ملاقات با امام مهدی علیه السلام در غیبت کبرا
امام مهدی (ع) - مکتب مهدویت
پرسش : آیا تشرف به لقای امام زمانعلیهالسلام در عصر غیبت کبرا ممکن است؟
پاسخ : آری، زیرا مقتضی موجود ومانع در این زمینه مفقود است:
الف. امّا وجود مقتضی رؤیت این است که در عصر غیبت کبرا مصلحت بر آن است که هر از چند مدّتی حضرت خودش را به برخی از مردم وبزرگانی که سخنشان مورد قبول است، نشان دهد تا مردم به وجود او اطمینان پیدا کرده وطولانی شدن غیبت، سبب انکار وجود حضرت نگردد، زیرا تنها دلیل وبرهان -خصوصاً برای عوام مردم- موجب اطمینان ویقین به وجود امام زمان (ع) نیست. ولذا بزرگان دستور میدهند که قصه تشرفهای بزرگان به خدمت امام زمان (ع) را برای مردم بازگو کنید که این به نوبه خود مردم را دلگرم کرده وبه آنها روحیه وامید میدهد، وبر اعتقادشان نسبت به وجود حضرت میافزاید، زیرا قویترین دلیل بر امکان شئ، وقوع آن است.
ب. ونسبت به موانع، هیچ مانع ومحذور شرعی وعقلی در تشرّف به ملاقات حضرت نیست. در مباحث بعد به برخی موانع میپردازیم.
پرسش : چه کسانی از علما قائل به جواز وامکان تشرّف بودهاند؟
پاسخ : عموم علمای شیعه از قدما ومتأخرین قائل به امکان رؤیت وتشرف به لقای حضرت مهدی (ع) در عصر غیبت کبرا بودهاند. اینک به برخی از کلمات آنها اشاره میکنیم:
1 - سید مرتضی؛
«ما قطع نداریم که دست کسی به امام نمیرسد وبشر نمیتواند او را ملاقات کند، این امری غیر معلوم است که راهی بر قطع به آن نیست». آن گاه میگوید: «اگر گفته شود که علت استتار امام، خوف از ظالمین وتقیه از معاندین است، در جواب میگوییم: این علت در حقّ اولیا وشیعیانش نیست، پس واجب است که برای آنها ظاهر گردد...».( تنزیه الانبیاء، ص 184-182)
2 - شیخ طوسی؛
«ما تجویز میکنیم که بسیاری از اولیا وقائلین به امامت او به خدمتش رسیده واز او نفع ببرند».( کلمات المحققین، ص 533)
3 - سید بن طاووس؛
وی خطاب به فرزندش میگوید: «راه به سوی امامت باز است برای کسی که خداوند -جلّ شأنه- اراده کرده تا به او عنایت ونهایت احسان کند».( کشف المحجة، ص 154و143)
ونیز در جایی دیگر میگوید: «گر چه امام الآن از جمیع شیعیان غایب است ولی ممتنع نیست که جماعتی از آنان به ملاقات حضرت مشرّف شده، از گفتار وکردار ایشان استفاده کنند واز دیگران کتمان نمایند...».( الطرائف، ص 185)
4 - آخوند خراسانی؛
او در مبحث اجماع میگوید : «...گرچه احتمال تشرف برخی از افراد صالح واوحدی به خدمتش، داده میشود، واحیاناً او را نیز میشناسند».( کفایة الاصول، ج 2، ص 291)
5 - محقّق نائینی؛
او نیز در مبحث اجماع میگوید: «وامّا در زمان غیبت، عادتاً رؤیت حضرت ممکن نیست. آری، گاهی در زمان غیبت برای اوحدی وافراد صالح، تشرّف به خدمت حضرت وگرفتن حکم از ایشان امکانپذیر است».( فرائد الاصول، ج 2، مبحث اجماع)
پرسش : آیا رؤیت وملاقات حضرتعلیهالسلام در عصر غیبت با حکمت غیبت منافات دارد؟
پاسخ : برخی میگویند: ملاقات در عصر غیبت با حکمت غیبت ومقتضای آنکه قطع رابطه به شکل عمومی است منافات دارد. غرض از غیبت این است که حضرت از عموم مردم غایب باشد وکسی از او اطلاع نداشته باشد.
حکمت ومقتضی غیبت نسبت به کلّ افراد است یعنی قرار نیست که همه بتوانند به خدمت حضرت شرفیاب شوند، واین منافات ندارد با اینکه برخی به جهت مصالحی خاص بتوانند شرفیاب حضور شوند.
پرسش : در صورت امکان رؤیت در عصر غیبت کبرا، چه فرقی بین این غیبت با غیبت صغرا است؟
پاسخ : در دوره غیبت صغرا امام زمان (ع) به کلّی از دیدهها پنهان نبود، بلکه با وکلا وسفیران خاصّش در تماس بوده، وگاهی سفیران آن حضرت ملاقات برخی از افراد را با امام مهدی (ع) ترتیب میدادند. ولی در عصر غیبت کبرا ملاقاتها به این نحو سازماندهی نشده است، بلکه در صورت ضرورت، خود حضرت به دیدار برخی آمده واز وجود حضرت بهرهمند میشوند.( الغیبة، طوسی، ص 216)
پرسش : مطابق توقیع امام زمانعلیهالسلام به علی بن محمد سمری،آیا در عصر غیبت کبرا ملاقات حضرت ممنوع است؟
پاسخ : برخی در استدلال بر عدم امکان تشرف به ملاقات حضرت مهدی (ع) در عصر غیبت، به توقیع حضرت به علی بن محمّد سمری تمسّک کردهاند، زیرا در ذیل آن چنین آمده است: «ألا فمن ادّعی المشاهدة قبل خروج السفیانی والصیحة فهو کذّاب مفترٍ...»؛ «...آگاه باش! پس هر کس قبل از خروج سفیانی وصیحه، ادعای مشاهده کند پس او بسیار دروغگو وتهمت زننده است...».( بحارالأنوار، ج 52، ص 151)
پاسخ:
1 - کسی اطلاق این روایت را قبول نکرده ولذا جماعت بسیاری از علما وصلحا قضیه تشرف خود را بر دیگران نقل کردهاند.
2 - درتوقیع، ادّعای مشاهده تکذیب شده ومشاهده عبارتاست از دیدن با شناخت، در حالی که میدانیم: غالب دیدارها با شناخت در مرحله اوّل همراه نبوده است.( مفردات راغب، ص 267)
3 - ممکن است که مقصود از ادعای مشاهده خصوصاً با وجود مدعیان دروغین نیابت وسفارت در عصر صدور این روایت، ادعای مشاهده ورؤیت وملاقات با حضرت به عنوان نایب خاص باشد، که حضرت به طور اکید در عصر غیبت کبرا نیابت خاص را نفی میکند، خصوصاً به قرینه آنکه در توقیع شریف آمده است: «وزود است که در میان شیعیانم کسانی پیدا شوند که ادعای مشاهده نمایند...».
4 - شیخ طوسی؛ با آنکه این توقیع را نقل کرده ولی خودش به عموم آن عمل نکرده وقائل به امکان رؤیت برای افراد صالح امّت است.
5 - ممکن است که مراد از مشاهده، دیداری باشد که بر آن آثار مترتب گردد. ودر حقیقت، حضرت درصدد آن است که ترتّب اثر را از این ملاقاتها وسخنهایی که در آنها بوده برطرف نماید.
همان گونه که در روایتی میخوانیم: «اگر پنجاه نفر نزد تو قسم بر ضدّ کسی خوردند، ولی آن شخص خلاف آن را گفت، او را تصدیق کرده وآن پنجاه نفر را تکذیب کن» این به معنای عدم ترتّب اثر بر قسم پنجاه نفر است.
6 - روایت، بر فرض صحّت سند، مفید ظن است، در حالی که قضایای تشرفات به حدّی است که انسان را به یقین میرساند.
7 - ممکن است که مقصود از مشاهده در توقیع شریف، ادعای مشاهده اختیاری باشد، به این معنا که رؤیت در عصر غیبت کبرا اختیاری نیست، بلکه هر کس را که ما صلاح دانستیم او را به شرف لقای خود مفتخر میسازیم.
8 - توقیع، خبر مرسل است ولذا از حیث سند ضعیف میباشد.
پرسش : آیا قبول امکان ملاقات در عصر غیبت، سبب رواج مدعیان دروغین وعوامفریبی نمیشود؟
پاسخ : اگر بر امکانِ موضوعی در خارج ادله قطعی وجود دارد، نمیتواند به جهت مشکلاتی که در برخی موارد پدید میآید آن را انکار کرد، بلکه این وظیفه علما است که مردم را ارشاد کرده، از افراد شیاد وحیلهگر وعوام فریب بر حذر دارند.آیا میتوان به مجرّد اینکه عدهای ادّعای دروغین نبوت کردهاند، اصل نبوت را انکار نمود؟
پرسش : آیا میتوان طبق قاعده سدّ ذرایع، ادعای ملاقات با حضرت را دروغ دانست؟
پاسخ : اهل سنّت معتقدند راههایی که به حرام منجر میشود را باید به طور مطلق مسدود نمود. وبه تعبیر دیگر، مقدمه حرام مطلقاً وبه طور کلّی حرام است، این را قاعده سدّ ذرایع میگویند.
ولی در جای خود به اثبات رسیده که مقدمه حرام همیشه حرام نیست، بلکه برای کسی حرام ودر مواردی حرام است که به طور حتم وقطع، امری منجر به حرام گردد.
در مورد ادّعای ملاقات، اگر در جایی این ادعا منجر به انحراف برخی گردد، نقل آن حرام است. ولی در عموم خبرها چنین نیست، بلکه نقل آنها باعث تقویت ایمان مردم به حضرت خواهد شد، اگر چه ممکن است برخی سوءاستفاده کرده وهوس چنین ادعاهایی نمایند، ولی وظیفه علما است که در مقابل این گونه افراد ایستاده ومردم را از مقاصد شوم آنها مطلع سازند.
پرسش : مطابق برخی از روایات، حضرت مهدیعلیهالسلام در عصر غیبت شناخته نمیشود، پس آیا رؤیت ممکن نیست؟
پاسخ : برخی برای استدلال بر عدم امکان رؤیت در عصر غیبت کبرا به روایات خاصی تمسک کردهاند از جمله آنکه در روایت آمده است: «ولکن حجت مردم را میشناسد ولی آنان او را نمیشناسند». ونیز در روایتی آمده است: «او مردم را میبیند ولی مردم او را نمیبینند».
پاسخ:
1 - نفی در این گونه روایات نسبت به عموم مردم است ولذا منافاتی با رؤیت ومعرفت برخی از افراد ممتاز ندارد.
2 - روایت دوّم در مورد حجّ است ولذا عمومیت ندارد.
3 - مقصود از عدم رؤیت در روایت دوم به قرینه «لا یعرفونه» که در روایت اوّل آمده، نشناختن است، خصوصاً آنکه در روایت، حضرت مهدی (ع) به حضرت یوسف تشبیه شده است که مردم او را میدیدند ولی نمیشناختند.
پرسش : آیا امتحان مردم در عصر غیبت با قول به ملاقات منافاتی ندارد؟
پاسخ : برخی میگویند: قرار است که شیعیان در عصر غیبت با ندیدن امامشان امتحان شوند واین با ادّعای ملاقات در این عصر منافات دارد.
امتحان شیعه به لحاظ عموم افراد جامعه شیعی است ولذا منافاتی با ملاقات برخی از بزرگان واهل تقوا به جهت مصالح خاص ندارد.
پرسش : چه کسانی به ملاقات حضرت در غیبت کبرا مشرّف شدهاند؟
پاسخ : کسانی که در غیبت کبرا به لقای حضرت مشرف شدهاند را نمیتوان شمارش کرد، زیرا برخی از آنها ناشناخته مانده وکسانی هم که شناخته شدهاند چندان زیاد هستند که شمارش آنها دشوار است، ولی از باب نمونه به برخی از آنها اشاره میکنیم:
1 - سید بن طاووس؛.( مهج الدعوات، ص 296)
2 - علامه حلّی؛.( مجالس المؤمنین، ج 1، ص 573 ؛ جنة المأوی مطبوع با بحار، ج 53، ص 252 ؛ قصص العلماء ص 359)
3 - شیخ قطیفی.( ریاض العلماء، ج 1، ص 18 ؛ الکنی والالقاب، ج 3، ص 61 ؛ بحارالأنوار، ج 53، ص 55)
4 - مقدس اردبیلی؛.( الانوار النعمانیة، ج 2، ص 303)
5 - محمّد تقی مجلسی؛.( روضة المتقین، ج 5، ص 450 ؛ ج 14 ص 420و419)
6 - سید مهدی بحرالعلوم؛.( بحارالأنوار، ج 53، ص 234و236)
7 - شیخ مفید؛.( بحارالأنوار، ج 53، ص 302 ؛ قصص العلماء، ص 399)
8 - شیخ انصاری؛.( دارالسلام ؛ حیات وشخصیت شیخ انصاری، ص 106)
9 - میرزای شیرازی؛.( مذاکرات آیت اللَّه حائری، ص 30)
10 - شیخ حرّ عاملی؛.( اثبات الهداة، ج 3، ص 710، باب 33)
11 - اسماعیل هرقلی.( کشف الغمه، ج 2، ص 493 ؛ تبصرة الولی، ص 234)
ودیگران.( ر.ک: «جنة المأوی» و«نجمالثاقب» از حاجی نوری ودیگر کتب)
پرسش : کیفیت ملاقات مردم با حضرت مهدیعلیهالسلام چگونه است؟
پاسخ : در مورد کیفیّت ملاقات حضرت مهدی (ع) با افراد در صورت ضرورت احتمالاتی وجود دارد:
1 - کسی که به ملاقات حضرت شرفیاب شده از حضرت دور نبوده بلکه در بین جامعهای زندگی میکرده است که امام زمان (ع) نیز در آن جامعه بوده است.
2 - ملاقات، به صورت اتفاقی بوده است، به این صورت که حضرت از محلّی عبور میکرده از قضا کسی گرفتار وحاجتمند بوده وبا او ملاقات داشته است.
3 - اینکه امام (ع) هرگاه ملاحظه میکرد که شخصی گرفتار است ویا حاجتی دارد ورفع گرفتاری وحاجت او ضروری به نظر میرسید شخصاً از مکان خود به طریق طبیعی حرکت کرده وخود را به او میرسانده تا حاجت او را برآورده کند.
4 - احتمال دارد که ملاقاتها برای قضای حاجت، یا هدایت شخص یا گروه، یا دفع ظلم وغیره، از راه معجزه باشد، به اینکه حضرت با طیّالأرض از مکان خود حرکت کرده وسریع خود را به مقصد میرساند. همه این احتمالات متصوّر است، به این معنا که حضرت از همه راهها برای برآوردن حاجات استفاده میکند.
پرسش : امام زمانعلیهالسلام چه اهداف کلّی وعمومی در ملاقاتهای خود دارد؟
پاسخ : در مورد اهداف ملاقاتها به چند هدف اساسی میتوان اشاره نمود:
1 - نجات مسلمانان از ظلم برخی از حاکمان منحرف، که از آن جمله میتوان به نجات مردم بحرین اشاره کرد.( نجمالثاقب، ص 367)
2 - نجات مسلمانان از دست دزدان وجنایتکاران.( همان، ص 370)
3 - توجه دادن مردم به عدم تحقق شرط ظهور وتأکید بر اینکه امّت به شعور وقابلیّتی نرسیده که بتواند عهدهدار حکومت عدل جهانی گردد.( تاریخ الغیبة الکبری، ص 136و135)
پرسش : امام زمانعلیهالسلام چه اهداف خاصی از ملاقات با مردم داشته است؟
پاسخ : اهداف خصوصی برای ملاقاتها فراوان است، ولی میتوان به برخی از این اهداف اشاره نمود:
1 - هدایت شخص وامانده در راه وملحق کردن او به قافله.
2 - یاری دادن یکی از دو طرف مباحثه که بر طریق حقّ بوده به جهت مصلحتی که اقتضا کرده است.
3 - حلّ برخی از مسائل که بر علما دشوار میشود، همان گونه که مقدّس اردبیلی برای حل مسائل دشوار خدمت حضرت مشرّف میشد.
4 - خبر دادن از برخی مسائل سیاسی مهم زمان قبل از آنکه به وقوع بپیوندد، به جهت حفظ مصالح شیعیان.
5 - بالا بردن سطح علمی ومعیشتی شیعیان.
6 - مساعدت مالی به شیعیان گرفتار.
7 - شفای مریضانی که زمینگیر شده وپزشکان آنها را جواب کردهاند.
8 - تعلیم ادعیه واذکار به جماعتی از مردم، همانند تعلیم دعای فرج.
9 - تحریص بر تلاوت ادعیه به جهت رفع گرفتاریها.
ودیگر اهداف خاص.
پرسش : آیا ممکن است کسی در ملاقاتش باحضرت مهدیعلیهالسلام او را بشناسد؟
پاسخ : مطابق قواعد عامّه در مورد غیبت حضرت مهدی (ع) که قرار است از دشمنان محفوظ باشد تا کسی او را به قتل نرساند، باید بر کسی شناخته شده نباشد جز افراد ممتاز از مردم که از اولیای آن حضرت به شمار میآیند، همان گونه که مطابق برخی از روایات، سی نفر همیشه در رکاب حضرت بوده وبا حضرت به سر میبرند.
همچنین از برخی روایات استفاده میشود که حضرت (ع) یا دیده نمیشوند و یا در صورت دیده شدن کسی او را نمیشناسد.
در روایتی از امام رضا (ع) میخوانیم که فرمود: «لا یری جسمه»؛ «جسم او مشاهده نمیشود.»( کمال الدین، ص 370)
و نیز از امام صادق (ع) روایت شده که فرمود: «الخامس من ولد السابع یغیب عنکم شخصه...»؛ «پنجمین از اولاد هفتمین [امام] شخصش از شما غایب میگردد.»( بحارالأنوار، ج 51، ص 32)
و نیز روایت شده که فرمود: «یفقد الناس امامهم، فیشهد الموسم فیراهم ولایرونه»؛( بحارالأنوار، ج 52، ص 151)
«مردم امامشان را مفقود و گم میکنند، پس او در موسم [حج] حاضر میشود و مردم را میبیند ولی آنان او را مشاهده نمیکنند.»
و نیز در خبر محمّد بن عثمان عَمْری میخوانیم که فرمود: «واللَّه انّ صاحب هذا الأمر لیحضر الموسم کلّ سنة یری الناس و یعرفهم و یرونه و لایعرفونه»؛ «به خدا سوگند! همانا صاحب این امر هر سال در موسم [حج] حاضر میشود، مردم را میبیند و آنان را میشناسد و مردم نیز حضرت (ع) را میبینند ولی او را نمیشناسند.»( کمال الدین، ص 440)
پرسش : وظیفه ما نسبت به کسانی که مدّعی دائمی یا غالبی رؤیتند چیست؟
پاسخ : درباره سؤال فوق میگوییم:
اولاً: مسأله رؤیت این طور نیست که به اختیار انسان باشد وهر گاه که اراده ملاقات کند برای او حاصل گردد، بلکه وابسته به یک سری شرایط ومصالح خاصّی است که اگر آماده شود حضرت مقدّمات ملاقات را فراهم میسازد.
ثانیاً: اگر کسی مدّعی ملاقات دائمی است واین گونه خود را وانمود میکند که دائماً با حضرت ارتباط دارد وهر گاه که اراده کند میتواند خدمت حضرت برسد وواسطه بین مردم وایشان باشد، او مطابق توقیعی که حضرت به علی بن محمّد سمری داشتهاند کذّاب است. ولذا باید او را تکذیب کرد.
ثالثاً: باید مدّعی ملاقات را امتحان وآزمایش کرد،آیا از حیث عمل به موازین اسلامی پایبند است؟آیا هدفش ریا وجذب مردم وانحراف در جامعه نیست؟ و... ؛ زیرا برای ملاقات خوبان باید در ابتدا انسان خود با آنان سنخیّت پیدا کند.
پرسش : آیا اصرار والحاح به جهت ملاقات با حضرت مطلوب است؟
پاسخ : آنچه که مطلوب است ووظیفه ما در عصر غیبت به حساب میآید این است که بکوشیم تا موانع ظهور حضرت را برطرف کرده، زمینه ظهور حضرت را فراهم نماییم. ونیز وظیفه داریم که به دستورات ووظایف خود عمل کنیم تا به قرب معنوی نسبت به حضرت نایل آییم.
آری اگر درخواست ملاقات با حضرت در عصر غیبت به جهت بهرهمندی از وجود او ومورد عنایت خاص او قرار گرفتن است تا انسان به اطمینان قلب رسیده وبا تصرّفی که از جانب ایشان میشود انسان به کمالات نزدیک شود، این ملاقات واصرار بر آن مفید است، وگرنه این عصر غیبت است وقرار است که امام زمان (ع) از دیدگان مردم غایب باشد، تا چه مصلحتی اقتضا کند که در موردی ظهور کرده وکسی به ملاقات حضرت نایل شود. لذا باید صبر کرد ودر این موقع حسّاس که عصر امتحان است به وظایف خود خوب عمل کنیم تا از امتحان سرافراز بیرون آییم.
آری، اگر چه از ظاهر برخی از ادعیه تقاضای ملاقات حضرت به دست میآید ولی میتوان آن را حمل بر ملاقات در عصر ظهور کرد.
منبع: تبیان
مهدویت
اشاره :
بسیارند پژوهشگران ، نویسندگان ، ادیبان ، شاعران ، سخنوران و هنرمندانی که خاموش و گمنام اما عاشق و دلباخته عمر خود را وقف برافروختن چراغ انتظار در شبستان غیبت نموده اند. اگر چه این گروه در نزد مولا و صاحبشان شناخته شده اند، اما حیف است که جامعة مهدوی ما کسانی را که سال ها به عشق امام مهدی (ع ) قلم زده اند و یا اثری را خلق نموده اند نشناسد. از این رو تصمیم گرفتم که از این پس در هر شماره موعود گفت وگویی داشته باشیم با یکی از این عزیزان . امید که مقبول حضرتش واقع شود.
در این شماره با فقیه عالیقدر حضرت آیة اللهالعظمی حاج شیخ لطف الله صافی گلپایگانی ـ که به حق از شیفتگان و ارادتمندان حضرت بقیة اللهالاعظم ، ارواحناله الفداء، و از نویسندگان پرتلاش عرصه مهدویت و انتظار هستند ـ به گفت وگو نشسته ایم .
پیش از پرداختن به متن این گفت وگو لازم است که اشارة مختصری به زندگی و آثار این فقیه وارسته داشته باشیم .
ایشان در 19 جمادی الاول 1337ق . در گلپایگان دیده به جهان گشودند. پدر بزرگوارشان حضرت آیة الله مرحوم آخوند ملامحمد جواد صافی از علمای بزرگ و از اخیار و اوتاد زمان خود و صاحب تألیفات ارزشمندی درفقه ، اصول ، کلام ، اخلاق و شرع و تفسیر احادیث بودند. مادر ارجمند ایشان نیز بانویی فاضل و شاعر و شیفتة اهل بیت عصمت و طهارت (ع ) بودند.
این فقیه عالیقدر تحصیلات خود را در رشته های ادبیات ، کلام ، تفسیر، حدیث ، فقه و اصول در گلپایگان ابتدا در خدمت عالم جلیل القدر، آخوند ملاّ ابوالقاسم مشهور به «قطب » و سپس در محضر پدر ارجمندشان ادامه دادند و از سال 1360ق . به شهر مقدس قم مهاجرت و با حضور در مجالس درس و بحث اساتید بزرگ حوزه و مطالعه و تدریس و تحقیق به تکمیل تحصیلات و تحقیقات علمی خویش پرداختند. مدتی نیز به نجف اشرف مشرف و در جوار حرم مطهر باب مدینه علم ، علی (ع ) از محضر چند تن از مراجع و اساتید عالیقدر استفاده نمودند.
مهمترین اساتید ایشان در قم و نجف اشرف عبارت بودند از: حضرات آیات مراجع بزرگوار تقلید آقایان حاج سید محمدتقی خوانساری ، سید محمد حجت کوه کمری ، حاج سید صدرالدین صدرعاملی ، حاج سید محمد حسین بروجردی ، حاج سید محمدرضا گلپایگانی ، شیخ محمد کاظم شیرازی ، سیدجمال الدین گلپایگانی و شیخ محمد علی کاظمی ، قدس اللهاسرارهم .
ایشان تألیفات فراوانی در زمینة فقه ، اصول ، کلام ، تفسیر، اخلاق ، حدیث ، تاریخ اسلام و... دارند و دیوان اشعاری نیز از ایشان منتشر شده است . اما آنچه بیش از همه در میان آثار ایشان قابل توجه است کتاب ها و رساله های متعددی است که با هدف تبیین و تفسیر فرهنگ مهدویت و انتظار و پاسخ به شبهات در این زمینه نگاشته شده اند. در حقیقت این آثار ترجمان عشق و ارادت خالصانه این فقیه وارسته به امام و مقتدای خویش حضرت ولی عصر، ارواحناله الفداء، است .
مهمترین آثاری که در این زمینه از ایشان منتشر شده اند عبارتند از: منتخب الاثر فی الافمام الثانی عشر(ع )، امامت و مهدویت (2ج )، العقیدة لالمهدویة ، نوید امن و امامان ، اصالت مهدویت ، انتظار عامل مقاومت و حرکت ، فروغ ولایت در دعای ندبه ، وابستگی جهان به امام زمان ، معرفت حجت خدا (شرح دعای اللهم عرفنّی نفسک ) و...
در نوشته ها و آثار شما توجه به موضوع امام عصر(ع ) زیاد به چشم می خورد، لطفاً بفرمایید از چه زمانی این موضوع نظر شما را به خود جلب کرد؟
بسم الله الرحمن الرحیم ، الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی محمد و آله الطاهرین ، پاسخ سؤال شما را با این شعر آغاز می کنم :
• لا عَذَّبَ اللهف افمّی أنَّها شَرفبَت وَ کانَ بی والدف یَهوی أباحسن فَصفرتف مفن ذَی و ذا افهوی أباحسن
• حفبَّ الوَصفیّف وَ غَذَّنسیهف بفاللَّبَنف فَصفرتف مفن ذَی و ذا افهوی أباحسن فَصفرتف مفن ذَی و ذا افهوی أباحسن
در خانوادة ما به موضوع مهدویت بسیار توجه می شد و این موضوع همیشه در خانواده ما مطرح بود. از وقتی که خود را شناختم با نام مبارک امام زمان (ع ) و مطالبی دربارة حالات و معرفت آن حضرت آشنا شدم و همیشه با آن مأنوس بودم . پدر بزرگوارم که از فقهای عالیقدر عصر خود بودند علائق خاصی به آن حضرت داشتند که می توان گفت زندگی شان با یاد حضرت بود. ایشان حدود چند هزار بیت شعر در مدح امام مهدی (ع ) و اظهار شوق به زیارت آن حضرت سروده اند. مرحوم پدرم همه ساله مجلس جشن نیمه شعبان را در گلپایگان برگزار می کردند. از سوی دیگر مادرم که خود بانویی فاضله بود در ولایت ائمه (ع ) و مخصوصاً حضرت صاحب الامر(ع ) اهتمام تمام داشت و به کتاب نجم الثاقب میرزای نوری که دربردارندة حکایاتی از تشرفات به پیشگاه امام عصر(ع ) بود علاقه مند بود و به همین دلیل از همان اول طفولیت حکایات صدگانه آن را بارها خوانده بودم .
جهت دیگری که از همان زمان نوجوانی موجب آشنایی بیشتر حقیر با مسائل مهدویت شد حضور یک نفر مبلغ بهایی در شهر گلپایگان بود که شرح حضور او و فعالیت های مخرب او در دورة رضاخانی مفصل است و شاید یک کتاب شود. مرحوم پدرم حسب وظیفه ای که علما در حفظ عقاید مردم دارند و به مصداق این حدیث شریف امام هادی (ع ) که می فرمایند: «لولا من یبیق بعد غیبة فائمکم (ع )، من العلماء الداعین إلیه والدالین علیه والذابین عن دینه بحجج الله... لما بقی أحد إلاّ ارتدّ عن دین الله...» در مقام دفع اضلال او برآمدند و با مجاهدات طاقت فرسای خود بسیاری از مردم را از ارتداد نجات دادند و شرّ او را برطرف ساختند. این جریان موجب شد که اینجانب نیز کتاب هایی را که در رد بهاییت نوشته شده بودند؛ همچون مجلدات کشف الحیل آیتی ، فلسفة نیکو، ایقاظ و...؛ همچنین کتاب هایی را که مرحوم پدرم در زمینة موضوع مهدویت و بررسی آیات و روایات مربوط به این موضوع نوشته بودند، مطالعه کنم و از این طریق اطلاعات زیادی نصیبم شد که در اینجا مجال شرح آن نیست .
مرحوم پدرم علاوه بر اینکه در کتاب های خود؛ از جمله نفایس العرفان مشروحاً به موضوع مهدویت و اثبات امامت حضرت ولی عصر(ع ) و ردّ فرق ضاله و متمهدیان پرداخته اند. منظومه ای نیز با عنوان اشعاری شیوا در ردّ باب و بها سروده اند که در آن با بیانی شافی و کافی و به گونه ای علمی مطالب و استدلالات
واهی و بی اساس بهایی ها را پاسخ داده اند. حقیر هم بر این منظومه ذیل و شرحی نوشته ام که به همراه آن به چاپ رسیده است .
حاصل اینکه این افتخار خاکساری و چاکری حقیر در آستان ملازمان آن حضرت ـ ارواح العالمین له الفداء ـ در طول زندگانی مستمر بوده است .
این حقیر در کودکی بیانه هایی را که پدرم به مناسبت نیمه شعبان می نوشتند حفظ می کردم و در مجالس می خواندم . این بیانیه ها بسیار لطیف ، زیبا و ادیبانه نوشته می شد و علاوه بر عبارات زیبای فارسی و عربی اشعاری را نیز که مرحوم پدرم ، اعلی الله مقامه ، خود سروده بود، دربر داشت .
به خاطر دارم که ایشان در یکی از این بیانیه ها شب و روز نیمه شعبان را چنین توصیف کرده بود: «فروزان شبی که از صبح وصال نکورویان ] گوی [ سبقت ربوده و درخشان روزی که چون عارض خوبان رنگ غم از آینة دلها زدوده ...».
اولین اثری که قبل از منتخب الاثر در این باره نوشتید، چه بود؟
مرحوم پدرم در جشن ها شعرهای زیادی می خواندند و از من که بچه ای بودم می خواستند که آن ها را حفظ کنم ، لذا فکر می کنم اولین کتابم شرحی بود که بر اشعار شیوای پدرم نوشتم .
چه قدر زمان صرف تدوین کتاب منتخب الاثر کردید؟
الان یادم نیست . ولی گمان می کنم دو سه سالی طول کشید. من غیر از وقتی که صرف درس آیة الله بروجردی می کردم ، در بقیه اوقات حتی موقع غذا خوردن در فکر نوشتن کتاب منتخب الاثر بودم ، چون در این کتاب ابتکاراتی به کار رفته است که در هیچ کتابی سابقه ندارد. اگر این کتاب را به سبک کتاب های قبل از آن می نوشتم شاید ده جلد کتاب می شد. من سعی کردم در هر باب به روایت هایی که در ابواب دیگر آمده است اشاره کنم و تواتر عناوین روایات را بیان کنم و این کاری ابتکاری بود که سابقه نداشت . چنین کاری خیلی فکر و تأمل می خواهد، آدم باید تأمل کند و دلالت هر روایتی را ببیند که به چه موضوعی اشاره دارد. ممکن است روایتی به ده مطلب اشاره کرده باشد که بتوان آن را در ده باب نوشت ولی ما آن را فقط در یک باب مناسب نوشته و به جای تکرار آن در ابواب دیگر، تنها به آن باب اشاره کرده ایم ؛ مثلاً نوشته ایم که «یملا الارض قسطاً و عدلاً » دویست یا سیصد روایت دارد. چنین کاری بی سابقه بود.
البته باید عرض کنم که شناخت کامل منتخب الاثر و احاطه به فوائد و نتایجی که از این کتاب حاصل شده است . خود نیاز به تحقیق گسترده و بحث های عمیق دارد.
از تألیف این اثر چه منظوری داشتید؟
چه منظوری بالاتر از خدمت به فرهنگ تشیع و مهدویت و کسب افتخار و نیل به ثواب است . امید است به این نیت از حقیر به شرف قبول نائل گردد. البته اشارة مرحوم استاد آیت اللهالعظمی بروجردی ، قدس سره ، سبب شروع به نگارش کتاب منتخب الاثر شد. برای تدوین این کتاب نخست ابوابی را در 24 یا 28 عنوان تنظیم و به عنوان طرح کتاب به ایشان نشان دادم ؛ ایشان هم آن را تأیید کردند اما بعدها عناوین این ابواب به 100 عنوان رسید.
آیا در تألیف این کتاب مشکلاتی هم داشتید؟
مشکل اساسی در دسترس نبودن منابع و مصادر مورد نیاز بود. الا´ن بنده بسیاری از کتاب های مهمی که مصادر موضوع مهدویت هستند در کتابخانه ام دارم ، ولی آن زمان ؛ یعنی نیم قرن پیش کتاب های اندکی در دسترس بود؛ مخصوصاً کتاب های اهل سنت به زحمت یافت می شد. از آن زمان تا الا´ن ، بیشتر یا همة کتاب های معتبری که در موضوع حضرت نوشته شده ، از منتخب الاثر الهام گرفته اند. البته برخی به این موضوع اشاره نکرده اند ولی بسیاری از بزرگان از جمله شهید سید محمد صدر و آقای نجم الدّین عسکری ، در کتاب هایشان نوشته اند که از این کتاب استفاده کرده اند. من برای تدوین منتخب الاثر کتاب های زیادی را مطالعه و بررسی کردم . من تمام کتاب تاریخ بغداد را که چهارده جلد است مطالعه کرده و در آن دو یا سه روایت در این زمینه یافتم و یا همة مسند احمد را دیده و صحیح مسلم و کتاب های مفصل دیگر را در این زمینه مطالعه کرده ام . با این حال برخی کتاب ها به سختی گیر می آمدند؛ مثلاً می خواستم الیواقیت والجواهر شعرانی را ببینم ؛ چون معروف بود که محی الدین عربی در کتاب فتوحات المکیه اسامی همة ائمه را نقل و آنها را قبول کرده است و همچنین حضرت مهدی (ع و را فرزند امام حسن عسکری (ع ) دانسته است . اما این مطلب در فتوحات المکیه چاپ شده وجود نداشت .
از این سرو سراغ الیواقیت والجواهر که این مطلب را از فتوحات نقل می کند رفتم و برای یافتن آن راهی تهران شدیم و بالاخره با گشتن در کتابخانه ها و کتابفروشی ها در یک کتابفروشی در خیابان باب همایون آن را یافتیم . من هم مطلبی را که می خواستم همانجا پیدا کردم و چون می خواست کتاب را به 45 تومان که آن وقت پول زیادی بود بفروشد، من آن مطلب رابااجازه کتابفروش درهمانجا یادداشت کردم .
شما برای نوشتن این کتاب به چند منبع مراجعه کردید؟
من به مصادر زیادی از مصادر عامه و خاصه مراجعه کرده و هر کدام را جداگانه نوشتم و تمام مطالب بلاواسطه ، نقل شده است . البته اگر روایتی از کتابی نقل می شد، مجدداً آن را از کتاب دیگری نقل نمی کردم . از صفحه پنجم تا بیست و یکم کتاب ، فهرست منابع و مصادر است که همه را بی واسطه نقل کرده ام . در مجموع در این کتاب از حدود 65 منبع اهل سنت و 95 منبع شیعه استفاده شده است .
آیا در تدوین کتاب منتخب الاثر به ارزیابی متنی و سندی روایات هم توجهی داشته اید؟
ما به «تواتر» توجه خاص داشتیم . برای استناد به خبر واحد باید سندش ثابت شود، اما اگر خبری متواتر شد (متواتر لفظی ، معنوی یا اجمالی ) دیگر نیازی به بررسی سند ندارد و موجب قطع می شود. مثلاً روایت «المهدی من ولد فاطمة » روایتی متواتر است و محتاج به بررسی سند نیست .
من بسیاری از مطالبی را که به صورت خبر واحد موضوع مهدویت را مطرح کرده اند، ننوشته ام و عمدتاً مطالبی را نقل کرده ام که خبر آن متواتراست .
این کتاب ویژگی های فنی و علمی فراوانی دارد و به همین دلیل می تواند بسیاری از شبهات را جواب دهد. من این روایت ها را به سه واسطه نقل می کنم و سند برخی مطالب به گونه ای است که نیازی ندارد طولانی ذکر شود؛ مثلاً این مطلب که مهدی (ع ) «من ولد امیرالمؤمنین » در 214 روایت آمده و یا این مطلب که امام مهدی (ع ) «من اهل البیت » در 389 روایت آمده و لذا انسان یقین می کند که از این همه روایت حداقل یکی از آنها درست است و به همین دلیل دیگر لازم نیست که سند روایات را مورد بررسی قرار دهیم . بنابراین ، در این کتاب بررسی کامل اسناد روایات خیلی مدنظر من نبوده است و بیشتر به کثرت روایات نظر داشته ام ، البته در آن زمان که امکانات امروزی ، مانند کامپیوتر وجود نداشت بررسی این همه روایت کار ساده ای نبود. در هر حال ما در این کتاب در پی این بوده ایم که نشان دهیم در مورد ویژگی های حضرت ولی عصر(عج ) و علائم و صفات ایشان روایات زیادی داریم ؛ مثلاً در این موضوع که «أنّه یملا الارض قسطاً و عدلاً بعد ما ملئت ظلماً و جوراً» 123 روایت و در موضوع غیبت آن حضرت 91 روایت دلالت دارد.
کتاب الغیبه شیخ طوسی ، کتاب الغیبه نعمانی و کمال الدین شیخ صدوق از کتاب هایی نقل کرده اند که در زمان ائمه (ع ) و قبل از ولادت حضرت امام حسن عسکری (ع ) تألیف شده اند و من برای رفع شبهه در تجدید نظری که در منتخب الاثر کرده ایم روایات را مستقیماً از خود آن کتاب ها به واسطة شیخ طوسی و امثال ایشان نقل کرده ام ؛ مثلاً شیخ می گوید فلان شخص که معاصر با حضرت صادق (ع ) است این کتاب ها را داشته و «و أخبرنا بجمیع کتبه » . ما هم الان می توانیم بدون واسطه مطلبی را از خود شیخ نقل کنیم چون کتابش هست واگرسندهم ذکرشودتشریفاتی است .
من در درس هایم این مطلب را مطرح کرده ام که ما وقتی مطلبی را از کتاب مرحوم کلینی نقل می کنیم مثل این است که داریم آن مطلب را به سه واسطه از امام (ع ) نقل می کنم ،لذانیاززیادی به بررسی سندی وجود ندارد.
اخذ روایت از کلینی به چند صورت امکان دارد: یکی این که از خودش بشنویم ؛ دیگر آن که آن را برای کلینی بخوانیم و سوم این که کتابش را خودش به شما بدهد یا کتابش در دسترس باشد و شما از کتابش نقل کنید در این صورت سندها مهم نیست و شواهدی این مطلب را تأیید می کند که در کتابم نوشته ام .
وقتی ما براین اساس ، روایتی را که راجع به ولادت امام مهدی (ع ) از نسل حضرت رسول (ص ) است ، با دو سه واسطه از راوی اول نقل کنیم ، دیگر جایی برای شک و شبهه باقی نخواهد ماند.
در پاسخ به شبهات و پرداختن به اصل مهدویت چه کتابی را تألیف کرده اید؟
تمام ابواب همین منتخب الاثر پاسخ به شبهات است و حتی به سایر فرق شیعه مثل زیدیه هم جواب می دهد. الان بعضی از سنّی ها با خواندن این کتاب شیعه شده اند. البته به طور مستقیم مگر در موارد استثنایی ، در مقام جواب نبوده ایم ؛ مثلاً گمان نمی کنم در منتخب الاثر نامی از بهایی ها برده باشم با این که بر عقاید آن ها خیلی تسلط هم داشتم ؛ حال همة این کتاب ، به یک معنا جواب به آن ها و جواب به کسانی است که مدعیان مهدویت اند. جواب به کسانی است که مدعی مهدویت شده اند، که امید است در پاسخ به همة جهات و ابعاد موضوع فراگیر باشد.
الان برخی نزدیک بودن حادثة ظهور را در نشست ها و سخنرانی هایشان مطرح می کنند، نظر شما در این مورد چیست ؟
کسی از من پرسید: آیا ظهور حضرت نزدیک است ؟ گفتم : بله ، نزدیک است . گفت : چطور؟ گفتم : خدا در قرآن می فرماید: «اقتربت الساعة و انشق القمر» و از حضرت رسول (ص ) نقل شده است : «أنا و الساعة کهاتین ». آن حضرت بر حسب عمر دنیا حساب می کنند و می فرمایند، قیامت و بعثت من به هم نزدیک است ؛ یعنی آن قدر از عمر دنیا گذشته که به نسبت آن قیامت و بعثت نبی اکرم (ص ) فاصله زیادی ندارند. به این معنا، هر روز ما به ظهور نزدیک تر می شویم . شاعر عربی هم قصیده ای دارد و می گوید:
لقدظهرت بین الانام علائم و هذا امام العصر بالنصر قادم
یعنی علائم ظهور در حال آشکار شدن است . پس به یک معنا ظهور نزدیک است . اما اگر کسی بخواهد برای ظهور تعیین وقت کند و یا بخواهد بگوید علائمی که الان آشکار شده همان علائم ظهور است ، این مشکل است . به هر حال وقتی کسی منتظر است همة جریان ها را به فال نیک می گیرد و همه را نشانه ای بر تحقق آنچه در انتظارش به سر می برد می بیند. اما روی هم رفته اوضاع و احوال جهان به گونه ای است که می شود گفت عالم به سمت واقعه ظهور پیش می رود؛ یعنی با توجه به وضعیت فعلی دنیا و مسائلی که روز به روز پیدا می شود، ان شاءالله ظهور نزدیک است .
اتفاق بزرگی در عالم در حال رخ دادن است و این اتفاق را با پوست و گوشت می توان لمس کرد و این خارج از ارادة مردم است ، کسی در آن دخالتی ندارد و مثل موجی در جامعه روان شده است . تنها اختصاص به ایران هم ندارد، دشمن را به نوعی درگیر کرده است و دوست را هم به نوعی دیگر.
بله ، همینطور است . الحمدلله توجه به حضرت ولی عصر(عج ) خیلی در جامعه ما افزایش یافته است و شما می بینید که شب های چهارشنبه قم اصلاً غوغایی است و جمعیت وسیعی از شهرهای مختلف به سوی مسجد جمکران حرکت می کنند و این یک سرّ غیبی دارد که مردم اینگونه به حضرت توجه کرده اند من این واقعه را عادی نمی دانم و معتقدم به واسطة تصرف خود حضرت در قلوب مردم واقع شده است . اینکه مردم اینگونه ملتزم و مواظب باشند که مرتب هر هفته به جمکران بیایند، این خیلی قابل توجه است ، وگرنه مسجد جمکران قبلاً هم بود.
________________________________________
1 . اخیراً دانشمند و محقق محترم آقای علی اکبر مهدی پور رساله ای در معرفی و شناساندن کتاب منتخب الاثر نوشته اند که مطالعة آن برای علاقه مندان بسیار مفید است .
منبع: تبیان
مهدویت و امامت
غیبت امام زمان(عج)
آغاز غیبت امام عصر(عج) میتوانست بحرانی در میان شیعیان ایجاد کند و موجب شگفتی و سرگردانی آنان گردد; اما این امر اتفاق نیفتاد، زیرا رسول خدا و ائمهی معصومین از همان آغاز همراه با معرفی امام مهدی(عج) به مسلمانان، وقوع غیبت آن حضرت و کیفیت آن را هم گزارش نموده بودند تا پذیرش آن از سوی آنان آسان گردد. خصوصاً آنکه عسکریین (امام هادی و امام عسکری (علیهما السلام ) با کاهش ارتباط مستقیم خود با شیعیان و گسترش و تقویت نهاد وکالت، آمادگی لازم پذیرش این امر را بیش از پیش فراهم ساختند.
در این نوشتار به بررسی برخی از مباحث غیبت آن حضرت و علل آن پرداخته میشود.
آیا مسئله غیبت مختص به امام زمان(عج) است؟
اکبر اسد علیزاده
مسألهی غیبت مختص به امام عصر ـ ارواحنا فداه ـ نیست. طبق بیان قرآن کریم و روایات فراوان، تعدادی از پیامبران گذشته، از جمله: صالح، یونس، موسی، عیسی و خضر(علیهم السلام) نیز به عللی، همچون امتحان امت خود، غیبت اختیار کرده، از انظار مردم پنهان شدهاند!
ابوبصیر میگوید:
از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که میفرمود:[1] رسول خدا(صلی الله علیه وآله) میگوید: تمام غیبتهای پیامبران، در زندگی قائم ما اهلبیت نیز مو به مو جاری است. عرض کردم، آیا قائم شما از اهل بیت است؟ حضرت فرمود: ای ابوبصیر، او پنجمین فرزند پسر موسی کاظم(علیه السلام)و فرزند بانوی کنیزان عالم است. غیبتش چندان طولانی میگردد که اهل باطل دچار تردید میشوند; سپس خداوند او را ظاهر کرده، شرق و غرب جهان را به دست او میگشاید و عیسی بن مریم از آسمان فرود میآید و پشت سر او نماز میگزارد; زمین با نور خداوند منور میگردد و جایی در روی زمین باقی نمیماند که در آن غیر از خداوند ـ عزوجلّ ـ پرستش شود; همهی ادیان باطل از میان میروند و فقط دین خدا میماند، هر چند مشرکین نپسندند!
نمونهای از غیبتهای گذشته
1. غیبت حضرت خضر:
به تصریح قرآن کریم، حضرت موسی(علیه السلام) در دوران غیبت حضرت خضر(علیه السلام)از علم او بهرهمند میشد; او با این که از دیدگان پنهان بود، هرگز از حوادث و اوضاع زمان غفلت نداشت و توسط ولایت و اختیاراتی که خداوند به او داده بود، در اموال و نفوس تصرف و اوضاع را طبق مصالحی رهبری مینمود.
داستان وی با حضرت موسی(علیه السلام) در قرآن کریم[2] ذکر شده است.
2. غیبت حضرت موسی بن عمران(علیه السلام):
طبق تصریح قرآن کریم، حضرت موسی(علیه السلام)چهل روز تمام از بنی اسراییل دوری گزید[3] و بعد از سپری شدن این زمان، دوباره به سوی قومش بازگشت.
3. غیبت حضرت یونس(علیه السلام):
وقتی قوم حضرت یونس بر مخالفت خود افزودند واو را سرزنش کردند، آن حضرت از میان آنها بیرون رفت، به طوری که هیچ کس نمیدانست او کجاست!
طبق تصریح قرآن کریم، حضرت یونس مدتی در شکم ماهی محبوس و از دیدگان امت خود پنهان بود.[4] خداوند او را بنابر مصلحتی در شکم ماهی زنده نگهداشت، سپس او را بیرون آورد و سالم به سوی قومش بازگردانید!
4. داستان غیبت حضرت عیسی(علیه السلام):
یهود و نصاری برکشته شدن وی اتفاق دارند، امّا خداوند میفرماید:
(وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِیحَ عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَ إِنَّ الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِیهِ لَفِی شَکّ مِنْهُ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْم إِلاَّ اتِّباعَ الظَّنِّ وَ ما قَتَلُوهُ یَقِیناً بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَیْهِ وَ کانَ اللَّهُ عَزِیزاً حَکِیماً);[5] و گفتارشان که ما مسیح عیسی بن مریم، پیامبر خدا را کشتیم، در حالی که نه او را کشتند و نه به دار آویختند، لکن امر بر آنها مشتبه شد و کسانی که در مورد (قتل) او اختلاف کردند، از آن در شک هستند و به آن علم ندارند و تنها از گمان پیروی میکنند و قطعاً او را نکشتند.
عیسی بن مریم هم اکنون زنده وغایب است و طبق روایات، در زمان ظهور مهدی ـ روحی فداه ـ از آسمان به زمین فرود میآید; چنان که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فرمود:
یلتفتُ المهدیّ و قد نزلَ عیسی بنُ مریمَ کانما یقطُرُ من شعرهِ الماءُ فیقولُ المهدیُّ: تقدّم صلّ بالنّاس فیقُولُ عیسی: امّا اُقیمتِ الصّلوةُ لکَ، فیصلّی خلفَ رجل من وُلدی[6]; مهدی متوجه میشود که عیسی فرزند مریم از آسمان فرود آمده و گویی از موهای سر و صورتش آب میریزد، مهدی ـ روحی فداه ـ به او میگوید: جلو بایست و با مردم نماز بخوان; حضرت عیسی(علیه السلام)میگوید: نماز باید به وسیلهی شما اقامه شود; پس عیسی پشت سر مردی از فرزندان من میایستد و نماز میخواند.
5. داستان حضرت صالح(علیه السلام):
حضرت صالح از پیامبران عظیمالشأن است و نام مبارکش 9 بار در قرآن آمده و از حیث زمان بعد از نوح و قبل از ابراهیم(علیهم السلام) بوده است.
حضرت صالح(علیه السلام) بر قوم ثمود، که مردمی بتپرست بودند، مبعوث شد. ایشان مدتی از نظر قومش غایب شد، حضرت صالح در روز غیبت مردی کامل و دارای شکمی هموار، اندامی زیبا، و محاسنی انبوه، گونههای کمگوشت، میانه بالا و متوسط القامه بود، پس از غیبت و بازگشتن به سوی قوم خود، تغییر کرده بود، او را نشناختند و به سه دسته شدند:
1. دستهای منکر وی شدند;
2. دستهای مشکوک بودند;
3. دستهای نیز یقین داشتند که او صالح پیغمبر است.
صالح(علیه السلام) نخست به دستهای که دربارهی وی مشکوک بودند برخورد نمود و فرمود: من صالح هستم، ولی مردم او را تکذیب کردند، دشنامش دادند و آزارش رساندند و گفتند: ما از تو به خدا پناه میبریم، صالح پیغمبر شکل تو نبود.
سپس نزد منکرین آمد. آنها نیز سخن او را نپذیرفتند و سخت از وی دوری کردند!
آن گاه از کنار گروه سوّم که اهل یقین بودند گذشت و به آنها گفت: من صالح هستم. آنها گفتند: راست میگویی خبری به ما بده که بدان وسیله شک نکنیم! و بدانیم تو صالح هستی، چه ما تردید داریم که خالق متعال بتواند انسان را در هر صورتی که میخواهد، تغییر دهد!
صالح گفت: من همان صالح هستم که ناقه را برای شما آوردم. گفتند: درست میگویی، منظور ما نیز پرسش از همین مطلب بود، ولی بگو بدانیم ناقه چه علایمی داشت؟
صالح گفت: علامت ناقه این بود که یک روز برای خوردن آب به آبشخور میرفت و روز دیگر آن را برای شتران دیگر میگذاشت. گفتند: درست گفتی، ما به خدا و آنچه تو از نزد او آوردهای ایمان داریم...[7]
6. داستان غیبت ذو القرنین:
قرآن کریم در سورهی کهف، آیات 83 ـ 96 داستان مشروحی دربارهی ذوالقرنین دارد و صفات ممتازی را برای او برمیشمرد; امّا بیان نشده که ذوالقرنین کیست، و فقط در بسیاری از روایات اسلامی از پیامبر(صلی الله علیه وآله) و ائمه معصومین(علیهم السلام)نقل شده است که: او پیامبر نبود، بلکه بندهی صالحی بود.[8]
جابر بن عبدالله انصاری میگوید:[9]
از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) شنیدم که فرمود: همانا ذو القرنین بندهی صالح خدا بود و خداوند او را برای بندگانش حجت قرار داده بود، ذو القرنین مردم را به طرف خدا دعوت و آنها را به تقوا و پرهیزکاری امر میکرد; امّا مردم ضربتی به سمت راست سرش زدند و او مدتها از نظر مردم غایب شد! غیبتی آن چنان طولانی که گفتند: مرده، یا هلاک شده و معلوم نیست در کدام وادی سرگردان است! امّا ذوالقرنین، پس از غیبت طولانی، مجدداً به طرف قومش بازگشت. این بار نیز مورد حمله قرار گرفت و آنان دومین ضربه را به سمت چپ سرش زدند!
سپس حضرت فرمود:
آگاه باشید، که در میان شما کسی هست که همان روش و سنّت ذوالقرنین را دارد. خدای ـ عزّوجلّ ـ سبب و امکانات همه چیز را برای ذوالقرنین فراهم کرد و قدرتی در زمین به او داد که او شرق و غرب را در نوردید; امّا به زودی سنّت و روش ذو القرنین در قائم از اولاد من جاری خواهد شد و قائم، شرق و غرب عالم را زیر فرمان حکومت خود میآورد. در اطراف جهان کوه و دشت و بیابانی نیست که ذو القرنین در آن قدم نهاده باشد، مگر این که مهدی در آن قدم خواهد گذاشت، (و آن را زیر چتر حکومتش خواهد کشید) همهی گنجها و معادن زمین را خداوند برای قائم ظاهر میکند و او را به وسیلهی ترسی (که در دل دشمنان میافکند) یاری خواهد کرد. قائم، جهان را پر از عدل و داد میکند، همان طوری که از ظلم و جور پر شده است.
به نمونههای دیگری از غیبت نیز میتوان اشاره کرد از جمله:
7. غیبت ادریس(علیه السلام)
که سرآغاز همهی غیبتها بود و ظهور او بعد از دشواریهای زیاد شیعیانش و مژده دادن فرج و قیام قائمی از فرزندانش که نوح بود.[10]
8. غیبت ابراهیم(علیه السلام)
که همانند غیبت قائم ما ـ صلوات الله علیه ـ است و بلکه از آن عجیبتر; زیرا خدای تعالی نشانهی ابراهیم را از همان هنگام که در رحم مادرش بود نهان ساخت، تا آن که موقع ولادتش شد.[11]
9. غیبت یوسف(علیه السلام)
که بیست سال به طول انجامید که سه روز آن را در چاه و چند سال آن را در زندان و باقی آن را در امارت گذراند.[12]
چرا حضرت مهدی (عج) از دوستان هم غایب هستند؟
بهروز محمدی منفرد
اخبار معصومین حکمتهای گوناگونی، از جمله ترس از جان، نبودن بیعت کسی بر گردن حضرت، ستمپیشگی مردمان و... برای غیبت برشمردهاند، ولی به نظر میرسد این حکمتها جز برخی، بیانگر علت غیبت حضرت از عموم مردم باشند; امّا در فلسفهی پنهان بودن حضرت از دوستان، پاسخهای رهگشایی به نظر میرسد:
1. نمیتوان گفت همواره رخسار حضرت برای دوستان ایشان هم پشت نقاب غیبت است; زیرا:
الف) در کتابهای معتبر، موارد متعددی از تشرّفات دوستان به محضر حضرت ذکر شده است.[13]
ب) چه بسا اولیا و دوستان حضرت، محضر آن امام همام را درک کرده، ولی خبر آن را پنهان کردهاند.
آری اولیای الهی و دوستان آن حضرت، همواره توفیقات و درجات خود را پنهان کرده، و مجاز به آشکار نمودن آنها نیستند.
• هر که را اسرار حق آموختند مهر کردند و دهانش دوختند
• مهر کردند و دهانش دوختند مهر کردند و دهانش دوختند
ج) شاید اولیا حضرت را زیارت نمایند ولی آن بزرگوار را نشناسند.
د) اولیا و خاصان معصوم نیستند; از این رو، شاید قصور و کوتاهیهایی از آنان سرزده و موجب شده است که حضرت، خود را از آنان مخفی نماید.
2. یکی از حکمتهای آفرینش انسان، آزمودن[14] اوست و خداوند این سنّت را بر اولیا و خاصان درگاهش، همانند ابراهیم، ایوب، یعقوب، یونس و.... نیز مقدر فرمود، تا پرورش یابند و استعدادهای نهفتهی ایشان به فعلیت برسد و به عالیترین درجات و مقامات معنوی و معرفتی نایل آیند.
آیا مردم گمان میکنند اگر گفتند ایمان آوردیم رها شده، آزمایش نمیشوند؟[15]
صبر و تحمل مشقات غیبت و تردید نداشتن در آن، از آزمایشهای سخت است. چنانکه شیخ طوسی میفرماید:
بنا به فرمودهی پیشوایان اسلام، آزمایش به وسیلهی غیبت حضرت مهدی، از سختترین آزمایشهای الهی است.[16]
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
جز این که خداوند دوست دارد تا شیعه را بیازماید.[17]
هیهات، هیهات، لا یکون فرجنا حتی تغربلوا، ثم تغربلوا ثم تغربلوا; هیهات، هیهات، فرج نخواهد رسید تا شما غربال شوید. [18]
امّا رهآورد پنهان بودن حضرت از دوستانی که از آلودگیها و پلیدیها پاک هستند، دل باختن دوستان به آن حضرت، تعمیق پیوند عاطفی با ایشان و، در نتیجه، نزدیکتر شدن به حضرت حق و درک کمالات روحی است.
اولیای الهی با تحمل درد فراغ حضرت، مشکلات غیبت، و انتظار دیدار ایشان، قدر و منزلت حضرت را شناخته و مرغ دلشان در آسمان لاهوتی به پرواز درمیآید و برای نزدیک شدن به خداوند از فرشتگان پیشی میگیرند.
امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
نزدیکترین حالت بندگان به خداوند، زمانی است که حجت خدا را از دست داده باشند و او برای آنان ظاهر نباشد; آنان از او محروم باشند، در حالی که میدانند او وجود دارد و حجت خدا بر آنان تمام باشد; در چنین زمانی، باید منتظر فرج و گشایش در هر صبح و شام باشند.[19]
3. خداوند تبارک و تعالی افعالش حکیمانه بوده، از بیهوده کاری برحذر است; امّا گاه فلسفهی آفریدهها و اوامر او بر همگان آشکار میگردد و گاه، فلسفهی افعال و دستورهای حضرتش، همانند علت بسیاری از فروعات، بر انسانها پنهان میماند; زیرا چه بسا مصلحت در آشکار نشدن علت بوده و یا اینکه بشر، شرایط و استعداد پذیرش این فلسفهها را نداشته باشد و یا دانستن آنان آثار منفی به بار آورد.
(یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْیاءَ إِنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ);[20] ای کسانی که ایمان آوردهاید، ازچیزهایی سؤال نکنید که اگر برای شما روشن گردد شما را ناراحت میکند.
از این رو خداوند که خیر حکیم علی الاطلاق است، گاه مصلحت را در آشکار نشدن علت بسیاری از افعال و دستورهای خود میداند; دراین صورت پرسیدن از این علتها نه تنها مصلحت ندارد، بلکه مذموم است و باید امر آن را به خدا واگذار کرد.
(وَ رَبُّکَ یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ یَخْتارُ ما کانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ);[21] پروردگار تو هر چه را بخواهد میآفریند و هر چه را بخواهد برمیگزیند.
گفتنی است ندانستن فلسفهی چنین ایدهها و افعالی نباید خدشهای بر باورداشت آنها وارد آورد.
از سوی دیگر شیعه بر این باور است که یکایک امامانش، معصوم و مصون از گناه و اشتباه هستند و تمام رفتار و کردارشان، اطاعت از دستورهای حکیمانهی الهی است.
میتوان گفت شاید خداوند مصلحت را در آن دیده است که فلسفهی استتار حضرت از اولیا، به صورت رازی در نزد حضرت حق ـ جل جلاله ـ و آن امام همام بماند و هنگام بیرون آمدن حضرت از پشت ابر غیبت بر ما آشکار گردد.
امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
به درستی که وجه حکمت در این باره روشن نمیگردد، مگر پس از ظهور حضرتش; چنان که وجه حکمت کارهای خضر از سوراخ کردن کشتی، کشتن نوجوان تا برپا داشتن دیوار شکسته، برای موسی(علیه السلام) روشن نشد، مگر پس از آن که از هم جدا گشتند; و چون خدای تبارک و تعالی حکیم است، تصدیق میکنیم که کارهای او حکیمانه است، هر چند وجه آن برای ما روشن نگردد. ای پسر فضل، این امری از امور خدای تعالی و سرّی از اسرار الهی و غیبی از غیوب است.[22]
آری مسألهی غیبت حضرت از اولیا امری حکیمانه از جانب خدای تعالی است و پنهان ماندن فلسفهی آن، امر حکیمانهی دیگری است و سزاوار است آن را به خداوند تبارک و تعالی واگذار نماییم و منتظر بمانیم تا با ظهور حضرت، علت آن بر همگان روشن شود.
4. ظهور حضرت برای اولیا زمانی لازم است که در غیبت از او بهرهای نبرند; امّا دوستان حضرت در دوران غیبت هم از وجود با برکت آن امام بیبهره نیستند و همواره با توسلات، ارتباطات معنوی خود را با حضرت حفظ نموده، از او بهرهمند میشوند.
5. افزون بر آن، شناخت و ارتباط معنوی و عاطفی دوستان نسبت به حضرت به گونهای است که همواره خود را پیش روی آن امام(علیه السلام)میبینند و گویا وجود مبارک آن حضرت را درک میکنند و با ندیدن ایشان هیچ گونه شک و تردیدی برای آنان حاصل نمیشود و از معرفتشان نسبت به حضرت حجت(علیه السلام) کاسته نمیگردد.
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
و البته خداوند میدانست که اولیایش به تردید نمیافتند و اگر میدانست که آنها به تردید میافتند، حجت خود را چشم بر هم زدنی از آنان مخفی نمیداشت.[23]
پاسخهای دیگری نیز به این پرسش داده شده است که در این نوشتار مجال پرداختن به آنها نیست.[24]
________________________________________
[1]. محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، (تهران: مکتبة الاسلامیة)، ج 51، ص 146، ب 6، ح 14.
[2]. ر.ک: کهف: 59 ـ 82.
[3]. بقره: 51; اعراف: 142.
[4]. داستان حضرت یونس، در سورهی انبیا، آیهی 87 و صافات، آیهی 140 به بعد آمده است.
[5]. نسا: 156.
[6]. یوسف بن عبدالعزیز الشافعی، عقد الدرّر فی أخبار المنظر، تحقیق عبدالفتاح، تعلیق علی نظری منفرد، (قم: انتشارات نصایح، المطبعة اسوه، ط. الاولی، 1416 ه .ق)، ص 38.
[7]. محمد باقر مجلسی، همان، ج 51، ص 215، باب 13، ح1.
[8]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، (تهران: دارالکتب اسلامی، 1371)، ج 12، ص 542 ـ 545، با تلخیص.
[9]. بحار الانوار، ج 2، ص 322، باب 27، ح 31; کمال الدین و تمام النعمة، ج 2، ص 394، باب 37، ح 4:ا
ئسمعتُ رسول الله(صلی الله علیه وآله) یقول:
انّ ذا القرنین کان عبداً صالحاً جعلهُ الله حجّةً علی عبادهِ فدعا قومهُ الی الله ـ عزّ و جلّ ـ و امرهم بتقواهُ فضربوهُ علی قرنهِ فغاب عنهم زماناً حتّی قیل مات او هلک بایّ واد سلک، ثمّ ظهر و رجع الی قومه فضربوه علی قرنه الآخر، ألا و فیکم من هو علی سنّته و انّ الله عزّ و جلّ مکّن له فی الارض و اتاه من کلّ شیء سبباً و بلغ المشرق و المغرب و انّ الله تبارک و تعالی سیجری سنّتهُ فی القائم من ولدی و یبلّغهُ شرق الارض و غربها حتّی لا یبقی سهلٌ ولا موضعُ من سهل و لا جبل و طئهُ ذوالقرنینِ الّا وطئه و یظهرُ الله له کنُوز الارضِ و معادنها و ینصرهُ بالرّعبِ ، یملأ الارض قسطاً و عدلا کما ملئت جوراً و ظلماً. (ترجمهی احادیث با استفاده از کتاب مهدی(علیه السلام)آخرین سفیر، نوشتهی ذبیح الله محسنی کبیر انجام شده است).
[10]. شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ترجمهی منصور پهلوان، (دار الکتب الاسلامیه، 1365)، ج 1، ص 254.
[11]. همان، ص 273.
[12]. همان، ص 280.
[13]. ر.ک: محمد باقرمجلسی، بحار الانوار، (جنةالمأوی)، ج 53، (بیروت: مؤسسة الوفاء، 1403)، ص 200 به بعد، حاج میرزا حسین نوری، النجم الثاقب; سید هاشم بحرانی، تبصرة الولی فی من رأی القائم المهدی; و علی النیلی النجفی، الانوار المضیئه.
[14]. (هو الذی خلق الموت و الحیاة لیبلوکم ایکم أحسن عملا); ملک، 2.
[15]. عنکبوت، 2.
[16]. طوسی، الغیبة، ص 3.
[17]. الکلینی، الکافی، (بیروت: دار الاضواء)، ج 1، ص 337.
[18]. مجلسی، بحارالانوار، ج 51، ص 113.
[19]. مجلسی، همان، ج 52، ص 95; صدوق، کمال الدین، ترجمهی کمرهای، (تهران: اسلامیه، 1377)، ج 2، ص9.
[20]. مائده: 101.
[21]. قصص: 68.
[22]. شیخ صدوق، همان، ج 2، ص 158، ب 49، ح 11.
[23]. همان، ص 7، ح 10.
[24]. ر.ک: طوسی، همان; و ر.ک: علی النیلی النجفی، الانوار المضیئة.
منبع: تبیان
مهدویت و فرقه های انحرافی
مدخل: اصالت مهدویت و ادعاهای باطل
مساله ی حضرت بقیة الله الاعظم، مهدی موعود (عج)، یکی از بارزترین و بدیهی ترین مسایل اسلامی و مورد تایید و اعتقاد همه ی مسلمانان به ویژه شیعیان است، زیرا صدها آیات قرآنی و روایات نبوی این مساله ی با اهمیت را به طور گسترده و مبسوط عنوان و مطرح ساخته اند و جزئیات آن را با بیاناتی دقیق و روشن، ذکر کرده اند، به طوری که ابهامی برای کسی باقی نگذاشته اند .
تمامی فرق اسلامی - تقریبا - این آیات و روایات و مفاد آن ها را به نحوی درکتب حدیثی و کلامی و تفسیری و احیانا رجالی و تاریخی خود متعرض شده اند و درباره ی آن به شکل های مختلف سخن گفته اند، تا جایی که می توان ادعا کرد که کم تر دانشمند و عالمی، بلکه مسلمانی یافت می شود که به این موضوع مهم و خطیر نپرداخته، یا این که این مطلب به گوش او نرسیده باشد .
شاهد روشن و قوی این مدعا، صدها کتابی است که در طول تاریخ، با استفاده از این نام شریف و مقدس به وجود آمده است . اما این مساله ی مقدس و بدیهی - بسان هر مساله ی دیگر دینی و اسلامی حتی مانند الوهیت و ربوبیت و نبوت و رسالت - گه گاهی مورد سوء استفاده ی افراد یا گروه هایی البته با انگیزه های شخصی یا سیاسی، قرار گرفته و می گیرد و اهداف و اغراض خاصی از این عمل دنبال شده و می شود .
مگر نه این که جهان همیشه شاهد این مطلب است که افرادی گستاخانه مدعی الوهیت یا ربوبیت شده و کوس خدایی زده اند و یا مدعی نبوت و رسالت شده و دعوی پیغمبری نموده اند؟ ! ! بدیهی است که این سوءاستفاده ها و این ادعاهای مفتضح و رسوا، هرگز به اصل و اصالت این حقایق ضربه نمی زند و کسی نمی تواند با این بهانه که گه گاهی این نوع مطالب واقعی و ریشه دار در فطرت و عقل و مؤید به صدها بلکه هزاران دلیل، مورد سوء استفاده قرار گرفته یا می گیرد، آن ها را زیر سئوال ببرد و یا این که به نحوی در صحت اصل آن ها، تشکیک کند .
از آن جا که مساله ی حضرت بقیة الله الاعظم، مهدی موعود (عج)، که در آیات و روایات فراوانی خصوصیات آن مطرح شده است، نزد مسلمانان، مساله ای مقدس و ظهور حضرتش همواره آرزوی آنان بوده است، از این قاعده مستثنا نبوده و نیست .
این مساله ی مهم از همان زمان ائمه ی اطهار علیهم السلام و حتی با وجود خود امامان - که جزو مبشران و نویددهندگان به آن بوده اند - به نحوی مورد سوء برداشت قرار گرفت و با برخورد ائمه علیهم السلام، مواجه شد .
این روند خطرناک و انحرافی در عصر غیبت صغری مخصوصا پس از آن، به شکل هایی مانند ادعای دروغین (سفارت و نیابت خاصه) حضرت مهدی (عج) تجلی می نمود، که مورد تکذیب حضرت (عج) و هشدار آن وجود مقدس قرار می گرفت و مؤمنان تنها به سفرا و نواب واقعی توجه داده می شدند . البته این حرکت در زمان های بعد، نه تنها در جوامع شیعی بلکه در جوامع سنی نیز ادامه پیدا کرد و از اعتقاد و علاقه ی مسلمانان به این مطلب مقدس و حساس و سرنوشت ساز، بی محابا و ناجوانمردانه بهره برداری می شد!
با این حال، خوشبختانه با هشدارهای قوی و به موقع عالمان دین و صدور ده ها روایت که شمایل و نشانه های آن حضرت، شرایط ظهور و نحوه کار آن ذخیره ی الهی را بیان می کرد، ماهیت پلید آن حرکت های شوم و مغرضانه آشکار می شد و صاحبان آن مفتضح و رسوا می گشتند .
این ماجرا سردرازی دارد که از حوصله ی این مقاله ی مختصر بیرون است . لذا ما در این جا تنها به بخشی از آن چه در دو قرن اخیر واقع شد و مسلمانان بخصوص شیعیان هنوز از تبعات و پیامدهای ناگوار آن رنج می برند، می پردازیم تا شاید گامی، در جهت تنویر اذهان باشد .
آن چه فعلا در این مقاله مطرح است، بررسی کوتاهی است درباره ی فرقه ای که متاسفانه، زمینه ساز پیدایش فرقه ی ضاله ی بابیت و سپس بهائیت شد . لازم به تذکر است که این مقاله یک مرور اجمالی بیش نیست، و تفصیل کلام به شماره های بعد موکول می شود .
شیخیه; ریشه ی بهائیت
اگر بخواهیم تصویری جامع و گویا از فرقه ی ضاله ی بهائیت داشته باشیم، لازم است ریشه ی پیدایش بهائیت را مورد بررسی و دقت قرار دهیم . در حقیقت، بهائیت زاییده ی بابی گری است و بابی گری از کشفیه، و کشفیه هم فرزند ناخلف شیخی گری است . قهرا برای پی بردن به واقعیت بهائی گری باید ریشه ها و دامنه هایی را که در آن متولد شده و پرورش یافته است، بشناسیم . لذا قبل از ورود به بحث بهائیت، باید دو فرقه ی دیگر را مورد بررسی قرار بدهیم . ما در این جا اول فرقه ی شیخیه را مورد بحث قرار می دهیم .
الف - شیخیه
1- شیخ احمد احسائی کیست؟
مؤسس فرقه ی شیخیه، شیخ احمد احسائی است . شیخ احمد احسائی فرزند زین الدین بن ابراهیم بن صفر بن راغب بن رمضان درسال 1160 ه . در قریه ای به نام مطیرفی از قراء احساء یا (لهسا) متولد شد . وی از اعراب صحرانشین بود، ولی به خاطر اختلافی که بین جد دوم و سومش (دائر و رمضان) پیدا شد، به منطقه ی احساء رفتند . اجداد شیخ احمد از سنی های متعصب بودند، ولی آمدن آن ها به منطقه ی احساء که شیعه نشین بود، باعث شد تحت تاثیر شیعه قرار گرفتند . با این حال، به دلیل سابقه ی تعصب و صحرانشینی، به نظر می رسد تشیع آن ها از روی تحقیق و تعقل نبوده است و چه بسا از باب هم رنگ شدن با محیط جدید بوده است .
2- اوصاف احسائی
برخی از مریدان وی اوصاف عجیب و غریبی را به او نسبت داده اند و از وی فردی استثنایی و دارای الهامات و امدادهای غیبی، ساخته اند، ولی بیشتر این اوصاف توسط پسرش به او الهام می شد . بیشتر اوصافی که به او نسبت داده شده، از ناحیه ی پسرش بوده که کتابی هم در وصف او نوشته است . مثلا قبل از 5 سالگی، یادگیری قرآن را تمام کرد . خود می گوید: «در ایام طفولیت، جسمم با بچه ها در حال بازی بود، ولی روحم در عالم دیگر بود . همیشه فکر می کردم و تدبیر می نمودم و بر همه مقدم بودم . در سنین کودکی، بر این عادت بودم که در خلوت هایم درباره ی اوضاع جهان و مردم می اندیشیدم که: کجایند ساکنین این عمارات که این بناها و کاخ ها را ساخته اند و وقتی متذکر احوال شان می شدم، می گریستم . در مجالس لهو که در آن زمان شایع بود، می رفتم، ولی از آن کناره گیری می کردم . اگر هم جسمم با آن ها بود، ولی روحم در ملا اعلی بود» .
لازم به تذکر است که در منطقه ای که او سکونت داشت، موسیقی و غنا و امثال این ها خیلی رواج داشت تا آن جا که دستگاه موسیقی را بر درب خانه های شان آویزان می کردند . درباره ی حافظه و هوشمندی خویش نیز می گوید: «دو ساله که بودم، سیلی آمد و همه چیز را برد جز یک مسجد و خانه ی عمه ام; حبابه .» که این سخن، حافظه ی قوی او را می رساند .
گویند زمانی بر مقتولی گذر کرد، با عبارت فصیح به او خطاب نمود: «این ملکک، این شجاعتک، این قوتک؟ ملک و شجاعتت چه شد، نیرو و توانت کو؟» و بعد بر دگرگونی زمان، می گریست . این فضایل مربوط به دوران طفولیت او است که مقدمه ای است برای ادعاهایی دیگر . به هر حال، اوصافی برای او ذکر نموده اند که لازمه اش، قداست و نبوغی خارق العاده است که در اصلاب وی بی سابقه بوده و هدف از این کار، چیزی جز اغواء و فریفتن مردم نبود .
نکته ی قابل توجه این است که: چنین اوصافی بعد از آن که وی، رییس این گروه گردید، توسط پسرش، بیان می شد تا مریدانش از او پیروی کنند .
3- علماء و احسائی
از علمای معاصر و غیر معاصر او، به خاطر عقاید باطله، چیزی جز تکفیر و تفسیق و نکوهش و ذم او نقل نشده است که به اسامی بعضی از آن ها اشاره می کنیم:
1- سید محمد مجاهد; نویسنده ی مناهل (متوفی 1242 ه .)
2- سید مهدی طباطبایی; فرزند نویسنده ی کتاب ریاض (متوفی 1260 ه .)
3- شیخ محمد حسین; نویسنده ی فصول (متوفی 1261 ه .)
4- سید ابراهیم قزوینی; مؤلف ضوابط (متوفی 1262 ه .)
5- شهید سوم شیخ محمد تقی قزوینی (متوفی 1264 ه .)
6- شیخ شریف العلماء (متوفی 1265 ه .)
7- شیخ محمد حسن مؤلف جواهر (متوفی 1266 ه .)
8- ملا آقا دربندی; مؤلف کتب خزائن الاصول و خزائن الاحکام (متوفی 1285 ه .)
9- میرزا محمد باقر خوانساری; نویسنده ی روضات الجنات (متوفی 1313 ه .)
4- تحصیلات شیخ
شیخ بعضی علوم و بعضی از معارف را تحصیل نمود بی آن که برای او شفای قلبی حاصل شود و توشه ای معنوی برگیرد . خود می گوید: «در 25 سالگی در خواب دیدم که کتابی در مقابل من باز شد و این قول خداوند: «الذی خلق فسوی و الذی قدر فهدی » (2) را چنین تفسیر می کرد: الذی خلق; یعنی اصل شی را که هیولا باشد، خلق کرد . فسوی; یعنی صورت نوعیه ی آن . قدر; اسباب آن . فهدی; یعنی از این نوع به خیر و شر هدایت کرد . بر اثر این خواب، انقلابی عجیب در من ایجاد شد که مرا از ادامه ی تحصیل علوم که ظاهری و غیرواقعی است، بازداشت » .
بنابراین ادعا، این مطلب برایش از این علوم و معارف که آن ها را صرفا ظاهری می داند، بهتر است! زیرا گویی منادی غیبی، او را مورد خطاب قرار داده است، چیزی شبیه به وحی یا اشراق و الهام .
در ادامه می گوید: «پس از عزلتی چند، و در نفس خود، امور دیگری را احساس کردم » .
مریدان او ادعا کرده اند که شیخ، علمش را از عالم اعلی گرفته است برخلاف دیگران که با همه ی سعی و کوشش وافر خود از آن عاجز هستند، برای او در علوم مختلف، 300 تالیف ذکر کرده اند و تنها یک هزارم فضایل او مطرح شده است . در هر فن و علمی از تمام متخصصان بالاتر است .
گفته شده ایشان سفرهای زیادی به بلاد مختلف داشته، خصوصا بلاد و شهرهایی که دارای حوزه ی علمیه بوده و علمای بزرگ در آن زندگی می کردند . شرکت در درس آن علما باعث شد که علوم زیادی فراگرفته و از او یک عالم بزرگ و شخصیتی مقدس و متقی بسازد . منتها این ادعا را اموری تکذیب و از اهمیت آن می کاهد که اینک آن ها را بر می شماریم:
1- بنابر آن چه که از ایشان نقل شده است یا به او نسبت داده اند، او نه برای آموختن، بلکه صرفا برای آزمایش علما در دروس شرکت می کرد .
2- بنابر تصریح خود یا نقلی که از او شده است، با دیدن آن خواب، حقایق علوم را دریافت و به او الهام گشت .
3- ادعای این که علم او لدنی بود .
گویند: بعضی از علوم مانند فلسفه و تصوف و بعضی علوم غریبه را در سفرهایش آموخت و به دلیل همین علوم یا به خاطر اعتماد بر بعضی از روایات که معنای آن را نفهمیده بود، دچار چنین سرانجامی شد .
شیخ احمد احسائی در اوایل امر به تقوی، زهد و ورع توصیف شده است و لذا بعضی او را مدح کرده اند . لیک با بیان اعتقادات غلوآمیز و ادعاهایش، انحراف او مشخص گشت . بدین سبب، علما به تکفیر او حکم دادند .
5- شیخ احمد احسائی و تشیع
شیخ احمد احسائی دارای مسلکی اخباری بود . او به اموری غریب معتقد بود که با اعتقادات شیعه ی امامیه که در طول قرون متمادی در کتب کلامیه و اعتقادیه ی خود به صورت مختصر و مطول بیان کرده اند، فاصله ی زیادی دارد . مواردی از اعتقادات شیخ را بر می شماریم:
1- ائمه را به عنوان علل اربع برای عالم ذکر کرده است (علل فاعلی، مادی، صوری، غایی .) این غلوی است که عقل و شرع مقدس از آن ابا دارد .
2- اصول دین 4 تا است: معرفت الله، معرفت انبیاء، معرفت ائمه، معرفت رکن رابع; که شیوخ و بزرگان شیخیه هستند .
3- قرآن، کلام نبی صلی الله علیه و آله است . شیخ با این کلام، منکر وحی بودن قرآن است .
4- اتحاد حق با خلق; یعنی الله تعالی با انبیاء، شی ء واحدی هستند .
5- تفسیر معاد به معنای غیرمتعارف و بیگانه از آن چه علمای کلام می گویند .
6- تفسیر امام به شی ء غریب که همراه با غلو، شرک و خرافه است که قرآن و شرع مقدس، مخالف چنین امری است .
7- اعتقاد به رکن رابع که از مختصات این فرقه است .
دلیل اعتقاد به رکن رابع :
برای هر سلطانی، 4 وزیر است و اگر این چهار وزیر نباشند، ملک و سلطنت از بین می رود و کم و زیاد کردن آن ها هم جایز نیست:
1- وزیر عدل;
2- وزیر انفاق;
3- وزیر جنگ;
4- وزیر دارایی و مالیات .
چون خداوند و نبی و امام از جنس بشر نیستند، لازم است بین آن ها و خلق، شیوخ آن ها واسطه و موضوع تجلی حق باشند . این ها این اصل را در مقابل سفارش ائمه ی معصومین علیهم السلام در رجوع به فقهاء که قدرت استنباط احکام را از کتاب، سنت، عقل و اجماع دارند و حجت بر عوام هستند، قرار داده اند .
8- اعتقاد عجیب و غریب شیخ در مورد امام عصر (عج)، استهزای آن حضرت است که شبیه به کلام منکرین است و گفته است امام غایب در پشت پرده ی غیبت چه فایده ای دارد؟ وی گفته است: ان الامام الحجة خاف وفر الی العالم حور قلیائی; امام عصر به خاطر ترس به عالم حور قلیایی گریخت .
9- اعتقاد به حقانیت فرقه ی شیخیه و عقاید آن و تصریح به بطلان جمیع فرق شیعه حتی امامیه .
10- نفی عدل که نزد شیعه از اصول دین است .
شیخ احمد احسائی در یکی از کتاب هایش به خلفا حمله کرد . به همین دلیل، حکومت عثمانی که در آن وقت بر عراق، سیطره داشت، به کربلا حمله کرد، عده ای از اهالی آن جا را کشت، خانه ها را آتش زد و ویران کرد . در این میان، خانه ای جز خانه ی سید کاظم رشتی شاگرد شیخ احمد احسائی سالم نماند . شیخ که مسبب این فتنه بود، خود در امان ماند . مدتی بعد به حجاز رفت و در آن جا مورد احترام قرار گرفت . این در حالی بود که حکام آن دیار، سنی بود و زیر نظر حکومت عثمانی قرار داشتند .
به هر حال شیخ در 57 سالگی به سال 1241ه . از دنیا رفت و در بقیع به خاک سپرده شد .
شاگردان شیخ، مروجان عقاید او و مورد عنایت ناصرالدین شاه بودند، (او به دنبال معارضه و مقابله با قدرت علمای شیعه بود) و کارهای آنان به اختلاف بین صفوف شیعیان انجامید، خصوصا در آن زمان که شیعیان عراق تحت حکومت متعصب سنی عثمانی بوده و به اتحاد، نیاز شدید داشتند . سعی همیشگی استعمار بر این بود که مراجع را که ملجا و پناه شیعیان، بودند از میان بردارد .
سید کاظم رشتی که در کلاس درس او شرکت و عقاید او را ترویج می داد، بعدها فرقه ی کشفیه را تاسیس کرد .
بعد از مرگ شیخ، فرقه ی او به شعب مختلف تقسیم شد مانند: کرامیه، احقاقیه، حجت الاسلامیه و باقریه که هر یک از این ها افکار مخصوص به خود را داشتند .
ب - کشفیه
1- سید کاظم رشتی کیست؟
سید کاظم رشتی فرزند سید قاسم رشتی گیلانی حائری، ایرانی الاصل بود و در سال 1212ه . متولد شد .
بعضی گفته اند نسبش از سادات حسینی بوده، ولی بعضی گفته اند که اصلا سید نبوده، بلکه این یک اسم مستعاری است; زیرا در یزد با نام احمد احسائی به فعالیت می پرداخت .
وی در 21 سالگی به کربلا رفت و تا آخر عمر در آنجا ماند و عقیده ی شیخ را ترویج می کرد . بعد از وفات شیخ، از بین مشایخ شیخیه، وی چون جرات زیادی در اظهار عقاید سلف خود داشت یا به خاطر اسباب خارجی و سیاست مداران خارجی، به عنوان رییس انتخاب شد . او بر عقاید سلف خود، اوهامی جدید افزود و ادعاهای شبیه به کشف داشت . شاید به همین خاطر، به آن ها کشفیه می گویند .
سید کاظم 20 سال رییس فرقه بود و بین پیروانش در ایران و عراق، رکن رابع بود . او می گفت: فقط ما شیعه ی کامل هستیم .
2- تالیفات
سید رشتی، کتب زیادی قریب به 120 کتاب، تالیف کرد که در بردارنده ی امور غریبه و ادعاهایی عجیب است و از غلو و خرافه درباره ی ائمه ی معصومین علیهم السلام آکنده است . او غالبا کتاب هایش را با رمز می نوشت .
افندی عبدالباقی عمری فاروقی موصلی، در مدح سلطان عثمانی که پرده ای از پرده های حرم نبوی را برای مرقد موسی بن جعفر علیه السلام به عراق فرستاد، قصیده ای دارد و در آن به یکی از فضائل امیرالمؤمنین علی علیه السلام اشاره می کند که حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرمود: انا مدینه العلم و علی بابها . افندی این کلام را به صورت شعر درآورد و گفت:
• هذا رواق مدینه العلم الذی من بابها قد ضل من لایدخل
• من بابها قد ضل من لایدخل من بابها قد ضل من لایدخل
سید کاظم رشتی این بیت را شرح کرد و گفت: این مدینه ای عظیم در آسمان است و ائمه علیهم السلام در آن ساکن هستند . بعد این مدینه را توصیف می کند که این مدینه، 21 محله دارد و 360 کوچه . سپس برای هر یک از آن ها نام عجیب و صاحبی با اسم عجیب ذکر می کند . این ها مطالبی شبیه اساطیر و خرافات است که دین و عقیده را به مسخره و استهزاء گرفته است .
وقتی این شرح اسطوره ای به شاعر رسید، گفت: چنین سخنی به ذهن من هم خطور نکرده بود .
سید محمود آلوسی مفتی بغداد که در عناد با شیعه معروف است، سید کاظم را مورد احترام قرار داد . وی وصف عجیبی را برای او بیان می کند و می گوید: اگر سید رشتی در زمانی بود که آمدن نبی امکان داشت، پیامبر بود و من نخستین کسی بودم که به او ایمان می آوردم; چون شرایط نبوت را از نظر اخلاقی و علم کثیر و عمل به سجایای انسانی داراست .
آیا چنین ستایشی از طرف مخالفین، دلالت بر رضایت آن ها از این فرد فاسد العقیده ندارد و آیا دلیل بر این نیست که آن چه رشتی گفته و نشر داده، مخالف راه و روش اهل بیت علیهم السلام بوده است؟
3- سید کاظم رشتی و مهدویت
سید کاظم رشتی، مهدویت را به صورتی موهوم مطرح می کرد . برای مثال می گفت: الآن مهدی در بین شماست . او حتی مبلغینش را به اطراف می فرستاد که: آماده باشید، آقا می آید و گاهی می گفت: آقا بین خود شماست . به خاطر همین افکار خرافاتی و موهوم، یکی از شاگردان بارزش به نام علی محمد باب ادعا کرد که من باب امام زمان هستم . بعد ادعا کرد که خود مهدی هستم . مردم هم دور او را گرفتند و زیربنای بابیت شکل گرفت .
سید کاظم رشتی، شاگردانی را تربیت کرد که متاسفانه بعضی از آن ها از اهل علم بودند . آنان عقاید و افکار او را در مناطقی از ایران از جمله; کرمان، آذربایجان و تبریز ترویج دادند .
احسائی و رشتی، نایبی را معرفی نکردند، ولی بعضی ها در بعضی مناطق ادعا کردند که نایب سید هستند .
سید کاظم، قریب به 150 تالیف داشت که برخی از آن ها شرح بعضی از ادعیه است . با تاویلاتی غریب شبیه به داستان .
سید کاظم در سال 1259 هجری درگذشت و فرزندش سید احمد، رییس فرقه شد .
منابع:
1 . حیاة شیخ احمد احسائی; مؤلف: فرزند شیخ احمد احسائی .
2 . ارشاد و العلوم، کریم خان کرمانی .
3 . تاریخ نبیل، زرندی .
جهت مطالعه و تحقیق بیشتر به کتاب های زیر مراجعه شود:
1 . رد شیخیه، محمد مهدی بن سید صالح قزوینی موسوی (انتشار سال 1337 .)
2 . اسرار پیدایش شیخیه، بابیه و بهائیه، محمد کاظم خالصی .
3 . خرافات شیخیه و کفریات ارشاد العلوم، محمد کاظم خالصی .
4 . کشف المراد (بررسی عقاید شیخیه و رد اتهامات)، مؤلف و ناشر . الف حکیم هاشمی (تهران 1352ش .)
________________________________________
1. نوشته ی حاضر، تقریر سلسله درس های «مهدویت و فرقه های انحرافی » از استاد جعفر خوشنویس است که در مرکز تخصصی مهدویت وابسته به بنیاد حضرت مهدی موعود (عج) در قم، برای جمعی از طلاب و دانش پژوهان ارایه شده است . از تلاش حجت الاسلام لاری از دانش پژوهان کوشای این دوره برای تدوین این درس ها، سپاس گزاری می شود .
2. الاعلی، 2 و 3 .
مجله انتطار- ش 1
منبع: تبیان
مهدویت
نویسنده :عبدالعزیز ساشادینا مترجم: بهروز جندقی
در این مقاله، مولف محترم که دارای تحقیقات وسیعی در زمینه مهدویت است ابتدا به بررسی ویژگیهای مهدویت از دیدگاه قرآن پرداخته است و ترسیم سیمای معنو ی ـ اخلاقی مهدویت در اسلام را مد نظر قرار داده است و حماسه بشری جست و جوی عدالت و صلح را جوهر مهدویت میداند.
در بخش دوم مقاله، مؤلف به تحلیل تاریخی و جامعه شناختی مهدویت روی آورده است و در سه مقطع تاریخی کلی به بررسی سیر مهدی گرایی و نهضتهای مربوط به مهدویت پرداخته است: مقطع اول، دوران ظهور پیامبر اسلام(ص) به عنوان منجی بشریت و همچنین ائمه اطهار: و دو سلسله جبار بنی امیه و بنی عباس را در بر میگیرد، مقطع دوم عبارت است از پایان هزاره اول اسلام که افراد در گروههای مختلفی اقدام به احیای امیدهای مردم نسبت به ظهور یک مصلح الهی نمودند مانند سید محمد جانپور که در هند ادعای مهدویت کرد یا مهدی سودان محمد احمد ابن عبدالله که طی دو دهه آخر قرن نوزدهم در آن کشور ظهور کرد.
مقطع سوم، اواخر قرن بیستم را در بر میگیرد که انقلاب اسلامی ایران، بحران خلیج فارس و دیگر حوادث مهم سیاسی این دوران از جمله وقایع و نشانههای بحث انگیز ظهور حضرت مهدی(عج) به شمار میآیند.
مهدویت در مفهوم مداخله خداوند در تاریخ بشر ـ از طریق تعیین مهدی (شخص به درستی هدایت شده) برای رهایی مردم از ظلم و ستم در آخرالزمان ـ ویژگی مهم بحث نجات و رستگاری در اسلام است. امیدها و انتظارات مربوط به مهدویت، بخشی از اعتقاد اولیة مسلمانان به [حضرت] محمّد به عنوان پیامبر آخرالزمان بود. در آن موقعیت معادشناختی، انتظار میرفت که پیامبر با رسالت جهانی، بشریت را به سوی جامعهای آرمانی رهنمون سازد. این انتظارات همچنین جزو گرایشهای اصلاحطلبانه و احیاگرانه جوامع یهودی ـ مسیحی عربستان در قرنهای ششم و هفتم بود. پرداختن قرآن به واقعه قریب الوقوع روز قیامت و آیات الساعه [= نشانههای قیامت] ـ که نشان دهنده بینظمی در عالم و دوران ترس و وحشت قبل از روزهای پایانی است ـ در درون شرایط فرهنگی و ایدئولوژیکی مربوط به پیشگویی دربارة مهدویت در مبحث معاد و نجات و رستگاری [ادیان] ابراهیمی قابل فهم است.
ویژگیهای مهدویت از دیدگاه قرآن
سیمای ظاهری اسلام، تحقق آن در جامعهای سیاسی ـ دینی ـ یعنی امت ـ بود و [این امت] از تمام افرادی که در سراسر جهان به خداوند و وحی الهی از طریق محمد [(ص)] ایمان داشتند، تشکیل میشد. از این رو اعتقاد مسلمانان به رهبری مسیحایی که هدایت شده الهی است ـ یعنی مهدی ـ ریشه در قبول این امر دارد که کار و نقش محمد [(ص)] ـ به عنوان پیامبر هدایت شده الهی ـ ایجاد این امت آرمانی بوده است. وحی اسلامی خود را بطور جدی درگیر تعیین آن دسته از شرایط بشری میداند که مانع از تحقق اهداف غایی الهی دربارة بشریت است. تمدن بشری ـ آن گونه که قرآن تصریح میکند ـ سابقه جهاد (مبارزه) دائم علیه خودمحوری بشر و کوتهفکریِ خودپرورده او است؛ یعنی همان دو منبع اصلی تنازع و نابودی بشریت که ملازم آن است. پیش از آن که واقعاً بتوان از طریق جهاد اصغر بر دشمن بیرونی که مانع از تحقق جامعة بشریِ مبتنی بر عدالت و صلح است، غلبه کرد، ابتدا باید از طریق جهاد اکبر بر دشمن درون پیروز شد. مبحث نجات و رستگاری در اسلام نشانگر وضعیت بحرانی بشر است و به سرنوشت عام بشر ـ یعنی حماسه بشریِ جستوجوی عدالت و صلح ـ معنا میبخشد؛ معنایی که انسانها شدیداً بدان نیازمندند. این است جوهر مهدویت در اسلام.
خداوند طی دوران مختلف، در تاریخ مداخله نموده و نمونههایی زنده، یعنی پیامبران را ـ که میتوانند ماهیت واقعی بشر و کمال او را از طریق ایمان به خداوند متذکر گردند ـ به سوی مردم روانه میکند. در آخرالزمان، پس از آن که بشر زمان را به هدر میدهد و باز هم زمانی که خود را نیازمند احیای معنویت و اخلاق میداند تا وظیفة تاریخی خود در ایجاد نظم الهی بر روی زمین بر عهده بگیرد، خداوند عیسی و مهدی را خواهد فرستاد تا ایمان ناب و خالص را احیا نمایند و کارهای ناروایی را که علیه بندگان درستکار خداوند روا داشته شده، جبران نمایند. در این میان، انسانها باید به تلاش خود ادامه دهند تا ماهیت ازلی خود را از طریق اسلام (تسلیم) بشناسند. این است سیمای معنوی ـ اخلاقی مهدویت در اسلام.
مهدویت در تاریخ
وظیفة ایجاد یک جامعة سیاسی مستقل (امت) ـ که در درون خود مبارزهای انقلابی را با هر گونه نظام متخاصمی که ممکن بود مانع از تحقق آن گردد میپرورد ـ به لحاظ تاریخی بر عهدة خود پیامبر بود؛ آنگاه که نخستین سیاست اسلامی را در سال 622 میلادی در مدینه بنا نهاد. رابطه قطعی میان انتصاب الهی نبوت و ایجاد نظام جهانی اسلامی یک جزء جدانشدنی [از آموزة] مهدویت در اسلام است. در نتیجه انتظار میرود که مهدی به دلیل انتصاب خود به عنوان وارث پیامبر و خلیفه خدا این آرمان متعالی را بر روی زمین تحقق بخشد.
در قرن اول، عوامل تاریخی و جامعهشناختی پس از رحلت پیامبر ـ در سال 632 م ـ در تشدید امیدها و انتظارات مربوط به مهدویت در جامعه اسلامی مؤثر بود؛ بهویژه در میان کسانی که به دلیل شیعه بودن ـ پیروی از علیبنابیطالب و طرفداری از ادعای وی نسبت به خلافت ـ مورد آزار و اذیت واقع میشدند. هنگامی که خلافت در سال 661 م از دست
بنیهاشم (طایفة پیامبر) ـ که ادعاهای سلالة علی(ع) را تأیید میکردند و مشتاقانه در انتظار بازگشت ((عصر طلایی)) پیامبر بودند ـ خارج شد، بسیار نا امید و سرخورده شدند. از آن پس، اندیشه [خلافت] یک رهبر کامل و امام منصوب از جانب خداوند همواره در میان مسلمانان ـ در میان شیعیان به گونهای خاص ـ مورد تأکید واقع شد. اگر چه علی و پسرش حسین، چه بسا مفهوم غیر معادشناختی مهدی تلقی میشدند امّا این فرزند علی، ((محمد بن حنفیه)) بود که مهدی موعود معرفی شد و تصور میشد که او از شناخت باطنی لازم برای نجات پیروان خود از ظلم و ستم و ایجاد جامعهای مبتنی بر عدالت برخوردار است.
وقوع جنگهای داخلی و وضعیت آشفته آن، در ایجاد اندیشه منجی مسیحایی نقش بسیار زیادی داشت. منجیای که در وهلة نخست، باید ظلمهای وارد شده بر ستمدیدگان را جبران و عدالت را برقرار نماید (که منظور شیعه از این عدالت براندازی خلافت ظالمان و بازگشت به اسلام ناب است) و در مرحلة بعد، جهان را به دین اسلام در آورد. اختلافنظر دربارة مصداق مهدی، عامل عمده تفکیک فرقهها در میان فرقههای گوناگون شیعه میباشد. شیعه منتظر عدالت است و به تعبیر مکرر آنها ـ که حاکی از اعتراض بنیادین اجتماعی است ـ هنگامی که غیبت الهی به سر آید و مهدی ظهور کند، ((جهان پر از عدالت خواهد شد؛ همانگونه که هماکنون پر از بیعدالتی است)). این انتظار فقط امید به آینده نیست بلکه نوعی ارزیابی مجدد در هر دوره از حیات اجتماعی و تاریخی است. هر نسل به دلیلی تصور میکرد که ممکن است مهدی در زمان آنها ظهور کند و با دعوت به ایجاد تحول عظیم اجتماعی به وسیله خود آنها و تحت فرمان او و با وعدة کمک الهی در صورت نیاز، ایمان آنها را محک بزند. در نتیجه، گرایشهای مربوط به مهدویت عامل نگرشهای بدعتگذارانه و حتی ستیزهجویانه در میان شیعیان گردید. قدرتهای حاکم از این قیامهای انقلابی هراس داشتند و آنها را به خاطر عواقب بالقوه ویرانگر و آشوبندهشان، به شدت سرکوب میکردند.
چند فرد ماجراجو از طرفداران شیعه، در دهههای آخر حکومت امیه، انقلابهایی را برنامهریزی و هدایت کردند. مهمترین آنها انقلاب بنیعباس بود که بر اساس مبانی عمدتاً شیعی، تبلیغات بسیار مؤثری را برضد خاندان امیه به راه انداخت که با انتظار مهدویت نیز انطباق داشت. عباسیان توانستند بنیامیه را سرنگون و در قرن هشتم سلسله خود را پایهگذاری کنند.
انقلاب فاطمیون در قرن دهم، شورش دیگری بود که حمایت مردمی قابل توجهی را به دست آورد. این قیام برای آرمان خود، طرفداران بسیاری یافت و موفق به تشکیل حکومتی شیعه در آفریقای شمالی شد. در این مورد نیز پیشگویی دربارة مهدویت برای ایجاد نظم اجتماعی آرمانی مورد تأکید بود. در این قیام نیز رهبر آن از ایدئولوژی شیعه بهره گرفت و حتی از عنوان مربوط به مهدویت شیعه، یعنی ((المنصور)) (فاتح) و ((المهدی)) استفاده کرد.
اما همة تلاشهای شیعه موفقیتآمیز نبود و زمانی که پیروان آن با شکستها و آزارهای پیدرپی مواجه شدند، دیگر تلاش برای نیل به تحول انقلابی را کنار گذاشتند. با این تغییر سرنوشت، ایدئولوژی شیعه به ابزاری عمده برای هر مسلمانی که به تحول بنیادین میاندیشید، تبدیل شد و در قالب تعالیم مهدویت باطنی تداوم یافت. عنوان مهدی، دیگر معنی اقدام سیاسی لحظهای و مستقیم را در خود نداشت. سرخوردگی طرفداران پیشگوییهای مهدویت به تدریج از تأکید بر مهدی به عنوان قدرت سیاسی، به اصلاح دینی تبدیل شد و باز هم حیات اجتماعی و عمومی مسلمانان را تحت تأثیر قرار داد. مهدویت همچنان نشانگر آرمانگرایی امت بود؛ یعنی امید به اینکه روزی اسلام با همة لوازم سیاسی و اجتماعی خود، به خلوص اولیة خود بازگردد. عقیده بر این بود که رسالت اولیه و تاریخی اسلام ـ یعنی ایجاد جامعهای آرمانی تحت هدایت الهی ـ در لوای حکومت مهدی و در آینده تحقق مییابد.
در کتابهای مستقلی که شامل معارف باطنی درباره وقایع آینده (بلایا و منایا) است روایاتی از پیامبر و امامان ذکر شده و حوادث تاریک آینده به گونهای پیشبینی شده است که هر نسل جدیدی از مسلمانان میتواند گرفتاریها و امیدهایش را در آنها منعکس ببیند.
پیش از پایان قرن هشتم، بیشتر مسلمانان خلافت تاریخی را تداوم مقام دنیایی پیامبر میدانستند که به دور از هر گونه پیشبینی معادشناختی بود. این نقش معادشناختی به((خلیفة آیندة خداوند))، مهدی، محول گردید و این، کانون اصلی اعتقاد اهل سنت درباره میراث مهدویت پیامبر را شکل میداد.
اما زیرمجموعههای مختلف شیعیان بر ضرورت تداوم اقتدار دنیوی و معنوی پیامبر در شخصیت یک امام منصوب از جانب خداوند برای هدایت جامعه به سوی رستگاری نهایی تأکید کردهاند. این اصل اساسی شیعیانی بود که خلافت تاریخی را نفی میکردند و آن را مداخله بشر در تحقق طرح الهی میدانستند و در انتظار ظهور مهدی به عنوان احیاگر نظام آرمانی اسلام بودند.
میراث مهدویت در هزارة اول اسلام و پس از آن
در قرن پانزدهم با نزدیک شدن هزارة اول پس از ظهور پیامبر اسلام، گروههای مختلف اقدام به زندهکردن امیدهای خود برای آیندهای بهتر نمودند. در شهرهای مقدس مکه و مدینه، عدهای از علمای دینی دیدگاههای خود را در تأیید اعتقاد عموم به ظهور یک مجدد (اصلاحگر) در آغاز هر قرن، به رشتة تحریر درآوردند. ((ابن حاجر مکی)) فقیه برجستة سنی، اظهار داشت:
انتظار میرود مهدی در این هزاره ظهور کند. این شخصیت مسیحایی از سلاله فاطمه، دختر پیامبر(ص) خواهد بود. او هم نام پیامبر است و نام پدر و مادرش نیز هم نام پدر و مادر پیامبر است.
تشخیص مهدی حقیقی کار سادهای نبود؛ چرا که سبک و روش روایتهای مربوط به پیشبینی ظهور شخصیتی معادشناختی، گوناگون بود. مسئلة هویت مهدی بسیار پیچیده بود و هیچ مرجع دینی یا حاکم سیاسی قادر به حل آن نبود.
اعتقاد به مهدی در قرن پانزدهم در میان سنیان هند رواج داشت. در آنجا ظهور این عقیده که ((سیدمحمد جانپور))، مهدی است فصل کاملاً جدیدی را در تاریخ مهدویت در اسلام گشود. سید، مأموریت خود را با ادعای مهدی بودن در سال 1495 میلادی هنگام طواف کعبه آغاز کرد. پس از بازگشت به هند ادعای خود را بار دیگر در مسجد جامع ((تاجخانسالار)) واقع در ((احمدآباد)) اعلام کرد و سپس همین ادعا را با قوت و شدت بیشتر در سال 1499 در روستایی بهنام ((بارهلی)) واقع در ایالت ((گجرات)) تکرار کرد. برای اثبات ادعای مهدویت او، در مدحنامههایی که دربارهاش به نگارش در آمده، نام پدر و مادرش هم نام پدر و مادر پیامبر ـ عبدالله و آمنه ـ ثبت شده است. فقهای حنفیه در گجرات او را زیر سؤال بردند تا ادعای خود را ثابت کند، و از طرفی اقدامات مؤثری برای توقف محبوبیت فزایندة او اتخاذ کردند. در نتیجه، فتوایی صادر گردید که به موجب آن، وی مرتد شناخته شد و محکوم به مرگ گردید. علت این محکومیت شدید این بود که تفسیر انقلابیِ سوسیالیستی ـ اخلاقی او از اسلام ـ که هدف آن رفع فساد از جامعة اسلامی هند بود ـ با برداشت سنتی و متداول اهل تسنن از دین مغایرت داشت.
نمونة دیگری از شدت و تأثیر ایدئولوژی مهدویت در میان اهل تسنن، در نهضت ((مهدیه)) به رهبری مهدی سودان ((محمد احمد ابن عبدالله)) طی دو دهة آخر قرن نوزدهم یافت میشود. در میان مجموعه نهضتهای دینی در دنیای اهل تسنن، مهدیه آخرین جنبشی بود که منجر به تشکیل دولت شریعتمحور وهابی در عربستان، دولت ((فولبة))[1] ((عثمان دن فودیو)) در ((سوکوتو)) و دولت ((سنوسیه))[2] در ((سیرنائیکا))[3] گردید. مهدی سودان آگاهانه کوشید حکومت آرمانی خداوند را بر اساس الگوی جامعة آرمانی پیامبر، بر روی زمین تشکیل دهد و به این منظور به جهاد با قوای انگلیسی و عثمانی ـ مصری پرداخت. این نهضت همچنین الهام گیرنده از فلسفة حیات اخلاقی متصوفه و مبتنی بر معارف مهدویت در شیعه بود.
در شیعه اثنیعشری ـ که معتقدند امام دوازدهم مهدی منتظر است و در غیبت به سر میبرد ـ اعتقاد به مهدویت نقشی پیچیده و ظاهراً متناقص داشته است. این اعتقاد، اصل هدایتکننده هم بوده است. نگرش سیاسی فعال، مؤمنان را دعوت میکند همواره هشیار و آماده باشند تا روزی به همراه مهدی که هر لحظه ممکن است ظهور کند، دست به انقلاب بزنند. از سوی دیگر، چشمانتظار تقدیر الهی بودن، تقریباً به صورت تسلیم و رضا نسبت به قضا و قدر دربارة بازگشت این امام در آخرالزمان است. در هر دو نگرش، مسئله اصلی، تعیین راهکار صحیح در وضعیت سیاسی و اجتماعی خاص بوده است. انتخاب راه حل فعالگرایانه یا تقدیرباورانه به تفسیر روایات ضد و نقیض منسوب به امامان شیعه دربارة شرایط موجه بودن اقدام افراطی و رادیکال بستگی داشته است. حل تناقضات در این روایات به نوبة خود منوط به وجود و مورد قبول بودن مرجع و مقامی بود که بتواند قصد و ارادة امام را برای مردم جامعه آشکار سازد. بدون وجود چنین مرجع و مقام عالمی در میان شیعیان، در عمل امکان نداشت که بتوان دریافت که آیا راهحل افراطی و رادیکال روش مناسبی برای مبارزه با حکومت ظالمانه است یا خیر.
در این شرایط بود که در ایران ((علی محمد)) از ((شیراز)) ـ که خود را باب (راه ورود) مینامید ـ در آغاز هزارة پس از غیبت امام دوازدهم (سال 874 م) در سال 1844م خود را باب معارف باطنی و اصلاحگر معرفی نمود. او شریعتی نو و کاملاً نامتعارف را تبلیغ میکرد و اشاعة عدالت اجتماعی بر مبنای نبوتی جدید را وعده داد. پیروان او ـ بابیها ـ به مبارزهای آشکار با نظام دینی شیعه و سپس حکومت قاجار پرداختند. علیمحمد دستگیر و زندانی شد. به دنبال آن آشوبی گسترده به راه افتاد. علی محمد اعدام شد و نهضت باب با خونریزی فراوان در سال 1852م سرکوب گردید.
دین بهایی که در سال 1863 به وسیلة ((بهاءالله)) اعلام شد، حاوی رسالت اجتماعی بابیها و نمادهای فرهنگی ایران شیعی بود. اما گرایشهای هزارهگرایی خود را به بهای ایمان آوردن تعداد بیشتری از مردم در سراسر جهان، به دست طرفداران نظم نوین از دست داد.
اواخر قرن نوزدهم ((میرزاغلام احمد)) از ((قادیان)) ـ که ادعای مهدویت میکرد ـ اقدام به اصلاح اسلام سنتی اهل تسنن نمود و موفق به تشکیل یک نهاد اجتماعی تأثیرگذار گردید که دارای تعاونیهای اقتصادی و دیگر تشکیلات نمونهای بود که سود آنها به پیروان او اختصاص داشت.
نظام دینی شیعة اثنیعشری، بابیها و بهاییها را نهضتهایی بدعتگذار میدانست. فرقة ((احمدیه)) باعث از هم گسستن اتحاد مسلمانان سنی و فعالیتهای آنان گردید. این فرقه به نوعی نبوت برای مؤسس خود قائل بود و به همین دلیل نظامِ دینیِ اهل سنت، آنان را تفرفهافکن و فرقهگرا میدانست. از اینرو همانگونه که در هر دو نهضت بهایی و احمدیه مشاهده شده، دیدگاههای بدعتآمیز چه در ظاهر و چه در باطن، جزو ماهیت باطنگرایانه معارف مهدویت بوده است. علاوه بر این، معمولاً این معارف باطنگرایانه، آن گونه که در روایات متعدد درباره نشانههای روز قیامت پیشبینی شده است، به طور بالقوه نشان دهندة پایان ناگهانی و فاجعهآمیز [جهان] هستند.
امیدهای مهدویت در عصر حاضر
احادیث مربوط به مهدویت در خصوص پیشبینی حوادث آخرالزمان و توصیف پایان فاجعهآمیز جهان هم در انقلاب ایران ـ در سال 1978- 1979م ـ و هم در بحران خلیج فارس درسال1990-1991م ـ به طور وسیعی در خاورمیانه جریان داشت و منجر به تقویت امیدها و نگرانیهای مسلمانان گردید. تلاشهای متعددی صورت گرفت تا بازگشت ((آیتالله روحالله خمینی)) از ((پاریس)) ـ در اول فوریة 1979 ـ را با این حدیث هزارهگرایانه منطبق سازند که پیشبینی کرده است ((سیدی از قم، به عنوان طلیعه و پیامآور ظهور مهدی، از سلالة امام موسی کاظم (امام هفتم شیعیان که خمینی از نسل اوست) برمیخیزد)) و هنگام ناآرامی سیاسی و اجتماعی در ایران ((مردم را به راه راست فرا میخواند)). در 20 نوامبر 1979 مقدسترین حرم مسلمانان در مکه شاهد قیام مهدی سعودی، ((جهیمن عتیبی))[4] بود که پیشبینی صورت گرفته در بسیاری از احادیث مربوط به قیام رهبر مسیحایی در مسجد بزرگ مکه را تحقق بخشید. این قیام که با بیرحمی به وسیلة مسئولین سرکوب شد سختترین چالش را برای حاکمان دنیاپرست و فاسد خانوادة سلطنتی سعودی به وجود آورد.
همچنین حدیثی که قیام مردی قدرتمند که مانند صادم (صخره) است را در ماه رجب (فوریه 1991) پیشبینی کرده بود، در تأیید صدام حسین به عنوان فاتح موعود آن ماه، بهطور عجیبی در میان مردم مسلمان اردن و نوار اشغالی غزه رواج یافت.
کتابی به طور نمادین در سال 1979م (1400 قمری) منتشر گردید ـ که خوانندگان مشتاقی نیز در لبنان، عراق و بسیاری از نقاط دیگر در جهان اسلام به آن علاقمند شدند ـ به بحث مهدویت در اسلام به گونهای که در سنت شیعه آمده، میپردازد. عنوان آن، ((یوم الخلاص فی ظل القائم المهدی)) (روز رهایی تحت حمایت امام دوازدهم) به بسیاری از حکومتهای اسلامی در جهان امروز متذکر میشود که مردم مسلمان هنوز منتظر تأسیس نظام آرمانی اسلامی هستند. نظامی که در آن با مداخلة ویرانگر و فاجعهآمیز الهی، عدالت و برابری جایگزین ظلم و ستم خواهد شد. به عبارت دیگر در میان تودة مردم مسلمان، امید مسیحایی به بازگشت مهدی، حاکی از شدت حس انتظار در آنهاست و منبعی نهفته برای به چالش کشیدن رضا و تسلیم اخلاقی و ظلم سیاسی در حکومتهای اسلامی باقی خواهد ماند.
[ به احمدیه، بابگرایی؛ بهایی؛ معادشناسی؛ مهدی؛ مهدیه نیز مراجعه کنید.]
کتابشناسی
ـ هاجسن، مارشال جی. اس[5]. نظام حشاشین؛ مبارزة نخستین اسماعیلیان نزاری با جهان اسلام.
هاگ[6]، 1955.
کشیشیان: ژوزف.[7] احیاگرایی اسلامی و تحول در عربستان سعودی؛ نامههای جهیمنالعتیبی به مردم سعودی. جهان اسلام، 1990، 80 م، ج 1 صص 1 ـ 16.
ـ رضوی. اس. اِ. اِ.[8] نهضت مهدویت در هند؛ فصلنامة هند در سدههای میانی، ش 51،1950، صص1 ـ 25.
ـ ساشادینا، اِی. ای.[9] مهدیت در اسلام؛ ایدة مهدویت در شیعه اثنی عشری؛ آلبانی، نیویورک، 1981.
ـ ساشادینا، اِی. اِی. شیعه تحملگرا در ایران، عراق و لبنان؛ در بررسی بنیادگرایی، با ویرایش مارتین ای. مارتی[10] و آر. اسکات اپلبای[11]، شیکاگو، 1991. صص 403ـ 456.
ـ سلیمان کامل. یومالخلاص فی ظل القائم المهدی. بیروت، 1400/1979.
ـ وال، جان ا، بنیادگرایی در جهان اعراب سنی: مصر سودان. در بررسی بنیادگرایی با ویرایش مارتین ای. مارتی و آر. اسکات اپل بای، شیکاگو، 1991، صص 345 ـ 402.
________________________________________
[1] . Fulbe.
[2] . Sanusiyah.
[3] . Cyrenaica.
[4] . Jahaymin al – ‘Utagbi
[5] . Hodgson, Marshall G. S.
[6] . The Hague.
[7] . Kechichian, Joseph A.
[8] . Rizvi, S. A. A.
[9] . Sachedina, A. A.
[10] . Martin E. Marty.
[11] . A. Scott Appleby.
منبع: تبیان
مهدویت از دیدگاه دین پژوهان و اسلام شنان غربی(1)
ترجمه بهروز جندقی
امام مهدی (ع) - مکتب مهدویت
اشاره
آنچه در پی می آید ترجمه ای است از مقاله ی Messianism (مهدویت) که در دائرة المعارف دین جلد 9 صفحه 469 الی 481 ویراسته میرچا الیاده توسط شرکت انتشاراتی مک میلان نیویورک آمریکا در سال 1987 به چاپ رسیده است . طبیعتا دیدگاه دانشمندان و دین شناسان غربی نسبت به ویژگی های حضرت مهدی (عج) تا حدود زیادی متاثر از متون و شخصیت هایی است که با جایگاه عصمت، مبانی غیبت، تاریخ زندگی ایشان و به طور کلی دیدگاه شیعه ی دوازده امامی نسبت به آن حضرت، آشنایی کاملی نداشته اند، همچنان که در قسمت کتاب شناسی این مقاله ملاحظه می شود، در اکثر برداشت ها کتب غیراصلی و دست دوم، ملاک قضاوت بوده اند و نویسنده ی بخش سوم مقاله (مهدویت در اسلام) در ابتدای کتاب شناسی خود تذکر می دهد که هیچ مطالعه ی جامعی را در خصوص کل موضوعات مربوط به حضرت مهدی (عج) و نهضتهای تاریخی نیافته، تنها دو کتاب را می تواند به عنوان منابعی مهم در خصوص ظهور اولیه، سابقه و توسعه دیدگاه حضرت مهدی (عج) در نهضتهای شیعه، معرفی نماید . اول، کتاب «آغاز مهدویت » اثر ژان اولاف بلیج فلدت و دوم، کتاب «مهدویت در اسلام: ایده مهدی در شیعه دوازده امامی » اثر عبدالعزیز ساشادینا .
واضح است که منظور اصلی از ترجمه این مقاله و سایر مقالاتی که در دائرة المعارف های معتبر غربی در مورد حضرت مهدی (عج) به قلم بزرگترین دین شناسان و اسلام شناسان غربی نگارش یافته، صرفا آشنایی با دیدگاه و نگرش آنان نسبت به آن وجود عزیز است نه تایید کامل عقاید و کج فکری های آن دانشمندان، لذا ترجمه این نوع مقالات می تواند زمینه ای برای شناخت هر چه دقیق تر عقاید بزرگان شیعه شناسی غرب در مورد حضرت فراهم آورد تا این شناخت، خود مبنایی برای تبلیغ صحیح و شناساندن شخصیت حقیقی آن امام عزیز به مردم و اندیشمندان دیار غرب باشد . ان شاء الله . (مترجم)
این نوشتار، مشتمل بر سه مقاله است:
1) نگاه اجمالی
2) مسیحا باوری در دین یهود
3) مهدویت در اسلام
مقاله اول مروری بین فرهنگی بر مفهوم و عقیده ی مسیحا باوری در ادیان مختلف، به ویژه در مسیحیت، ارائه می نماید . دو مقاله ی بعدی به مسیحا باوری در سنت یهود و [مهدویت در] اسلام می پردازند .
1) نگاه اجمالی
واژه مسیحا باوری از کلمه مسیح گرفته شده که ترجمه ی واژه ی عبری mashiah (تدهین شده) است و در اصل به پادشاهی دلالت می کرد که سلطنت او با مراسم مسح با روغن، مقدس اعلام می شد . در کتب مقدس یهود (کتب عهد عتیق)، mashiah همیشه برای اشاره به پادشاه وقت اسرائیل به کار رفته است: در مورد طالوت نبی (باب 12 آیات 3 - 5 و باب 24 آیات 7 - 11)، داوود نبی (باب 19، آیات 22 - 21)، سلیمان نبی (کتاب وقایع ایام 2 . باب 6، آیه 42)، یا پادشاه به طور کلی (کتاب مزامیر: باب 2، آیه 2; باب 18، آیه 50; باب 20، آیه 6; باب 28، آیه 8; باب 9، آیه 84; باب 38، آیه 89; باب 51، آیه 89، باب 17، آیه 132). اما در دوره ی بین دو عهد، این واژه به پادشاه آینده اطلاق می شد که انتظار می رفت پادشاهی اسرائیل را اصلاح کند و مردم را از شر تمام شیاطین نجات دهد .
در عین حال، اگر چه در پیشگویی های پیامبران در خصوص پادشاه آرمانی آینده، از واژه ی مسیح استفاده نشده است، اما آنها را از زمره ی از همین نوع پیش بینی های مربوط به معادشناسی تلقی کرده اند . این متون عبارتند از کتاب اشعیای نبی باب 9، آیات 1 - 6; باب 11، آیات 1 - 9; کتاب میکاه نبی باب 5 آیات 2 - 6، کتاب زکریای نبی باب 9، آیه 9، و برخی از مزامیر «شاهانه » مانند کتاب مزامیر داود باب 2، 72 و 110 . سابقه این مفهوم اخیر در مکاتب سلطنتی خاور نزدیک باستانی یافت می شود که در آن پادشاه نقش ناجی مردم خود را ایفا می کرد و انتظار می رفت که هر پادشاه جدید حاصلخیزی، ثروت، آزادی، صلح و سعادت را برای سرزمین خود به ارمغان آورد . نمونه های آن را می توان هم در مصر و هم در بین النهرین یافت . دانشمند فرانسوی، ادوارد دورم (1) در کتاب خود تحت عنوان (1910) برخی از متونی را ذکر کرده است که چنین انتظاراتی را تحت عنوان «پادشاه مسیح » مطرح کرده اند [. همچنین مراجعه کنید به: پادشاهی، مقاله ای در باره ی پادشاهی در سرزمین مدیترانه ی باستانی] .
یهودیت:
در یهودیت مربوط به دوره ی بین دو عهد، امیدهای مربوط به مسیح موعود در دو جهت شکل گرفت . یکی از آنها ملی و سیاسی بود که در مزامیر منسوب (2) به سلیمان (بابهای 17 و 18) با بیشترین وضوح مطرح شده است . در اینجا این مسیح ملی، فرزند داوود است . او با خرد و عدل حکومت خواهد کرد; قدرتهای بزرگ جهان را شکست خواهد داد، مردم خود را از قید کومت بیگانه رها خواهد ساخت و سلطنتی جهانی وضع خواهد کرد که در آن مردم در صلح و سعادت زندگی خواهند کرد . همین آرمان شاهانه در توصیف حکومت شمعون در کتاب اول مکابیان (3) باب 14، آیه 3; مطرح شده که بیانگر پیشگویی های کتب عهد عتیق در مورد مسیح موعود است .
برخی اسناد جعلی، به ویژه وصیت نامه لیوای (4) ، از مسیح کشیش نیز سخن می گویند که قرار است صلح و علم خداوند را برای مردم خود و جهان به ارمغان آورد . امت قمران (5) حتی منتظر دو فرد تدهین شده بودند، یک کشیش و یک پادشاه، اما اطلاع زیادی از وظایف آنها در دست نیست .
مسیر دوم این شکل گیری مهمتر از همه در کتاب حبشی زبان مکاشفات خنوخ نبی (کتاب اول خنوخ) و در کتاب دوم اسدرا (6) (که کتاب چهارم عزرا هم نامیده می شود) یافت می شود . تمرکز اصلی آن بر عبارت پسر انسان است . این عبارت در عهد عتیق عمدتا جهت اشاره به انسان (کتاب مزامیر داود باب 8، آیه 5; باب 80، آیه 18; [نسخه انگلیسی باب 80، آیه 17] و چندین بار هت خطاب به پیامبر، در کتاب فر قیال نبی) به کار رفته است . در رؤیائی که در کتاب دانیال باب 7، ثبت شده است، این عبارت در آیه 13 برای اشاره به «موجودی شبیه انسان » به کار رفته که برخلاف چهار حیوان معمول، مظهر چهار قدرت بزرگ در جهان قدیم است و بر نقش مهم اسرائیل در روز قیامت دلالت می کند .
در کتب مکاشفات مذکور، پسر انسان شخصیتی غیرمادی، کمابیش الهی و ازلی است که در حال حاضر در بهشت پنهان است . وی در آخرالزمان، ظاهر می شود تا در باب رستاخیز مردگان در میان جهانیان قضاوت کند . مؤمنین از سلطه ی شیاطین رها می شوند و او برای همیشه در صلح و عدالت بر جهان حکومت خواهد کرد . در این کتب اغلب از او به عنوان «شخص برگزیده » یاد شده، تنها گاهی «شخص تدهین شده » ، یعنی مسیح موعود، نامیده می شود . آشکار است که تفسیر سوره ی 13 باب 7 کتاب دانیال، «پسر انسان » را به یک شخص اطلاق می کند نه چیزی که مورد مقایسه قرار گیرد . مشکل در این جاست که تا چه حد این متون به قبل از مسیحیت تعلق دارند . کتاب دوم اسدرا قطعا بعد از سقوط بیت المقدس در سال 70 میلادی نوشته شده است و بخشهایی از کتاب اول خنوخ که در آن اشاراتی به پسر انسان شده، در لابلای قسمتهای آرامی (7) زبان همان نوشته ای که در قمران یافت شده، وجود ندارد . از سوی دیگر، به نظر می رسد عهد جدید همین تفسیر سوره 13، باب 7، کتاب دانیال را مفروض گرفته است .
مسیحیت:
مسیحیت اولیه بسیاری از نظرات یهودیت را در خصوص مسیح موعود پذیرفته، آنها را در مورد عیسی مسیح به کار می برد . مسیح موعود در زبان یونانی به Christos ، یعنی مسیح، ترجمه شده است، بدین وسیله عیسی مسیح را با امیدهای مسیحایی یهودیت یکسان تلقی کرده است . انجیل متی تفسیر این عبارت را در کتاب اشعیای نبی باب 9، آیه 1 (نسخه انگلیسی باب 9، آیه 2) کسانی که در تاریکی راه می پیمایند، شاهد نور عظیم خواهند بود ، در عیسی مسیح متحقق دانسته است (انجیل متی باب 4، آیات 14 - 18). نقل شده که کتاب میکاه نبی باب 5، آیه 1 (نسخه ی انگلیسی باب 5 آیه 2) تایید می کند که مسیح در بیت اللحم به دنیا می آید (انجیل متی باب 2، آیه 6). آیه 9 از باب 9 کتاب زکریای نبی به عنوان پیش بینی ورود عیسی مسیح به بیت المقدس تفسیر شده است (انجیل متی باب 21، آیه 5) و اگر داستانی که انجیل متی روایت کرده صحیح باشد، به معنی آن است که عیسی مسیح خواسته است خود را مسیح موعود معرفی کند .
آیه 7 باب 2 مزامیر ( تو پسر من هستی ) در ارتباط با غسل تعمید عیسی مسیح نقل شده یا حداقل تلویحا به آن اشاره دارد (انجیل متی، باب 3، آیه 17; انجیل مرقس باب 1، آیه 11; انجیل لوقا باب 3، آیه 22). (اما مسیح موعود در یهودیت پسر خدا تلقی نمی شد) . از کتاب مزامیر داود باب 110، آیه 1 برای اثبات این امر استفاده می شود که مسیح موعود نمی تواند پسر داوود باشد (انجیل متی باب 22، آیه 44) ; بخشهای دیگر باب 10 مزامیر داود مؤید تفسیر باب 5، 6 و 7 کتاب عبدانیان است . اما عهد جدید، مسیحا باوری سیاسی مذکور در مزامیر سلیمان را رد می کند . عیسی مسیح از قبول پادشاهی خودداری کرد (انجیل یوحنا، باب 6، آیه 15) ; او در برابر پیلات (8) اعلام کرد: پادشاهی من متعلق به این جهان نیست (انجیل یوحنا باب 18، آیه 26). با وجود این او را متهم نمودند که ادعای پادشاهی یهود را نموده است (انجیل یوحنا باب 19، آیه 19).
با این حال، اگر چه عهد جدید تصریح می کند مسیح موعود پسر خداست، اما از عنوان پسر انسان نیز استفاده می کند . طبق اناجیل، عیسی مسیح این عبارت را در مورد خود به کار می برد که در چند مورد احتمالا فقط به معنی انسان یا این بشر بوده است (انجیل مرقس باب 2، آیه 10، انجیل متی باب 11، آیه 8، و نظیر آن; انجیل متی باب 8، آیه 20 و نظیر آن). در چند متن به آمدن پسر انسان در آخر الزمان اشاره شده است (انجیل متی باب 24، آیه 27; باب 24، آیه 37; انجیل لوقا باب 18، آیه 18; باب 18، آیه 23; باب 18، آیه 69; انجیل متی باب 10، آیه 23; انجیل مرقس باب 13، آیه 26) ; اینها حاکی از همان تفسیر دانیال باب 7، آیه 13 کتاب دانیال نبی هستند که در کتاب اول خنوخ و کتاب دوم اسدرا نیز آمده است اما حاوی عنصر دیگری هم هستند که به موجب آن، عیسی مسیح است که برای بار دوم به عنوان قاضی جهانیان باز می گردد . گروه سوم منابع مطرح کننده پسر انسان ، اشاره ای تلویحی به رنج و مرگ مسیح دارند که گاه احیای او را نیز مطرح می کنند (انجیل مرقس باب 8، آیه 31; باب 9، آیه 9; باب 9، آیه 31; باب 10، آیه 33; باب 14، آیه 21; باب 14، آیه 21; باب 14، آیه 41; انجیل لوقا باب 22، آیه 48 و غیره). این آیات، دیدگاه رنج مسیح را مطرح می کنند که در مسیحا باوری یهود کاملا ناشناخته نیست اما هرگز ارتباطی به پسر انسان ندارد .(اگر پسر انسان یهود، گاه بنده ی خدا توصیف شده باشد فصل مربوط به رنج بنده، در کتاب اشعیای نبی باب 53 هرگز در مورد او صدق نمی کند) . در انجیا یوحنا، پسر انسان در بیشتر موارد خدائی است که به صورت پادشاه و قاضی توصیف شده، و ضمنا موجودی ازلی در بهشت نیز تلقی می شود .(انجیل یوحنا باب 1، آیه 51; باب 3، آیه 23; باب 8، آیه 28) ; کتاب عبرانیان باب 2، آیات 6 - 8 باب 8 مزامیر داود را، که در آن پسر انسان در اصل به معنی انسان بوده، اشاره به عیسی مسیح می داند، در نتیجه مفهومی معاد شناختی به این عبارت می بخشد .
با یکسان تلقی کردن بنده ی رنجدیده در کتاب اشعیای نبی باب 53 با عیسی مسیح، ویژگی جدیدی در مسیحا باوری عهد جدید مطرح شد . در انجیل مرقس باب 9، آیه 12 آمده است که در باره ی پسر انسان نوشته اند که باید رنجهای فراوانی را متحمل گردد و به گونه ای تحقیرآمیز با او رفتار شود (مقایسه کنید با کتاب اشعیای نبی باب 53، آیه 3). کتاب اعمال رسولان باب 8، آیه 32; مصداق آیات 7 - 8 باب 53 کتاب اشعیای نبی را صریحا عیسی مسیح می داند، و در کتاب اول پطرس باب 2، آیات 22 - 24 ذکر شده یا اشاره شده که بخشهایی از کتاب اشعیای نبی باب 53 به او اشاره دارند . به نظر می رسد که این یکسان انگاری، خلقت آغازین عیسی مسیح (یا احتمالا ظهور کلیسای اولیه) باشد .
بنابراین، مسیح شناسی عهد جدید از ویژگیهای بسیار فراوانی بهره می گیرد که بر گرفته از مسیحا باوری یهود است . در عین حال، بعد جدیدی را هم به آن می افزاید و آن، این دیدگاه است که اگر چه مسیح قبلا به شخصه امیدهای مسیحا باوری را تحقق بخشیده است، اما قرار است که باز گردد تا این امیدها را به تحقق نهایی شان برساند .
مسیحا باوری (مهدویت) در اسلام . عقایدی مشابه بازگشت مجدد مسیح را می توان در اسلام نیز یافت، که احتمالا ناشی از تاثیر مسیحیت است . اگر چه قرآن خداوند را قاضی روز قیامت می داند، روایات اسلامی پس از آن، حوادث مقدماتی خاصی را قبل از آن روز معرفی می کند . نقل شده که محمد گفته است اگر فقط یک روز از عمر جهان باقی مانده باشد به قدری طولانی می شود که فرمانروایی از اهل بیت پیامبر بتواند تمام دشمنان اسلام را نابود کند .
این فرمانروا مهدی نام دارد، یعنی کسی که به حق هدایت شده است . روایات دیگر می گویند او جهان را پرا از عدل و داد می کند همان گونه که در حال حاضر پر از گناه است که انعکاس واضح مکتب سلطنتی قدیم است . برخی مهدی را همان مسیح (به عربی، عیسی) می دانند که قرار است با ظهور خود قبل از آخر زمان، دجال (فریبکار)، مسیحای دورغین یا ضد مسیح را نابود کند . این روایات به وسیله ی بنیانگذاران سلسله حاکمان جدید و سایر رهبران سیاسی یا مذهبی و به ویژه در میان شیعه، به کار گرفته شده اند . آخرین نمونه ی آن رهبر شورشیان، محمد احمد سودانی بود که از سال 1883 به طور موقت نفوذ انگلستان بر این منطقه را از بین برد .
نهضتهای بومی پرست گرا (9) .
به دلایلی مفهوم مسیح باوری برای توصیف چند فرقه بومی پرست در نقاط مختلف جهان که در پی نزاع بین مسیحیت استعمارگر و ادیان بومی به وجود آمده اند، به کار رفته است . اما به پیروی از ویتوریو لانترتاری (10) (1965)، باید بین نهضتهای مسیحا باوری و نهضتهای پیامبران تمایز قائل شد . او می گوید عیسی ناجی منتظر است و پیامبر کسی است که آمدن کسی را که قرار است بیاید اعلام کند . خود پیامبر پس از رحلت می تواند مسیحا باشد و انتظار رود که به عنوان یک ناجی باز گردد، یا اینکه، خود پیامبر با استناد به یک اسطوره ی مسیحایی سابق، خود را پیامبر مسیحا اعلام کند (پاورقی ص 242).
نمونه ی این گونه نهضتها در تمام نقاط بومی جهان مشهود است . در همین قرن شانزدهم، امواج پی در پی قبایل توپی (11) در برزیل، در جستجوی سرزمین بدون شیطان که مبتنی بر مسیحا باوری بود، به ساحل بائیا (12) رفتند . گفته شده مهاجرت دیگری از این قبیل برای یافتن سرزمین ابدیت و آرامش جاودانی منجر به ظهور عقیده ی الدورادو (13) در بین مردم اسپانیا گردیده است . مهاجرتهای مشابهی در قرنهای بعد به رهبری نوعی پیامبر رخ داده که به عنوان خدای انسان گونه (14) یا نیمه خدا (15) توصیف شده و منظور از آن جادوگران قبایل بومی است که برای بومیان، رهبران مذهبی و صور تناسخ یافته ی قهرمانان بزرگ اسطوره ای در سنت بومی و اعلام کنندگان دوران تجدید تلقی می شدند .
نهضت رقص ارواح در غرب امریکا در سال 1869 به وسیله ی فردی به نام وودزیواب (16) شکل گرفت، او رؤیاهایی می دید که از طریق آن روح بزرگ اعلام می کرد به زودی فاجعه ی بزرگی کل جهان را می لرزاند و سفیدپوستان را نابود می کند، سرخپوستان زنده می شوند و روح بزرگ در دورانی بهشتی بین آنها زندگی می کند . پسر وودزیواب، واوکا (17) (جان ویلسون (18) )، در سال 1892 روابطی با مورمونها برقرار کرد و آنها او را مسیحای سرخپوستان و پسر خدا تلقی کردند .
در منطقه ی کنگو در افریقا، سیمون کیمبانگو (19) ، که در هئیت مبلغان باپیتست بریتا ینا (20) پرورش یافته بود، در سال 1921 به عنوان پیامبر، بر مردم خود ظهور کرد . تبلیغ او آمیخته ای از عناصر مسیحی و بومی بود . او برکناری قریب الوقوع حاکمان بیگانه، روش زندگی جدید برای آفریقائیان و آمدن عصر طلایی را پیش بینی نمود . او و جانشینش، آندره ماتسوا (21) ، هر دو تصور می کردند که پس از مرگ به عنوان ناجی مردم خود باز می گردند . چندین نهضت مشابه دیگر از این قبیل در سایر نقاط افریقا معروف است .
و اوایل قرن بیستم، ملانزی و گینه نو شاهد ظهور آئین هایی معروف به آیین های دینی کشتی های باری بودند . عقیده ی رایج در میان تمام آنها این بود که یک کشتی غربی (یا حتی هواپیما)، با سرنشینان سفید پوست، از راه خواهد رسید و برای بومیان ثروت به همراه خواهد آورد، همزمان با آن مردگان زنده می شوند و دوران شادی به دنبال آن خواهد آمد . برخی پیامبران این فرقه ها صورت تناسخ یافته ی ارواح تلقی می شدند [. همچنین مراجعه کنید به مدخل: . [Cargo Cults به نظر می رسد تمام این جنبشها در بین افراد تحت ستم شکل گرفته، بیانگر آرزوی آنها برای آزادی و شرایط بهتر زندگی است . شرایطی که مسیحیت در آن ظهور کرد قطعا، تا حدودی به همین شکل بوده است [. به مدخل های منجی گرایی و احیاء و تجدید نیز مراجعه کنید . (22) ]
کتاب شناسی
اثر قابل قبول در خصوص اوایل مسیحاباوری در یهودیت، کار زیگموند مونیکل (23) تحت عنوان او که می آید (آکسفورد، 1956) است . کار خلاصه تر که در عین حال شامل متون مصری و بین النهرین است و در این مقاله نیز به آن اشاره شده، کتاب اینجانب تحت عنوان مسیحا در عهد عتیق (لندن، 1956) است . مقاله ی کارستن کولپه (24) تحت عنوان Huios Tou Anthropou ، در فرهنگ خداشناسی عهد جدید، ویرایش گرهارد کتیل (25) (گرند رپیدز: میک، 1972)، مساله ی پسر انسان را به خوبی مطرح می کند . به اثر رولین کرن (26) تحت عنوان Vorfragen zur Christologic ، جلد 3 Tubingen) ، 1982 - 1978) و پسر انسان: تفسیر و تاثیر دانیال (لندن، 1979) اثر موریس کیسی (27) نیز مراجعه کنید . مهدویت در اسلام اخیرا توسط اثر حوا لازواروس - یافه (28) در کتاب وی به نام برخی از ابعاد دینی اسلام (لیدن، 1981)، صص 48 - 57، و نیز در مهدویت نخستین (لیدن، 1985) اثر ژان اولاف بلیچ فلدت (29) مورد بحث قرار گرفته است . در زمینه ی اسلام، به مقاله ی اینجانب تحت عنوان «برخی ابعاد دینی خلافت » ، در کتاب سلطنت مقدس (لیدن، 1959) نیز مراجعه کنید . ادگار بلاشه برخی مشاهدات اولیه را در rodoxiemusulmane پ te پ he پ Lemessianismedonsl پاریس، 1903) ارائه می کند . بررسی جامع نهضتهای منجی گرا را می توان در ادیان ستمدیده (نیویورک، 1965) اثر ویتوریو لانترناری یافت . اثر لانترناری حاوی کتاب شناسی خوبی است . (30)
________________________________________
1. Edourd Dhorme
2. Pesudepigraphic
= Psuedepigrapha بخشی از کتاب مقدس که جزو عهد عتیق منظور شده ولی از کتب رسمی آسمانی و مورد قبول پروتستانها نیست; مثل کتاب امثل سلیمان و غیره . نوشته های مشکوک عهد عتیق که به بعضی از انبیاء منسوب است اما صحت این انتساب معلوم نیست .(مترجم - واژه نامه ی ادیان، دکتر گواهی).
3. = Maccabees لقب خانواده ای از میهن پرستان یهود که در زمان حکومت آنتوکیوس چهارم علیه سلطه ی یونانیان قیام کردند و یهودیه را از سلطه ی بیگانگان آزاد ساختند (مترجم - واژه نامه ی ادیان).
4. = Levi پسر سوم حضرت یعقوب نبی وجد لاویانها (مترجم - همان).
5. Qumran
6. تلفظ لاتین و یوناین عزراء (مترجم).
7. = Aramaic زبان آرامی (یکی از زبانهای سامی ثمالی که حضرت عیسی و پیروانش به آن تکلم می کردند و زبان کشور کهن آرام و سرزمین های مجاور آن بود) [. مترجم ].
8. Pilate
9. Nativistic Movements
10. Vittorio Lanternari
11. Tupi
12 = Bahia ایالت ساحلی واقع در شرق برزیل [مترجم ].
13. El Dorado
14. Man - God
15. Demi - God
16. Wodziwob
17. Woroka
18. John Wilson
19. Simon Kimbangu
20. British Baptist Mission
21. Andre Matswa
22. Millenarianismand Revivaland Renewal
23. Sigmund Mowinckel
24. Carsten Colpe
25. Gerhard Kiule
26. Rollin Kearn
27. Maurice Casey
28. Havalazarus - Yafeh
29. Jan - Olaf Bliche - Feldt
30. نویسنده: هلمه رینگ گرن.
منبع: تبیان
امام مهدی (ع) - مکتب مهدویت | نهج البلا غه ( پر سش ها )
اشاره
نهج البلاغه آینه ای است که سیمای پر فروغ قائم آل محمّد(علیهم السلام) در آن گرچه اندک، ولی زیبا، پرجاذبه، نویدبخش، دل انگیز و تحرّک آفرین تجلّی کرده و همچون جام بلورینی است که زمزم سخنان علوی درباره فرزندش مهدی موعود(علیه السلام)در آن ریخته شده است.این مقاله در جهت طرح و تحلیل آن کلمات تنظیم گردیده است.
مقدّمه
در عصری که جهالت مدرن، عالم و آدم را به سراشیب سقوط نزدیک نموده و بی عدالتی، ستم سالاری، معنویت ستیزی، اخلاق گریزی و هزاران فاجعه هولناک دیگر در جهان بیدادمی کنند و آینده بشر هر روز تاریک تر شده، وحشت و ناامیدی رو به افزایش است، بحث از مهدویت از هر زاویه که انجام شود در حقیقت بحث از نویدها، سعادت ها، شادکامی ها، پیروزی معنویت، اخلاق، عدالت، تقوا، ترسیم آینده درخشان برای بشر و از جمله خواستهای الهی و انسانی است.
بنابراین، بحث و تحقیق درباره حضرت مهدی(علیه السلام) از ضروری ترین و مهم ترین رسالتهای دین پژوهان در عصر کنونی محسوبمی شود. و چون نام نهج البلاغه برای همگان، بخصوص نسل پویا و نواندیش و جوان، زیبا و دل انگیز است، طرح بحثی تحت عنوان «مهدی (عج) و مهدویت از دیدگاه نهج البلاغه» ضروریمی نماید و برای عاشقان حضرت مهدی (عج) مفید و پرجاذبه خواهد بود.
نوشته حاضر سعی نموده است تا جلوه ای از سیمای پر فروغ حضرت مهدی(عج) را در آینه نهج البلاغه نشان دهد.
مهدویت و استمرار خلافت الهی
از جمله مسائل مهم و اساسی در بحث مهدویت، جریان خلافت الهی است; زیرامسئله خلافت الهی در زمین، که خدای سبحان در قرآن کریم فرمود:(إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً) (بقره: 30)
همچون داستان سفینه نوح و یا کشتی حضرت موسی و خضر(علیهما السلام) و مانند آن ها نیست که یک موضوع شخصی و معینی بوده و سپری شده باشد، بلکه جریان خلافت یک فیض متصل و فوز مستمر است که از اول با اندیشه دوام و انگیزه استمرار طرح شده است، به گونه ای که اصل خلافت از قلمرو نبوّت و رسالت فراتر رفته و به امامت رسیده است. به این دلیل، در بحث مهدویت، جریان استمرار خلافت الهی در زمین از مباحث ظریفی است که نمی توان از کنار آن به سادگی گذشت.
از این رو، در نهج البلاغه در بحث ضرورت حجت در عالم، بر عنصر خلافت الهی در زمین تکیه شده است و حضرت امیرمؤمنان(علیه السلام) در کلام مبسوطی در این بارهمی فرماید: «اللّهمَّ بلی، لاتخلوا الارضُ مِن قائم لِلّهِ بحجة، اِمّا ظاهراً مشهوداً و امّا خائفاً مغموراً، لئلا تبطل حججُ اللّهِ و بیّناتُه. و کم ذا؟ و أین اولئکَ؟ اولئک و اللّهِ الاقلّونَ عدداً و الاعظمونَ عِندَاللّهِ قدراً. یحفظُ اللّهُ بِهم حُجَتُه و بیّناته... اولئکَ خلفاءُ اللّهِ فی ارضِه و الدّعاةُ الی دینه. آه! آه! شوقاً الی رؤیتهم.»1 حضرت در این فراز نورانی، که بخشی از کلام مبسوط ایشان است،می فرماید: آری خداوندا، زمین هیچ گاه از حجت الهی که برای خدا با برهان روشن قیام کند، خالی نیست، یا آشکار و شناخته شده است، یا بیمناک و پنهان، تا حجت خدا باطل نشود و نشانه هایش از میان نروند، تعدادشان چقدر است؟ و در کجا هستند؟ به خدا سوگند که تعدادشان اندک است، ولی نزد خدا بزرگ مقدارند که خداوند به وسیله آنان، حجت ها و نشانههای خود را نگاهمی دارد... آن ها جانشینان خدا در زمین و دعوت کنندگان مردم به دین خدایند. آه، آه! چه سخت اشتیاق دیدارشان را دارم.
در کلام پربرکت امیرمؤمنان(علیه السلام) بر این نکته تأکید شده که بر اساس سنّت قطعی الهی، زمین از وجود خلیفه خدا و حجت حق خالی نیست، گرچه حجت الهی گاهی آشکار است و همگان حضور او را درکمی کنند، گاهی شرایط ایجابمی کند که از نظرها پنهان بوده و مردم به طور مستقیم از درک محضر او محروم باشند. این نکته همان حقیقتی است که در مکتب اهل بیت(علیهم السلام) مورد عنایت ویژه قرار گرفته است. امام صادق(علیه السلام)می فرماید: «لو بقیتِ الارضُ بغیرِ امام لساخت»;2 اگر جهان لحظه ای بدون امام و انسان کامل باشد از هستی ساقطمی گردد.
امام محمّدباقر(علیه السلام) نیزمی فرماید: «لو اَنَّ الامامَ رُفِعَ مِن الارضِ لَماجَت بِاَهلِها کَما یَموجُ البحرُ بِاَهله»;3اگر حجت الهی لحظه ای از زمین برداشته شود زمین همانند دریا دچار موج طوفانمی گردد.
این گونه کلمات ائمّه اطهار(علیهم السلام)، بعدها زمینه مباحث ظریفی را در آثار بزرگان اهل حکمت فراهم نمود. شیخ اشراق با الهام مستقیم و صریح از کلام امیرمؤمنان(علیه السلام) درباره ضرورت انسان کامل در عالم، با اصرار فراوان گفته است: «و لا یخلوالارضُ عن متوغّل فی التألّهِ ابداً، بل قد یکونُ الامامُ المتألّهُ مستولیاً ظاهراً مکشوفاً، و قد یکون خفیّاً، و هو الّذی سمّاهُ الکافّةُ بالقطب، فله الرئاسةُ و اِن کانَ فی غایةِ الخُمول.»4حکیم نام برده در این بیان بر همان نکته ای اصرار ورزیده که در کلام ائمّه هدی(علیهم السلام) بدان عنایت شده است; گفته: هیچ گاه زمین بدون انسان الهی و ربّانی نیست، اگرچه آن پیشوای متألّه گاهی حاضر و آشکار و زمانی از نظرها پنهان است، و او همان کسی است که نوعاً در عرف، از او به قطب یادمی شود و او پیشوای همگان است، گرچه در نهایت خاموشی باشد.
از مجموع آنچه گفته شد، بخصوص سخنان امیرمؤمنان(علیه السلام)، به خوبی روشنمی گردد که وجود حضرت مهدی موعود(علیه السلام) در عالم به عنوان حجت الهی و استمرار خلافت او در زمین ضرورتی انکارناپذیر دارد و جزو حقایق حتمی و قطعی نظام آفرینش است، به ویژه آنکه در روایات یاد شده، جریان ضرورت حجت الهی فراتر از مسائل شرعی و مدیریت اجتماعی مطرح شده و به عنوان نیاز قطعی نظام تکوینی به شمار آمده است; زیرا انسان کامل واسطه فیض الهی در عالم است و عالم و آدم در پرتو او، فیض الهی دریافتمی کنند.
حضرت مهدی (عج) و عدالت جهانی
بی تردید موضوع تأمین «عدالت» عمومی ترین و شورانگیزترین مسئله در بحث مهدویت است و چون واژه «عدالت» در فرهنگ و اصطلاح نهج البلاغه، بلکه در تمام کلمات علوی بیت الغزل سخنان امیرمؤمنان(علیه السلام) است، از این رو، در بحث مهدویت نیز بر عنصر عدالت تکیه نموده و از پدید آمدن عدالت در ابعاد گوناگون در زمان ظهور حضرت مهدی(علیه السلام)خبر داده است;می فرماید: «و سیأتی غدٌ بما لا تعرفونَ یأخذ الوالی من غیرِها عمّالها علی مساوی اعمالها... فیُریکم کیفَ عدلَ السیّرة»;5 فردایی که شما را از آن هیچ شناختی نیست خواهد آمد، زمام داری که غیر از خاندان حکومتهای امروزی است، (مهدی) عمّال و کارگزاران حکومت ها را به اعمال بدشان کیفر خواهد داد... بدین روی، روشی عادلانه در حکومت حق به شمامی نمایاند.
و در جای دیگرمی فرماید: «الا و مَن ادرکَها منّا یسری فیها بسراج منیر، و یخذوفیها علی مثالِ الصالحین لیحلَّ فیها رِبقاً و یعتقَ رقاً و یصدعُ شُعباً و یشعب صدعاً»;6 بدانید آنکه از ما (مهدی) فتنههای آینده را دریابد، با چراغی روشنگر در آن گاممی نهد و بر همان سیره و روش صالحان (پیامبر و امامان(علیهم السلام)) رفتارمی کند تا گره ها را بگشاید، بردگان و ملتهای اسیر را آزاد سازد، جمعیتهای گم راه و ستمگر را پراکنده و حق جویان را جمع آوریمی کند.
ابن ابی الحدید، شارح نهج البلاغه، که از علمای بزرگ اهل سنّت است، در ذیل این کلام حضرتمی گوید: امیرمؤمنان علی(علیه السلام) یادآوری نموده است که مهدی آل محمّد(علیهم السلام) در تاریکی فتنه ها با چراغ روشن ظهورمی کند و مردم را از بردگی و اسارت رهایی داده و مظلومان ستم دیده را از دست ستمگران نجاتمی دهد.7
در سخنان حضرت سه نکته اساسی به خوبی مورد توجه قرار گرفته اند:
اول. حضرت مهدی(علیه السلام) وقتی در برابر فتنه ها و بی عدالتیهای اجتماعی قرارمی گیرد با چراغ پرفروغ حکمت و درایت الهی وارد عمل شده، در پرتو دستورات وحی آسمانی و قرآن کریم، به ایجاد عدالت و خاموش نمودن شعلههای بی عدالتیمی پردازد.
دوم. تمام ستم دیدگان عالم توسط حضرت مهدی(علیه السلام) از قید اسارتهای گوناگون و بی عدالتی رهایی یافته، زندگی همراه با سعادت و شادکامی برای آنان فراهممی گردد.
سوم. سیره عملی حضرت مهدی(علیه السلام) همان سیره صالحانی است که حضرت امیرمؤمنان در نهج البلاغه درباره آن ها فرموده: «اللّهمَّ انّک تَعلمُ انَّه لم یکن الّذی کانَ منّا منافسةً فی سلطان و لا التماس شیء مِن فضول الحطام و لیکن لنَرُدَّ المعالمَ من دینکَ و نُظهر الاصلاحَ فی بلادِکَ فیأمَن المظلومونَ مِن عبادِکَ و تُقام المعطَّلةُ مِن حدودِک.»8
در این کلام، بر خطوط کلی روش و عملکرد ائمّه اطهار(علیهم السلام)که حضرت مهدی آخرین پرچمدار آن هاست، توجه داده شده، حضرتمی فرماید: «خدایا تومی دانی آنچه از ناحیه ما (اهل بیت(علیهم السلام)) صورتمی گیرد برای به دست آوردن قدرت و حکومت و ثروت دنیا نیست، بلکهمی خواهیم نشانههای حق و دین تو را به جایگاه خودش بازگردانیم و در سرزمین تو اصلاح پدید آوریم تا بندگان ستم دیده ات از محرومیت نجات یافته، با امنیت زندگی کنند و قوانین فراموش شده ات بار دیگر اجرا گردند.
بدین سان، معلوم است که از نظر نهج البلاغه، تأمین عدالت در همه ابعاد زندگی بشر، یکی از اهداف بزرگ دولت کریمه حضرت مهدی(علیه السلام) است و جهانیان در سایه حکومت الهی عدل گستر جهانی قائم آل محمّد(علیهم السلام)، از هرگونه ستم و اسارت و بردگی نجات یافته، طعم شیرین عدالت را به خوبی خواهند چشید; چنان که در جای دیگر آمده است: روزی حضرت امیرمؤمنان(علیه السلام) در اندیشه بود، شخصی از ایشان سبب تفکرش را جویا شد، حضرت در پاسخ فرمود: «تفکّرتُ فی مولود یکونُ من ظهری، الحادی عشر من وُلدی، و هو المهدی یَملأُها عدلا کما مُلئت جوراً و ظلماً»;9 درباره فرزند یازدهم خود مهدیمی اندیشم که روزی ظهور خواهد کرد و زمین را از جور و ستم پاک نموده، لبریز عدالت خواهد کرد.
حضرت مهدی(علیه السلام) و آسایش اقتصادی بشر
یکی از رهاوردهای دولت کریمه مهدی موعود(علیه السلام)، که در نهج البلاغه مورد اشاره قرار گرفته، تأمین رفاه و آسایش اقتصادی بشر در زمان حکومت آن حضرت است که از طریق وفور نعمت و برکتهای زمینی و آسمانی تأمینمی شود.
امیرمؤمنان(علیه السلام) درباره نعمتهای زمین در عصر ظهور حضرت مهدی(علیه السلام)می فرماید: «تخرجُ له الارضُ افالیذَ کبدِها و تلقی الیه سلماً مقالیدَها»;10 در زمان ظهور حضرت مهدی، زمین میوههای دل خود (معادن طلا و نقره) را برای او بیرونمی ریزد و کلیدهایش را به اومی سپارد.
مسئله وفور نعمت و رفاه اقتصادی مردم در زمان حکومت حضرت مهدی(علیه السلام)، حقیقتی است که در روایات فراوان به آن اشاره شده است و از آن میان، پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)می فرماید: «... و تزیدُ المیاهُ فی دولته و تمدُّ الانهارُ و تُضعّفُ الارضُ اُکُلَها و سَتُخرجُ الکنوزُ»;11 در زمان برقراری دولت مهدی، آب ها فراوانمی گردند و نهرها کشیدهمی شوند، برکات زمین افزایشمی یابند و گنج ها استخراجمی گردند.
در همین زمینه، عارف بزرگ سعدالدین حموی نیز بر مسئله آسایش و رفاه اقتصادی مردم در زمان ظهور حضرت مهدی(علیه السلام) تأکید نموده و گفته است: «صاحب زمان که علم به کمال دارد، تمامت روی زمین را به عدل آراسته گرداند و تمامت گنجهای روی زمین بر وی ظاهر گردند، هرچند صفت وی کنم از هزار یکی نگفته ام.»12
یکی دیگر از بزرگان اهل معرفت نیز گفته است: «در ایّام حکومت حضرت مهدی(علیه السلام) مردم روزگار سرسبز و پر طراوتی دارند، رزق و روزی در آن ایّام فراوانمی شود و مردم در کمال امنیت به عبادت خدای رحمانمی پردازند.»13
حضرت مهدی(علیه السلام) و اصلاح فکری ـ فرهنگی بشر
گرچه برداشت عمومی از تأمین عدالت در زمان ظهور حضرت مهدی(علیه السلام) معمولا عدالت اجتماعی و اصلاح امور اقتصادی و توزیع عادلانه ثروتهای جهانی است، اما حقیقت آن است که با ظهور مصلح کل، حضرت مهدی(علیه السلام)، عدالت و اصلاح در تمام شئون هستی پدیدمی آید و پیشه و اندیشه بشری اصلاحمی گردد و عقل انسان ها در هر دو بعد علمی و عملی تعدیلمی شود; بدین بیان که اکنون به سبب فاصله گرفتن بشر از معارف وحی، تمام قوای ادراکی و تحریکی او در مرداب افراط و تفریط گرفتار آمده و هر روز که بر جامعه بشریمی گذرد، مکتبهای جدیدی در شرق و غرب جهان پدیدمی آیند و طرح ها و الگوهای فکری، فرهنگی و سیاسی گوناگونی را عرضهمی کنند و نسلهای بشر را یکی پس از دیگری از مسیر انسانی منحرف کرده، در معرض سقوط فکری، فرهنگی، اخلاقی و اعتقادی قرارمی دهند. اما با ظهور ذخیره هستی، مهدی موعود(علیه السلام)، همه مکتبهای غربی و شرقی و مذاهب گوناگون افراطی و تفریطی در هم پیچیدهمی شوند و بشر در سایه احکام و دستورات آسمانی، از گرداب هوا و هوس نجاتمی یابد و فکر و فرهنگ او اصلاحمی شود.
در این باره، امیرمؤمنان(علیه السلام) در نهج البلاغهمی فرماید: «یعطفُ الهوی علی الهدی اِذا عَطفُوا الهُدی علی الهَوی، و یعطف الرأی علی القرآنِ اِذا عطفوا القرآنَ علی الرأی... و یُحیی میّت الکتابِ و السّنّةِ»;14 (حضرت مهدی) خواسته ها را تابع هدایت وحیمی کند، هنگامی که مردم هدایت را تابع هوسهای خویش قرار داده اند، و در حالی که نظریههای گوناگون، خود را بر قرآن تحمیلمی کنند، او (مهدی) نظریه ها و اندیشه ها را تابع قرآنمی سازد و کتاب خدا و سنّت پیامبر را زندهمی گرداند.
ابن ابی الحدید در ذیل این کلام حضرتمی نویسد: «این سخن امیرمؤمنان اشاره است به امامی که در آخرالزمان خواهد آمد و در روایات فراوان، از آمدن او خبر داده شده و با ظهور او، هدایت قاهره پدید آمده و عمل به رأی و قیاس از میان رفته، برابر قرآن کریم رفتارمی شود.»15
همچنین در جای دیگری از نهج البلاغه از حضرت مهدی(علیه السلام) به عنوان «یعسوب الدّین» و کسی که مردم اطراف او را همانند ابر متراکم فرامی گیرند یاد شده و آمده است: «فاِذا کانَ ذلکَ ضرَبَ یَعسوبُ الدّین بِذنبِه فیجتَمعونَ اِلیه کما یجتمعُ فزعُ الخریف»;16 چون آن گونه شد، پیشوای دین قیام کند، پس مسلمانان پیرامون او همچون ابر پاییزی گرد آیند.
مهدویت یا وراثت حکومت مستضعفان
از مسائل دیگری که در نهج البلاغه درباره جریان مهدویت بدان اشاره شده، این است که ظهور مهدی موعود(علیه السلام) به عنوان وارث حکومت مستضعفان جزء اراده و خواست حتمی الهی است که به طور یقین، روزی تحقق خواهد یافت; زیرا به گفته بعضی از بزرگان اهل حکمت،17 بشر از زمانی که در زمین سکنا گزیده، پیوسته در آرزوی یک زندگی اجتماعی مقرون به سعادت بوده است و به امید رسیدن چنین روزی قدم برمی دارد و اگر این خواسته تحقق خارجی نمی داشت، هرگز چنین آرزو و امیدی در نهاد انسان ها نقش نمی بست; چنان که اگر غذایی نبود گرسنگی نبود، و اگر آبی نبود تشنگی تحقق نمی یافت.
از این رو، به حکم ضرورت، آینده جهان روزی را در بر خواهد داشت که در آن روز، جامعه بشری پر از عدل و داد شود و مردم با صلح و صفا همزیستی نمایند و افراد انسانی غرق فضیلت و کمال شوند، و این آرزو و خواست عمومی به دست مهدی موعود(علیه السلام) تحقق خواهد یافت. از این رو، امیرمؤمنان(علیه السلام)می فرماید: «لَتعطفنَّ الدنیا علینا بعد شماسها، عطفَ الفرَّوس علی ولدها و تلا عقیبَ ذلکَ:(وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ)»;18دنیا پس از سرکشی به ما رویمی کند; چونان شتر ماده بدخو که به بچه خود مهربان گردد. پس حضرت این آیه را تلاوت نمود که خداوندمی فرماید: اراده کردیم که بر مستضعفان زمین منّت گذارده، آنان را امامان و وارثان حکومت ها گردانیم.
ابن ابی الحدید ذیل این کلام حضرتمی نویسد: «به اتفاق شیعه و سنّی، این کلام حضرت علی(علیه السلام) اشاره به ظهور امامی است که در آخرالزمان پدیدمی آید و سراسر زمین را تحت حکومت خویش درمی آورد.»19
پرتوی از سیمای یاران حضرت مهدی(علیه السلام)
یکی از مسائل دیگری که در نهج البلاغه درباره حضرت مهدی(علیه السلام) آمده مسئله یاران و کارگزاران دولت کریمه آن حضرت است. امیرمؤمنان(علیه السلام) از کارگزاران دولت حضرت مهدی(علیه السلام) چنین یادمی کند: «ثُمَّ لیشخذنَّ فیها قومٌ شخَذَ القینَ النّصلَ، تجلّی بالتنزیل ابصارهم، و یرمی بالتفسیر فی مسامعهم و یغبقون کأسَ الحکمةِ بعدالصبوحِ»;20 سپس گروهی برای در هم کوبیدن فتنه ها آمادهمی گردند، و چون شمشیرها صیقلمی خورند، دیده هایشان با قرآن روشناییمی گیرند و در گوش هایشان تفسیر قرآن طنین افکنده و در صبحگاهان و شامگاهان جامهای حکمت سرمی کشند.
ابن ابی الحدید در ذیل این فراز نورانی کلام حضرت آورده است: وصف این گروه آن است که پرده از جان آنان برداشته شده، معارف الهی در دل هایشان ایجادمی شود و درک اسرار باطنی قرآن به آنان الهاممی گردد و جام حکمت را در هر صبح و شام سرمی کشند و بدین سان، معارف ربّانی و اسرار الهی همواره بر قلب آنان افاضهمی گردند و آنان کسانی اند که بین پارسایی و شجاعت و حکمت جمع نموده و سزاوارند که یاور ولی الهی باشند که قرار است بیایند.21
اما در تحلیل این کلام امیرمؤمنان(علیه السلام) به طور خلاصه باید گفت: حضرت به دو ویژگی مهم یاران مهدی موعود(علیه السلام) اشاره نموده است:
الف. ویژگیهای فرهنگی
چون حضرت مهدی(علیه السلام) برای اجرای عدالت و اصلاح بشر در تمام شئون وجودی آن قیاممی کند، لازم است کارگزاران دولت کریمه او بدین وصف، که نقش اساسی در پیشبرد اهداف الهی حضرت دارد، مجهّز باشند; زیرا اگر درک معرفت و حکمت نداشته باشند چگونهمی توانند مسئولیتی بر عهده بگیرند که علم و معرفت در آن اساس کار است; چرا که اصلاح و هدایت بر آگاهی و شناخت استوار است و چون در دوران ظهور حضرت مهدی(علیه السلام)اصلاح امور در تمام ابعاد فردی، خانوادگی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و مانند آن در سایه احیا و ظهور حقیقت اسلام و معارف زلال قرآن کریم تأمینمی شود، پس مجریان این برنامه بزرگ جهانی نیز باید از از بالاترین معرفت و آگاهی نسبت به رهاورد وحی و حقایق قرآنی برخوردار بوده، جام معرفت و زمزم توحید را عاشقانه سرکشیده، مهذّب و خودساخته باشند تا بتوانند به اصلاح دیگران اقدام کنند; چنان که حضرت امیرمؤمنان(علیه السلام) در روایت دیگری در تبیین سیمای توحیدی و معنوی یاران حضرت مهدی(علیه السلام)می فرماید: «ویحاً للطالقانِ، فاِنَّ للّه ـ عزّوجل ـ بها کنوزاً لیست من ذهب ولکن بها رجالٌ مؤمنونَ عَرفوا اللّهَ حقَّ معرفتِه و هم انصار المهدی فی آخرِالزمان»;22 خداوند در سرزمین طالقان گنجینه هایی دارد که از طلا و نقره نیستند، بلکه مردان مؤمن اند که خدا را خوبمی شناسند و آن ها یاران مهدی در آخرالزمان هستند.
در این حدیث نیز بر معنویت یاران مهدی موعود(علیه السلام) و معرفت و توحید آنان تأکید شده و بزرگ ترین صفت شاخص آنان را ایمان و معرفت حق دانسته است. پس معلوممی شود کسانی کهمی خواهند جزو یاران او محسوب شوند (چه توفیق درک حضور پیدا کنند و چه در عصر غیبت آن حضرت در جهت اهداف او حرکت نمایند) اولین قدم و اساسی ترین کارشان باید تحصیل معرفت و حکمت و تهذیب و خودسازی باشد، وگرنه بسیارند کسانی که ادعای پی روی و شاگردی حضرت مهدی(علیه السلام) دارند، اما لکه ننگی هستند بر دامان او! چه بسا گفتار و کردارشان باعث دل سردی مردم از معنویت و اهداف آن حضرت شود.
ب. ویژگی نظامی
نکته دیگر، که در کلام امیرمؤمنان(علیه السلام) در نهج البلاغه در وصف یاران حضرت مهدی(علیه السلام) مورد اشاره قرار گرفته، آن است که یاران آن حضرت برای در هم کوبیدن فتنه ها و اصلاح در تمام ابعاد زندگی بشر همچون شمشیر صیقل زده با صلابت، قدرت و پر حرارت و کوبنده وارد صحنه کارزارمی شوند; چون سنّت الهی بر آن است که کارها از راه عادی و مجرای معمولی و طبیعی انجام گیرند، گرچه معجزه و کرامت و دعا لازم و مؤثرند و در جای خود اعمالمی شوند، اما قرار نیست همه کارها از طریق غیرطبیعی انجام شوند. بدین روی در روایات، بر قدرت شمشیر حضرت مهدی(علیه السلام) اصرار شده و در رهاورد بزرگان اهل معرفت نیز از شمشیر حضرت مهدی(علیه السلام) زیاد سخن به میان آمده است.23 این مسئله حکایت از آن دارد که اجرای عدالت و اصلاح جامعه بشری در زمان ظهور حضرت مهدی(علیه السلام)، نیازمند قدرت و توان برتر و بالاتری است و حضرت با یاران پر صلابت و پر تلاش وارد صحنه اصلاح و هدایت بشرمی شود.
بدین روی، در روایتی از حضرت امیرمؤمنان(علیه السلام) رسیده که یاران حضرت مهدی(علیه السلام) همه جوان و پرطراوت هستند: «اصحابُ المهدی شبابٌ ولا کهلَ فیهم»;24 یاران مهدی همه جوان هستند و پیرمردی در میان آنان نیست.
در روایتی دیگر آمده است: «یک رزمنده از یاران حضرت مهدی(علیه السلام) برابر چهل نفر قدرت دارد و قلب هر کدام از آن ها از کوه آهن سخت تر است و هرگاه در برابر کوه آهن قرار گیرند آن را متلاشیمی کنند.»25
از این گونه روایات، که تعدادشان نیز فراوان است، به خوبی معلوممی شود که یاران حضرت مهدی(علیه السلام) به سلاح علمی و عملی فوق العاده مجهّزند و با حکمت و معرفت و علم و درایت کامل، به اصلاح امور و تعدیل شئون زندگی بشرمی پردازند. بدین روی، در یک جملهمی توان گفت: یاران حضرت مهدی(علیه السلام) کسانی اند که خود صالح هستند و به اصلاح دیگران قیاممی کنند و از این راه، جامعه صالح جهانی پدید آمده و وعده الهی،26 که حکومت و وراثت زمین را از آن صالحان دانسته است، به تحقق خواهد پیوست.
پینوشتها
1ـ نهج البلاغه، حکمت 147.
2و3ـ محمدبن یعقوب کلینی، اصول کافی، بنیاد رسالت، 1364، ج21، ص251، کتاب«الحجة» باب «انّ الارضَ لاتخلوا من حجة».
4ـ شهاب الدین سهروردی، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، حکمة الاشراق، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1373، ج 2، ص 12.
5ـ نهج البلاغه، خطبه 138.
6ـ نهج البلاغه، خطبه 150، بند 3.
7ـ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، بیروت، داراحیاءالتراث العربی، ج 2، ص 416.
8ـ نهج البلاغه، خطبه 131.
9ـ محمدبن علی بابویه قمی، کمال الدین و تمام النعمه، دارالحدیث، 1380، ج 1، ص 286، باب 26،ص 286.
10ـ نهج البلاغه، خطبه 138.
11ـ لطف الله صافی گلپایگانی، منتخب الاثر، قم، مؤسسه حضرت معصومه(علیها السلام)، 1421 ق، فصل 4، باب 3، ص 589.
12ـ عزیزالدین نسفی، انسان کامل، چ چهارم، تهران، کتابخانه طهوری، 1367، فصل 6، ص 320، رساله نبوت و ولایت.
13ـ عبدالکریم جبلی، الانسان الکامل فی معرفة الاواخر و الاوائل، مصر، مکتبة مصطفی البابی الحلبی، 1390ق، ج 2، باب 61، ص 84.
14ـ نهج البلاغه، خطبه 138.
15ـ ابن ابی الحدید، پیشین، ج 2 ،ص 386.
16ـ نهج البلاغه، حکمت 1.
17ـ سید محمدحسین طباطبائی، شیعه در اسلام، چ هشتم، قم، انتشارات اسلامی، 1373، ص 221.
18ـ نهج البلاغه، حکمت 209.
19ـ ابن ابی الحدید، پیشین، ج 4، ص 336.
20ـ نهج البلاغه، خطبه 150.
21ـ ابن ابی الحدید، پیشین، ج 9 و 10، ص 129.
22ـ محمدبن یوسف شافعی، البیان فی اخبار صاحب الزمان، باب 5، ص 15 (این کتاب ضمن جلد 2 الزام الناصب، تألیف شیخ علی یزدی حائری چاپ شده است.)
23ـ محمدبن علی محی الدین بن عربی، فتوحات مکیّه، بیروت، دارصادر، ج 3، باب 366، ص 336.
24ـ لطف الله صافی گلپایگانی، پیشین، فصل 8، باب 1، ص 612.
25ـ همان، باب 2، ص 613.
26ـ انبیاء: 105.
منبع: مرکز مجازی مهدویت (بسوی ظهور)
منبع: تبیان
مبانی اعتقادی مهدویت
مسعود پور سیدآقایی
بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود
دیدگاه ها
مسأله ی مهدویّت به خاطر ابعاد متعدد آن از منظرهای مختلف و زوایای گوناگون قابل بررسی است. می توان آن را از جنبه های اعتقادی، [1] تاریخی، [2] فلسفه ی تاریخ، [3] روان شناختی، تربیتی، اجتماعی و... مورد کنکاش و بررسی قرار داد. نوع رویکرد به مسأله و تعیین حوزه ی بحث و زاویه ی دید برای اتخاذ روش مناسب با آن حوزه و به دست آوردن نتایج صحیح و پرهیز از اشتباه ضرورتی تام دارد.
آن چه در این جا ارایه می شود، نگاه به مهدویت از منظر اعتقادی است. این نگاه، حوزه ای وسیع و پردامنه را در برمی گیرد و نسبت به دیگر رویکردها به خاطر مبنا و ریشه ای بودن آن از نقشی مهم تر و اهمیتی دو چندان برخوردار است.
مبانی اعتقادی
همان طور که اشاره شد حوزه ی مباحث اعتقادی مهدویت، حوزه ای وسیع و گسترده است. آن چه ما از آن گفت وگو می کنیم نه تمامی این مباحث که مبانی و ریشه های اساسی بحث مهدویت است.
مهدویت و اعتقاد به امام زنده ی غایب برخاسته از ریشه ها و پایه های مستحکمی است که ما از آن، به مبانی اعتقادی یاد می کنیم. بدون این پایه ها و ریشه های عمیق برخاسته از براهین عقلی و نقلی، هیچ رویشی شکل نمی گیرد و دوامی نمی آورد. برخی از مباحث قابل طرح در مبانی مهدویت عبارتند از:
1 - امامت (اهمیت، ضرورت، ویژگی ها، راه انتخاب و...)
2 - مهدویت از منظر آیات و روایات (شیعه و سنی)
3 - نظری اساسی به مجموعه ی احادیث مهدویت
4 - دلایل تولد امام مهدی(عج)
5 - فلسفه ی غیبت
6 - نقش امام در عصر غیبت (فواید امام غایب)
7 - وضعیت شیعه در عصر غیبت (ولایت فقیه)
8 - قیام و انقلاب، پیش از قیام حضرت
9 - وظایف شیعه در عصر غیبت
10 - طول عمر حضرت
11 - انتظار
12 - دیدار با حضرت
13 - جایگاه حضرت (بررسی افسانه ی جزیره ی خضرا)
14 - ویژگی های یاران حضرت
15 - علایم و شرایط ظهور
16 - حکومت جهانی (امکان، شکل و...)
17 - سیره ی حضرت (در عصر غیبت و ظهور)
18 - دین در عصر ظهور و....
از این مجموعه بدون تردید مهم ترین و ریشه ای ترین مسأله همان مباحث امامت و ضرورت آن است. مناسب است قبل از پرداختن به ضرورت امامت اشاره ای به اهمیت و جایگاه و بستر این بحث داشته باشیم. مقصود از جایگاه، روشن کردن این نکته است که بحث امامت، به چه زمینه هایی احتیاج دارد و در چه فضایی مطرح می شود و اساساً در بستر و سیر مباحث اعتقادی در چه جایگاه و رتبه ای قرار می گیرد.
اهمیت امامت
شیعه با اعتقاد به امامت گره خورده است و با این طرح، راه خویش را در تاریخ آغاز کرده و در این راه رنج ها برده است، تا آن جا که به اعتراف برخی محققان [4] آن قدر که در این راه شمشیر کشیده شد و جان فشانی شد، در هیچ برهه ای از زمان و در مورد هیچ یک از دیگر آموزه های دین، شمشیر زده نشده و جان فشانی نشده است.
این جان فشانی و اهتمام، از آن جا برخاسته که به گفته ی قرآن، امام مکّمل دین و متمّم همه ی نعمت هایی است که خداوند در هستی قرار داده است. [5] رسول صلی الله علیه وآله آن قدر که به این امر سفارش می کرد به هیچ یک از امور دیگر سفارش نمی کرد [6] و آن قدر که برای این مهم از اولین روزهای دعوت علنی تا آخرین لحظات عمرش در بستر بیماری، گام برمی داشت و اقدام می کرد، برای هیچ کار دیگری اقدام نمی کرد و زمینه سازی نمی نمود. [6] .
امروز و در این نسل، ما امامت را پذیرفته ایم، ولی هنوز برای بسیاری از ما، طرح امامت و در نتیجه، بحث امام زمان (عج) گنگ و مبهم می باشد و به صورت میراثی از آن پاسداری می شود. میراثی که هنوز عمق و ضرورتش را نچشیده ایم.
طرح هایی که امامت را برای چند نسل بر اساس نص و سنت می گیرند و سپس شورایی حسابش می کنند. و طرح هایی که امامت را در حد رهبری تفسیر می کنند و شرایطش را حذف می کنند، خواه از نسل علی علیه السلام یا دیگری و طرح هایی که امامت را موروثی و سلطنتی و نور چشم بازی خیال می کنند. و طرح هایی که امامت را غیرقابل تحلیل می شناسند و بر اساس تعبد با تمام ابهامش باورش می کنند. تمام این طرح ها، امامت را نفهمیده اند و جایگاه و بنیادهایش را نشناخته اند و در تاریکی تیر انداخته اند.
شاید این همه تفسیر و تأویل از آن جا مایه می گیرد که ما حکومت ها را در همین اشکال موجود دنبال می کنیم و در میان همین سیستم ها نقد می زنیم و از آن جا که هیچ کدام از این ها با امامت نمی خواند یا از کنار آن می گذریم یا آن را تخفیف می دهیم تا مورد قبول روشنفکران قرار گیرد.
شاید این گمان ها از این جا برخاسته اند که ما امامت را مبهم طرح کرده ایم و آثار و مرزها و اثراتش را نشان نداده ایم و این طرح حکومتی را جدی نگرفته ایم.
اگر ما جایگاه امامت را بشناسیم و ضرورتش را لمس کنیم، بر اساس همان ضرورت، وجود امام زمان (عج) را احساس می کنیم و از زیر بار اشکال های بنی اسراییلی، آزاد می شویم و بر اساس همان ضرورت و احساس به عشقی از امام می رسیم. آن هم نه عشقی ساده و سطحی، که عشق شکل گرفته و جهت یافته و تبدیل شده به حرکت و به سازندگی مهره هایی که این حکومت سنگین و بلند به آن احتیاج دارد.
بستر بحث
با پذیرش اعتقاد به خدا و ضرورت وحی و رسالت، به امامت می رسیم. با پذیرش و اثبات این نکته که خدایی هست و ما محتاج اوییم که: یا ایها الناس انتم الناس الفقراء الی اللّه [8] از حکم و خواسته ی او می پرسیم و به ضرورت وحی و دین و اضطرار به رسول و حجت می رسیم. این همان جریانی است که در اذان و دعا نیز نشان دارد.
در اذان پس از تکبیر به توحید می رسیم و ادامه ی توحید رسالت است و ادامه ی رسالت، امامت. چه بگویی و چه بگذری که دست آورد رسول احتیاج به وصی و محافظی دارد. در دعا نیز می خوانیم: اللهم عرفنی نفسک فانک ان لم تعرفنی نفسک لم اعرف رسولک الله عرفنی رسولک... اللهم عرفتنی حجتک.... [9] .
ارتباط ضرورت حجت با ضرورت وحی و اضطرار و افتقار الی الله، ارتباطی اساسی و تنگاتنگ است. بحث ضرورت و اضطرار الی الحجة به دنبال اضطرار به خدا و غیب و معاد و وحی مطرح می شود و می بینیم که مرحوم کلینی در کافی، بحث را با همین عنوان دقیق و حساب شده ی اضطرار الی الحجة آغاز کرده است.
این خلاصه احتیاج به توضیح دارد: با درک ضرورت و اضطرار به دین - و نه انتظار از دین - که برخاسته از این نکته است که امکانات حسی، تجربی، عقلی و قلبی و غریزی آدمی، پاسخ گوی روابط عظیم انسان با خودش و با اشیاء و افراد آن هم با توجه به قدر و استمرار و ارتباطهای محتمل انسان با عوالم دیگر نیست و به ناتوانی و نارسایی این نیروها و امکانات برای این انسانِ بیشتر از هفتاد سال رسیدیم. ناچار ضرورت وحی و دین مطرح می شود و در فرض ضرورت، دیگر تحلیل های فرویدی و یونگی و اریک فرومی یا تحلیل های طبقاتی و تاریخی جایگاهی نخواهد داشت. چون این ها آن جایی مطرح می شوند که دین، ریشه در ضرورت نداشته باشد و آن جاست که باید جواب داد چرا امری غیر ضروری این گونه در زندگی انسان از گذشته تا حال تأثیرگذار یا مطرح بوده است.
با این احتمال و اضطرار به وحی و مذهب، دیگر مذهب امر معقول یا یک راه از میان تمامی راه ها نیست که مذهب تنها راه است؛ و حداقل این چنین مذهبی، تمامی روابط انسان با خود، با اشیاء و با افراد دیگر است و برای این انسانی که تجربه و علم نمی تواند پاسخ گوی روابط این آب و نان و خوابیدن با دنیاهای محتمل با روابط احتمالی پیچیده باشد، حداقل مذهب در حوزه ی حیرت ها و یا احکام و شرایع نیست، بلکه تمامی زندگی عادی است. اگر ما از اثبات خدا و معاد و وحی به احتیاج به خدا و معاد و وحی روی بیاوریم و با این افتقار و اضطرار آغاز کنیم، دیگر به انتظار از دین نمی پردازیم؛ چون انتظار یک حالت است و اضطرار یک واقعیت. چه بسا تو هیچ انتظاری هم از دین نداشته باشی، اما این رسول است که با تو کار دارد و شروع کننده است. دین با رسول آغاز می شود و رسول با دگرگون کردن تلقی انسان از خویش، اضطرار به مذهب و احتیاج به دین را در جان انسان می نشاند. حتی اگر اعراض کند و یا انگشت در گوش خود بگذارد. آن جا که دین با رسول آغاز می شود، دیگر از انسان نمی پرسند که از دین چه انتظاری داری که می گویند: تو محتاجی، تو مفتقری، تو مضطری. انتم الفقراء الی الله و الله هو الغنی الحمید. [10] .
آزاداندیش ترین دین شناسان چون از این نقطه که ضرورت یا عدم ضرورت دین است، آغاز نکرده اند، گرفتار شده اند و در واقع با این پیش فرض که دین ضروری نیست و یک راه در کنار دیگر راه هاست، به تحلیل آن پرداخته اند و در حد یک امر قدسی به آن روی آورده اند و همین پیش فرض برای گرفتاری آن ها کافی است. چون فرض دیگری هم هست و آن ضرورت و اضطرار به دین است و آن هم با این احتمال که آدمی بیشتر از هفتاد سال استعداد دارد و بیش از یک زندگی راحت و دام روری بزرگ به او امکانات داده اند.
در هر حال با این بینش از قدر و استمرار و ارتباط انسان، به اضطرار و ضرورت وحی و معاد و رسول می رسیم و با رسول پیوند می خوریم و به همان دلیل که به وحی و رسول محتاجیم، به امام و حجت هم محتاجیم که امامت ادامه ی رسالت است؛ چون به شهادت قرآن دو چیز مانع از کفر آدمی است. یکی قرآن، و دیگری، وجود رسول. کیف تکفرون و انتم تتلی علیکم آیات اللَّه و فیکم رسوله. [11] .
به شهادت این آیه، معلوم می شود که دو چیز موجب حفظ مردم و مانع از کفر است. اول، تلاوت قرآن و دوم، وجود پیامبر. پس باید پس از پیامبر، خلیفه ای باشد که مانند پیامبر، حافظ امت باشد و کتاب خدا به تنهایی کافی نیست. افزون بر این که کتاب خدا، شامل همه ی قوانین نیست، بلکه به سنت پیامبر نیز احتیاج داریم و پس از پیامبر باید به باب علم او یعنی علی علیه السلام و عترت پیامبر مراجعه کرد. آنانی که فریاد حسبنا کتاب اللَّه سر دادند، می دانستند که این کلام مخالف خود کتاب است که قرآن می گوید: اطیعوا اللَّه و اطیعوا الرسول. و می گوید: ما ینطق عن الهوی.
ضرورت امامت
امام شؤونی دارد [12] که از جمله ی آن ها پیشوایی و رهبری جامعه است. امامت که همان پیشوایی و جلوداری است، طرح سیاسی شیعه برای اداره ی جامعه است. در نگاه شیعه، آدمی هم چنان که مضطر به وحی است، مضطر به امام معصوم نیز هست.
این اضطرار و ضرورت از طرق مختلفی قابل استدلال است. [13] آن چه در این جا آورده می شود، نگاه به مسأله از منظر دیگری است. در این نگاه، ضرورت امامت و اضطرار به حجت از دو طریق دیگر بررسی شده است. یک، اهداف حکومت و دیگری، قلمروی حکومت.
اهداف حکومت
امروزه اهداف حکومت ها در آزادی و امنیت و رفاه و بهداشت و آموزش خلاصه می شود. [14] اگر اهداف حکومت ها فقط همین ها باشد، احتیاجی به طرح امامت و رهبری شیعه نیست که همان شورا و انتخاب، راه گشا است. اما اگر اهداف حکومت را رشد انسان ها در تمامی ابعاد و استعدادها بدانیم یعنی همان که قرآن گوشزد می کند. [15] و این که به آدمی بیاموزند که چگونه با حواس، احساس، فکر، عقل، قلب، وهم و خیال خود برخورد کند و به او هدایت و فرقان و میزان را ارزانی کنند و او را برای تمامی رابطه های محتمل و یا مظنون و یا متیقن آماده سازند آن وقت چاره ای جز پیوند با امامت شیعه و امام معصوم نیست. این رهبری و سرپرست، هدفی بالاتر از امنیت و پاسداری و بالاتر از رفاه و پرستاری دارد. این رهبری با هدف آموزگاری و شکوفا کردن استعدادهای انسان و با هدف تشکیل جامعه ی انسانی براساس قسط [16] همراه است.
حکومت هایی که جامعه ی انسانی را تا سرحد یک دام پروری بزرگ پایین می آورند، نه تنها به این همه وحی و کتاب و پیامبر و امام نیازی ندارند که حتی به عقل هم - قوه ی سنجش و انتخاب - هم نیازی نیست که عقل هم زیادی است و تنها غرایز و فکر - قوه ی نتیجه گیری - و تجربه برای او کافی است. این چنین حکومت هایی نه تنها اسلامی که انسانی هم نیست؛ چون این اهداف با اندازه های عظیم انسان ناسازگار است.
اگر اهداف حکومت را هدایت انسان در تمامی ابعاد وهم، حس، فکر، عقل، قلب و روح او بدانیم، آن وقت باید به کسی روی بیاوریم که به این همه آگاه است و از تمامی کشش ها و جاذبه ها آزاد است و ترکیب آگاهی و آزادی همان عصمتی است که در فرهنگ سیاسی شیعه مطرح است و عصمت، ملاک انتخاب حاکمی است که مردم به آن راه ندارند؛ چون نه از دل ها آگاهند و نه بر فردا مسلط هستند.
امام از ما به ما و مصالح ما آگاه تر و نسبت به ما از ما مهربان تر است. چون آگاهی او شهودی و وجودی است و محبت او غریزی و محدود نیست که ربوبی و محیط است.
با تغییر اهداف حکومت، معیار انتخاب و روش انتخاب تفاوت می کند. این چنین اهداف بلندی، معیار و روش دیگری را می طلبد؛ همان معیار و روشی که در تفکر غنی و بینش عمیق شیعه مطرح است. همین است که دین مرضی - خداپسند - دین همراه مقام ولایت است. و رضیت لک الاسلام دینا. [17] .
حکومتی که می خواهد پاسدار امنیت و رفاه باشد، می تواند با شورا و انتخاب مردم مشخص شود، اما حکومتی که هدف هدایت، رحمت، بینات، میزان و فرقان را دارد و تمامی نسل ها را در نظر می گیرد و تمامی عوالم و بیشتر از هفتاد سال دنیا را ملاحظه می کند، پایه ها و ریشه های دیگری را می طلبد. پایه هایی که ریشه در درک ضرورت و اضطرار آدمی به حجت و امام دارد و با تسلیم و اطاعت به همراهی و معیت او می رسد و از تقدم و تأخر نجات می یابد، که: المتقدم علیکم مارق و المتأخر عنکم زاهق، فمعکم معکم لا مع غیرکم.
قلمرو حکومت
قلمرو حکومت تا کجاست؟ تنها در محدوده ی خانه و جامعه و هفتاد سال دنیا یا در وسعت هستی و تا بی نهایت عمر انسان؟ اگر تنها در محدوده ی همیشه ی دنیا و 60 سال باشد، نه تنها هیچ نیازی به امام نیست که به وحی و کتاب و پیامبر هم نیازی نیست؛ چون برای روشن کردن یک چراغ فتیله ای، احتیاجی به نیروی اتمی نیست. این محدوده نیاز به این همه استعدادهای فردی و اجتماعی و عالی ندارد. بلکه غرایز کافی است و به بیش از آن نیازی نیست. اما برای انسان مستمر و مرتبط با تمامی عوالم متیقن و محتمل و مظنون که از استعدادهای او برداشته می شود، چاره ای جز پیوند با آگاهی که به تمامی این مجموعه آگاه باشد، نیست. آدمی بیش از هفتاد سال است و حکومت که قلمروی آن وسیع تر از خانه و جامعه و دنیاست، حاکمی می خواهد که بر این مجموعه آگاه باشد و بر این مجموعه مسلط باشد. اگر قدر و استمرار و ارتباط انسان ملاحظه نشود، می توان به همین حکومت ها با این شکل و شمایل های استبدادی و قراردادی و حکومت فلاسفه و دانشمندان و نخبگان دل خوش کرد و با روش های گوناگون به کنترل حاکم پرداخت و او را به کار مردم کشاند. اما اگر انسان در رابطه ای دیگر مطرح شود و در وسعتی دیگر بررسی شود، ناچار موضوع و شکل مسأله به طور کلی دگرگون خواهد شد.
و داستان هم به واقع چنین است که انسان در هستی و کل نظام جهانی مطرح است. مسأله این است که انسان هم استمرار دارد و هم در این استمرار اتصال و پیوند دارد، پیوندی با جامعه و پیوندی با کل نظام و با کل هستی. این تنگ چشمی است که انسان فقط در محدوده ی جامعه و هفتاد سال دنیا مطرح شود، همین طرح غلط و محدود است که دیدگاه او را در مسأله ی حکومت و رهبری محدود و تاریک می سازد. اگر این دید محدود و طرح غلط را کنار بگذاریم و انسان را در کل هستی مطرح کنیم، ناچار این انسان با این پیوند و ارتباط به حکومتی نیاز دارد هماهنگ با نظام هستی و به حاکمی نیاز دارد آگاه به این نظام و به قانونی نیاز دارد منبعث از این نظام و واقعیت. این چنین حکومت و قانون و حاکمی، مردمی، انسانی، واقعی و حقیقی خواهد بود. در این دیدگاه و با این بینش وسیع و مترقی است که طرح امامت شیعه جان می گیرد و مفهوم می شود. در این بینش، حکومت، امامت است و حاکم، امام و قانون، قانونی هماهنگ با کل این نظام. در این دید حاکم باید به تمام روابط انسان با هستی آگاه باشد و از تمام نظام باخبر باشد و گذشته از این آگاهی، باید از جذبه ها و کشش ها آزاد باشد که خلق را به راهی دیگر نکشد و شتر حکومت را بر در خانه ی خویش نخواباند.
جمع این آگاهی و آزادی می شود همان عصمت که ملاک انتخاب حاکم است و در هنگامی که معصوم را نپذیرفتند، کار ولی فقیه - آن هم فقیهی که نشانه ها و علایمش را خود معصوم بیان کرده است - این است که این زمینه ها را فراهم کند و به معصوم دعوت نماید و پرچم او را برافرازد و با تربیت مهره های کارآمد و دگرگون کردن تلقی توده ها و تشکیل حکومت دینی، زمینه ساز ظهور آن حضرت و حکومت جهانی و فراگیر او باشد.
در هر حال، این چنین طرحی می شود طرح حکومتی تشیع و این چنین طرحی با چنین بینش وسیع و مترقی، سزاوار این همه خون در تاریخ و این همه شور و حماسه در جامعه ی انسانی است. ما امامت شیعه و طرح حکومتی تشیع را فقط این گونه می توانیم بفهمیم و در این جایگاه می توانیم لمس کنیم. یک مسأله ی مهم این که این حاکم را تحمیل نمی کنند، فقط در دسترس می گذارند. این تویی که باید آن را کشف کنی و برداری. تویی که برای استخراج نفت چراغت و سوخت کارخانه ها و ماشین هایت این قدر کوشایی و کشف می کنی و بهره برمی داری، باید به خاطر نیاز عظیم تری که نیاز تو را در هستی تأمین می کنند و تو را و جامعه ات را از سطح دام پروری بالا می آورد، بکوشی و برای این کوشش مهره هایش را بسازی و افرادش را آماده کنی.
خدا برای انسانی که در هستی طرح شده و با کل نظام رابطه دارد، حاکمی انتخاب کرده و در دسترس گذاشته است و او را با ملاک عصمت یعنی آگاهی و آزادی همراه ساخته است تا در هر دوره، آن ها که می خواهند به پا خیزند و مهره هایش را فراهم سازند.
امامت، طرح آن هایی است که در این زندان نمانده اند و انسان را در جایگاه خودش طرح کرده اند و امام جلودار کسانی است که جلوتر از زمان را می خواهند. چون امام براساس واقعیت هایی، حکومت و رهبری می کند که هنوز علوم انسانی آن را کشف نکرده اند و جلوتر از علم و جلوتر از زمان و آگاهی انسان است؛ چون چنین امامی ضرورت دارد. پس وجود دارد و چنین امامی را تو باید کشف کنی و چنان امامتی را تو باید زمینه ساز باشی.
با این بینش، تولد چنین امامی یک ضرورت است، حتی اگر تمامی تاریخ بر آن بشورند و تمامی قدرت ها و حکومت ها آن را نخواهند حکومت هایی که در چارچوبه ی منافع خویش و یا در محدوده ی هفتاد سال دنیا حکمران هستند و انسان ها را به بیگاری کشیده اند و آن ها را تا سرحد یک جامعه ی دام پروری به ابتذال کشانده اند و در مداری بسته به چرخ انداخته اند.
این امام ضرورت دارد. پس وجود دارد. پس متولد می شود، در حالی که تمام قدرت ها و چشم های خلیفه ی عباسی برای نابود کردنش بیدار نشسته اند؛ که موسی در دامن فرعون بزرگ می شود و در حقیقت، فرعون های حاکم تاریخ، خود زادگاه موساهای تاریخ هستند. موساهایی که حکومت محدود آن ها را درهم می شکنند و انسان را در جایگاه خودش در هستی رهبری می کنند تا تمامی رابطه های انسان، حساب شده و هماهنگ باشد. ما تولد چنین امامی را پیش از آن که از دهان تاریخ و شهادت تاریخ بشنویم، از شهادت همین ضرورت شنیده ایم و باور کرده ایم که انسان در این هستی، پیوند و رابطه دارد و به این رابطه ها آگاهی ندارد. پس رسالتی می خواهد و امامتی؛ رسالتی که قانون این رابطه ها را بیاورد و امامتی که در هر نسل جلودار آن ها و امام زمان شان باشد.
کسانی که این گونه اضطرار به ولی را احساس کرده اند، می توانند از جان و مال خود در راه این حق عظیم و پیمان الهی بگذرند و هستی خود را فدای امام کنند و هم چون یاران حسین علیه السلام جلوی او سرخ و گلی ظاهر شوند؛ [18] که بدون ولیّ، زندگی محدود و کور است و با او مرگ، استمرار و حیات جاوید است. [19] این بینش، آثار زیادی دارد و نه تنها بر انتظار ما از حجت و انتظار ما برای حجت مؤثر است که بر تربیت و اخلاق و سیاست و حقوق و اقتصاد نیز تأثیرگذار است و تربیت و اخلاق دیگری را می طلبد که در جای دیگری باید از آن گفت وگو کرد.
________________________________________
[1] مثل بیشتر کتاب هایی که در مورد حضرت نوشته شده است، از «غیبت» نعمانی و «کمال الدین» صدوق و «غیبت» شیخ طوسی گرفته تا بیشتر کتاب های امروزی هم چون «دادگستر جهان»، «امامت و مهدویت»، «سیمای امام مهدی» و....
[2] تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، دکتر جاسم حسین و تاریخ عصر غیبت، پور سید آقایی، عاشوری، جباری و حکیم.
[3] قیام و انقلاب مهدی(عج)، شهید مرتضی مطهری.
[4] و اعظم خلاف بین الامة خلاف الامامة اذ ما سلّ سیف علی قاعدة دینیة مثل ما سلّ علی الامامة فی کلّ زمان، ملل و نحل، ج 1، ص 24.
[5] اشاره به آیه ی 3 سوره ی مائده.
[6] و لم یناد بشی ءٍ ما نودی بالولایة وسائل الشیعة، ج 1، ص 10، ح 10.
[7] ر.ک: چشمه در بستر (تحلیلی از زمان شناسی حضرت زهرا علیها السلام) مسعود پورسید آقایی، ص 48.
[8] فاطر، 15.
[9] کافی، کتاب حجت، باب غیبت، روایت 29، الغیبة، نعمانی؛ کمال الدین، صدوق (این دعا در این سه کتاب مجموعاً به شش طریق روایت شده است).
[10] فاطر،15.
[11] آل عمران، 101.
[12] آن ها وسیله ی هدایت، بیان، امن، کرامت، نور، فلاح، ذکر، رحمت و بشارت هستند. آن ها شهداء، هداة، ولاة امر، خزانه ی علم، خلف و امین خدا هستند. آن ها امامان، انیس، شفیق، حصن و حافظ هستند. آن ها شاهد، مبشر، نذیر، فرمان فرما، معلم و حامل وحی هستند (اصول کافی، صص 190 - 201).
[13] برخی برای اثبات امامت از دلایل دیگری استفاده کرده اند. ر.ک: کتاب های فلسفی و کلامی و متن سخنرانی آیت اللَّه سبحانی در همین مجله.
[14] ر.ک: بنیادهای علم سیاست، عبدالرحمن عالم، صص 239 و 367.
[15] و هیئی لنا من امرنا رشدا (کهف، 10)؛ اراد بهم ربهم رشدا (جن، 10).
[16] قسط غیر از عدل و بالاتر از آن است. عدل در برابر ظلم و قسط در برابر جور است. عدل به معنای مساوات و در شرایط یکسان، مساوی برخورد کردن است و قسط به معنای بهره و نصیب است یعنی بهره و نصیب هر کس (پدر، مادر، همسر، دوست و...) را دادن. و این بالاتر از عدل است. چه بسا کاری عادلانه باشد ولی قسط نباشد.
[17] مائده، 3.
[18] الذین بذلوا مهجهم دون الحسین علیه السلام. زیارت عاشورا.
[19] من مات علی حبّ آل محمد مات شهیداً. بحارالانوار، ج 65، ص 137.
منبع: تبیان
مبانی کلامی مهدویت
آیت الله جعفر سبحانی
الحمدلله رب العالمین و الصلوة و السلام علی خیر خلقه و آله الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین و ارسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله و لوکره المشرکون .
از تاسیس چنین گروه و مؤسسهای برای شناخت امام زمان (عج) بسیار خوشحال و مسرورم . خداوند به آن کسی که این اندیشه را مطرح و این جمع را دعوت و مقدمات کار را فراهم کرده، در دو جهان توفیق دهد . شما میدانید که امروز هجوم بر مسالهی امام زمان (عج) بیش از هر زمانی است; چون انقلاب به نام ولایت فقیه انجام شده و ولایت فقیه هم شعبهای از ولایت امام زمان (عج) است . پس دشمنان به فکر افتادند به جای این که با ولایت فقیه مبارزه کنند و این شاخه را بزنند، ریشه را بزنند . به هر حال، اگرچه این هجومها ضرر دارد، ولی دارای فوایدی نیز خواهد بود; زیرا سبب میشود ما در اصول عقاید خودمان بیشتر کار کنیم . یعنی همین طور که در فقه بیشتر کار کردهایم و تا حدی فقه را شسته و رفته مطرح میکنیم، میتوانیم عقاید را هم به صورت شسته و رفته مطرح کنیم . در میان پرانتز بد نیست این تاریخچهها را از ما بشنوید . ما میمیریم و اینها شنیده نمیشود . شیخ مهدی حکمی یکی از علمای پایین شهر قم بود . او پسری داشت که طلبه بود که هم بحث آقای بدلا بود . بالاخره از بیوت علم هم کسانی مصداق این آیه میشوند که:
یخرج المیت من الحی .
او در سال 1322 شمسی کتابی به نام اسرار هزار ساله نوشت . این کتاب در آن زمان خیلی صدا کرد و علمای تهران و شهرستان خواهان جواب دادن به آن شدند . چند نفر جواب نوشتند . در میان آنها، جواب امام مرغوب بود و آن را انتخاب کردند . بعد آن طرف، به امام پیغام داده بود . خود حضرت امام خمینیقدس سره به من فرمود، که وی به من پیغام داد که من به این شبهات معتقد نبودم، ولی جوانها اینها را مطرح میکردند . من هم دیدم که شما [روحانیت] عکس العملی نشان نمیدهید، اینها را نوشتم و چاپ کردم تا شما حرکتی کنید و جواب اینها را تهیه کنید . [حالا این عذر بوده یا نبوده، معلوم نیست]، همین سبب شد که کشف الاسرار مقداری از شبهات را حل کرد . یعنی اگر آن کتاب نبود، کشف اسرار نبود . بالاخره آفرینش شیطان، مایهی تکامل ماست . دشمن، مایهی تکامل است . اگر در شهر یک داروخانه باشد، پیشرفتی در آن نیست . اما اگر دو داروخانه باشد، رقابت هست . بالاخره این کتابها سبب میشود که ما در مسایل عقیدتی بیشتر کار کنیم و فکر و مطالعه داشته باشیم . استادی داشتم به نام مرحوم آیتالله حاج محمد حسین خیابانی . ایشان به نقل از استادش، مرحوم شریعت اصفهانی (که استاد مرحوم آقای بروجردی هم بود) گفت:
«ما باید بکوشیم همان گونه که اخبار فقه منقح شده است، اخبار عقاید را هم منقح کنیم، زیرا در میان اینها اسرائیلیات، مسیحیات، مجوسیات و روایات غلات هست».
این مساله یکی از آرزوهای آن مرد بزرگ بود . بنابراین از اینکه آقایان در میان عقاید، این بخش مهم را به عهده گرفتهاند، تشکر میکنم . این جلسه هم یک نوع تقدیری است از آقایان . برگردیم به مبانی کلامی مهدویت . ما همه را نمیگوییم . مقداری را میگوییم، بقیه هم برای فرصتی دیگر بماند .
مبانی کلامی مهدویت گاهی مبانی نقلی و گاهی مبانی عقلی است . مبانی نقلی به دو قسم از روایات برمیگردد; یک قسم احادیثی است که روی اثنی عشر تکیه میکند . اهل سنت این روایات را خیلی خوب نقل کردهاند . نمیگوییم بهتر از ما ولی خیلی خوب نقل کردهاند . مسلم نیشابوری در جلد پنجم صحیح خودش; باب الامارة این روایات را به خوبی آورده است . البته بخاری هم آورده است . من این روایات را در کتاب اضواء علی عقاید الشیعة الامامیة آوردهام .
پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله از وجود دوازده خلیفه خبر میدهد و تعبیراتش این است: لا یزال الاسلام عزیزا [1] در جای دیگر دارد: لا یزال هذا الدین عزیزا منیعا . [2] در جای دیگر دارد: لا یزال الدین قائما [3] . در جای دیگر میگوید: لا یزال امر امتی صالحا: [4] یا: لا یزال امر هذه الامة ظاهرا حتی یمضی فیهم اثنی عشر امیرا من قریش [5] حتی در جایی دیگر میگوید: یلیهم اثنی عشر خلیفة کلهم من قریش و ان عددهم کعدد نقباء بنی اسرائیل . [6] دوازده خلیفه، صفات و علایمی دارند . علایمشان این است که: لایزال الاسلام عزیزا، منیعا، قائما، صالحا . این دوازده خلیفه چه کسانیاند؟ ظاهر این است که دوازده خلیفه بعد از پیغمبر باید پشتسرهم بیاید . در «تاریخ الخلفا» این ها نقل شده است .
پرسش: روایت نمیگوید آنان پشتسر هم هستند؟
پاسخ: برعکس، در روایت آمدهاست: کم یملک من هذه الامة من خلیفة؟ فقال عبدالله بن مسعود . ما سئلنی عنها احد منذ قدمت العراق قبلک . ثم قال: نعم و قد سئلنا رسولالله، فقال: اثنی عشر کعدة نقباء بنی اسرائیل [7] . نقبای بنی اسراییل مسلسل و پشتسر هم بودند. علاوه بر این تشبیه، اگر بین این خلفا فاصلهی زمانی بود، حضرت به آن اشاره میکرد . ظاهر این است که ایشان گفته است: من دوازده نفر را برای دوازده نسل وضع کردهام . یعنی نسل متصل مثل نقبای بنی اسراییل . منفصل بودن، یک چیز غیر عادی است . اگر چنین بود، حضرت به آن اشاره میکرد میفرمود . همه قبول دارند که متصل است، ولی متحیرند که این ها را چگونه تطبیق کنند . [مثلا]، زمان خلافت معتصم عباسی خلفا از دوازده نفر بیشتر بودند . عجیب اینکه سیوطی چهار نفر را میگوید و بعد به یزید میرسد و میگوید نمیشود . بعد در معاویه هم تردید میکند . بعد بچههای عبدالملک و دو سه نفر از بنی عباس را میآورد . در حالی که ما میدانیم هیچ کدام از این صفات در آن ها نبوده است . اساسا آن ها این صفات را نداشتند . ما باید دوازده نفری را پیدا کنیم که پشتسر هم بیایند به عدد نقبای بنی اسراییل و عزت و مناعت و عظمت داشته باشند . در تاریخ، جز این دوازده نفر پشتسر هم و مسلسل، کسی نبوده است . ما باید این دوازده نفر را از غیر این ها بشناسیم . این یکی از مبانی کلامی نقلی است . مبنای کلامی نقلی دیگر روایاتی است که به طور مشخص دربارهی خود حضرت مهدی (عج) مطرح شده است . بنابراین، در مبانی کلامی منقول دو قسم روایات است; یک قسم اثنی عشر استبا این صفاتی که گفتیم . این در روایات اهل سنتبود . اما در روایات شیعه، نام حضرت را هم برده است . از جمله در حدیث جابر . اکنون بهترین کتاب دربارهی ائمهی اثنی عشر، توسط اخوی آقای آل طه نوشته شده و جامعهی مدرسین چاپ کرده است . قبل از ایشان، شیخ حر عاملی کتابی به نام المعجزات و اثبات الهداة دارد که در آن جا هم ائمهی اثنی عشر موجود است . ولی ایشان خیلی بهتر جمع کرده است . این مجموعه، روایات متواتر است . محال است که مردم بنشینند و به دروغ چنین روایاتی را جمع کنند . بنابراین، یک مبنای کار، کتب حدیثی اهل سنت و روایات ما است . از نظر اهل سنت، اسمش نیست ولی از نظر اهل شیعه هست . چنانکه در این باب، روایات متعددی است فقط روایت مشهوری که از جابر نقل شده، یک مشکل تاریخی دارد که باید حل کنیم چون جابر در سال 76 ه . ق فوت کرده و امام باقر علیه السلام بعد از سال 94 ه . ق به امامت رسیده است . باید گفت ظاهرا در ذکر دوران روایت، اشتباه شده است . آنجا علی بن حسین علیه السلام است و اسمش امام باقر علیه السلام آمده است . یا اینکه حضرت باقر علیه السلام است، ولی در زمان امامتش نیست .
پرسش: کدام حدیث را میفرمایید؟
پاسخ: همان حدیثی که میگوید جابر در کوچههای مدینه میگذشت و به امام باقر علیه السلام برخورد کرد و به آن حضرت گفت: یا محمد بن علی! پیغمبر صلی الله علیه و آله گفته است که به شما سلام برسانم و لوحی را به آن حضرت داد . این مساله مقداری، مشکل تاریخی دارد . نمیگویم این قابل حل نیست; چون شما که در این وادی هستید، باید این را حل کنید، چون این ماجرا در دوران امام علی بن حسین علیه السلام است و شایسته است که جابر این مساله را با علی بن حسین علیه السلام در میان بگذارد نه با امام باقر علیه السلام . این لوح را باید به امام زمانش نشان دهد نه به فرزند امامی که بعدها امام خواهد شد . پس، نه رؤیت را منکریم، نه سلامش را، ولی این لوح را باید به علی بن حسین علیه السلام نشان میداد . حالا این با تحقیق به دست میآید .
یک سری روایات به طور مشخص دربارهی حضرت مهدی (عج) آمده است: «لولم یبق من الدنیا» . [8] مجموعهی روایتهای مربوط به حضرت مهدی (عج) یا به نام استیا به صفات است . ولی در روایات اثنی عشر، کلی است . اما مبانی کلامی عقلانی، شما میدانید که عقل نمیتواند هیچ وقت فرد مشخصی را برساند . ما نمیتوانیم، روی فرد برهان عقلی اقامه کنیم . برهان عقلی روی کلی اقامه میشود . پس قهرا باید فرد آن را پیدا کرد . یکی از مبانی برهان عقلی این است که نبوت و امامت، یک فیض معنوی است . از نظر کلیمیان، با مرگ موسی این فیض و ارتباط بشر با عالم بالا قطع شده است . بعد از فوت موسی وحیای نیست . در جامعه فردی نیست که بین خدا و بشر مستقیما رابط باشد . در مقابل، مسیحیها گفتهاند که این فیض تا زمان حضرت مسیح علیه السلام باقی است . البته منظور ما از مسیحیان، پروتستانها هستند; چون کاتولیکها، مسیح را خدا میدانند . پروتستانها میگویند این ارتباط بشر از نظر وحی باقی بوده، ولی با به دار آویختن مسیح قطع شده است . مسلمانان هم میگویند که این فیض تا وجود پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله باقی است . اهل سنت میگویند که این فیض معنوی که در لباس نبوت و امامتبود، با فوت پیغمبر صلی الله علیه و آله قطع شد . پس ارتباط بشر با عالم بالا قطع شد .
حال سؤال این است که مگر خلف بدتر از سلف است؟ آیا خلف از نظر کمالات، از سلف، کمتر است؟ چرا خدا چنین فیضی را به آنها داده، اما این فیض را به ما نداده است؟ مگر ما از آنها کمتر هستیم؟ شیعهی امامیه این مشکل را حل کرده است . ارتباط به صورت نبوت نیست، که رسالت، تکالیف و دین جدیدی باشد . بلکه فیض الهی به واسطهی انسان کاملی بر قرار است و از طریق این انسان کامل به بشر میرسد، و امروزه آن واسطه حضرت حجت (عج) است . مرحوم علامه طباطباییقدس سره این برهان را از فرد مسیحی به نام پروفسور کربن نقل کرده است که با ایشان مناظره میکرد و هر پانزده روز به تهران میرفت . این مطلب یادم نیست در نوشتهها باشد، ولی به طور شفاهی از ایشان برای ما نقل کردند و خیلی از این بیان لذت میبرد . البته در اینجا شلوغ نشود که بگویند: پس شما میگویید که خاتمیت نیست . نه خاتمیت هست، ولی نبوت مختومه است . بلکه جامع امامت در نبوت هم وجود دارد . منتها باید انسان کاملی، رابط باشد که بتواند بشرهایی را تربیت کند، به عقیدهی شیعه، رابطه به وسیلهی او باقی است، ولی به عقیدهی آنها، مختومه است . اهل سنت و کسانی که منکر وجود چنین امامی هستند، در مقابل این سؤال ماندهاند: که چرا خلف، باید از این فیض محروم باشد، در حالیکه خلف از سلف کمتر نیست؟ مسلما کمالاتی که الان خلف دارد، هیچ وقتبنی اسراییل و قوم شعیب و نوح و هود نداشتهاند . ما میگوییم این کمالی که در امت اسلامی هست، باقی است، لیک نه در لباس نبوت و رسالت، بلکه در لباس امامت .
برهان عقلی، شخص امام زمان علیه السلام را ثابت نمیکند، بلکه روی کلی کار میکند . بنابراین، امامتبعد از حضرت مهدی علیه السلام، دورهی جدیدی دارد . این بنای خوبی است، ولی به شرط اینکه انسان عارفی باشد که اینها را بچشد . خیلیها عرفان و فلسفه را میخوانند و میگویند، اما نچشیدهاند . اگر انسانی باشد که اینها را چشیده باشد و ارتباط انسان با خدا را بداند و مقام امام را در جامعه درک کند، خیلی حرف است .
پرسش: حضرت ادریس و عیسی علیهم السلام که نمردهاند، آیا واسطهی فیض نیستند؟
دربارهی حضرت ادریس علیه السلام، ما هیچ دلیلی برای حیاتش نداریم . حضرت مسیح علیه السلام هم در جامعه نیست: رفعه الله الیه . [9] ما کسی را میخواهیم که در جامعه باشد . خضر، نبی نبود، ولی انسان صالحی بود . اما اینکه خضر هم الان زنده است، قطعی نیست . البته منافاتی ندارد دو تا باشد، ولی بر وجودشان، قطع نداریم . شما این متن را در المیزان مطالعه بفرمایید: در تفسیر آیهی قال انی جاعلک لناس اماما . [10] میگوید: این طور نیست که امام زمان علیه السلام فقط به درد آن زمان بخورد و الآن لازم نباشد . در حالی که الآن هم فیض امام از نظر افاضهی قلوب و هدایت رساندن کمتر از آن زمان نیست . پس منظور این نیست که ایشان را فقط برای آن زمان نگاه داشتهایم . الآن از او استفاده نمیکنیم . در روایات واژهای به نام ابدال هست . به آنها که تربیتیافتهی همین امام هستند، ابدال میگوییم . آنها کسانی هستند که تحت تربیتحضرت هستند . حضرت در قلوبشان، تصرف میکند و ارواحشان را تکامل میبخشد . آنها با امام در ارتباط هستند . البته هر کسی که بگوید من با امام مربوطم، دروغ است . ارتباط با امام زمان علیه السلام به این آسانی نیست که در این کتابها به عنوان ملاقات با امام زمان علیه السلام مینویسند . اینها درست نیست . اما ابدال درست است; شخصیتهایی که تحت تصرف و هدایتند .
در روایت دارد که کمیل در عراق بود، ولی حضرت در او تصرف میکرد . ام سلمه میگوید: پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله دربارهی کمیل با علی علیه السلام بسیار سخن میگفت که ما چنین صحابهای در آینده خواهیم داشت . البته باید بگویم نباید فریب هر مدعی را خورد . کسانی که به این مقام برسند، کتوم هستند و به کسی نمیگویند . این کارها که جلسهای تشکیل دهیم و جایی را برای آقا امام زمان علیه السلام خالی بگذاریم و . . . درویشی است . اینها را باور نکنید . شما برهانی و عقلانی باشید . چند نفر به جماران آمده بودند که: آقا! ما با حضرت ارتباطی داریم و اجازه بدهید که ما با امام ملاقات بکنیم . ایشان گفته بود: من کتابی دارم که گم شده است . جای آن را از ایشان بپرسید . آنها هم رفتند و دیگر نیامدند . من فکر میکنم که دیوان ایشان بوده است . امام دیوانی داشت . حال چه کسی برده بود، معلوم نیست . پس به این زودی باور نکنید . البته پاکدامنهای بسیاری هستند که ملاقات میکنند .
در هر حال، چرا خدا این فیض را به سلف داد، ولی به خلف نداد تا انسان کاملی در میان جامعه باشد و این جامعه را تربیت الهی و معنوی کند . آیا بودن در چنین فیضی بهتر استیا خیر، نبودنش بهتر است؟ مسلما بودنش بهتر است . چرا آن را به آل موسی دادی، به آل فرعون دادی، ولی به ما ندادی؟ حال آنکه در میان ما، شیخ الرئیس است . شیخ اشراق است . میرداماد است . فقها و بزرگان هستند .
پرسش: آیا با تکامل علم، ما به چنین چیزی نیاز داریم؟
پاسخ: علم در مسایل صنعتی پیشرفت کرده، ولی علم در الهیات عقب رفتهاست . اگر الهیات مسیحی را ببینید، میفهمید که با الهیات ما قابل قیاس نیست . شما فکر میکنید الهیات در فرانسه پیش رفته است؟ بله، از نظر فرشبافی، صنعت، هواپیما و . . . پیشرفت کردند، ولی از نظر معنویت پیشرفت نکردند .
برهان دوم دربارهی امام زمان علیه السلام، قاعدهی لطف است . این غیر از اولیاست . اولی این بود که وجود امام زمان علیه السلام فیضی است که در میان سلف بوده است، پس چرا در خلف نباشد؟ چه شد که برای آن چنان موجوداتی، چنان کمالی بفرستد، ولی برای ما نفرستد شما چهطور آن گل خوشبو را به آنها دادید، ولی به ما ندادید .
در واقع، این منع فیض است . علت میخواهد . آیا ما نالایقیم؟ نالایق نیستیم؟ شایستگی ما اگر بیشتر نباشد، کمتر نیست . پس بفرمایید این با عدل الهی یا با لطف الهی سازگار نیست .
پرسش: آیا نمیشود گفت که ما الآن از هدایت الهی بی نیازیم؟
پاسخ: اگر از هدایتهای الهی بینیاز بودیم، پس این همه اختلاف چیست؟ بعد از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله هیچ فرعی وجود ندارد که در آن، اختلاف نباشد . اگر نیازی نبود، باید وحدت کلمه بود . در حالی که روز به روز دایرهی اختلافات بیشتر میشود . این معنا باید طوری باشد که بشر بگوید من آنقدر به تکامل رسیدهام که به هدایت الهی نیازی ندارم . بقیهاش را با عقل میروم . البته ما نمیگوییم که وجود امام، علت تامهی رفع اختلاف است . طرف هم باید قابلیت داشته باشد . آنها که نادان و متعصبند و امام را زندانی میکردند، در این میان، تقصیر صاحب خانه چیست؟ آنچه از نظر عقل باید در اختیار بشر بگذارد، گذاشتهاست . مثل این است که من دبیرستانی، بیمارستانی، طبیبی، معلمی ساختهام ولی بچهها از آن بهرهای نمیبرند . هر چه هست از قامت ناساز بیاندام ماست .
و اما برهان لطف از زمان مرحوم کلینی قدس سره و صدوق قدس سره به این طرف نقل است . مرحوم شیخ اسدالله تستری کتابی به نام کشف القناع عن حجیة الاجماع دارد که سنگی چاپ شدهاست . در آنجا برهان لطف را مفصل بحث میکند . عصارهی آن را در جلد سوم کتاب المحصول آوردهام . دیگر کتابها مانند بحار و کتابهای کلامی هم این بحث را دارند . ولی تستری دقیق و جامع بحث کرده است، به گونهای که قبل و بعد از آن، چنین جامع ندیدهام .
قاعدهی لطف ایجاب میکند که در میان جامعهی ما، امامی باشد که محور حق و باطل بوده و جامعه را از خطای مطلق باز بدارد . از همین رو، میگوییم اجماع حجت است . قاعدهی لطف به این معناست که رییسی در میان مردم باشد و رییسی که نمیتواند نسبتبه جامعه، بیتفاوت باشد . اگر همهی آنها بر بتپرستی جمع شوند و او حرف نزند یا برای شرک جمع شوند و حرف نزند، میگویند قاعدهی لطف تمام نیست . اصل معنا این است که باید در میان جامعه، یک انسان کامل و رییس مطلقی باشد و مراقب جمعیت، باشد که اینها به طور مطلق، گمراه نشوند . همین اندازه که بر گناه و خلاف و باطل، اجماع نکنند، برای ما کافی است . اگر تفصیل آن را بخواهید، در کشف القناع عن حجتیة الاجماع است که دوازده برهان برای قاعدهی لطف آورده است . اگر مختصر آنها را میخواهید، در جلد سوم المحصول است .
عقل میگوید: امکان این برای خدا هست و هیچ مانعی هم ندارد . از همین طریق، اجماع را حجت دانسته است . راه مبانی کلامی مهدویت از این طریق و این معنا ایجاب میکند که در هر زمانی باید امامی وجود داشته باشد; چون اختلاف بشر همیشگی است . حال که اختلاف بشر همیشگی است، باید یک میزان الحق و الباطل باشد که دست کم اجماع بر باطل نکنند . و اگر پیغمبر اکرم فرموده: لا تجتمع امتی علی الضلال، اگر صحیح باشد برای همین است . در واقع یک نفر کاملی در میان ما هست که نگذارد .
حال به یک مبنای کلامی منقول [11] دیگر میپردازیم که میتواند در مهدویت نوعی، مفید واقع شود . گرچه مهدویت نوعی از نظر ما باطل است و ما معتقدیم مهدویت در شخص حضرت مهدی (عج) مجسم است . آن مبنا این است که ما در قرآن میبینیم که خدا، دو نوع ولی در میان مردم دارد; ولی ظاهر و ولی مخفی . چنان این ولی، مخفی بوده که حتی نبی رسمی، آن را نمیشناخته است . داستان سوره کهف را بنگرید . البته ما خضر را نمیگوییم; چون خضر در قرآن نیست . مصاحب موسی را میگوییم . آنجا میبینیم که حضرت موسی عرض میکند: پروردگارا! یک نفر برای من برسان که من از او بهره بگیرم . وقتی موسی خدمت او میرسد، میگوید: من آمدهام، علی ان تعلمن مما علمت رشدا [12] بیکار هم نبوده است . فقط برای بعد هم ذخیره نشده است، در همان زمان هم فعالیت داشته است . شاید او دو سه ساعتبیشتر با حضرت موسی نبوده، ولی در همین دو سه ساعت، خدمات عظیمی برای جامعه کرده است . کشتی را نجات داد . البته جوری سوراخ کرد که صاحب کشتی ندید . اگر دیده بود که نمیگذاشت تصرفی کند . این کشتی هم خالی نبود; چون کشتیای که میخواهد راه بیافتد، خالی نیست . زورقهایی بود که میرفت . او به گونهای سوراخ میکند که آب میگیرد، ولی غرق نمیکند . بین سوراخ کردن تا اینکه ملک ببیند، چند کیلومتر بعد فاصله داشته است . میخواسته آب بالا بیاید و ملک کشتی را ببیند که پر از آب است و بگوید: این به چه درد میخورد، ولش کن . این چه ولی غایبی است که موسی هم نمیشناسد . مسالهی کشتن آن پسر که از حیطهی فکر ما بیرون است . آخر چگونه قصاص قبل از جنایت ممکن است؟ البته ما به همهی اینها جواب گفتهایم . در این هم تصرفی کرد و موسی هم متحیر شد که: شما آدم میکشی؟
اقتلت نفسا زکیة بغیر نفس لقد جئتشیئا نکرا . [13]
از نظر موسی که آن مقام را نداشته، مشکل است . دیوار را ساخت:
تحته کنز فاراد ربک ان یبلغ اشدهما . . . الی آخر . [14]
در تاریخ انبیا، دو نوع ولی بوده; ولی ظاهر و ولی غایب . ما ندیدیم یک سنی به این ولایت اشکال کند . و حالا آیا این مساله دلیل بر افضلیت مصاحب موسی بر موسی ستیا اینکه موسی افضل است، اما آن ولی یک ولایتخاص داشته است؟ کلمهای امام امیرالمومنین علی علیه السلام در نهج البلاغه دارد به این مضمون:
اللهم لا تخلوا الارض من قائم لله بحجة اما ظاهرا مشهودا او خائفا مغمورا . [15]
کلام حضرت معلوم میکند که این یک چیز استمراری بوده است . حالا قرآن یکی را برای ما خبر داده است که همان داستان مصاحب موسی باشد . چه مانعی دارد که الآن حضرت مهدی جزء اولیاء باشد مانند مصاحب موسی . بیکار هم نیست، بلکه شب و روز کار میکند .
در آخر، یک قصهی کوچکی برای شما بگویم . ما در تهران مرکزی به نام دارالتحفیظ القرآن الکریم داریم . من دیدم در شیعه، یک نقیصهای هست . آمدیم در سال 1350، این دارالتحفیظ را در خیابان ایران، پشت مجلس فعلی تاسیس کردیم . 18 تا قاری را تربیت کرده بودم که الان قاریهای معروفی شدهاند . سال 1356 گفتیم که اینها را برای عمره به مکه ببریم . حدود دو یا سه جزء قرآن را حفظ کرده بودند . از عبدالباسط و منشاوی، تقلید میکردند . من هم گفتم حالا که میروم عمره یک مقدار کتاب ببرم . کتابهایی با قطع کوچک را در چمدانم جمع کردم . این 18 نفر را هم همراه خود برده بودم که اینها را ببریم تا در مکه و مدینه و مدرسه و تلویزیون و رادیو، قرآن بخوانند . زمان شاه بود و روابط هم آن موقع بد نبود . به جده رسیدیم و هواپیما بالا بود . گفتم: من بروم پایین، این کتابها را از ما میگیرند . همان جا گفتم: یا رب المهدی! خودت کتابهای ما را نجات بده . آمدیم و من به هر کدام از این بچهها گفتم: چمدانها را ببرید از آن گمرک رد شوید . همه رد شدند و من این طرف مانده بودم . همه تعجب میکردند که چرا آقا نمیآید ما را سوار ماشین کند و ببرد؟ من دیدم که دیگر باید این چمدانها را ببرم . کشیدم و آوردم روی سکو گذاشتم . میخواستم باز کنم که مامور که گچی در دست داشت (برای ضربدر زدن به عنوان علامت کنترل) گفت: این دیده شده است . ضربدر را ببین . دیدم روی چمدان، ضربدر خورده است . این را کس دیگر دیده، دو سه نفر مامور کنترل بودند . این تصرفات هست، چه از جانب خود حضرت یا ابدال و دوستان حضرت .
اینها همان مبانی است که تا اینجا عرض کردیم . بله، ممکن استیک امام ظاهری باشد، ولی غایبی هم باشد . مانعی ندارد . من این را فقط برای این آوردم که گاهی، نبی هم ولی غایب را نمیشناسد و در جامعه اثر میگذارد . پس مبانی نقلی ما دو تا شد، با این تکملهای که در آخر گفتیم تا یک مقدار برای آقایان شیرینتر باشد .
نکتهای در پایان عرض کنیم و بحث مبانی در این مجلس تمام شود، مسالهی غایت است . جهان برای چه خلق شده است؟ فعل خدا بیغایت نیست . این را به آن مبانی عقلانی امام زمان (عج) اضافه میکنیم که در واقع بیان سوم خواهد شد . اشاعره معتقدند که افعال خدا غایت ندارد; چون اگر غایت داشته باشد، محتاج میشود که برای غایت، آن کار را انجام دهد . ولی معتزله و امامیه معتقدند که فعل خدا بدون غایت نمیتواند باشد . اگر بدون غایتباشد، عبث لازم میآید . افحسبتم انما خلقناکم عبثا . [16] اشتباه اشاعره این است که خیال میکنند غرض به فاعل بر میگردد . ولی نمیدانند که گاهی غرض عاید بر فاعل نیست . غرض، غرض خود فعل است . فعلش بیغرض نیست، نه اینکه خود خدا غرضی داشته باشد . فرق استبین اینکه بگوییم خدا غرض دارد; چون آن وقت تکامل لازم میآید و نقص دارد . یک موقع میگوییم: فعلش عبث نیست . بشر را آفریده است تا از نطفه به کمال برساند و این کمال، غرض فعل است نه غرض فاعل . آقایان چون فلسفه خواندهاند، میدانند که اگر غرض به فاعل برگردد، نشانهی نقص فاعل است . اما اگر به فعل برگردد این نقص نیست . ما که در خدا قائل به اغراض هستیم، میگوییم: غرض، غرض فعل است نه فاعل . لیخرج الفعل من العبثیة . این جهان برای که آفریده شده؟ این جهان برای حیوانات درنده، کمالی نیست . مسلما کمال باید یک کمال عقلانی باشد که فاعل آن فعل، خدا باشد و آن را درک کند . خلاصه، یک موجود کاملی باشد . فعلا این موجود کامل در روی زمین، بشر است . البته همهی بشر نمیتوانند غرض خدا باشند; چون بین این بشر، افراد غاصب و درنده خیلی است . مثلا صدام . آیا میتوانیم بگوییم که غرض از فعل خدا، صدام است؟ ناچار باید بگوییم جهان برای انسان کامل خلق شدهاست . انسان کامل هم مراتب دارد . هم ممکن است مرتبهی ضعیفهاش، هدف باشد . هم ممکن است مرتبهی قویهاش . ولی اگر مرتبهی قویهاش ممکن است، چرا خلق نکند؟ منتها اگر دنیا با غایتباشد و فعل خدا غایتی باشد، باید این جهان در دامن خود، انسان کاملی را پرورش دهد; چون جهان برای او خلق شده است . اگر میگوید:
سخرلکم ما فی السموات و ما فی الارض . [17]
مانع ندارد لکم بگوید . مثل این است که دربارهی بنیاسراییل میگویید:
و جعلکم ملوکا . [18]
بنی اسراییل کی ملوک شدند؟ بنی اسراییل دو سه تا ملوک شدند، ولی به همهشان میگوید: و جعلکم ملوکا . فعل را به همه نسبت میدهد . این و سخرلکم هم انسانهای پاکدامن و کاملاند که بقیه در پرتو آنها نان میخورند . انسان کامل، مراتب دارد . مرتبهی کاملش، مرتبهی امامت است . اگر معصوم اینگونه نباشد، فعل یا غایت ندارد یا اینکه غایت کامل ندارد؟ لقد کرمنا بنی آدم و حملناهم فی البر و البحر . [19] طبیعت آدم را تکریم بخشید، ولی گاهی بشر از این تکریم بهره نگرفت . خودش را در اسفل سافلین قرار داد . چکیدهی سخن اینکه در این مجلس، سه برهان عقلانی را برای هدویتبیان کردیم . اول اینکه فیض معنوی است و محرومیت ما ظلمی بر ماست . دوم، قاعدهی لطف . سوم، انسان کامل غرض آفرینش است. (البته غرض از فعل است، نه غرض از فاعل .)
پرسش: آیا هر خلقتی که صورت میگیرد، لازم است انسان کاملی باشد؟
پاسخ: بله . خلقت ادامه دارد، خلقت انتها ندارد . مسلما هر خلقتی که صورت میگیرد، بدون غایت نیست، مگر اینکه عالم منظومهی شمسی فرو نشیند . سه بیان هم دربارهی مبانی کلامی نقلی طرح شد . یکی، روایات اثنی عشر با آن شرایط که گفتیم . دوم، روایاتی که دربارهی خود حضرت مهدی (عج) است . سوم، وقتی به قرآن و کلام حضرت مهدی (عج) مراجعه میکنیم، میبینیم که همیشه اولیاء ظاهر نبودند . گاهی ظاهر و گاهی مخفی بودهاند . هیچ مانعی ندارد که امام زمان (عج) جزو اولیای مخفی باشد .
به هر حال ما باید خیزش علمی بیشتری دربارهی حضرت ولیعصر (عج) داشته باشیم . هم از نظر تاریخ، هم از نظر آیات و روایات و بیشتر از نظر تاریخ . این نه به معنای این است که گذشتگان ما کوتاهی کردهاند . بینی و بین الله، در قرن چهارم که شیخ صدوققدس سره، کمال الدین را نوشته، پاسخ همهی این شبهات در آنجا هست . بعدها هر کسی، هر چه نوشته، از او گرفته است . شیخ طوسی هم کتاب الغیبة خود را از او گرفته است . او اساس را آوردهاست . اخیرا هم کتاب منتخب الاثر در آمده که کتاب خوبی است .
پرسش: آیا ما به امام، اضطرار داریم؟
پاسخ: اگر گفتیم امام، غایت فعل است، قطعا اضطرار است . فعل بدون غایت، لغو است و کار لغو از خدا سر نمیزند .
پرسش: میتوان گفت; امامی هست مثلا آبی وجود دارد، اما من تشنهام نیست؟
پاسخ: چنین خیال نمیکنم، امروزه نه تنها ما، که جهان هم تشنه است . به جهت اینکه غایت این جهان، امام زمان (عج) است و اگر این غایت نباشد، جهانی نیست . آن روایات که میگوید: بیمنه رزق الوری، [20] به این معناست که اینها غایت فعلاند . جهان تشنه هستیا نیست، دلیل نمیشود . جهان، تشنهی پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله هم نبود . عربها میگفتند: برو، ما تشنه نیستیم، با این حال، خدا او را فرستاد . گاهی شما خود را نمیشناسید و اشتهای کاذب را با اشتهای صادق مخلوط میکنید . عربها میگفتند: ما نیازی نداریم . شما جایی دیگر بروید . کما اینکه به حضرت لوط گفتند: اگر این کار را نکنی، ما تو را از این کشور بیرون میکنیم یا تو را رجم میکنیم . اشتها نداشتن، دلیل بر بطلان نیست . ما نیازهای خودمان را نشناختهایم .
السلام علیکم و رحمةالله و برکاته .
پینوشتها:
[1] . صحیح مسلم، ج 6 ص 3 .
[2] . همان .
[3] . همان صص 3- 4 .
[4] . مستدرک صحیحین، کتاب معرفة الصحابه، ج 3، صص 617- 618 .
[5] . همان .
[6] . اضواء علی عقائد الشیعة الامامیة و . . ، جعفر سبحانی، ص 106 .
[7] . تاریخ الخلفاء، ص 10 .
[8] . لو لم یبق من الدنیا الا یوم واحد لطول الله ذلک الیوم حتی یخرج رجل من ولدی فیملاها عدلا کما ملئت جورا . . .» ، منتخب الاثر، باب 25، ج 1 .
[9] . نساء، 158 .
[10] . بقره، 124 .
[11] . مطلب ذکر شده صرفا برای رفع استبعاد غیبتحضرت مهدی (عج) است .
[12] . کهف، 82 .
[13] . همان .
[14] . همان .
[15] . نهج البلاغه، عبده، ج 3، ص 186، کلمات قصار، شماره 147 .
[16] . مؤمنون، 23 .
[17] . جاثیه، 13 .
[18] . مائده، 20 .
[19] . اسراء، 70 .
[20] . دعای عدیله، مفاتیح الجنان
منبع: تبیان
فیلمسازان آمریکایی مهدویت را نشانه گرفته اند
با توجه به اینکه فرمودید غرب پی برده که جوهره تفکّر شیعی بحث مهدویت است، چه اقداماتی را در مقابله با آن در عرصه های مختلف انجام داده است؟
بگذارید برای جواب به این سؤال بسیار مهمتان من مقداری به عقب برگردم. مهدویت از کی برای غرب یک دغدغه شد. اولاً، این نکته را خدمتتان عرض کنم بعد از مسأله ظهور صفویه در ایران و اوجگیری اهداف استعماری غرب نسبت به شرق و اینکه ایران را می خواست دروازه هند بکند، مسأله مذهب ما هم برای آنها جدّی شد، عثمانی سنی بود و ما شیعه و آنها هم از این استفاده کردند. آنجا به طور جدّی وارد شناخت مبانی مذهبی ما شدند که از آن برای خود استفاده کنند.
یکی از مواردی که اینها به آن پی بردند مسأله «باب بودن» بود. یعنی آنها متوجه شدند که ما در اعتقادات اسلامی یک منجی داریم که زمانی ظهور می کند و لذا سعی کردند که از این موضوع برای رسیدن به اهداف سلطه جویانه خود استفاده کنند. اینکه شما می بینید «مستر همفر» در کتاب خاطراتش ذکر می کند که چطور ما محمدعلی باب را انداختیم در این فضا و گفتیم تو بابی و امام زمانی به نحوی نشان می دهد که غرب نسبت به تأثیر و اوج حضور این اندیشه در تمدن اسلامی شناخت پیدا کرده است، این را داشته باشید تا بعد برویم سراغ امام مهدی سودانی. آن کسی که در سودان حدود 100، 120 سال پیش قیام کرد و تحت عنوان مهدی درجهان مطرح شد.
این باز بُعد دوم بود و کتبی که صهیونیستها بعد از آن نوشتند که مشهورترینش «چهارپر» است که سعی کرده مهدویت را در ذهن جهانیان بشکند. یعنی مسأله، مسأله دامنه داری است و بعد از آن شما بیائید سراغ مرکز شیعه شناسی استراسبرگ فرانسه که البته آنها امام جعفر صادق، علیه السلام، را مبنا قرار داده اند، این مصداقهای جزئی را دارم عرض می کنم و می خواهم این نکته را بگویم که برای غرب شناخت محورهای اسلام و بویژه شیعه خیلی مطرح است. شما می دانید غربیها از ایران و عراق خیلی ایمن نبودند. کشورهای عربی را با دست نشانده ها توانستند تحت سیطره خود دربیاورند، امّا اینجا را نه.
در جریان فتوایی که داده شد و مسلمانها ریختند به سفارت روسیه در ایران همه را به قتل رساندند صرف اینکه به ناموس ایران تجاوز شده بود و پشت سرش دیدند پشت همه این جریانات یک آخوندی نشسته و دوتا جمله نوشته. اهل سنت با چنین فضایی آشنا نبود که حکم جهاد داده بشود، اینها فهمیدند یک قشری در این وسط وجود دارد که قدرت بسیار عظیمی دارد، بعد در مسأله تحریم تنباکو هم این را دیدند. اینها نکات مهمی است که در نگاه غرب نسبت به شناخت مفاهیم محوری شیعه نقش داشت.
قبل از انقلاب اسلامی و فیلم «نوسترآداموس» هم اینها فعالیتهایی در این راستا انجام داده بودند. منتهی مسأله مهدویت پس از پیروزی انقلاب ایران برای اینها مطرح شد. این فیلم مربوط به سالهای 80 و 81 میلادی است. در فیلم هم ذکر می شود که در سال گذشته ولی جهان در سال 81 با این فیلم آشنا شد. اینها وقتی با انقلاب اسلامی روبرو شدند به تصریح خودشان غافلگیر شدند. رئیس سازمان سیا این نکته را در حرفهایش گفته بود. از این جهت شما می بینید خیلی خام در این فیلم با این مسأله برخورد می کنند. این فیلم را «اورسون ولز»ی که فوق العاده معتبر بود در جهان سینما و بنا به اعتبارش هم او را برداشتند مفسر اشعار نوسترآداموسش کردند اسکار هم به او دادند که یهودی هم هست و فیلم «همشهری کِین» را ساخته بود، در 23 سالگی. خیلی ساده برخورد می کند، می گوید 600 میلیون مسلمان در خاورمیانه جمع شده اند ثروت عظیمی دارند و برای صلح جهانی خطرناکند. شما احساس نمی کنید که باید این حرف را برای مخاطبت جا بیندازی که مسلمان چون به ارزشهای نهفته
«مستر همفر» در کتاب خاطراتش ذکر می کند که چطور ما محمدعلی باب را انداختیم در این فضا و گفتیم تو بابی و امام زمانی به نحوی نشان می دهد که غرب نسبت به تأثیر و اوج حضور این اندیشه در تمدن اسلامی شناخت پیدا کرده است
خودش پی برده و ثروت دارد الزاما خطر است؟ یعنی هر که ارزشش را بفهمد و ثروت داشته باشد برای صلح جهانی خطر است؟ خیلی رو برخورد کرده است، چون خیلی سراسیمه می خواهند امواج انقلاب اسلامی را تخریب کنند و تصویر و تفسیر بدی از آن ارائه بدهند و آمدند روی مسأله مهدویت، چون بالاخره آنها پی برده بودند که باید روی این نظریه کار بشود.
«هایزر» و همراهانش که در اوج انقلاب اسلامی در سال 57 به ایران آمده بودند و قرار بود همان 19 بهمن مدرسه رفاه، مسجد دانشگاه تهران را که اکثر شخصیتها در آنجا بودند و فیضیه را بزنند، امّا امام با این استراتژی که «بگویید این حکم از من نیست»، توانست این مسأله را مهار کند و بعد آمدند سراسیمه وارد عمل شدند که این هم قابل بررسی است. باید روی آن تحقیق بکنیم. قبل از انقلاب هم بود، بعد از انقلاب هم سراسیمه آن فیلم را ساختند، بعد وقتی در جنگ نقش محوری امام زمان، علیه السلام، مطرح شد. عین کلام امام این است که فرمانده اصلی جنگ امام زمان، علیه السلام، هستند. مسأله بسیار فراتر رفت برای غربیها که آن کنفرانس خیلی کلاسیک و سطح بالای تل آویو را گذاشتند.
من مجموعه گفتارهایی که پیرامون امام زمان، علیه السلام، را درحد توان خودم در این کنفرانس ارائه شده، جمع آوری کرده ام. در کتاب «تهاجم فرهنگی» خودم آورده ام که برنارد لوئیس این را می گوید. چون مضمون مقالاتش به دستم رسیده است. دیدم چقدر مسأله امام زمان، علیه السلام، برای اینها مهم است. بعد بازی کامپیوتری «یا مهدی» ساخته شد، مقالات مختلفی نوشته شد، فیلمهای مختلفی ساخته شد، منتهی از دهه 90 آمدند سبک کار را عوض کردند. خیلی جالب است اگر به این نکته توجه شود. دیدند اگر بیایند امام زمان شیعیان را نفی کنند به نحو دیگری اثباتش کرده اند، چون در جهان این اتفاق وجود دارد که چیزی را غرب نفی کند، حتما یک ارزشی دارد. افکار عمومی جهان این زیرکی را هم دارند و درعین حال که این کار انجام شود به نحوی تبلیغ هم هست. لذا عوض شد و در دهه 90 در فیلمهایی مثل «صهیون»، «آرماگدون» یک بعد اثباتی برای آن طرف مطرح شد به جای بعد تخریبی این طرف. ولی باز با این حال در سال 1997 برای اینکه مسأله نوسترآداموس فراموش نشود چون در این فیلم گفته شده بود، هرچند خود نوسترآداموس عدد نیاورده و صور فلکی را گفته که تکرارپذیرند و زمان دقیقی برای این مسأله مشخص نکرده و نمی توانسته هم مشخص کند، چون اگر شارلاتان بوده که قطعا نمی توانسته و اگر نه «کذب الوقّاتون». اصلاً نمی توانسته عدد بگوید. اینها گذاشتند برای اینکه امواج انقلاب اسلامی را در جهان تخریب کنند و برای اینکه فراموش نشود که گفته بودند سال 99.
در سال 97 «گاسپار وان برگر»، Next war (جنگ بعدی) را نوشت و بخشی از آن را اختصاص داد به اینکه در سال 99 شخصی در ایران به قدرت می رسد، به اسم «محمد منتظری» که اسم اصلی امام زمان، علیه السلام، است و منتظری هم از انتظار گرفته شده و هیچ ارتباطی با «شهید محمد منتظری» حزب جمهوری اسلامی ندارد. (در فیلم نوسترآداموس هم می گوید مردی که نام آخرین پیامبر را برخود دارد دوشنبه را برای تعطیل برخواهد گزید). می گوید ایشان به قدرت می رسد و دانشمندان ناراضی هسته ای شوروی را فرا می خواند و می گوید من به شما دلار می دهم اسلحه بسازید، اینها می آیند یک اسلحه می سازند به اسم «ذوالفقار». کافی است شما سکانس اولیه فیلم The sold of Islam ـ 1986، BBC را ببینید که ذوالفقار می آید کره زمین را متلاشی می کند. اول چهار قسمت این فیلم این صحنه بود که من در برنامه های تصویری دانشگاهی خودم از آن استفاده می کنم. ذوالفقار آزمایش می شود و نتیجه مثبت است، وقتی نتیجه مثبت می شود، رئیس جمهور فرضی ایران به امریکا می گوید خلیج فارس را خالی کنید، آمریکا چون ارزیابی درستی ندارد. خالی می کند. نیروهای ایرانی می روند به سمت سرزمینهای غربی که صلیبی ذکر می کند.
قصه پرتی است مشخص هم بود که می خواهد قضیه نوسترآداموس را که 17، 18 سال از آن گذشته و در ذهنها فراموش شده، زنده کند. شما می گوئید قصه ای نوشته شده است و وهم است و... امّا اینها سناریو می سازند و مبنای برخورد سیاسی خودشان را این سناریو خودساخته قرار می دهند.
خبر این است در تاریخ 9 دسامبر 1998 (18 آذر 77) نیویورک تایمز، روزنامه مشهور آمریکایی، خبر داده که: «عده ای از دانشمندان انستیتو بیوتکنولوژی روسیه به خدمت ایران درآمده اند... و عده ای دیگر در روسیه برای تولید سلاحهای میکروبی همکاری می کنند. فردی به نام مهدی رضایت مشاور علمی رئیس جمهور ایران، یکی از فعالان ایرانی در این زمینه است». این در حالی است که آقای خاتمی مطقا مشاوری به اسم مهدی رضایت ندارد. جالب این است که این خبر را نیویورک تایمز می دهد (می خواهم بگویم پشت پرده صهیونیسم دارد همه چیز را به هم وصل می کند). بعد دولت آمریکا به استناد خبر نیویورک تایمز بیانیه می دهد و از تلاشهای تسلیحاتی ایران ابراز نگرانی می کند، اینها دارند اینجوری در این فضا کار می کنند.
ما در تهران به بچه هایی برخورد کرده ایم که «یا مهدی» و «اللّه اکبر» به گوششان خورده احساس نفرت به آنها دست داده است؛ چرا؟ چون خوب دارد جوانان ما را تربیت می کند. آخر غرب از امام زمان ما چه اطلاعی دارد که می آید و بازی «یا مهدی» را می سازد. شما در نیویورک بگوئید: Persia Gulf ifero را می خواهم. می گوید: What do you mea? ، منظورت چیست؟ شما بفرمایید «یا مهدی» بازی در اختیارتان قرار می گیرد. این دارد تربیت می کند.
من در کتاب مباحث جدیدم که البته در «تهاجم فرهنگی» ذکر نکرده ام گفته ام که الان تربیت دارد جای تهاجم را می گیرد و همه اینها بیانگر آگاهی از نقش محوری مهدویت در 200 سال گذشته در تکوین حرکتهای اجتماعی و سیاسی در متن شیعه است. من بجد عرض می کنم که غرب هرجا پا گذاشته تأثیر را دیده که انقلاب اسلامی اوجش بود، لذا الان روی تخریب مفهوم مهدویت در جهان کار می کند، از یک طرف مهدویت ما را می کوبد، از یک طرف دارد مهدویت تخیلّی خودش را ترویج می دهد، ماتریکس می سازد و Zioرا. جالب است بدانید که الان در استرالیا دارند همزمان قسمت دوم و سوم ماتریکس را می سازند. سال آینده که به بازار خواهد آمد ببینید چقدر استعاره های صهیونیستی و مهدویت در آن نقش دارد.
کتبی صهیونیستها نوشتند که مشهورترینش «چهارپر» است که سعی کرده مهدویت را در ذهن جهانیان بشکند. یعنی مسأله، مسأله دامنه داری است و بعد از آن شما بیائید سراغ مرکز شیعه شناسی استراسبرگ فرانسه
پس ظاهرا حضور نظامی آمریکا در خلیج فارس چندان ربطی به صدام و عراق و کویت ندارد؟
بله، حضور دائمی خودش را با «یامهدی» کنترل می کند. به نکته خیلی مهمی اشاره کردید، این سبب شد من نکته خیلی مهمتری را عرض کنم. کسانی که این مصاحبه را می خوانند اصلاً اینجور برداشت نکنند که یک فضای مذهبی خاص دارد تمامی ابعاد سیاسی جهان را براساس دیدگاههای مذهبی اش تفسیر می کند. واقعا این نیست. من حاضرم با افرادی که در این قلمرو می گویند نظریات خاصی را داریم تحمیل می کنیم به بحث بنشینم. چرا من به نیویورک تایمز و فیلمهای هالیوود و «یامهدی» استناد کردم؟ می خواهم بگویم براساس مجموعه تحقیقات داریم این نظریات را ذکر می کنیم. صرفا از یک دیدگاه مذهبی یا سیاسی خاص نیست.
برای این نکته جالب شما من اشاره می کنم به جریان قیام 1979 مکه، من متأسفانه اسم شخصی را که با اسم مهدی در مسجدالحرام قیام کرد در ذهنم نیست. اصلاً موصاد به یاری فهد آمد، سه روز اصلاً مکه و مدینه در دست اینها بود و اینها ذکر کردند که ما با اسم امام زمان داریم قیام می کنیم. شما این مسأله را داشته باشید. انقلاب اسلامی ایران پیروز شد و دقیقا مدت کوتاهی پس از پیروزی انقلاب اسلامی چنین اتفاقی در مکه و مدینه می افتد. می دانید که مکه و مدینه مرکز جهان اسلام هستند. (در پرانتز هم این نکته مهم را عرض کنم که هیچ فکر کرده اید چرا تخریب مجسمه بودا با حج مسلمین همگام و همزمان شد؟ خیلی مهم است. همچنان که رسانه های ما روی جشن کریسمس در جهان توجه دارند یک اتفاق مهم جهانی دارد می افتد. یک میلیون مسلمان دارند جمع می شوند مکه، طبیعی است که رسانه ها زوم می کنند، خبر ارائه می دهند، فیلم تهیه می کنند. جالب است بدانید روزنامه های ایران هفته پیش در ایّام عید قربان تصویری را از مسجدالحرام در صفحه اول خودشان چاپ کردند و خیلی هم زیبا بود و از رویتر بود. همزمان با انعکاس این عظمت اسلامی در مکه و مدینه تلویزیون CNN فیلم پخش می کند که دارند با آر.پی.جی مجسمه بودا را می زنند. اینها همزمانی اش واقعا مسأله دار است و دارد آن را خنثی می کند). در فیلم نوسترآداموس هم عظمت مسلمین را در مکه و مدینه نشان می دهد. اینها سمبل وحدت عظمت و قدرت و هویت ما هستند و غرب می داند که هر اتفاقی می افتد از آنجاست، این یک مسأله.
قیامی که در مکه رُخ می داد و متأثر از انقلاب اسلامی ایران بود. برای غرب خیلی مهم بود، برای غرب می توانست این موضوع اینجور باشد که مکه می تواند مرکز خیلی مسائل باشد. ضمن اینکه می دانیم امام زمان، علیه السلام، قیامشان را از آنجا شروع می کند.
آنچه که شما فرمودید کاملاً درست است. او می خواهد اولاً نیروی نظامی اش یک سد بین ایران و عربستان باشد. سیاست خارجی غرب در خلیج فارس این است که نگذارد بین این دو قدرت ائتلاف استراتژیک صورت بگیرد؛ از یک طرف هم نمی خواهد تنازع باشد چون خیلی ها طرف ایران را می گیرند و او مشروعیتش را ازدست می دهد و تنازع به نفع ماست. چون افکار عمومی دنیای اسلام با ماست و اگر این افکار عمومی مواجه بشوند که دشمن ایران عربستان است، خادم الحرمین مشروعیت خود را در دنیای اسلام ازدست می دهد لذا شما نقشه را اینطور ببینید که این نیروها حائل بین مکه و مدینه هستند، با ایران، ایرانی که پیام انقلابی دارد و آنجایی که مشروعیت مذهبی دارد البته حرمین، نه حاکمانش و طبیعی است که در چنین فضایی می آیند در اینجا نیرو پیاده می کنند.
نکته دیگری هم هست، امام در سال 1359 سخنرانی داشتند، در آن سخنرانی که پیرامون نیمه شعبان بود، فرمودند: «در تمام بشر کسی نبوده الا مهدی موعود، سلام اللّه علیه، که خدای تبارک و تعالی ذخیره کرده است برای بشر. هریک از انبیاء که آمده اند برای اجرای عدالت آمده اند و مقصدشان این بود که در همه جهان عدالت را اجرا کنند. لکن موفق نشدند بعد از انبیا و اولیای بزرگ از پدران حضرت موعود کسی نبوده است که عدالت را اجرا بکند و این یک موجودی است که ذخیره شده است برای همچنین مطلبی». این سخنرانی وقتی پخش شد اولین جایی که در کشورهای عربی انعکاس داشت «الرأی العام» بود در کویت.
پس از آن 40 مقاله یا فتوا صادر شد مبنی بر تکفیر حضرت امام به سه دلیل که مثلاً ایشان معتقد شده پیامبران عاجزند، توانایی امام زمان، علیه السلام، فوق قدرت است. و تکمیل شریعت، پس شریعت ناقص است و ایشان می آیند و شریعت را تکمیل می کنند. غرب از اینجا هم پی برد که مسأله مهدویت چیز بسیار خوبی است برای آنها که بتوانند مسأله ایجاد کنند.
مجموع این برنامه ها به گونه ای نشان می دهد غرب واقعا دارد روی این مسأله کار می کند و حداقل یکی از اهداف استراتژیک حضور در خلیج فارس ـ که من یقین دارم ـ این است.
میزان پذیرش جهانی نسبت به بحث مهدویت چگونه است؟
آفرین. این سؤال است. وقتی من در هند می بینم «گوتمه» را طلب می کنند، زرتشتیها که معتقدند دنیا دارد تمام می شود، زمان ظهور «سوشیانت» دارد می آید، در یهود و مسیحیت هم این مسأله بسیار بالاست. پس انگیزه ها و پتانسیل و پذیرش جهانی وجود دارد. لازم هم نیست که ما بگوئیم شما بیایید جای مسیح امام زمان ما را بشناسید، بلکه امام زمان، علیه السلام، را جوری مطرح کنید که مسیح زیرمجموعه اش بشود و بتواند به تمام نیازها پاسخ بدهد. اتفاقا اگر بتوانید در اینترنت سایت بزنید و با جهان وارد مذاکره بشوید، ببینید چقدر برایتان مطلب می آید.
مجله نیوزویک (News week)، 23 آگوست 1999، گزارش ویژه دارد و یک جمله بسیار مهم What must be doe?(چه باید کرد؟) انسان به بحران رسیده و انسانی که به بحران برسد ناخودآگاه چشمش به آسمان است و آینده.
رسالت شناساندن امام زمان، امام حسین و امام علی، علیه السلام، به جهان کم از شناسایی آنها توسط خود ما نیست. منتهی نوع بیان بسیار مهم است.
رسانه های ما در برابر این مسأله چه کار می توانند بکنند؟
اولاً این کاری که شما کردید و مجله نیوزویک
(News week)، 23 آگوست 1999، گزارش ویژه دارد و یک جمله بسیار مهم
What must be doe?(چه باید کرد؟) انسان به بحران رسیده و انسانی که به بحران برسد ناخودآگاه چشمش به آسمان است و آینده.
ان شاءاللّه خود امام زمان، علیه السلام، هم اجرش را بدهند، امیدوارم مسؤولان ما هم اهمیت این قضیه را احساس کرده باشند، باید سیستمی در رسانه های ما داشته باشد از کانال خود شما هم باشد. یک چیزی را مقابل خودتان نباید بگویم و پشت سرتان گفته ام، دورادور کارتان را دارم تعقیب می کنم، در کار شما صداقت و خلوص خاصی است، یعنی دنبال نام و نان نیستید، این را آدم منصف متوجه می شود. اگر بودید دنبال خیلی کارها می شد رفت. بستر کار هم همین است. سرمایه ما شیعیان این است، باید کمک بشود.
شما با همین فضا فعلاً قضیه را پیش ببرید، بعد یک نماینده از صدا و سیما، یک نماینده از سازمان تبلیغات اسلامی و وزارت ارشاد و حوزه هنری و دیگر جاهایی که درگیر این مسأله اند بیایند و برای آنها جا بیندازیم، چرا غرب ماتریکس، آرماگدون و روز استقلال را می سازد، صد تا فیلم می توانم معرفی کنم که اینها دارند روی آینده کار می کنند. اگر دارند کار می کنند یعنی مهم است. وقتی دارند «یا مهدی» را می سازند یعنی برایش مهم است. دقیقا ما معادل آن کار، کار ارزشی و اثباتی بکنیم. این نیاز به یک تیم تخصصی دارد. ولی مهمتر از تیم، جا افتادن ضرورت کار است. یعنی این کار ضرورتش هنوز برای آقایان تعریف شده نیست و پی نبرده اند. حالا نمی دانم کوتاهی ما بوده، آقایان وقت ندارند و به روزمرگی افتاده اند.
چطور در این زمان که غرب مردم را به غیر فطریات عادت داده می توان چنین مطالبی را عرضه کرد؟
در بررسیهایی که کرده ام روشن شده که امروز دنیا به خستگی رسیده، یکی از ویژگیهای لذت جسمی این است که انسان پس از مدتی به خستگی می رسد. اینکه خود غربیها و شرقیها داد می زنند چه باید کرد؟ (What must be doe) و یا اینکه وقتی در امریکا اعلام می شود که می خواهیم تظاهرات کنیم برای اینکه خدا برگردد، اینقدر استقبال می شود یعنی پذیرش وجود دارد. درست است که غرب دارد تمایل به دنیا را در وجود آنها نهادینه می کند امّا اینها وقتی با خودشان خلوت می کنند، می فهمند که دارند خطا می کنند و این یک زمینه به شما می دهد، امّا برمی گردیم به این طرف قضیه. لذا باز تکیه می کنم که زمینه هست. امّا این طرف چطور عمل کنند آن مهم است. شما قرآن را نگاه کنید قرآن می خواهد در سوره بقره منافق را شرح بدهد، شناخت منافق ساده نیست، مؤمن ساده است چون نور درون به بیرون می زند، کافر هم شناختش ساده است به قول عوام قیافه اش تابلو می شود، انسان تا نگاه می کند متوجه می شود. امّا منافق به صورت نور است و سیرت نار. قرآن می خواهد شرح بدهد می داند مشکل است، لذا می گوید:
مثلهم کمثل الذی استوقد نارا.1
سه مرحله آمد پایین «مثل»، «ک»، «مثل» و آن را بصری می کند در دانشگاه هنر الان دارم این را می گویم، می گوید:
أو کصیّب من السماء.2
این زبان قرآن است که ما باید آن را کشف کنیم.
ما می توانیم از این سیستمها استفاده کنیم. مثلاً ازدواج پدر بزرگوارشان با نرجس خاتون، اصلاً مغفول عنه است. می دانید از آن چه رمانی می شود ساخت؟ فیلم امام علی واقعا تأثیر گذاشت، برخی کشورها تقاضای خریدش را کرده اند، چرا ولایت عشق اینطور نیست، چون در امام علی پرداخت شده بود، امّا اینجا دارد روایت می شود و برخورد خطی است. ما داریم، ولی باید روی این کار شود.
________________________________________
1-
2- سوره بقره (2)، آیه 17: «مَثَلشان، مَثَل آن کسی است که آتشی افروخت، چون پیرامونش را روشن ساخت، خدا روشنایی از آنان بازگرفت و نابینا در تاریکی رهایشان کرد.»
منبع: تبیان