
در ابتدا نکاتى چند درباره این نشانهها را ذکر مىنماییم و سپس برخى از روایات وارد شده از معصومین، علیهمالسلام، در این مورد را به عنوان نمونه مىآوریم:
1. معتقدین به امام زمان، علیهالسلام، باید همواره چشم انتظار ظهور آن حضرت باشند و با بهره گیرى از اصل انتظار، آمادگیهاى لازم را براى یارى و همراهى با امام موعود خویش کسب نماید.
اینکه هنوز برخى از نشانههاتحقق نیافته باشند، هرگز به معناى نفى لزوم انتظار در هر روز و شب نیست.
2. خداوند امر فرج و ظهور امام زمان، علیهالسلام، را تنها در یک شب مقرر خواهد فرمود، و در این صورت نیازى به مقدماتى طولانى نخواهد بود، بلکه بسیارى از نشانههاى ذکر شده در روایات ممکن است طى همان یک شب و روز تحقق یابند.
3. یکى از دلایل ذکر این نشانهها در روایات، آشنا شدن مردم با شرایط ویژهاى است که قبل از قیام جهانى ولى عصر، عجلاللهتعالىفرجه، پدید مىآید. آشنایى مردم با این ویژگیها، مىتواند عامل مهمى در شناسایى مدعیان دروغین مهدویت و رسوایى فرصت طلبانى باشد که از جهالت مردم تحت پوشش نام مهدى، علیهالسلام، سوء استفاده مىکنند.
4. صدها مورد از نشانههاى ظهور تحت عنوان «علایم آخرالزمان» در روایات مربوط برشمرده شده که به اثرات جدا ماندن مردم از تعالیم اسلام و محروم ماندن آنان از سرپرستى آشکار معصومین، علیهمالسلام، اشاره دارند. مانند: از بین رفتن اهمیت نماز، خیانت در امانت، حلال شمردن دروغ و علنى شدن فحشا.
5. درباره علایمى همچون گسترش فساد و زیاد شدن گناهان، سه نکته قابل توجه است:
الف) مطلق این امور نشانه ظهور به حساب نمىآید، و چنین نیست که هر زمان فساد گسترش یافت و گناهانى زیاد شد. حضرت مهدى، علیهالسلام، ظهور کند.
ب) شرایط واقعى جهان قبل از ظهور حضرت مهدى، علیهالسلام، کثرت بسیار شدید گناهان و افزایش چشمگیر و فوقالعاده ظلم و فساد است. با این همه اثبات چنین واقعیتى به معناى عدم وجود طاعت و بندگى و عدالت در جاى جاى زمین نیست.
ج) وجود چنین نشانهاى هرگز از مسؤولیت منتظران براى مبارزه با ظلم و از بین بردن ریشه گناهان نمىکاهد، اگر چه به موفقیتى در این زمینه دست نیابند.
6. پدید آمدن برخى نشانههاى ظهور و حتى بروز بسیارى از آنها نمىتواند توجیهى براى تعیین وقت ظهور امام زمان، علیهالسلام، در این دوران باشد، زیرا با توجه به فرمایش امام زمان، علیهالسلام، تعیین کنندگان وقت ظهور دروغگو محسوب مىشوند، مگر در مواردى که نشانهاى مخصوص سال یا روز ظهور باشد که در آن صورت تعیین وقت دیگر معنا نخواهد داشت (و تحصیل حاصل به شمار مىآید).
7. امر ظهور ولى عصر، عجلاللهتعالىفرجه، به دستخداست و ممکن است صدها سال دیگر نیز تحقق نیابد و علىرغم بروز بسیارى نشانهها باز هم بنا به حکمتهاى الهى تا زمانى بسیار طولانى به تاخیر افتد.
آنچه مهم است، حالت انتظار داشتن است که لازمهاش آمادگى بیشتر، تلاش افزونتر، و احساس مسؤولیتشدیدتر است. این انتظار چه کوتاه باشد و چه طولانى هرگز نباید اثرى جز افزایش شور و شوق خدمت و آمادگى بیشتر براى دفاع از ارزشهاى الهى در ما به وجود آورد.
مبادا فرصتطلبان و دشمنان آگاه یا دوستان ناآگاه با تاکید بر بروز برخى نشانههاى نزدیکى ظهور، و ایجاد امید فراوانتر نسبتبه نزدیک شدن فرج امام زمان، علیهالسلام، ما را از اداى تکلیف نسبتبه خدا و پیامبر، صلىاللهعلیهوآله، و امام زمان، علیهالسلام، باز دارند، یا به این وسیله ما را از توطئههایى که براى تضعیف ولایت و از بین بردن ارزشهاى اسلامى انقلاب و نظام مقدس جمهورى اسلامى صورت مىگیرد، غافل سازند.
باید بهوش بود که حفظ ارزشهاى اسلام و قرآن و ولایت در دوره غیبت، کم اهمیتتر از حفظ همان ارزشها در دوران ظهور نیست.
8. با مقایسه برخى روایات مربوط به نشانههاى ظهور با برخى دیگر مىتوان به نکاتى هشدار دهنده و عبرت آموز و بیدارى آفرین دستیافت. چنانکه وقتى در روایتى مىخوانیم که قبل از ظهور شرایطى پیش مىآید که از «قرآن» جز رسم و از «اسلام» جز اسم آن باقى نماند، شرح همین نشانه را در روایتى مىیابیم که:
«قبل از ظهور، بردبارى، ضعف به شمار مىآید و ستمگرى، افتخار. شهادت به دروغ پدیدار مىگردد و تهمتها مورد قبول قرار مىگیرد. قرآنها آراسته مىشوند و مساجد زینت مىیابند. دروغگو مورد تصدیق قرار مىگیرد و خیانتکار مورد امانت واقع مىشود.»
9. نشانههاى ظهور تعداد مشخصى ندارد و در اینکه چه تعداد از آنها تاکنون پدید آمده است، نظر مشخصى موجود نیست و درباره اینکه از سایر علامات باقى مانده چه نشانههایى باید قطعا تحقق یابند، دلیل محکمى در دست نیست.
10. نشانههاى ظهور تقسیم بندیهاى گوناگون دارد:
الف) نشانههاى عمومى:
که ممکن است طى چندین سال تحقق یابند. مانند: کثرت گناهان.
نشانههاى سال ظهور: که در آخرین سال غیبت و با فاصله کمى به زمان ظهور به وقوع مىپیوندد. مانند: خروج سفیانى.
نشانههاى روز ظهور: که پیش از ظهور یا همزمان با آن در دنیا رخ مىدهد. مانند: فریادى از آسمان.
ب) نشانههایى در اجتماع:
مانند: زیادى فتنهها، ظاهرشدن قحطى.
نشانههایى در طبیعت: مانند: کم شدن چشمگیر برداشت از زراعتها.
نشانههایى در آسمان: مانند: خسوف و کسوف مکرر و فراوان در یک سال، بویژه در ماه رمضان.
ج) نشانههاى یقینى:
مراد از این نشانهها، علاماتى است که در روایات متعدد مورد تاکید قرار گرفته و یا در روایات صحیحه به عنوان نشانههاى حتمى ذکر گردیده است. مانند: قیام سفیانى (مردى با عنوان عثمان بن عنبسه) و صیحه آسمانى.
نشانههاى احتمالى: مراد از این نشانههایى است که تنها در اندکى از روایات آمده، یا تصریح به غیر حتمى بودن آنها شده است. مانند: آتشى در آسمان، فرو رفتن بغداد و بصره در زمین.
د) نشانههاى متشابه:
نشانههایى که مراد از آنها و کیفیت آنها روشن نیست، و تاویلهاى مختلف و اشکال گوناگون مىتواند داشته باشد. مانند: خروج دجال.
نشانههاى روشن: نشانههایى که کیفیتى خاص دارند و تاویل بردار نیستند. مانند: فریادى از آسمان که در آستانه قیام امام زمان، علیهالسلام، به نام حضرت مهدى، علیهالسلام، و اعلان ظهور او تصریح دارد.
ه) نشانههایى در تلقى از شریعت:
مانند اینکه کارهاى خیر از منکرات شمرده مىشوند و کارهاى زشت و منکرات به عنوان کار خیر و معروف مورد اقبال قرار مىگیرند و چنان مىشودکهگویا بر انداماسلامپوستینى واژگون (و بدنما) پوشانده باشند.
نشانههایى در برخى سرزمینها: مانند: اینکه «کوفه» از مؤمنین خالى مىماند و «قم» به عنوان معدن علم و فضیلتبه شمار مىآید.
نشانههایى در تکوین: مانند: طلوع خورشید از مغرب.
و) نشانههاى تحققیافته در گذشتههاى دور:
مانند: از بین رفتن حکومتبنىعباس.
نشانههاى تحققیافته در گذشتهاى نزدیک: مانند: قیام مردى از قم.
نشانههاى تکرار شده در تاریخ: مانند: شیوع طاعون.
نشانههاى تحققنیافته: مانند: خروج یمانى (در دعوت به ولایت اهلبیت) و سفیانى (در مبارزه با تشیع) و سید خراسانى (با پرچمهایى به طرفدارى از حق).
تذکر:
اینکه چرا برخى امور که صدها سال پیش انجام شده و یا در تاریخ بارها تکرار شده، از نشانههاى ظهور به حساب آمدهاند، احتیاج به تحقیقى گستردهتر در سند روایات و مدلول عبارات آن دارد.
اینک بدون در نظر گرفتن تقسیمات مزبور، به ذکر پنج روایت در این مورد اکتفا مىکنیم:
× در «کمال الدین» صدوق، از امام صادق، علیهالسلام، نقلشدهاست که:
پنج چیز قبل از قیام قائم، علیهالسلام، به وقوع مىپیوندد: قیام یمانى، خروج سفیانى، نداى آسمانى، فرو رفتن لشکرى در بیداء (سرزمینى بین مدینه و مکه) و کشتهشدن نفس زکیه (محمد بنالحسن).
× در «همان مدرک پیشین» و از همین پیشواى معصوم، علیهالسلام، آمده است:
بین کشته شدن نفس زکیه و قیام قائم آل محمد، علیهالسلام، تنها پانزده شب فاصله هست.
× در «ینابیع المودة» ص427 از حضرت على، علیهالسلام، نقل شده است که فرمود: اندکى پیش از قیام قائم ما، سفیانى قیام خواهد کرد و به اندازه دوره باردارى زنان «یعنى9 ماه» فرمانروایى خواهد کرد. سپاه او رو به مدینه پیش مىروند وقتى که به منطقه «بیداء» مىرسند، زمین آنان را به کام خویش فرو مىبرد.
× در «غیبت نعمانى» آمده است که امام صادق، علیهالسلام، فرمود:
از امور قطعى که قبل از قیام قائم تحقق خواهد یافت، خروج سفیانى و فرو رفتن منطقه «بیداء» و کشته شدن نفس زکیه و نداى آسمانى است.
قابل ذکر است که کلیه روایات فوق و نیز نمونه نشانههاى ذکر شده در بندهاى پیشین همگى از کتاب «منتخبالاثر» گزینش شده که مجموعهاى نفیس از روایات مربوط به حضرت مهدى، علیهالسلام، گردآورى شده از دهها کتاب معتبر «شیعه و سنى» است. مدارک کلیه موارد مذکور را مىتوان در صفحات 424 تا426 این کتاب به دست آورده که ما به خاطر رعایت اختصار، از ذکر متن عربى و آدرس هر کدام بهطور جداگانه صرفنظر کردیم.
منبع: تبیان
4 . احترام خالصانه
از آنجایى که امام حقى بزرگ برگردن پیروان دارد، خداوند متعال احترام او را بر مردمان لازم فرموده است . از اینرو هرآنچه مایه بزرگداشت او مىشود از سوى یاران آن حضرت انجام مىگیرد . ایشان این روحیه را در زمان غیبت در خود ایجاد نمودهاند تا در زمان ظهور نیز همواره در تمامى امور، احترام آن حضرت را پاس دارند .
مهدی واژهِ مهدی (هدایت شده از سوی خداوند)به شخصیتی معادشناختی دلالت دارد که حضور او پیش از آخرالزمان منجر به ایجاد عصر عدالت و ایمان واقعی خواهد شد. ریشهِ این واژه را نمیتوان در قرآن یافت و در واقع اصلاً در آن ذکر نشده است،(1) اما لقب بسیار محترمانهای بوده که مسلمانان در صدر اسلام برای پیامبر و چهار خلیفهِ اول به کار میبردند.(2) کاربرد این واژه به وسیله شیعیان بیشتر گسترش یافت و آن را در مورد محمد بن حنفیه (پسر امام علی) که قیامی را در سال 685 م به راه انداخت به کار بردند.(3) بعدها شیعه این "هدایت شده به حق" را تقدیس نموده و مرگ او را انکار کردند و معتقد شدند که او از نظرها نهان است.(4) حوادث دیگری از این قبیل در تاریخ شیعه وجود دارد - امام دوازدهم محمد بن حسن عسکری را که در سال 878 م از نظرها نهان شد،(5) مهدی نامیدند - در نتیجه اعتقاد به یک ناجی مسیحیا (مهدی منتظر) به وجود آمد که روزی بازخواهد گشت تا از آرمان طرفداران خود حمایت کند. اگرچه مهدویت نقشی اساسی در اعتقادات شیعه داشته، در اسلام سنّی از چنین اقبالی برخوردار نبوده است؛(6) در میان اهل سنت تکیه بر اجماع علما و اعتقاد به توان جامعه جهت اصلاح خود، به لحاظ نظری ضرورت اعتقاد به چنین شخصیتی را نفی میکند. اما این مفهوم طی ناآرامیهای سیاسی قرون اولیه، در اعتقاد عمومی اهل سنت نفوذ بهسزایی داشت. مدّعیان گوناگون مهدویت در تأیید ادعاهای خود به تعداد بسیار زیاد و فزایندهای از احادیث پیامبر دربارهِ مهدی اشاره میکردند. پارهای از مطالب مشترک این احادیث عبارتند از: مهدی از خاندان پیامبر خواهد بود. همنام پیامبر است، و پدر او نیز همنام پدر پیامبر است (یعنی نام او محمد بن عبدالله خواهد بود)،(7) زمانی ظهور خواهد کرد که جهان در بدترین وضعیت خود باشد؛ در زمان حکومت او نعمتهای طبیعت فراوان خواهد شد. او عدالت را منتشر خواهد ساخت، دین را احیا میکند و دشمنان اسلام را نابود مینماید؛ ظهور او با علایم معجزه آسایی همراه خواهد بود. او فردی سخاوتمند خواهد بود و ثروت را [بین همگان] تقسیم خواهد کرد. احادیث مذکور در بسیاری از مسایل با هم اختلاف دارند؛ در نتیجه قابلیت انطباق وسیعی دارند.(8) به طور کلی، دیدگاه اهل سنت در خصوص مهدویت در مقایسه با دیدگاه شیعه که بر تجسم خداوند(9) استوار است، بیشتر ناظر به کسی است که احیاگر دین است؛ کسی که برای تصدی مسند قدرت برگزیده میشود نه اینکه صرفاً از غیبت بازگردد. عوامل مهم گسترش اندیشه مهدویت، آثار علمای مختلف صوفی، از جمله عالم بانفوذ، ابن عربی (متوفای 1240 م) بوده است.(10) مؤید اقبال عمومی به اندیشه مهدویت، فراوانیِ تعداد مدعیان این عنوان در تاریخ اسلام است. محمد عبیدالله (متوفای 934 م)، نخستین خلیفهِ فاطمی، با استفاده از انتظارات مردم از مهدی و احساسات شیعه، در شمال آفریقا به قدرت رسید. او با ظاهر شدن در جبل مسا واقع در مغرب - که در آن زمان محل موعود ظهور مهدی تلقی میشد(11) - مدعی شد که از نوادگان دختر پیامبر، فاطمه، است و اظهار داشت که برادر امام غایب، امام دوازدهم، است. بنیانگذار جنبش اصلاحطلب موحّدون در قرن دوازدهم، محمد بن تومَرت (متوفای 1130 م) نیز مدعی شد که مهدی است و از نوادگان امام علی است. به طور خاص، با فرا رسیدن قرن سیزدهم هجری قمری (1875 - 1883 م)، که به دلیل اهمیت فراوان مسیحایی آن، مردم، مدتهای مدید در انتظار فرا رسیدن آن بودند، اعتقاد به مهدویت افزایش یافت. در این دوران، حداقل سه رهبر جنبشهای اصلاح طلب در غرب آفریقا؛ - شیخ عثمان دن فودیو1 از سوکوتو2، شیخ احمدو باری3 از ماسینا4 و حاج عمر تال5 از امپراطوری توکلور6 - از گرایشهای مردم به مهدویت برای آغاز جهاد خود بهره گرفتند. انتظار آمدن مهدی از شرق، موج مهاجران غرب آفریقا را به سمت نیل گسیل داشت و این امر قیام و موفقیت مهدی محمد احمد سودانی (متوفای 1885 م) را تسهیل کرد. [به زندگینامهِ دن فودیو و عمر تال مراجعه کنید.] در این میان، چند مهدی در مصر ظهور کرد که منجر به قیام علیه اشغال فرانسه و نیز حکومت دولت مصر گردید. تا پایان قرن نوزدهم، قیام تحت عنوان مهدویت علیه امپریالیسم اروپا امری تقریباً عادی بود که برای مثال در هند، الجزایر، سنگال، غنا، و نیجریه رخ داد. آنچه در تمام این نهضتها مشترک بود، این تصور بود که فساد، آرمانهای اسلامی را در بر گرفته است و سلطهِ سیاسی و فرهنگی غرب نابکارانه [در میان مسلمین] نفوذ کرده است. اخیراً، همین تفکر، عامل تصرف مسجدالحرام در مکه در سال 1979 به وسیلهِ مهدی عربستان سعودی بود؛ انتقاد شیعه از "نظم نوین جهانی" به رهبری امریکا نیز با واژههای مربوط به مهدویت عنوان شده است. با توجه به قدرت برانگیزندهِ مهدویت و شرایط انعطافپذیر ظهور مهدی، میتوان انتظار داشت هر جا که تصور شود منافع اسلام در خطر است، ادعای مهدویت مطرح گردد. [به معادشناسی؛ (Eschatology) مسیحاباوری (Messianism)، احیا (Revival) و تجدید (Renewal) نیز مراجعه کنید.] کتابنامه 1. هالت، پی. ام.7 "منجیگرایی در اسلام و تحقق پیشگویی." در پیشگویی و منجیگرایی، با ویرایش آن ویلیامز8، صص. 347 - 337. لندن، 1980. (مروری بر مهدی سودانی در بافت اندیشه مهدویت اسلامی). 2. ابن خلدون، مقدمه. 3 جلدی. ترجمه` فرانتس روزنتال.9 نیویورک، 1985؛ عالم عرب بررسی کلاسیک فلسفه` تاریخ و جامعهشناسی، از آفریقای شمالی، 1377. فصل 3 حاوی بحث مهمی در خصوص دیدگاههای عمومی مسلمانان درباره مهدی است، که در آن بر نفوذ صوفی و شیعه نیز تأکید شده است. ساشادینا، اِی، اِی.10 مهدویت در اسلام: اندیشه مهدویت در شیعهِ دوازده امامی. آلبانی. نیویورک. 1981. کاملترین مطالعات جدید درباره اندیشهِ مهدویت در اسلام، یا تأکید بر عقاید شیعه و نیز بررسی گسترش این اندیشه در اسلامِ اهل سنت. رابرت اس. کرامر(Robert S. Kramer) 1Shaykh usman dan fodio . 2 Sokoto .. 3. Shaykh Ahmadu Bari. 4. Masina. 5. ". Al-. H a.j.j Umar Tal. " 6. Tukolor. 7. Holt, P. M. 8. Ann Williams. 9. Franz Rosenthal. 10 Sachedina, A. A.. 1) با نگاهی گذرا به معجم مفهرس قرآن کریم روشن میشود که ریشه` (مهدی) (واژگان هدایت) بیش از 300 بار در قرآن آمده است، به ویژه در مورد امامان هدایتگر [انبیاء/ 73 ؛ سجده/ 24]. 2) استعمال عنوان (مهدی) در مورد رسول اکرم(ص) و خلفای چهارگانه هرگز معهود نبود. 3) محمد حنفیه فرزند برومند امیرمؤمنان(ع)، هرگز ادعای امامت و مهدویت نکرد، و هرگز به مختار دستور قیام نداد [انساب الاشراف بلاذری، ج 5، ص 218 ] و هنگامی که مطلع شد که مختار ادعا کرده که از سوی او اعزام شده، از او تبرّی جست. [الملل والنحل، ج 1، ص 149] فقط اقلیت کیسانیه به او این عنوان را دادند، در حالی که او از آنها بیزار بود. [الکیسانیّه فی التاریخ والادب، ص 123] آنها نیز در قرن دوم به کلی منقرض شدند. [الفصول المختاره، ج 2، ص 305]. 4) این مطلب را نمیشود به شیعه نسبت داد، بلکه عقیدهِ اقلیت ناچیزی به نام کیسانیه بود. 5) این تاریخ دقیق نیست، زیر تولد آن حضرت به سال 869 م. ، آغاز امامتش سال 874 م. و آغاز غیبت کبری به سال 941 م. میباشد و سال 878م. با هیچ کدام منطبق نمیباشد. 6) اگرچه عقیده به مهدی موعود در میان اهل سنت در حدّ شیعیان نیست، ولی در حدّ تعبیر نویسنده نیز نمیباشد، تا کنون بیش از 200 کتاب مستقل از علمای عامه درباره حضرت مهدی(ع) منتشر شده است. ر.ک: کتابنامهِ حضرت مهدی(عج) ج 1 و 2. 7) حافظ گنجی شافعی تصریح کرده که جملهِ : (اسم ابیه اسم ابی) در روایات صحیحه نیامده و آن را (زایده) افزوده و او همیشه در احادیث دستبرد میزد. [البیان فی اخبار صاحب الزّمان، ص 27]. 8) مهدی(ع) از نظر شیعه (مهدی شخصی) است نه (نوعی) ، و هرگز با فرد دیگری جز فرزند امام حسن عسکری(ع) قابل انطباق نیست. بسیاری از محققان اهل سنت نیز تصریح کردهاند که مهدی موعود فرزند امام حسن عسکری است و در تاریخ 15 شعبان 255 هجری متولد شده است. ر.ک: میلاد نور، از علی اکبر مهدی پور. 9) منظور نویسنده از عبارت (تجسم خداوند) معلوم نشد. 10) با وجود احادیث بیشماری در مورد حضرت مهدی(ع) در مجامع حدیثی اهل سنت نمیتوان ابن عربیها را از عوامل گسترش اندیشه` مهدویّت بر شمرد، به عنوان مثال تنها در کتاب (مسند احمد حنبل) پیشوای حنابله، که 15 سال پیش از میلاد حضرت مهدی(عج) در گذشته، 136 حدیث درباره مهدویت موجود است. رک: احادیث المهدی من مسند احمد بن حنبل، صص 34 - 76. 11) منظور نویسنده از این جمله روشن نیست، اصولاَ بین اعتقاد به مهدویّت و کوه (مسا) در (مغرب) چه رابطهای متصوّر است؟. مترجم: بهروز جندقی منبع: تبیان زمینهسازان ظهور تحقق انقلاب عظیم حضرت مهدى علیه السلام به عنوان بزرگترین تحولى است که بشر در حیات خود خواهد دید . این واقعه بزرگ برپایههایى استوار است که از مهمترین آنها فراهم آمدن یاران، همراهان و همرزمانى است که تا پاى جان براى اجراى اهداف آن حضرت از پاى ننشینند . مهدویت چکیده مطالعه سرگذشت جامعه هاى مختلف بشرى و بررسى مکتب هاى فکرى در طول تاریخ، نشان مى دهد که انسان ها همواره به یک سلسله مسائل بنیادى، اعتقاد راسخ داشته داشته اند تا جایى که با گذشت قرن ها و ظهور مکتب هاى جدید فکرى و پدیدار شدن تحول هاى شگرف در علم و صنعت، این گرایش ها تغییر نکرده و به اصالت خود باقى مانده است. یکى از این مسائل، اعتقاد به ظهور یک منجى و مصلح جهانى است. گرچه اعتقاد به ظهور این منجى در آخرالزمان، در میان پیروان ادیان الهى، فروغ بیشترى دارد، ولى بشر همواره در انتظار این مصلح به سر برده است و عقیده دارد که روزى، این منجى خواهد آمد و به نابسامانى ها و بى عدالتى ها خاتمه خواهد داد و انسان را بسر منزل مقصود و سعادت و کمال که خواسته دیرینه او بوده، خواهد رساند. این عقیده تحت عنوان مهدویت مطرح است. در این پژوهش مختصر نگارنده تلاش کرده تا عقیده به منجى و مصلح جهانى را، در ادیان الهى و مکتب هاى فکرى مختلف فکرى پى گیرد و دیدگاه هر کدام را ارائه دهد که با این بررسى، اصالت اعتقاد به ظهور منجى و انتظار او، ثابت مى شود. مقدمه واژه "مهدویت" از نظر ادبى، مصدر جعلى گرفته شده از کلمه "مهدوى" است که خود این کلمه نیز اسم منصوب ساخته شده از لغت عربى "مهدى" مى باشد. به هر حال، اصطلاح "مهدویت" با معناى لغوى: منسوب به مهدى بودن، به تمامى معارف و مطالب اعتقادى، تاریخى، سیاسى، و اجتماعى مربوط "مهدى" اطلاق مى گردد. موضوع "مهدویت"، در اصطلاح عقاید و معارف اسلامى، چنین تعریف مى شود: اعتقاد به نهضت رهایى بخش یک رهبر آسمانى، از دودمان پاک نبوى، که پیش از پایان جهان، براى نجات آدمیان، و تجدید حیات مادى و معنوى آنان به پا خواسته بر پهنه زمین چیره میگردد. او که "مهدى" لقب دارد، با برپایى حکومت واحد جهانى، سراسر گیتى را در پرتو تعالیم عدل گستر سلامى اداره میکند، و تباهیها، نابرابریها، بیدادگریها و نابسامانیها را ریشه کن مى سازد. مسأله مهدویّت، و اندیشه ظهور حضرت مهدى (علیه السلام) که به عنوان یک شخصیّت ممتاز الهى، و رهبر آسمانى، و «خاتم اوصیا» و آخرین سفیر خداوند، در پایان جهان ظهور خواهد کرد، و بر سرتاسر کره خاکى استیلا خواهد یافت، و به وسیله آن وجود مقدّس، همه مکتبهاى موجود زمان، و حکومت هاى مقتدر جهان، و تمام نیروهاى تخریبى، و قدرت هاى اهریمنى، نابود خواهند شد، و در تمام جهان، و تمام نیروهاى تخریبى، و قدرت هاى اهریمنى، نابود خواهند شد، و در تمام جهان، صلح و صفا و عدالت و امنیّت بر اساس حکومت حقّ و عدل، بر قرار خواهد گردید، اندیشه اى است که کلیه فِرَق اسلامى آن را پذیرفته و سرسختانه از آن دفاع مى نمایند. مسأله مهدویّت، و اندیشه ظهور حضرت مهدى (علیه السلام) و گسترش جهانى ایمان اسلامى، و پیروزى نهایى حق بر باطل، و استقرار کامل و همه جانبه ارزشهاى انسانى، و بالاخره تشکیل «مدینه فاضله» و حکومت جهانى واحد، در میان «مسلمانان» ریشه قرآنى دارد. قرآن کریم، با قاطعیّت هر چه تمامتر، پیروزى نهایى ایمان اسلامى، و غلبه قطعى «صالحان و پرهیزکاران» بر مستکبران و زورمداران، و کوتاه شدن دست جبّاران و ستمکاران از دامان محرومان و مستضعفان، و آینده درخشان فرزندان انسان را، در پرتو حکومت حقّ و عدل الهى به همه مسلمانان و پیروان ادیان وعده داده است. این عقیده، در جنبه کلى و وجهه عمومى خود، از ارکان اساسى آینده شناسى، و به تعبیر دقیقتر: «پیشگویى آینده»، در تمامى ادیان بزرگ الهى به ویژه در آیین جامع و کامل اسلام مى باشد، که در زمان تحقق عینى و خارجى آن، به عنوان روزگار زرین و دوران فرجامین حیات بشر در روى زمین، به آیندگان، بشارت داده شده است. نویسنده در این پژوهش مختصر بر آن است ضمن بررسى مسئله مهدویت در ادیان الهى و غیر الهى، بر این موضوع تأکید نماید که مسئله مهدویت مى تواند نه تنها عامل مهمى در جهت ایجاد و حدت و همدلى در میان پیروان فرق مختلف اسلامى باشد، بلکه این موضوع مى تواند میان پیروان دیگر ادیان الهى و حتى مکاتب فکرى بشرى عاملى براى همدلى در جهت رسیدن به صلح جهانى باشد آینده بشریت اصولاً بشریت راجع به آینده خود چه نظرى مى دهد دانشمندان، محافل و مکاتب در این مورد چه مى گویند سیرى که بشر از قدیم آغاز کرده است چگونه آینده را در جلو چشم ما ترسیم مى کند آیا اعتقاد به مسئله مهدویت یک اعتقاد به اصطلاح مترقى است، یا یک اعتقاد ارتجاعى ما مى بینیم که اکثر ادیان و مکاتب فلسفى و حتى سیاسى آینده را بهتر از گذشته تفسیر مى کنند و به همین دلیل، چه مکاتب الهى و چه مکاتب غیرالهى -در جهت بهتر کردن آینده در حال تلاش مى باشند. اصولاً طرح مسئله مدینه فاضله در فلسفه افلاطون در دوران قبل از میلاد و قبل از اسلام، یک طرح پیشرفته فلسفى است. البته ممکن است بعضى از خصوصیاتش به تعبیر بعضى از جامعه شناسان امروزى خیالى باشد، اما اینکه بشریت بر مبناى چهار اصلى اداره مى شود که افلاطون با عناوین "عدالت، عفت، حکمت و شجاعت" براى مدینه فاضله مطرح مى کند، خود یک آینده نگرى مثبت مى باشد. در این چهار اصل، حکمت در کنار عفت (یا علم در کنار اخلاق)، و شجاعت در کنار عدالت قرار مى گیرد. سؤالى که در اینجا قابل طرح است این است که چرا امروز دنیا به تعبیر فلاسفه قدمى مى لنگد در پاسخ به این سؤال شاید بتوان گفت که این نقض به دلیل فقدان یک یا دو اصل از چهار اصل فوق الذکر مى باشد. و اگر دنیا در شرایطى باشد که اطلاق دوران جاهلیت بر آن صادق باشد، هیچ یک از این اصول را دارا نیست. این چهار اصل هم عامل کمال جامعه انسانى است. فقدان هر یک از اصول نامبرده سبب نقص است. یک فرد بیسواد، یک دانشمند ترسو، یک دانشمند شجاع بى عفت و یک دانشمند شجاع با عفت بى عدالت، همگى ناقص هستند و وجود یک یا چند اصل از اصول اربعه سبب کمال نمى گردد. اما اگر این چهار صفت یا به تعبیر افلاطون "اتوپیا" در یک انسان جمع باشد، انسان کامل است. و اگر این چهار صفت در یک جامعه باشند،آن جامعه به مدینه فاضله بدل مى شود.پس مدینه فاضله یک آینده نگرى مثبت است. در نوع کتب فلسفى، آن بخشى که "تدبیر منزل سیاست مدن" در آن مطرح مى شود بیشتر بر این پایه استوار است. صدرالدین شیرازى در اواخر کتاب "المبداء و المعاد" بحثى دارد در زمینه طرح حکومت در جامعه، و خلاصه این بحث همین است که اگر این چهار صفت در یک جامعه ایجاد شود چه نتایجى شود چه نتایجى دارد. اگر این چهار صفت در یک انسان باشد، آن انسان رهبر است؛ و اگر رهبرى فاقد یکى از این چهار صفت شد، دیگر رهبرى و پیشوایى ندارد. همچنین جامعه اى مى تواند رهبریت دیگر جوامع را دارا باشد که در آن جامعه این چهار اصل پیاده شود؛ و اگر در دنیا پیاده شد، حرکت و سوى دنیا در مسیر کمال است و وضعیت از مطلوبیت کافى برخوردار است. این فکر، که اجمالى از آن گذشت، ممکن است یک ریشه الهى داشته باشد که در عین حال مکاتب فلسفى هم بر آن مهر صحت گذاشته اند. زردشتیها آینده را تحت عنوان "پیروزى لشکریان اهورامزدا بر اهریمن" مثبت مى بینند. در مذاهب دیگر "هندوئیسم" هم آینده مثبت است. حتى در مکاتب الحادى و مادى که در راس آنه "مارکسیسم" قرار دارد نیز آینده را بهتر از گذشته مى بینند؛ لیکن تحت عناوین مختلف: تشکیل خانواده واحد، یا تشکیل یک مالکیت واحد، یا به اصطلاح "دولت مالکى" و... و به هر حال، آنها نمى گویند که آینده رو به زوال است؛ بلکه مى گویند آینده مسیر کمال را طى مى کند، اما در تفسیر این کمال اختلاف تعبیر و نظر وجود دارد که در فوق بطور گذرا به آنها اشاره اى شد. حال در اینجا لازم است مرورى به برخى از نظرات ادیان الهى و مکاتب غیرالهى داشته باشیم. 1. قرآن کریم: "و نرید ان نمن على الذین استضعفوا فى الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین" قرآن کریم سوره قصص آیه 5 "و ما اراده کرده ایم بر آنانکه در روى زمین به ضعف و زبونى کشیده شده اند، منت نهاده، آنها را پیشوایان و وارثان زمین قرار دهیم." در رابطه با این آیه شریفه، در مجمع البحرین آمده است: این آیه در حقّ حضرت قائم(علیه السلام) نازل شده، و ابن ابى الحدید معتزلى در «شرح نهج البلاغه» نوشته است: اصحاب ما (معتزله) معتقدند که این آیه در حقّ امام غایبى است که ظهور خواهد کرد، و بر سرتاسر جهان حکومت خواهد نمود. (مجمع البحرین، ج 5، ص 85، مادّه «ضعف»، و شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 19، ص 29، بخش کلمات قصار، شماره 205). 2. انجیل: «کمرهاى خود را بسته، چراغهاى خود را افروخته بدارید. و شما مانند کسانى باشید که انتظار آقاى خود را مى کشند که چه وقت از عروسى مراجعت کند. تا هر وقت آید و در را بکوبد، بى درنگ براى او باز کنند. خوشا به حال ان غلامان که آقاى ایشان چون آید، ایشان را بیدار یابد...پس شما نیز مستعد باشید، زیرا در ساعتى که گمان نمى برید پسر انسان مى آید". انجیل لوقا: فصل 12، بندهاى 35 و 36 منبع: تبیان نهضتهاى بومى پرست گرا (9) . به دلایلى مفهوم مسیح باورى براى توصیف چند فرقه بومى پرست در نقاط مختلف جهان که در پى نزاع بین مسیحیت استعمارگر و ادیان بومى به وجود آمده اند، به کار رفته است . اما به پیروى از ویتوریو لانترتارى (10) (1965)، باید بین نهضتهاى مسیحا باورى و نهضتهاى پیامبران تمایز قائل شد . او مى گوید عیسى ناجى منتظر است و پیامبر کسى است که آمدن کسى را که قرار است بیاید اعلام کند . خود پیامبر پس از رحلت مى تواند مسیحا باشد و انتظار رود که به عنوان یک ناجى باز گردد، یا اینکه، خود پیامبر با استناد به یک اسطوره ى مسیحایى سابق، خود را پیامبر مسیحا اعلام کند (پاورقى ص 242). مهدی موعود در روایات اسلامی فرزند امام حسن عسکری است. مکتب اسلام- سال 8ـ ش7ـ م91-خرداد 46 (موعودی که جهان در انتظار اوست.) در شمار گذشته توضیح دادیم که زمزم مخالفت با احادیث «مهدی موعود اسلام» بیشتر از دو نفر عالم متعصب اهل تسنن یعنی ابن حزم و ابن خلدون اندلسی سرچشمه گرفته است در پایان مقاله نیز تذکر دادیم که چون این دو تن در قلمرو دولت اموی اندلس (اسپانیا) بسر میبرده اند لذا دستخوش تعصب و بدبینی نسبت بشیعه و حقایق اسلامی گشته و در نتیجه آن سخنان بی اساس را از خود بیادگار گذارده اند و گرنه احادیثی که در کتب معتبر اهل سنت راجع به مهدی آل محمد و ظهور وی و دولت جهانی او رسیده، آنقدر زیاد و صریح است که جای بحث و گفتگو برای کسی باقی نمی گذارد برای نمونه توضیح میدهیم که حافظ ابو نعیم اصفهانی دانشمند نامی و عالیمقام اهل تسنن، گذشته از روایاتی که در کتابهای «عوالی» و «فوائد» خود راجع به مهدی موعود روایت کرده یک کتاب مستقل بنام «اربعین» مشتمل بر چهل حدیث صحیح و معتبر و مورد اتفاق علمای اهل تسنن تحت چهل عنوان نوشته است همچنین کنجی شافعی در کتاب «البیان فی اخبار صاحب الزمان» ضمن بیست و پنج باب روایاتی از منابع اهل تسنن دربار مهدی موعود اسلام نقل کرده و می گوید: «مطالب این کتاب را فقط از طرق و مدارک اهل تسنن جمع آوری کرده ام تا استناد بآن محکم تر باشد!». فهرست عناوین روایات مهدی موعود اکنون قسمتی از عناوین حدیث و ابواب جالب این دو کتاب را نقل می کنیم تا خوانندگان کاملا دریابند که حتی دانشمندان شیعه از این بالاتر دربار مهدی موعود یا بعبارت دیگر امام زمان خود سخن نگفته اند با این وصف جای تأسف است که سعد محمد حسن و فرید وجدی و احمد امین موضوع مهدویت را عقیده خاصه شیعه و زاد فکر ایرانی میدانند! اینک عناوین احادیث و ابواب در کتاب نامبرده راجع به مهدی موعود اسلام از از نظر اعاظم علمای اهل تسنن «مهدی» از فرزندان فاطمه (ع) دختر پیغمبر است، مهدی برگزید خداست، مهدی از اولاد حسین است، مژد پیغمبر بظهور مهدی بعد از انقلاب اوضاع جهان، مهدی یکی از سروران بهشت است، مهدی بعد از پادشاهان ستمگر میآید، نام مهدی، کنیه وی، دندانهای او، رنگ چهره وی، اندام برازند او، مشخصات قیافه او، خوی مهدی، بخشش او، عدالت بی نظیر وی، مهدی پیشوای شایسته است، مهدی به سنت پیغمبر عمل می کند، مهدی مجد و عظمت اسلام را تجدید می کند، رفاه و تنعم مسلمانان در عصر وی، حکومت جهانی مهدی، خلافت الهی او، با مهدی بیعت کنید، عیسی بن مریم پشت سر مهدی نماز میگزارد، مهدی عیسی نیست، مهدی دلها را با هم پیوند می دهد. هنگامی که پای تعصب بمیان می آید! بطوریکه در شماره 4 و 5 خاطر نشان ساختیم احادیث مهدی موعود اسلام بهمین مضامین از مؤلفین راویان اهل تسنن در معتبرترین کتابهای حدیث آنان، از پیغمبر اکرم (ص) روایت شده بطوریکه میتوان گفت بعد از اصول اعتقادی و فرائض دینی کمتر موضوعی است که تا این حد مورد توجه اهل تسنن واقع شده باشد! با این وصف می بینیم احمد امین مصری و تنی چند از همفکران او، اخیراً زمزمه تازه ای ساز کرده و چون دیده اند شیعیان، مهدی موعود اسلام را که این همه روایات در خصوص او وارد شده است، پیشوای دوازدهم خود می دانند، موضوع «مهدی موعود» را نتیج فکر ایرانی دانسته اند گوئی موضوع مهدی تازگی دارد و مسبوق بهیچ سابقه ای نبوده است!! جالب توجه اینست که اینان از یکطرف از فلان مستشرق مسیحی یا یهودی گواه می آورند که گفته است «مهدویت» ساخته فکر ایرانیان شیعی مذهب است، و اهل سنت را با آن سروکاری نیست، و از طرفی همان خاورشناس بیگانه تمام دلیل و برهان خود را در مسئله انکار مهدی بر اساس فکر ابن حزم اندلسی و ابن خلدون اشبیلی پی ریزی میکند! در صورتیکه اصولا ما پیش از ظهور حتی از یکقرن باین طرف در هیچ کتاب اهل تسنن نمی بینیم که اعتقاد به مهدی موعود را ناشی از فکر ایرانی دانسته باشد، بلکه راویان اخبار مهدی کسانی امثال عمربن الخطاب و فرزند وی عبدالله عمر، ابن عباس، عبدالله بن مسعود، حذیفه یمانی، ثوبان غلام عمر و سایر مؤلفیس روایت اهل تسنن میباشند! از اینرو می بینیم این پندار بی اساس بیشتر بواسطه نفوذ و پیشرفت تشیع در جامعه ایرانی سرچشمه گرفته که برخی از متعصبین عرب اهل تسنن و خاورشناسان کهنه کار را تحریک به نشر اینگونه مطالب غیر منطقی نموده است، و در واقع این نسبت ناروا بیش از هر چیز جنبه انتقامی دارد و گرنه با هیچ یک از مدارک تاریخ و حدیث سازگار نیست. موعود اسلام حجة بن الحسن العسکری است. از مجموع روایات معتبری که در منابع و مدارک اهل تسنن آمده است، بخوبی استفاده می شود که «مردی از دودمان پیغمبر اسلام و امیرمؤمنان و زهراء دخت والاگهر پیغمبر (ص) که از نسل امام حسین علیه السلام میباشد، در بحرانی ترین ایام دنیا که جامعه بشری در زیر بار ظلم و ستم ناله جان کاهش بآسمان میرود و نجات دهنده داد گرى را ازخداوند میخواهد بامر الهى آشکار گشته، و جهان را از مظالم بیداگران می رهاند، او ستمدیدگان را آزاد و خدا پرستان و مردم نیکو کار را از یک زندگی آرام بخشی که تا آنروز جهان بخود ندیده است، برخوردار می کند. حال اگر در میان آنهمه روایات معتبر چند حدیث مبهم و نامأنوس و مخالف با مضامین روایات معتبر وجود داشته باشد، چنانکه در نظائر این مورد می گوئیم قابل اعتنا نیست و از درجه اعتبار ساقط است. در شماره 4 گفتیم که بالغ بر صد نفر از علمای واقع بین اهل تسنن تصریح کرده اند که این موعود بزرگ کسی جز پسر امام دوازدهم شیعیان نیست، حتی برخی از دانشمندان اهل تسنن کتاب هائی بنام «الائمة الاثنی عشر» تألیف کرده و رسماً از امام دوازدهم با نام و نام پدرش حضرت عسکری و مادر گرامیش و سال و محل ولادت آنحضرت سخن گفته اند. در آن شماره گفتار شش تن از علمای معروف سنی را با ذکر مأخذ نوشتیم و اینک برای اطلاع بیشتر خوانندگان بذکر گفتار چند نفر دیگر آنان مبادرت می ورزیم. 1ـ مورخ نامی عبدالملک عصامی مقیم مکه متوفی بسال 1111 در جلد چهارم «سمط النجوم العوالی» صفحه 138 به ترتیب ذکر ائمه طاهرین مینویسد» امام محمد المهدی فرزند امام حسن عسکری بن علی النقی بن حسین بن علی بن ابیطالب رضی الله عنهم اجمعین ! در روز جمعه نیمه شعبان سال 255 یا 256 متولد گردید نام مادرش صیقل یا سوسن و گفته اند نرجس بوده است کنی او ابوالقاسم، القابش: حجت و خلف صالح و قائم، و منتظر و صاحب الزمان و «مهدی» است که از همه مشهورتر است، وقتی پدرش رحلت کرد او پنجساله بود» 2ـ شیخ عبدالله مطیری شافعی در کتاب «الریاض الزاهرة» فی فضل آل بیت النبی و عترته الطاهره» نیز به ترتیب اسامی ائمه اطهار می نویسد: امام دوازدهم فرزند (حسن عسکری) محمد قائم مهدی رضی الله عنه است که در میان ملت اسلام از پیغمبر و جدش علی (رض) و سایر پدران بزرگوارش روایات صریح دربار او رسیده است او قائم منتظر است که در خبر صحیح نوید داده شده، او پیش از آنکه ظهور کند دو غیبت داشته است. 3ـ ابن حجر مکی متوفی سال 974 در صواعق المحرقه صفحه 124 مینویسد: ابوالقاسم محمد الحجه، سن وی بعد از پدرش پنجسال به دو در آن سنین کودکی خداوند حکمت را باو آموخت او را قائم منتظر مینامند. 4ـ جمال الدین عطاء الله متوفی سال 1000 در کتاب فارسی تاریخ خمیس که بنام وزیر امیر علیشیر نوائی نوشته است می نویسد: کلام در بیان امام دوازدهم محمدبن الحسن علیهما السلام. تولد همایون آن در درج ولایت در منتصف شعبان سنه 255 در سامره اتفاق افتاد، مادرش صیقل یا سوسن و قیل نرجس 5ـ صلاح الدین صفدی بسال 764، هـ در شرح الدائرة بنقل ینابیع المود شیخ سلیمان حنفی، می نویسد: مهدی موعود امام دوازدهم از ائمه اثنی عشر است، اول آنها سیدنا علی است و آخر آنان مهدی رضی الله عنهم است. 6ـ شیخ الاسلام احمد جامی در قصیده ای که باین شعر ختم می شود. عسکری نور دو چشم آدم است و عالم است همچو یک مهدی سپهسالار در عالم کجاست؟ منبع: تبیان
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حسن زارع ( چهارشنبه 88/2/23 :: ساعت 4:0 عصر )
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حسن زارع ( سه شنبه 88/2/22 :: ساعت 8:0 صبح )
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حسن زارع ( شنبه 88/2/19 :: ساعت 4:0 عصر )
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حسن زارع ( جمعه 88/2/18 :: ساعت 8:0 صبح )
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حسن زارع ( دوشنبه 88/2/14 :: ساعت 4:0 عصر )
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حسن زارع ( دوشنبه 88/2/14 :: ساعت 8:0 صبح )
آشنایی اجمالی با امام زمان(عج)
آشنایی اجمالی با امام زمان(عج)
محتوای فیلم موهن علیه پیامبر چیست؟
انصار و یاران منجی موعود
نگاهی گذرا به برخی ویژگیهای دوران پس از ظهور
نشانههای حتمی خیلی وقت است که اتفاق افتاده!
رهیافتی به فلسفة قیام حسینی و پیوند آن با انقلاب مهدوی
از انتظار تا اجتهاد
آینده منتظر
انتظار و سازندگی اجتماعی
[عناوین آرشیوشده]