زمینهسازان ظهور
تحقق انقلاب عظیم حضرت مهدی علیه السلام به عنوان بزرگترین تحولی است که بشر در حیات خود خواهد دید . این واقعه بزرگ برپایههایی استوار است که از مهمترین آنها فراهم آمدن یاران، همراهان و همرزمانی است که تا پای جان برای اجرای اهداف آن حضرت از پای ننشینند .
بازشناسی این عوامل ما را به شناخت آن حکومتسترگ نزدیکتر خواهد کرد . آنگاه خویشتن را با آن شرایط و ویژگیها محک خواهیم زد و از خود خواهیم پرسید: آیا ما خود را برای آن روزگار آماده ساختهایم؟ شایدآن روز، همین فردا باشد . با فهم این ویژگیها درخواهیم یافت که پای رفتن این راه را داریم یا خیر؟ و آیا در آن روز موعود و در هنگامه نبرد حق با باطل در کدامین جبهه قرار خواهیم گرفت؟
با گذری در بوستان کلام معصومان علیهم السلام این ویژگیها به خوبی فرا روی ما قرار خواهد گرفت . پس قدم در این گلستان پرگل مینهیم و از گلهای عطر آگین آن مشام اندیشه را به پرواز در میآوریم .
پارهای از ویژگیهای یاران آن موعود امتها از این قرار است:
1 . شناخت پروردگار
خداوند متعال فلسفه اساسی آفرینش انسانها را عبادت و بندگی معرفی فرموده است . در آنجا که میفرماید: «وما خلقت الجن والانس الا لیعبدون» ; (1) «جن و انس را جز برای اینکه عبادت کنند خلق نکردم .»
این مهم، زمانی حاصل میگردد که شناخت نسبتبه آن ذات مقدس فراهم آید . پس از شناختخداوند است که راه رشد، هموار و موانع برطرف میشود .
یاران امام مهدی علیه السلام از جمله کسانی هستند که خداوند را آن گونه که شایسته است میشناسند . حضرت علی علیه السلام این شناخت والای خداوند را در ایشان این گونه وصف فرموده است:
«رجال مؤمنون عرفوا الله حق معرفته وهم انصار المهدی فی آخر الزمان; (2) مردانی مؤمن که خدا را چنان که شایسته ستشناختهاند و آنان، یاران مهدی علیه السلام در آخرالزمانند .»
امام صادق علیه السلام ششمین ستاره فروزان سپهر ولایت، قلبهای آنان را بسان پولاد دانسته میفرماید:
«... رجال کان قلوبهم زبر الحدید لا یشوبها شک فی ذات الله اشد من الحجر ... ; (3) آنان مردانیاند که دلهایشان گویا پارههای آهن است . هیچ تردیدی نسبتبه خداوند قلبهایشان را نیالاید و [قلبهایشان] از سنگ استوارتر است .»
2 . شناخت امام زمان علیه السلام
اگرچه شناخت امام در هر زمان بر پیروان لازم و ضروری است، ولی آنچه که شناخت رهبر آخرین را از اهمیتی دوچندان برخوردار میسازد، شرایط ویژه او است . ولادت پنهان، زیست پنهان، امتحانات سخت و دشوار، برخی از این ویژگیهاست .
یاران امام مهدی علیه السلام امام خویش را به بهترین وجه میشناسند و این شناخت آگاهانه در تمامی وجودشان رسوخ کرده است; بنابراین یار او شدن بدون شناخت آن بزرگوار امکانپذیر نخواهد بود .
در روایات فراوانی بیان شده است:
«... من مات ولم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة; (4) هر که بمیرد و امام زمان خویش را نشناسد به مرگ جاهلی خواهد مرد .»
همچنین امام صادق علیه السلام فرمود:
«... اعرف امامک فاذا عرفته لم یضرک; تقدم هذا الامر ام تاخر ... فمن عرف امامه کان کمن هو فی فسطاط القائم علیه السلام; (5) امام خویش را بشناس، پس وقتی او را شناختی پیش افتادن و یا تاخیر این امر [ظهور] آسیبی به تو نخواهد رساند ... پس هر آن کس که امام خویش را شناخت، مانند کسی است که در خیمه قائم علیه السلام باشد .»
اگرچه حضرتش در پس پرده غیبت است، ولی هرگز جمال وجودش برای انسانهای مهدی صفت پنهان نبوده است
اگر معرفتبه آن حضرت نباشد دیدن ظاهری ایشان نیز سودی دربر نخواهد داشت . کم نبودند کسانی که همواره جمال دلنشین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهم السلام را زیارت میکردند، ولی بهره معرفتی چندانی از آن اسوههای آفرینش نبردند .
امام صادق علیه السلام فرمود:
«ومن عرف امامه ثم مات قبل ان یقوم صاحب هذا الامر کان بمنزلة من کان قاعدا فی عسکره لا بل بمنزلة من قعد تحت لوائه; (6) هر آن کس که امامش را شناخت و قبل از قیام صاحب این امر (امام زمان علیه السلام) از دنیا رفت، بسان کسی است که در سپاه آن حضرت، خدمتگزاری خواهد کرد; نه، بلکه مانند کسی است که زیر پرچم آن حضرت است .»
بنابراین اگرچه شوق دیدار آن حضرت و سعادت دیدنش از اهمیتبسیاری برخوردار است ولی از آن مهمتر شناخت و معرفت ایشان است که حاصل آن، ارتباط روحی و سنخیتبا آن امام همام است . به یقین اگر کسی به وظیفه و تکلیفی که خداوند متعال برایش تعیین فرموده عمل کند، خود آن بزرگوار به دیدنش خواهد رفت; چنان که در طول همه سالهای غیبت چنین بوده است .
امام صادق علیه السلام در کمال تاکید، شیعیان را به شناختخداوند، پیامبر و حجتهای الهی فرخوانده، از جمله دعاهای دوران غیبت را اینگونه توصیه فرموده است:
«اللهم عرفنی نفسک فانک ان لم تعرفنی نفسک لم اعرف نبیک اللهم عرفنی رسولک فانک ان لم تعرفنی رسولک لم اعرف حجتک، اللهم عرفنی حجتک فانک ان لم تعرفنی حجتک ضللت عن دینی; (7)
بارالها! خود را به من بشناسان که اگر خودت را به من معرفی نکنی پیامبرت را نشناسم . بارالها! پیامبرت را به من معرفی کن که اگر پیامبرت را به من معرفی نکنی حجتت را نشناسم، بارالها حجتت را به من معرفی کن که اگر حجتت را به من معرفی نکنی از دین خود گمراه شوم .»
این دعا علاوه بر امام صادق علیه السلام از نواب اربعه نیز نقل شده که احتمال دارد ایشان از خود حضرت مهدی علیه السلام نقل کرده باشند . (8)
3 . اطاعت محض از خداوند و اولیای او
پس از شناختخداوند و امام زمان علیه السلام و اعتقاد به آنان باید این شناخت و اعتقاد را عملی کرد و تبلور حقیقی آن در اطاعت محض از آن انوار پاک است .
همسو کردن رفتارها، نیتها و جهتگیریها طبق خواست رهبر الهی از مهمترین ویژگیهای رهروی راستین است و این صفتبه خوبی در یاران امام مهدی علیه السلام وجود دارد .
شایان توجه اینکه اگر کسی در مرحله شناخت، در حد ممکن معرفت کسب نمود، در مرحله اطاعت دچار تردید نخواهد شد; حال آنکه اگر کسی در آن مرحله دچار تردید و یا نقصان معرفتی شد، در مرحله اطاعت هرگز پیرو خوبی نخواهد بود .
در قرآن کریم اطاعت از امام، همسنگ اطاعت از خداوند و پیامبر او شمرده شده است; آنجا که خداوند میفرماید:
«اطیعوا الله واطیعوا الرسول واولی الامر منکم» ; (9) «از خداوند و رسول و صاحب امرتان اطاعت کنید .»
اگر چه امروزه حضرت مهدی علیه السلام در پس پرده غیبت است، اما اراده و فرمانش را باید گردن نهاد; چرا که اگر کسی اکنون از دستورات آن حضرت اطاعت کرد در زمان ظهور نیز چنین خواهد بود .
رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در اینباره فرمود:
«طوبی لمن ادرک قائم اهل بیتی وهو مقتد به قبل قیامه یتولی ولیه ویتبرا من عدوه ویتولی الائمة الهادیة من قبله اولئک رفقائی وذوو ودی ومودتی واکرم امتی علی; (10) خوشا به حال کسی که، قائم اهل بیت را درک کند; حال آنکه پیش از قیام او نیز پیرو او باشد . با دوست او دوست و با دشمن او دشمن [و مخالف] و با رهبران و پیشوایان هدایتگر پیش از او نیز دوستباشد . اینان همنشین و دوستان من و گرامیترین امت من در نزد من هستند .»
4 . احترام خالصانه
از آنجایی که امام حقی بزرگ برگردن پیروان دارد، خداوند متعال احترام او را بر مردمان لازم فرموده است . از اینرو هرآنچه مایه بزرگداشت او میشود از سوی یاران آن حضرت انجام میگیرد . ایشان این روحیه را در زمان غیبت در خود ایجاد نمودهاند تا در زمان ظهور نیز همواره در تمامی امور، احترام آن حضرت را پاس دارند .
ائمه معصومین علیهم السلام که معلم انسانهایند، هرگز از این مهم غفلت نکرده و عظمتشان آخرین معصوم علیه السلام، آنها را به تکریم و احترامی مثال زدنی واداشته است .
وقتی «دعبل خزاعی» قصیدهای غراء برای امام علی بن موسی الرضا علیهما السلام خواند - که در ابیاتی از آن به حضرت مهدی علیه السلام اشاره شده بود - حضرتش به احترام ذکر نام مقدس ایشان، متواضعانه برخاسته، دستبر سر نهاد و برای فرج قائم آل محمد صلی الله علیه و آله دعا فرمود . راوی این عمل ارزشمند امام رضا علیه السلام را این گونه وصف کرده است:
«فوضع الرضا علیه السلام یده علی راسه وتواضع قائما ودعی له بالفرج; (11) حضرت رضا علیه السلام دستخود را بر سرش قرار داد و در حالی که ایستاده بود تواضع کرد و برای فرج او [امام زمان علیه السلام] دعا کرد .»
به راستی کسی که از احترام اندکی به صورت برخاستن هنگام شنیدن نام آن حضرت کوتاهی میکند، چگونه میتواند در عصر ظهور به تکریم آن حضرت بپردازد و از جان خود بگذرد؟!
مناسب است درباره احترام به آن حضرت بیشتر بخوانیم .
از امام صادق علیه السلام سؤال شد: «چرا به هنگام شنیدن نام «قائم» لازم استبرخیزیم!» آن حضرت فرمود: «آن حضرت، غیبت طولانی دارد و این لقب یادآور دولتحقه آن حضرت و ابراز تاسف بر غربت اوست و لذا آن حضرت از شدت محبت و مرحمتی که به دوستانش دارد به هر کس که حضرتش را به این لقب یاد کند نگاه محبتآمیز میکند . از تجلیل و تعظیم آن حضرت است که هر بنده خاضعی در مقابلصاحب عصر خود هنگامی که مولای بزرگوارش به سوی او بنگرد از جای برخیزد، پس باید برخیزد و تعجیل در فرج امر مولایش را از خداوند مسئلت نماید . (12) »
علاوه بر حکمتیاد شده، آمادگی افراد در هر آن، برای قیام، و مبارزه و جهاد در راه تحکیم عدالت اجتماعی، و حفظ حقوق انسانها واجد اهمیتی بسزاست .
انسان منتظر که زمینهساز ظهور در عصر غیبت است، باید همواره دارای چنین هدفی باشد و در راه تحقق آن به گونههای مختلف بکوشد و تا آنجا این آمادگی را داشته باشد و ابراز دارد، که هرگاه نام پیشوای قیام (قائم) ذکر میشود به پاخیزد و آمادگی همه جانبه خویش را نشان دهد و این آمادگی را همیشه به خود و دیگران تلقین و تحکیم کند . (13)
5 . انتظار راستین
انتظار راستین که اساس شخصیتیاران امام مهدی را شکل میدهد، پیشینهای بس دراز و طولانی در تاریخ شیعه دارد .
آخرین فرستاده الهی بانگ برآورده و انسانها را به روزگاری سراسر نور نوید داده و فرموده است:
«لا تذهب الدنیا حتی یلی امتی رجل من اهل بیتی یقال له المهدی; (14) دنیا به پایان نرسد مگر اینکه امت مرا مردی از اهل بیت من رهبری کند که به او مهدی گفته میشود .»
و اکنون قرنها از آن بانگ ملکوتی میگذرد، ولی همچنان طنین دلنشین و امیدبخش آن در گوش انسانهاست . و این بشارت بزرگ زندگی مردمان را در عصر بلند انتظار با تاریخی روشن از نمودها و جلوههای فکری و عملی روز به روز به آن دروازه روشنایی نزدیکتر میسازد .
و آنچه در این رهیافت از ارزشی بس بلند برخوردار است زمینهسازی برای ایجاد آن حکومت موعود است; اگرچه زمان برپایی آن از اسرار الهی و تنها در حیطه اراده خداوند است . انتظار به معنای چشم به راه بودن و درنگ کردن به امید پیشامدی خاص و به بیان دیگر کیفیتی است روحی که موجب به وجود آمدن حالت آمادگی برای آنچه انتظار دارند میشود; و ضد آن یاس و ناامیدی است .
این اندیشه در فرهنگ مهدویتبیش از هرچیز، مشتمل بر عنصر خوشبینی نسبتبه جریان کلی نظام طبیعت و سیرتکاملی تاریخ و اطمینان به آینده و طرد عنصر بدبینی نسبتبه پایان کار بشر است که طبق بسیاری از نظریهها و فرضیهها فوق العاده تاریک و ظلمانی است .
امید و آرزوی تحقق این نوید کلی جهانی انسانی، در زبان روایات اسلامی، «انتظار فرج» خوانده شده و از جمله عبادات، بلکه برترین آنها شمرده شده است .
پیامبر اکرم و ائمه معصومین علیهم السلام بر انتظار آن روز موعود، و لحظه شماری در فرا رسیدن آن حکومتحقه - که تنها به دست آن حضرت تشکیل میگردد - تاکید فراوانی نموده و آن را از اصول اساسی دینداری شمردهاند و پاداشهای بزرگی برای منتظران بیان فرمودهاند .
از همین رو، علمای بزرگ، انتظار ظهور منجی را یکی از وظایف مهم مردم در عصر غیبت و عنصری اساسی در زمینهسازی و حفظ روحیه مناسب برای درک زمان ظهور ذکر کردهاند . و همواره مؤمنان را به رعایت این وظیفه خطیر با گفتار و کردار وا میداشتند .
در باب انتظار فرج و ارج و اهمیت آن احادیث فراوانی از پیشوایان معصوم علیهم السلام روایتشده است .
رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در این باره فرموده است:
«افضل اعمال امتی انتظار الفرج من الله عزوجل; (15) برترین کارهای امت من انتظار فرج از خدای عزیز و جلیل است .»
بدون هیچ توضیحی توجه خوانندگان محترم رابه کلمه «اعمال» یعنی «کارها» در روایت جلب مینماییم که آن حضرت، انتظار را عمل و کار دانسته است و نه سکون و بیکاری . این فرمایش پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را تا حدودی امام صادق علیه السلام تبیین فرموده است:
«من سره ان یکون من اصحاب القائم فلینتظر ولیعمل بالورع ومحاسن الاخلاق وهو منتظر فان مات وقام القائم بعد کان له من الاجر مثل اجر من ادرکه فجدوا وانتظروا هنیئا لکم ایتها العصابة المرحومة; (16) هر کس که خوشحال میشود که از یاران قائم علیه السلام باشد باید منتظر باشد و با پرهیزگاری و اخلاق نیکو عمل نماید و با چنین حالی منتظر باشد که هرگاه بمیرد و پس از مردنش قائم علیه السلام به پا خیزد، پاداش او همچون کسی خواهد بود که دوران حکومت آن حضرت را درک کرده باشد، پس بکوشید و منتظر باشید . گوارایتان باد ای گروه رحمتشده!»
6 . آمادگی برای خدمتبه حضرت مهدی علیه السلام
آنان که وجودشان سرشار از عشق خداوند و اولیای اوست، اگر عصر ظهور را درک کنند بزرگترین افتخارشان خدمتبه احتبلند مهدی آل محمد صلی الله علیه و آله خواهد بود .
شاید باور کردن این سخن بسی مشکل نماید که رئیس مذهب شیعه، همو که هزاران دانشمند، زانوی ادب و دانشجویی در محضر کلامش بر زمین مینهادند و همو که شاگردان مکتبش عقابان تیز پرواز آسمان اندیشه و علم بودند، آنگاه که نام آخرین ذخیره الهی نزدش برده میشد با حسرتی برآمده از عمق جان و آرزویی بیمانند آهی از نهاد برمیآورد و میفرمود:
«لو ادرکته لخدمته ایام حیاتی; (17) اگر او را درک کنم تمام روزهای زندگانیام خدمتگزار او خواهم بود .»
هر کس بخواهد در آن روزگار به خدمتحضرتش نصیب گردد باید هم اکنون در دوران غیبت، خدمتبه آن حضرت و یاران او را سرلوحه کارهای خود قرار دهد .
بیتردید خادمان دوران ظهور، همان خادمان دوران غیبتند .
پس منتظر راستین و علاقهمند به حضرت مهدی علیه السلام باید تمامی لحظههای زندگی خود را سرشار از خدمتبه او و راه و هدفش سپری نماید .
7 . خودسازی و دیگرسازی
یکی از ویژگیهای یاران امام مهدی علیه السلام در عصر غیبتخودسازی و مواظبتبر رفتار خویش است که در پی آن، جامعه و دیگران نیز به این جهت متمایل خواهند شد .
شکی نیست که دینداری در عصر غیبتحضرت مهدی علیه السلام از هر زمانی دیگر بسی مشکلتر و طاقتفرساتر است .
حضرت امام صادق علیه السلام سختی این دوران را این گونه تصویر نمودهاند:
«ان لصاحب هذا الامر غیبة المتمسک فیها بدینه کالخارط للقتاد ثم قال هکذا بیده فایکم یمسک شوک القتاد بیده ثم اطرق ملیا ثم قال: ان لصاحب هذا الامر غیبة فلیتق الله عبده ولیتمسک بدینه; (18) صاحب این امر، غیبتی دارد که در آن هر کس از دین خود دستبرندارد همانند کسی است که با کشیدن دستخود به ساقه قتاد [که بوتهای تیغدار است] خارهای آن را بسترد، پس کدام یک از شما با دستخود تیغهای قتاد را نگه میدارد؟»
سپس آن حضرت مدتی سر به زیر افکنده فرمود: صاحب این امر دارای غیبتی است; پس بنده خدا باید پرهیزگاری و تقوا پیشه کند و به دین خود تمسک جوید .»
اگرچه آزمایشهای دینی برای همه ایمان آورندگان در همه زمانها، قانون الهی است; اما در عصر غیبت تمامی عوامل دستبه دست هم داده این آزمایش را به کمال خود رسانده است . در این دوران است که نگهداشت دین، بسیار دشوار است و بیشترین مردم به انگیزههای گوناگون ایمان خویش را در زندگی ازدست میدهند .
گسترش زمینههای ناباوری، افزایش انگیزههای انحراف و گریز از دین، ستیزه جوییهای دشمنان با دینداران و دینداری، از مهمترین عوامل این آزمایش است . آنان که در این گردابهای ترسناک، دین خود را حفظ کنند از شان و رتبهای بس رفیع برخوردار خواهند بود . پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:
«یا علی واعلم ان اعجب الناس ایمانا واعظمهم یقینا قوم یکون فی آخر الزمان لم یلحقوا النبی وحجب عنهم الحجة فآمنوا بسواد علی بیاض; (19) ای علی! بدان که شگفت انگیزترین مردم از جهت ایمان و عظیمترین آنها از روی یقین، مردمیاند که در آخرالزمان خواهند بود; پیامبر را ندیدهاند و حجت (امام علیه السلام) نیز از آنان محجوب است، اما به سیاهی که بر سفیدی رقم خورده است ایمان آوردهاند .»
انسان دراین دوران برخلاف دوران معاصر پیامبر صلی الله علیه و آله، از تمامی دریافتهای حسی نسبتبه پیامبر و امام علیه السلام دور است و تنها بر اساس درک عقلی و تاریخی، پیامبر صلی الله علیه و آله و پیشوایان معصوم را میشناسد و به رسالت و امامت ایشان ایمان میآورد .
امام سجاد علیه السلام در اینباره میفرماید:
«یا ابا خالد ان اهل زمان غیبته القائلین بامامته والمنتظرین لظهوره افضل من اهل کل زمان لان الله تبارک وتعالی اعطاهم من العقول والافهام والمعرفة ما صارت به الغیبة عندهم بمنزلة المشاهدة، وجعلهم فی ذلک الزمان بمنزلة المجاهدین بین یدی رسول الله صلی الله علیه و آله بالسیف، اولئک المخلصون وشیعتنا صدقا، والدعاة الی دین الله عزوجل سرا وجهرا; (20) ای اباخالد، مردم زمان غیبت آن امام که به امامت او معتقدند و منتظر ظهور اویند، از مردم هر زمانی برترند; زیرا خدای متعال عقل و فهم و معرفتی به آنها عطا فرموده که غیبت نزد آنان به منزله مشاهده است و آنان را در آن زمان به مانند مجاهدان پیش روی رسول خدا صلی الله علیه و آله که با شمشیر به جهاد برخاستند قرار داده است . آنان مخلصان [حقیقی] و شیعیان راستین ما و داعیان به دین خدای متعال در نهان و آشکارند .»
موفقیت در این آزمایش، نیازمند بینشی است که انسان دیندار در پرتو آن بتواند در برابر تحریفها و شبههها و تردیدها رویکرد دینی خود را حفظ نماید و با هیچ یک از عوامل انحراف، خلوص دینی و دینداری رادر فکر و عمل از دست ندهد .
اگر چنین شد، مصداق این فرمایش رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله خواهد بود که فرمود: «به زودی پس از شما، کسانی میآیند که یک نفر از آنان پاداش پنجاه نفر از شما را دارد .» گفتند: «ای رسول خدا، ما در جنگ بدر و احد و حنین در رکاب شما جهاد کردیم و درباره ما آیه قرآن نازل شده است .»
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «اگر آنچه از آزارها و رنجها که بر آنان میرسد، بر شما آید، بسان آنان شکیبایی نخواهید داشت . (21)
پایداری بر دین در روزگار غیبتبه تحمل سختیها، محرومیتها و تنگناهای مادی خلاصه نمیشود; بلکه تحمل فشارهای سخت روحی و معنوی نیز، بر آنهاافزوده میگردد . و چنانچه دینداری با صبر و شکیبایی درست و آگاهانه توام نباشد به تدریج ناامیدیها روی میآورد و باور را از روح و فکر برمیدارد .
بنابراین منتظر راستین باید که زمینه ساز صادق ظهور باشد و اگر چنین بود، داشتن ویژگیهای فوق پارهای از خصوصیات او خواهد بود .
________________________________________
1) ذاریات/56 .
2) بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، ج57، ص229 .
3) پیشین، ج52، ص307 .
4) کمال الدین و تمام النعمه، شیخ صدوق، ج2، ص409 .
5) غیبت نعمانی، ص331 .
6) اصول کافی، کلینی، ج1، ص371 .
7) کافی، کلینی، ج1، ص337; کمال الدین و تمام النعمه، ج2، ص342; غیبت نعمانی، ص166 .
8) ر . ک: کمال الدین، ج2، ص512 .
9) نساء/59 .
10) کتاب الغیبة، شیخ طوسی، ص456; کمال الدین و تمام النعمة، ج1، ص286 .
11) منتخب الاثر، صافی گلپایگانی، ص640، ح3 .
12) پیشین، ح4 .
13) خورشید مغرب، محمدرضا حکیمی، ص264 .
14) کمال الدین و تمام النعمه، ص644، ح3 .
15) همان .
16) غیبت نعمانی، ص200، ح16 .
17) پیشین، ص245 .
18) کافی، ج1، ص335 .
19) غیبت نعمانی، ج1، ص288، ح8 .
20) پیشین، ج1، ص319 .
21) کتاب الغیبه، ص 456 .
منبع: تبیان
مهدی موعود،علیهالسلام، در گلشن رازشبستری
• درآ که در دل خسته توان در آید باز بیاکهفرقتتو،چشممن چنان در بست به پیش آینه دل هر آنچه میدارم به جز خیال جمالت نمینماید باز
• بیا که در تن مرده، روان در آید باز که فتح باب وصالت مگر گشاید باز به جز خیال جمالت نمینماید باز به جز خیال جمالت نمینماید باز
شیوه و طریقه ویژه عارفان، اقتضا میکند که سیمای دلربای مهدویت را از منظر انسان کامل بنگرند. اگر گروههایی از طوایف و طبقات مسلمین، این موضوع را با ماجرای منجیعالم، پیوند زدهاند، اهل معرفت، به سائقه تفکرات و گرایشهای ویژه خود، بیشتر ساحت انسان کامل را برای بحث از حضرت حجت، برگزیدهاند. این گزینش، بیش و پیش از آن که اختیاری باشد، ضرورتی استکه سمت و سوی مباحث عرفانی برمیتابد و از آن گریزی نیست . آنان بیشتربه منجی آدم مینگرند و دغدغه نجات روح را دارند، تا نگرانی اصلاح اجتماع; هر چند یکی را از گذر دیگری میبینند، ولیکن، مایه و اساس اصلاح عالم را در سلامت انسان جستوجو میکنند. به همین خاطر، آنجا که سخن از ابدال، اقطاب، ولی، خضر و مدار ولایت میگویند، نگاهی پر - نه نیم نگاه - به مهدی موعود - بر اساس مقدمات کلامی مذهب خود - دارند.
درباره انسان کامل، تحقیقا همه گونههای دانشمندان اسلامی و حتی غیر اسلامی سخن بسیار گفتهاند. مشارب و مسالک گونهگون، این فرد فرید از نوع انسان را نامهایی به مقتضای اندیشههای خود نهادهاند: بودا او را «ارهات» مینامد و کنفوسیوس، «کیونتسو». آیینهای یوگا و بهاکتی نیز از او با عنوان «انسان آزاده» نام میبرند. افلاطون او را «فیلسوف» میخواند و ارسطو «انسان بزرگوار»، صوفیه، «قطب و شیخ و پیر» نام نهادهاند و نیچه «ابرانسان»، و از همه بالاتر آنکه قرآن وی را «خلیفةالله» خوانده است. (1)
موضوع و مجال این نوشته کوتاه، اقتضا نمیکند که بحث درباه انسان کامل را به دامنههای خرم عرفان و تصنیفات عرفا بکشانیم. اما از این مقدار نمیتوان چشم پوشید که در طرح عرفانی هستی، انسان کامل در جایی قرار میگیرد که حذف و یا غفلت از آن به ویرانی جهان و بیهودگی آفرینش میانجامد. در دایره خلقت، حلقه آخرین، وجود خاتم اوصیاست و نسبت این حلقه به دایره، نسبت ثمر استبه شجر و یا قافیه به بیت:
• ظاهر آن شاخ اصل میوه است گر نبودی میل و اومید پس به معنی آن شجر از میوه زاد گر به صورت از شجر بودش ولاد (2)
• باطنا بهر ثمر شد شاخ هست ثمر کی نشاندی باغبان بیخ شجر؟ گر به صورت از شجر بودش ولاد (2) گر به صورت از شجر بودش ولاد (2)
مثال قافیه نسبتبه بیت، یکی از گویاترین مثالهایی است که اهل ذوق، آفریدهاند. زیرا، قافیه گرچه آخرین جزء بیت است، اما همه کلمات و الفاظ در شعر آن گونه میآیند که جای را برای قافیه آماده کنند. بدانسان که هر کلمه در مجموعه یتبه این انگیزه انتخاب و جایگزین شده است که خدمتی به قافیه کرده باشد و حضور و ظهور قافیه را موجه بنمایاند.
اول بیت ارچه به نام تو بست نام تو چون قافیه آخر نشست خط فلک،
• خطه میدان توست گوی زمین، گرد فنا بر نخاست میتک و میتاز صبح نجاتی مرا خاک توام، روضه جان من است روضه تو جان جهان من است (3)
• در خم چوگان توست تا زعدم که میدان تو راست تازهترین کآب حیاتی مرا خاک تو خود، جان جهان من است (3) جان جهان من است (3)
و اگر گفتهاند:
• زاحمد تا احد یک میم فرق است جهانی اندرین یک میم غرق است (4)
• جهانی اندرین یک میم غرق است (4) جهانی اندرین یک میم غرق است (4)
بدان خاطر است که با ظهور خاتم، حلقه هستی، دور کمال خود را با آن مییابد و درخت آفرینش به بار مینشیند. با این تفسیر از عالم و خاتم است که میتوان برای هر چه آفریده شده است، توجیهی موجه یافت و حافظانه گفت که:
• «خطا بر قلم صنع نرفت» (5)
«خطا بر قلم صنع نرفت» (5)
شیخ محمود شبستری و گلشن راز
«سعدالدین محمودبن عبدالکریمبن یحیی شبستری»، عارف نامی و اندیشور سترگ قرن هفتم و هشتم هجری است. تولد وی را687 ق و وفاتش را در سن سی و سه سالگی، یعنی به سال 720 ق گمان زدهاند. (6)
غیر از اثر جاودانی و ماندگار شبستری، موسوم به «گلشن راز» و آثار منظوم و منثور دیگری نیز از او نام بردهاند. گلشن راز، «سعادتنامه» از منظومات اوست و «حقالیقین»، «مرآةالمحققین» و «شاهدنامه» از نوشتههای منثور وی است. (7)
همانطور که گفته شد، مثنوی گلشن راز مهمترین و خواندنیترین اثر شیخ است. ماجرای سرودن این هزاره را او خود در مقدمه گلشن بتفصیل میآورد. آنچه اینک بایسته یادآوری است، نکات ارزشمندی است که در شناختبهتر این اثر عرفانی راهگشاست.
گلشنراز، در واقع پرسشهای منظوم و مختصری است که شیخ شبستر در جواب نامه «امیر حسینیهروی» برای او ارسال میکند. از پرسشها چنین برمیآید که هروی خود اهل فن و فرهیخته است و شگفت آن که همه این ابیات نغز و گاه سهل و ممتنع در یک شب سروده شده است. پاسخهای شیخ در این اثر، تماما هماهنگ با مشرب «شیخاکبر محیالدینابن عربی» است. مطالعه گلشن فرصت مغتنمی است که خواننده را با هزار توی اندیشههای ابن عربی آشنا کند.
گلشن راز از همان ابتدای ظهورش، طرف توجه بسیاری از بزرگان و دانشمندان عرفان مسلک قرار گرفت. این توجه و اهتمام منشا خلق شرحهای بسیاری شد که شمار آنان از بیست تجاوز میکند. اما از میان همه این شروح، آنچه از قلم «شمسالدین محمد لاهیجی»، عارف قرن نهم تراوش کرده است، مقام والایی دارد. شرح لاهیجی، جدا از آن که شرح است، خود به عنوان اثری مستقل و تصنیفی ارزشمند مورد توجه و نظر است. لاهیجی در این شرح، مباحث گستردهای از عرفان نظری و عملی را بیان کرده که بسیار مغتنم و سودبخش است. گرایشهای شیعی و نزدیکی اندیشههای لاهیجی به عقاید پذیرفته ما بر قدر و ارزش این شرح میافزاید.
در این نوشتار نگاه نگارنده بیش از هر توضیح و تفسیری به گفتههای لاهیجی است. نام مبارک حضرت مهدی ، عجلاللهتعالیفرجه، در این شرح بارها و بارها با اعزاز و اکرام بسیار آورده میشود و این توجه به رویه عرفا در بحث از انسان کامل ، بسیار شگفت و جالب مینماید. وی بر خلاف اکثر مصنفان متون عرفانی، به بیان مفهوم اکتفا نکرده و جایجای کتابش را به نام موعود، متبرک میکند.
از آنجا که مقصود این نوشته نگاهی به موضوع انسان کامل در گلشن راز و شرح لاهیجی است، بیش از این سخن را درباره شیخ، گلشن و شارح فاضل آن دراز نمیکنیم و مقطع این مقدمه را به مطلع گلشن میآراییم:
• به نام آن که جان را فکرت آموخت زفضلش هر دو عالم گشت روشن ز فیضش خاک آدم گشت گلشن
• چراغ دل به نور جان برافروخت ز فیضش خاک آدم گشت گلشن ز فیضش خاک آدم گشت گلشن
موعود گلشن
اشاره به انسان کامل که به توضیح و تفسیر برخی شارحان گلشن، حضرت مهدی ،علیهالسلام، است، در چند جای این مثنوی کوتاه آمده است. از همه پر رنگتر و تخصصیتر در پاسخ پرسشهای پنجم و ششم متمرکز شده است:
مسافر چون بود; رهرو کدام است؟ که را گویم که او مرد تمام است؟
در پاسخ، شیخ نخست نگاهی دارد به اطوار سیر انسان از جمادی تا مقام «لی معالله» (8) سپس درباره مقام نبوت و مقایسه آن با رتبه ولایتسخن میگوید و اینکه ولایت در نبوت خود را آشکار میکند و از آن اعم و افضل است. لاهیجی، در سنجش دو مقام نبوت و ولایت مینویسد:
«اگرچه مبدا نبوت نبی، ولایت است، یعنی ولایتخود، چه ولایت نبی افضل از نبوت اوست. فاما مبدا ولایت غیر نبی، نبوت است و میان نبی و ولی عموم و خصوص مطلق است; چه، هر نبی البته میباید که ولی باشد; فاما هر ولی لازم نیست که نبی بود; مثل اولیای امت محمد ، صلیالله علیه وآله، که ولایتبدون نبوت دارند.» (9)
از توضیحات دیگر لاهیجی چنین برمیآید که دلیل افضلیت ولایت، جهتحقانی و ابدی است و اینکه هرگز منقطع نمیشود. اما نبوت جهتی است نسبتبه خلق که قابلیت زوال دارد. با این وجود ولایت در برابر نبوت، چون ما در مقابل خورشید است; زیرا مبدا و ماخذ ولایت غیر نبی، نبوت است.
• نبی چون آفتاب آمد ولی ماه مقابل گردد اندر لی معالله
• مقابل گردد اندر لی معالله مقابل گردد اندر لی معالله
جهانی که شیخ در گلشن، طرح آن را ترسیم میکند از خلقت جماد و نبات آغاز میشود و پایان قوس نزولش با آفرینش آدم ،علیهالسلام، اعلام میگردد. آدم ،علیهالسلام، نقطه آغازینقوسصعوداست;ازآن پس تا اوج قوسصعودکه تولدحضرتخاتم الانبیا، صلیاللهعلیهوآله، است ادامه مییابد.پسازظهورپیامبرگرامی اسلام، نیمه دوم قوس صعود آغاز میگردد و حلقه پایانی این قوس حضور حضرت مهدی، علیهالسلام، است.
این صورت عالم است. اما در واقع، ولایت دایرهای است که تمامی این دو را دربرمیگیرد و سایه بر همه آفرینش گسترانده است.
• ولایت را ظهور از آدم آمد ولایتبود باقی تا سفر کرد ظهور کل او باشد به خاتم بدو یابد تمامی دور عالم
• کمالش در وجود خاتم آمد چو نقطه در جهان دوری دگر کرد بدو یابد تمامی دور عالم بدو یابد تمامی دور عالم
لاهیجی در شرح این ابیات، خاطرنشان میکند که معنی این سخنان آن است که «ظهور تمامی ولایت و کمالش به خاتماولیا خواهد بود; چه کمال حقیقت دایره در نقطه اخیر به ظهور میرسد». (10)
آنگاه نام مبارک حضرت مهدی ، علیهالسلام، را یادآور میشود و اینکه پیامبر ،صلیالله علیه وآله، فرمودهاند: «لولم یبق منالدنیا الایوم لطولالله ذلک الیوم حتی یبعث فیه رجلا منی او من اهل بیتی یواطی اسمه و اسم ابیه اسم ابی یملا الارض قسطا و عدلا کماملئت جورا و ظلما»
اما بلافاصله متذکر این روایتشریف میشود که پیامبر فرمودند:
«المهدی من عترتی من اولاد فاطمه» (11)
مهدی از خاندان من، از فرزندان فاطمه است.
شارح فاضل، در شرح «بدو یابد تمامی دور عالم» مینویسد:
«یعنی به خاتمالاولیا که عبارت از مهدی است، دور عالم تمامی و کمال تام یابد و حقایق و اسرار الهی در زمان آن حضرت بکلی ظاهر شود» (12)
لاهیجی باذکر روایتی چند بر این حقیقت پای میفشارد که غرض و مقصود خلقت، ظهور حضرت مهدی ، علیهالسلام، است. از جمله روایتی بدین مضمون: «زندگان تمنا کنند که کاشکی مردگان زنده شدندی تا فایده و غرض حیات، حاصل کردندی و عارف حقیقی گشتندی».
اینکه مهدی ،علیهالسلام، از فرزندان حضرت زهرا ،سلامالله علیها، مورد اتفاقنظر و از ضروریات مذهب تشیع است. اما بسیاری از دانشمندان اهل سنت، ضرورتی بر چنین خویشاوندی نمیبینند. حتی ایشان تولد و حضور آن گرامی را در حال حاضر مانند ظهورش منکرند. مثلا «مولانا جلالالدین رومیبلخی»، که عارفی حنفی مذهب و اشعری مسلک است، در مثنوی خود آورده است:
پس به هر دور ولیی قائم است تا قیامت آزمایش دایم است هر که را خوی نکو باشد برست هر کسی کو شیشه دل باشد شکست پس امام حی قایم آن ولی است خواهاز نسل عمر خواه از علی است (13)
صاحب گلشن رابطه مهدی ، علیهالسلام، و همه اولیا را رابطه کل و جز دانسته میگوید:
وجود اولیا او را چو عضوند کهاوکلاستو ایشان همچو جزوند (14)
شرح لاهیجی بر این بیت، از رای صواب و بینش صحیح او در این باره خبر میدهد.
یعنی در دایره ولایت مطلقه که خاتمالاولیاء مظهر آن است، نقاط وجودات اولیاء همه مثال اعضای خاتمالاولیاءاند; چه حقیقت ولایت هر فردی از افراد اولیا به صفتی از صفات کمال ظاهر گشته است و به جمیع صفات کمال در نقطه اخیر که «... مهدی» است، ظهور یافته و کمال بالقوه دایره ولایت در این نقطه آخرین به ظهور رسیده و به فعل آمده است و چنانچه همه انبیاء ، علیهمالسلام، اقتباس نور نبوت تشریعی از مشکات نبوت خاتمالانبیاء مینمایند، جمیع اولیاء نور ولایت و کمال از آفتاب ولایتخاتمالاولیاء میبرند. فلهذا ولایتخاتمالاولیاء مسما به «ولایت قمریه» چه ماخذ نور ولایت جمیع اولیاء ولایت مطلقه خاتمالاولیاست، همچنانکه نور قمر مستفاد از شمس است». (15)
لاهیجی پیش از آن که «نسبت تام» میان خاتمالانبیاء خاتمالاولیاء را توضیح دهد. به عنوان پیشدرآمد بر بیت گلشن میگوید: «خاتماولیاء باطن خاتم انبیاست». (16) آنگاه سخن شیخ را میآورد که گفته است:
• چواو[مهدی]ازخواجهیابد نسبت تام از او با ظاهر آید رحمت عام (17)
• از او با ظاهر آید رحمت عام (17) از او با ظاهر آید رحمت عام (17)
لاهیجی در شرح این بیت، نخست «نسبت تام» را توضیح میدهد. آنگاه معلوم میدارد که چنین نسبتی در همه عالم تنها میان دو کس برقرار است و آن خاتمانبیاء ،صلیالله علیه وآله، و خاتم اوصیا ،علیهالسلام، است. یکی از مصادیق این نسبت، نسبت صلبی و پدر فرزندی است. اقرار به چنین نسبتی، یعنی همسوشدن با آنچه از زبان بزرگان مذهب تشیع گفته شده است و این در حالی است که شاعر و شارح بظاهر چنین مذهبی ندارند.
بدان که نسبت فرزندی به سه نوع متحقق میشود: یکی نسبت صلبی که متعارف و مشهور است; دوم نسبت قلبی که به حسن ارشاد و متابعت، دل تابع در صفا مثل دل متبوع گردد; سیم نسبتحقی حقیقی که تابع به برکتحسن متابعت، به نهایت مرتبه کمال که فرقالجمع استبرسد و تابع و متبوع یکی گردد.
چون خاتم اولیا[مهدی] البته از آل محمد ،صلیالله علیه وآله، است، نسبت صلبی ثابت است; و چون دل مبارکش به سبب حسن متابعتخاتمانبیا مرآت تجلیات نامتناهی الهی شده است، نسبت قلبی واقع است; چون وارث مقام «لی معالله» گشته است، نسبتحقی حقیقی که فوق جمیع نسبتهاست، تحقق یافته است. پس هر آینه میان خاتمالولایة و خاتمالنبوة ،علیهماالسلام، نسبت تام که نسبت ثلاثه است، واقع باشد و بحقیقتخاتمالاولیا همان حقیقت و باطن نبوت خاتمالانبیاست. (18)
لاهیجی به پیروی از صاحب گلشن دائما یادآور میشود که این ظهورات، نه از باب تناسخ که از مقوله بروز است; یعنی آن چنان نیست که روح خاتمالانبیا در خاتم اوصیا تجلی دوباره نموده باشد; بلکه این دو روح در دو منشا مظهر و مجلای یک رحمت عاماند: «از او با ظاهر آید رحمت عام».
سپس شیخ شبستر، نمایی از جهان پس از ظهور را ترسیم میکند. گزارش شیخ از جهان پس از ظهور بکلی مستند به روایاتی است که نزد شیعه و سنی پذیرفته است:
• شود او مقتدای هر دو عالم خلیفه گردد از اولاد آدم
• خلیفه گردد از اولاد آدم خلیفه گردد از اولاد آدم
بنا به توضیح لاهیجی، ولایت مطلقه، باطن نبوت حضرت رسالت است. اما در نشاه نبوت، وصف رسالت، مانع اظهار کمال آن است. با ظهور خاتمالاولیا حضرت مهدی ، علیهالسلام، باطن ولایت مطلقه بر وجه اتم و اکمل، ظهور و بروز مییابد. نبوت با ظهور پیامبر خاتمیتیافت و ولایت در عصر ظهور مهدی ، عجلالله فرجهالشریف، ختم میگردد. زیرا دایره کمال به نقطه پایان خود رسیده و از آن پس دور دیگری را آغاز خواهد کرد.
• ولایتشد به خاتم جمله ظاهر ازو عالم شود پر امن و ایمان نماند درجهان یک نفس کافر شود عدل حقیقی جمله ظاهر (19)
• بر اول نقطه هم ختم آمد آخر جماد و جانور یابد ازو جان شود عدل حقیقی جمله ظاهر (19) شود عدل حقیقی جمله ظاهر (19)
توضیح لاهیجی بر بیت اخیر بدین قرار است:
«چون ذات آن حضرت مستلزم انکشاف اسرار توحید و کمال است و کفر و ستم که از لوازم جهل است، در آن زمان بالکل مرتفع است، هرآینه یک نفس کافر در جهان یافت نشود و همه عارف و موحد باشند، و عدل حقیقی که ظل وحدت حقیقیه است که مشتمل بر علم شریعت و طریقت و حقیقت [است] به تمام و کمال ظاهر شود و هر کس به کمالی که لایق استعداد اوست، برسد; که مقتضایاسمالعدلآناستکهحقهر ذیحقبهحسباستحقاقاو بدهد. (20)
در پایان، این نکته را باید یادآور شد که شرح عرفانی از ماجرای غیبت و ظهور حضرت حجت ،ارواحنا لهالفداء، یکی از دلانگیزترین مباحث نظری در عالم اندیشه است. کسانی که از این مزرعه، خوشهای چیدهاند، میدانند که سینه تابناک عارفان حقیقی، خزانه گفتنیهای بسیاری در این باب است. آنچه گفته آمد اندکی از آن همه بسیار نیز نیست. هرچند سخنان گزاف و بیپایه بر زبان هر فرقهای از طوایف مسلمین، گهگاه راه مییابد، اما نباید این نقیصه، چشمان ما را از نگریستن به تمامیت مسلک و مشرب گروهی باز دارد.
مثلا آنچه در مثنوی درباره انسان کامل و ختم ولایت آمده است، آنچنان دلانگیز و شورآفرین است که هر انسان کریمالنفسی را به خطاپوشی از نقایص مثنوی در باب مهدی ، علیهالسلام، میخواند. نگارنده خود کمترین بضاعت را نیز در این مقولات دارا نیست، اما شنیده و دانسته است که سخن عارفان و صاحبان اهل دل درباره مهدی ،ارواحنا لهالفداء، آنچنان از سر صدق و صفای نفس است که بیگمان بر دل نشیند و سینه جان را بشکافد. چگونه چنین نباشد. که:
• آن را که دل از عشق پرآتش باشد هر قصه که گوید همه دلکش باشد (21)
• هر قصه که گوید همه دلکش باشد (21) هر قصه که گوید همه دلکش باشد (21)
________________________________________
1. نصری، عبدالله، سیمای انسان کامل از دیدگاه مکاتب، ص 5.
2. مولانا جلالالدین بلخی، مثنوی، نسخه قونیه، دفتر چهارم، ابیات523-521.
3. نظامی، گزیده سخن پارسی; مخزنالاسرار، به کوشش عبدالمحمد آیتی، ص24.
4. این بیتبا همه نغز و زیبایی در نسخ کهن و معتبر گلشن راز نیامده است و ظاهرا از ملحقات گلشن باشد.
5. حافظ:
• پیر ما گفتخطا بر قلم صنع نرفت آفرین بر نظر پاک و خطاپوشش باد
• آفرین بر نظر پاک و خطاپوشش باد آفرین بر نظر پاک و خطاپوشش باد
6. درباره نام، سال تولد، وفات و حتی برخی آثار شیخ اختلافات بسیار است.
7. ر.ک: لاهیجی، شمسالدین محمد، مفاتیحالاعجاز فی شرح گلشن راز، مقدمه و تصحیح و تعلیقات از محمدرضا خالقی و عفت کرباسی، ص 22، (در این مقاله ماخذ نگارنده همین شرح است).
8. «لی معالله وقت لا یسعنی فیه ملک مقرب ولا نبی مرسل»; برای من با خدا، هنگامهای است که در آن نه فرشته مقرب میگنجد و نه پیامبر مرسل، ر.ک: فروزانفر، بدیعالزمان، احادیث مثنوی، ص39.
9. لاهیجی، شمسالدین محمد، همان، ص234.
10. همان، ص266.
11. همانجا.
12. همانجا.
13. مثنوی، دفتر دوم، ابیات819 -817.
14. گلشن، بیت 371.
15. لاهیجی، شمسالدین محمد، همان، ص267.
16. همان، ص268.
17. گلشن، بیت 372.
18. لاهیجی، شمسالدین محمد، همان، ص268، این بخشها از مفاتیحالاعجاز برای کسانی که در پی تحقیق درباره مهدی ،علیهالسلام، در متون عرفانی هستند، بسیار خواندنی و قابل تامل و دقت نظرند.
19.گلشن، ابیات 392 -390.
20. لاهیجی، شمسالدین محمد، همان، ص286.
21. مثنوی معنوی.
منبع: تبیان
جهانی شدن اقتصاد و نیاز به دکترین مهدویت (1)
نویسنده:ناصر جهانیان
چکیده
این مقاله درصدد بیان چند مطلب است:
1. جهانیشدن اقتصاد یک واقعیت است؛
2. این واقعیت با دکترین مکتب سرمایهداری، رفاه وخوشبختی به ارمغان نیاورده و نمیآورد؛ زیرا دکترین سرمایهداری به عدالت توجهی ندارد.
3. نیاز به دکترین جدیدی است که همه مردم دنیا آن را درک و مطالبه کنند؛ دکترین عدالت اقتصادی مهدوی.
4. دکترین عدالت مهدوی ضمن تبیین شاخصهای عدالت، احکام اسلام را در زمینة رشد اقتصادی پایدار و عادلانه به مردم شیفتة عدالت اعلام میدارد و تحقق این احکام را در سطوح ملی، منطقهای و جهانی ضامن رفاه و خوشبختی همگان میداند.
مقدمه
دیدگاه اسلام و اندیشه اقتصادی اسلام در مورد جهانیشدن اقتصاد نه تنها مثبت، بلکه به مثابة آرمانی است که همواره در جان و دل اولیا و پیروان این مکتب ریشه داشته و دارد. یکپارچگی اقتصادی ملتهای مختلف در سراسر جهان آرمان اساسی انسان است. برای رسیدن به این آرمان، باید بر نقل و انتقال آزادانه کالا، انسانها، سرمایه و اطلاعات اعتماد و اتکا کرد.
ایجاد موانع ساختگی، تنها باعث عقیم ماندن آرمان رسیدن به وحدت بشر و افزایش رفاه همگانی است. با این همه، در صورتی که عدالت تأمین شود، یکپارچگی پایدار هم میتواند تحقق یابد. وقتی پای عدالت در میان نباشد، به رغم پیشرفت، ابتدا ممکن است یکپارچگی پدید آید، اما پس از آنکه ملتها پی ببرند که مزایا و دستآوردهای یکپارچگی بهطور منصفانه توزیع نمیشود، طرح یکپارچگی نقش بر آب خواهد شد.
جهانیشدن اقتصاد و رفاه
اقتصاد نوین جهانی، با وجود آنکه بر مقوله یکپارچگی اقتصادی پای میفشارد، جایگاه عدالت را در اقتصاد، بسان اقتصاد اسلامی مهم نمیانگارد. از لوازم عدالت، برخورد برابر با هم قطار و نابرابرعمل کردن با نابرابرهاست؛ در همان حال که صادرات کشورهای صنعتی افزایش مییابد، صادرات کشورهای در حال توسعه نیز باید افزایش یابد، بلکه باید با نرخ بالاتر از کشورهای صنعتی افزایش یابد تا به افزایش سهم این کشورها در تجارت جهانی و کاهش شکاف بین کشورهای فقیر و غنی انجامد. با وجود این، تا زمانی که همه موانع از سر راه صادرات کشورهای در حال توسعه به کشورهای صنعتی برچیده نشده باشد، سهم آنها در صادرات جهانی افزایش مناسب، نخواهد یافت.
گسترش صادرات کشورهای در حال توسعه، بدون دستیابی به توسعه شتابان به گونهای که توانایی آنها را برای تولید، جهت صادرات با قیمتهای رقابتی ارتقا دهد، امکانپذیر نیست. با کمال تأسف، این توسعه شتابان در حال شکلگیری نیست. در این صورت، حاصل آزادسازی چیزی جز افزایش واردات کشورهای در حال توسعه و نابودکردن ظرفیت تولیدی از پیش ایجاد کرده آنان نیست.
نگاهی گذرا به آمارهای رشد اقتصادی، نابرابری و فقر کشورهای در حال توسعه ما را با این واقعیت تلخ آشنا میکند که جهانی شدن اقتصاد نه تنها فقر و نابرابری را کاهش نداده که حتی رشد اقتصادی را نیز به ارمغان نیاورده است.
1. حقایق رشد اقتصادی در جهان
اگر رشد اقتصادی ابزاری ضروری برای کاهش فقر باشد،وضعیت رشد در دهههای اخیر چگونه بوده است؟ آیا رشد در کشورهای در حال توسعه تحقق یافته و همه آنها از نرخ رشد مثبت برخوردار بودهاند، یا اینکه خیر؛ برخی از کشورها و مناطق جهان نه تنها رشد نداشتهاند بلکه تنزل هم کردهاند؟
برای درک بهتر روند رشد اقتصادی به آمارهای گزارش توسعه جهانی در دهه 1990 مراجعه میکنیم. در جدول 1-2 ملاحظه میشود که کشورهای کمدرآمد و فقیر دنیا در دهه 1990 از رشد سرانه 4/0 برخوردار بودند که تداوم فقرشان را نشان میدهد. کشورهای با درآمد متوسط و پردرآمد هم در این دهه نرخ رشد بالایی ندارند. بنابراین، از طریق رشد اقتصادی خیلی قادر به مبارزه با فقر نیستند. البته، از این نکته هم نباید غفلت کرد که کشورهای پردرآمد به علت حجم بالای درآمد سرانه، باوجود نرخ رشد4 تا 5 درصدی نیز برای اشتغالزایی و مبارزه با فقر رشد مناسبی دارند.
جدول 2ـ1 نرخ رشد GDP سرانه کشورها
گروهکشورها دهه 1980 دهه 1990
نرخ رشد تولید ناخالصملی نرخ رشد جمعیت نرخ رشد تولید ناخالص ملی سرانه نرخ رشد تولید ناخالصملی نرخ رشد جمعیت نرخ رشد تولید ناخالص ملی سرانه
کم درآمد 4/4 3/2 1/2 4/2 0/2 4/0
درآمد متوسط به پایین 0/4 6/1 4/2 4/3 1/1 3/2
درآمد متوسط به بالا 5/2 8/1 7/1 6/3 4/1 2/2
پردرآمد 1/3 6/0 5/2 4/2 6/0 8/1
SOURCE: WORLD DEVELOPMENT REPORT 2000/01, WORLD BANK,
Tables 3 and 11.
از لحاظ منطقهای هم بررسیهای آماری (جدول 2-2) نشان میدهد که به جز کشورهای جنوب شرقی آسیا که دو دهه رشد سرانه 4/6 و 1/6 درصدی داشتهاند، بقیه مناطق جهان از رشد مطلوبی برخوردار نبودهاند. اروپا در دهه 90 در رکود بوده، و آسیای مرکزی هم در بحران انتقال از اقتصاد متمرکز به اقتصاد آزاد قرار داشتهاند. وضعیت امریکای لاتین و خاورمیانه و افریقای شمالی نیز با رشد حدود یک درصدی مساعد نبودهاست، اما بدتر از همه رشد منفی فقیرترین منطقه جهان یعنی افریقای پایین صحرا مینماید. در مجموع، جهان در این دهه بیش از یک درصد رشد سرانه درآمدی نداشتهاست.
به طوردقیقتر وجزئیتر، میتوان به جدول 3-2 نظر کرد که در مورد کشورهای خوش شانس و بدشانس از لحاظ وضعیت رشد سرانه اشاره میکند. چین و ویتنام در صدر کشورهای خوش شانس دهه 1990 بودهاند، و کنگو و سیرالئون بدشانسترینهای این دهه به شمار رفتهاند. البته، در دهه 1990 کشورهای بلوک شرق سابق در اروپای شرقی و آسیای مرکزی بدون استثنا رشد منفی از 3/11- تا 4/0- داشتهاند و از فقر به سمت فلاکت تغییر جهت دادهاند. بنابراین، ادعای کسانی مثل دالر و کرای که عصر جهانی شدن را عصر افزایش رشد میدانند، با موارد نقض بیشماری مواجه است. بلی، کشورهایی مثل هند و چین و سنگاپور که امکان دسترسی به بازارهای کشورهای توسعه یافته را به هر علتی پیدا کردهاند، از مزایای جهانی شدن تا حدی برخوردار شدهاند.
2. حقایق نابرابری در جهان
بهطور معمول، مسئله نابرابری در چهار قلمرو بررسی میشود. این چهار قلمرو به ترتیبعبارتاند از:
1. نابرابری در قلمرو ملی؛
2. نابرابری در قلمرو بین گروههای قومی، نژادی و منطقهای؛
3. نابرابری درون خانوار بین جنس زن و مرد و بین دختر و پسر؛
4. نابرابری بین ملل.
اما آنچه در این قسمت بدان توجه میشود، مسئله نابرابری بینالمللی است. شکل زیر توزیع درآمد جهان را نشان میدهد. جمعیت جهان به پنج بیستک تقسیم شده که ثروتمندترین بیستک 83% درآمد دنیا را به خود اختصاص میدهد، در حالی که بیستک فقیر فقط 4/1% درآمد دنیا را دارد. متأسفانه هر چقدر دنیا ثروتمندتر میشود، وضعیت نابرابری بدتر میشود؛ در دهه 1960 میلادی، درآمد بیستک ثروتمند سی برابر بیستک فقیر دنیا بود، اما امروزه این نسبت هشتاد برابر شده است.
See discussion in Gordon, D. (2004) Poverty, Death & Disease, in Hillyard, P., Pantazis, C., Tombs, S. and Gordon, D. (Eds) (2004) Beyond Criminology: Taking Harm Seriously. London, Pluto.
Eradicating Poverty in the 21st Century: When will Social Justice be done? Monday, 18th October, 2004, David Gordon، Professor in Social Justice, Inaugural Lecture, University of Bristol.
مطابق تحقیق ارزندهای که فرانسیس بورگیگنون و کریستین موریسن در مورد توزیع درآمد مردم جهان از سال 1992-1820 یعنی برای دوره بعد از انقلاب صنعتی تا اواخر قرن بیستم انجام دادهاند، مشخص شده که سهم بیست درصد فقیر شهروندان دنیا از درآمد جهان در سال 1820، 5/4% بوده در حالی که در سال 1992 بدتر شده و به دو درصد رسیده است. این در حالی است که سهم ده درصد ثروتمند شهروندان دنیا از1/43% به 4/53% افزایش یافته است. همینطور وضعیت ضریب جینی، از 504/0 به 663/0 افزایش یافته که بدتر شدن نابرابری در سطح جهان را نشان میدهد.
جدول 2ـ2ـ درصد سهم درآمدی اغنیا و فقرای دنیا و ضریب جینی آنها
از سال 1992ـ1820
سال 1820 1850 1870 1890 1910 1929 1950 1960 1970 1980 1990
سهمدرآمد 20% پایین 5/4 4 6/3 3/3 9/2 8/2 4/2 3/2 2 9/1 2
سهم درآمد 10% بالا 1/43 6/45 48 1/50 51 1/50 4/51 8/49 9/50 4/51 4/53
ضریب جینی 504/0 538/0 565/0 592/0 614/0 621/0 641/0 635/0 654/0 657/0 663/0
The size distribution of income among world citizens: 1820ـ 1990, Fransois Bourguignon and Christian Morrisson, June 1999.
3. حقایق فقر در جهان
فقرکه همواره قرین بشر بوده، از حقایق مزمنی است که قرنها جزء سرنوشت و تقدیر انسانی به شمار آمده و در هر عصری به نحوی با آن دست و پنجهنرم کردهاند. اما بهجز برهههایی از دوران باشکوه صدر اسلام و تمدن اسلامیکه بنا به نقل، فقیری وجود نداشته تا از بیتالمال زکات دریافت کند، بشر همواره در مبارزه با این پدیده شوم مشکل داشته و حتی صنعتیشدن و رشداقتصادی بلندمدت نیز نتوانسته ریشه فقر را برکند. البته رشد اقتصادی و انقلاب صنعتی و آگاهی فقرا از پیشرفتهای مادی سبب شده که آنها در حال حاضر فقر خویش را کشف کنند و بهدنبال رفع آن از هر طریق ممکن باشند. مهاجرت به شهرها و کشورهای ثروتمند یکی ازپیآمدهای این کشف است. بهطور کلی از اوایل قرن نوزدهم میلادی، تفاوت میان نحوه زندگی مردم مناطق مختلف جهان شناخته شد و بروز نابرابریها و بیعدالتیها و عواقب آن، اندیشمندان و نظریهپردازان را به ارائه فرضیاتی پیرامون علل و عوامل مؤثر در پیدایش فقر واداشت.این تلاشها بهویژه پس از جنگ جهانی دوم و کشف فقر فزاینده کشورهای جهان سوم اوج گرفت. راهبردهای رشد اقتصادی، رشد اقتصادی همراه با توزیع، و راهبرد نیازهای اساسی و...، به منظور بهبود شرایط زندگی مردم این کشورها طراحی شدند، اما متأسفانه آثار توزیعیاین راهبردها آنچنان که باید سرریز نشد و به حاشیه قرارگرفتن کثیری از مردم و گسترش پدیده «فقر انبوه» انجامید. در دهه 1980 نیز با اتخاذ سیاستهای تعدیل، این اکثریت خاموش به فراموشی سپرده شد تا جایی که بانک جهانی،این دهه را «دهه از دست رفته برای فقرا» نامید. نتیجه این راهبردها، بر اساس برآورد بانک جهانی در سال 1990،وجود بیش از3/1 میلیارد انسان فقیر دراین کشورهاست. از این رو، جهت حلاین معضل، دهه 1990 را دهه «جنگ با فقر» یا دهه «تغییر راهبردهای توسعه از راهبردهای رشد به راهبردهای فقرزدایی» نامیدند.
گزارش سازمان ملل به خوبی روشن میکند که در عصر جهانیسازی اراده سیاسی لازم برای ایجاد عدالت اقتصادی علیرغم همه شعارهای«اهداف هزاره توسعه» وجود ندارد. در سال 2000میلادی اعضای سازمان ملل بر سر اهداف هزاره توسعه به توافق رسیدند. هدف از این برنامه، کاهش پنجاه درصدی فقر در جهان تا سال 2015 اعلام شد. حل مشکلاتی نظیرگرسنگی، بیماری، بیسوادی، صدمه به محیطزیست و گسترش ویروس اچ.آی.وی و ایدز از جمله معیارهای سنجش تحقق این هدف بود. برنامه توسعه سازمان ملل میگوید این اهداف قابل تحقق است، اما تنها درصورتی که کشورهای فقیر اصلاحات همهجانبه را پیگیریکنند و کشورهای ثروتمند نیز با بهبود شرایط تجاری و افزایش کمک به کشورهای فقیر به این اصلاحات واکنش نشان دهند. اما واقعیت این است که نظام سرمایهداری دغدغة فقرزدایی ندارد. به گفته سازمان ملل شمار افرادی که روزگار خود را در شرایط نکبتبار زاغهنشینها سپری میکنند، تقریباً به یکمیلیارد نفر، یعنی یکششم جمعیت جهان رسیده است. سازمانملل معتقد است که بدون اعمال تغییراتبنیادی، شمار اینافراد طیسی سال آینده دوبرابر خواهدشد. این سازمان میگوید تا سال 2050، ممکناست 5/3 میلیاردنفر از جمعیت ششمیلیاردی شهرنشین زمین در زاغهها زندگی کنند.
امروزه برای تفکیک فقرا از غیرفقرا از شاخصهای رفاه اقتصادی خاصی به نام خطوط فقر مطلق و نسبی استفاده میکنند.
فقر نسبی:
گاهی به تمرکز بر فقیرترین جزء (یعنی بیست، یا چهل درصد) جمعیت علاقهمندیم؛اینها فقرای نسبی هستند. وقتی بدین صورت تعریف میکنیم، روشن است که «فقرا همیشه با ما هستند». اغلب سودمند است که چنین شاخصی داشته باشیم تا برنامههایی که برای کمک به فقرا آماده میشوند، هدفگیری کنیم. همانطور که کشورها وضعیت بهتری پیدا میکنند، معمولاً خط فقر بالاتری انتخاب میکنند. بهطور مثال، اتحادیه اروپا بهطور نوعی فقرا را به مثابه کسانی که درآمد سرانهشان زیر پنجاه درصد میانه است، تعریف میکند. هنگامیکه درآمد میانه افزایش مییابد، خط فقر نیز بالا میرود.
فقر مطلق:
راوالیون و دیگران سال (1991میلادی) اولینبار فقر مطلق را تعریف کردند. آنان «درک فقر» را در فقیرترین کشورها، جایگزین خط فقر 31 دلار در ماه نمودند. پس از آن تعریف مذکور به 42/30 دلار تغییر یافت و بعد از آن به یک دلار در روز تبدیل گشت. بعد، خط فقر یک دلار در روز توسط بانک جهانی، به عنوان تعریف «رسمی» فقر مطلق اتخاذ و پذیرفته شد. خط فقر دیگری که در ادبیات مطرح گشت، ارقام اولیه را به دو دلار در روز افزایش داد.
با استفاده از دو شاخص یک دلار و دو دلار برای خط فقر مطلق تا سال 2000 میلادی آمار زیر بهدست آمده است:
تخمین1200 میلیونی جمعیت جهان که با کمتر از یک دلار در روز زندگی میکنند.
متجاوز از دو میلیارد مردمیکه در سراسر جهان با کمتر از دو دلار در روز زندگی میکنند.
جدول 2-3 نرخ فقر مطلق و نسبی در مناطق گوناگون جهان
مناطق گوناگون جهان (فقر مطلق) درصد فقرای با کمتر از یک دلار در روز(در1998میلادی) (فقر نسبی) درصد فقرای با کمتر از یکسوم میانگینمصرف ملی سال 1993(در 1998 میلادی)
آسیای شرقی و پاسیفیک 3/15 6/19
همان بدون چین 3/11 6/24
اروپا و آسیای مرکزی 1/5 6/25
امریکای لاتین و کارائیب 6/15 4/51
خاورمیانه و افریقای شمالی 9/1 8/10
جنوب آسیا 0/40 2/40
افریقای پایین صحرا 3/46 5/50
کل دنیا 0/24 1/32
کل دنیا بدون چین 2/26 0/37
جدول 3-2 نرخهای مطلق و نسبی فقر را برای مناطق مختلف دنیا ارائه میکند. برای چگونگی مقایسه مناطق با یکدیگر، باید دید که چه معیاری برای فقر بهکار گرفته میشود(خط فقر نسبی معیار باشد یا خط فقر مطلق). بهطور مثال، با شاخص مطلق کمتر از یک دلار در روز، افریقای پایین صحرا بالاترین نسبت جمعیت فقیر را دارد. از سوی دیگر، کشورهای امریکای لاتین و کارائیب بالاترین نسبت جمعیتی را دارند که زیر میانگین مصرف ملی زندگی میکنند.
مطابق آمار فوق، خاورمیانه و شمال افریقا بهتر است بر کاهش فقر نسبی تأکید کنند، زیرا فقر مطلق آنها بسیار ناچیز است. در عوض، افریقای پایین صحرا و جنوب آسیا میبایست بر کاهش فقر مطلق تأکید کنند زیرا مشکل اصلی آنها فقدان غذا، و بهداشت کافی است.
بههر روی، آمارها نشان میدهند که این نوع از جهانیشدن، نه تنها موجب رشداقتصادی پایدار نمیشود، بلکه نابرابری بینالمللی را افزایش میدهد و فقر را نیز ریشهکن نمیکند. برنامه توسعه سازمانملل در گزارش سال 2003میلادی خود درباره توسعه انسانی گفت با توجه به روند فعلی، برخی کشورهای افریقایی تا سال 2165میلادی قادر به غلبه بر فقر نخواهند بود.این سازمان گفت پیشروی به سوی تحقق «اهداف هزاره توسعه» رضایتبخش نبوده و موفقیت در زمینه آن هنوز قطعی نیست.
نیاز به دکترین عدالت اقتصادی
عدالت هدف نهایی نظاماجتماعی فرهنگی اسلام تعیین شده است. عدالت از فضایلی است که به وسیله اسلام حیات و زندگی را از سر گرفت و ارزش فوقالعاده یافت. اسلام به عدالت، تنها توصیه نکرد و یا تنها به اجرای آن قناعت نکرد بلکه ارزش آن را بالا برد و آن را هدف نهایی نظام اجتماعی فرهنگی خود در سطح محلی، ملی، منطقهای و جهانی اعلام کرد. البته تحقق عدالت در سطوح جهانی، به وجود آمادگی جهانی و رهبر جهانی مشروط خواهد بود. از مصادیق بارز آمادگی جهانی، یأس و نومیدی از پارادایم غالب سرمایهسالارانه جهانی است؛ همانطوری که یأس از نظام کمونیستی، به فروپاشی ابرقدرت شرق انجامید، با وجود این، رهبری جهانی باید عظمتی داشته باشد که فقط در امام زمان علیه السلام
اما آمادگی جهانی در صورتی امکانمیپذیرد که مردم دنیا با آموزههای عادلانه آن امام همام آشنا شوند. در مبحث اقتصاد، مهمترین آموزه که رفاه اقتصادی را به ارمغان میآورد، بحث رشد عادلانه موافق فقراست، چرا که اگر رشد اقتصادی تحقق یابد، نابرابری بهطور مداوم کاهش یابد، فقر ریشهکن شود، و البته، مصرف متعادل و بهینه گردد عدالت اقتصادی تام و تمام در جوامع حاکم میشود؛ این همان آرمان اسلام و اولیای الهی در طول تاریخ در قلمرو اقتصاد است. این آرمان امروزه در کشور ما امکان تحقق نسبی را دارد، و میتوان آن را اجرایی کرد. و از این طریق، باید آن را به عنوان «دکترین مهدویت در قلمرو اقتصاد» به جهانیان عرضه کرد و به عنوان «دکترین رقیب» در مقابل «دکترین تعدیل اقتصادی» یا «اجماع واشنگتن»یو همینطور در مقابل «دکترین اجماع فراواشنگتن»یمطرح نمود.
آموزههایی که با آموزههای جهانیشدن سرمایهداری بتوانند مقابله کنند، چیستند و چگونه میتوان بین رشد اقتصادی پایدار و عادلانه همآهنگی و همسویی ایجاد کرد؟ اینها پرسشهایی است که در این مرحله از مقاله باید بدانها پرداخته شود. از این جهت، به نظر میرسد که باید مراد از دکترین و آموزههای عدالت اقتصادی مهدوی را تبیین کرد و سپس اجزای آن را تشریح نمود.
مفهوم دکترین
واژه دکترین در فرهنگ غربی ـ مسیحی به معنای آموزه، و دستورالعمل، اصل یا مجموعه اصول در یک شاخة دانش یا یک نظام اعتقادی (اعتقاد دینی) اصل حقوقی که از طریق تصمیمات گذشته اخذ شده، اعلان سیاست بنیادین حکومت بهویژه درعرصة روابط بینالملل است. در مورد سیاست خارجی و روابط بینالملل، در دائرةالمعارفویکیپدیا آمده است:
دکترین عبارتاست از مجموعه اصول بنیادینی که در سیاست خارجی یک کشور بهکار گرفته میشود. از این رو، دکترین بیانگر توافق گستردهای است که آنچه حقیقت تلقی شده را در طول یک سلسله اقدامات و اعمال، محقق میکند. دکترین در این معنا همواره بیانگر ابتکارات یک رهبر سیاسی خاص است که به نام وی خوانده میشود، مثل «دکترین مونروئه» و «دکترین آیزنهاور». در امریکا این رسم رایج است که هر رئیس جمهور دکترین خود را داشته باشد.
نکته مهم در این مفهوم سیاسی آن است که رئیس جمهورهای ایالات متحده از آن در جنگ سرد علیه شوروی سابق استفاده میکردهاند. امروزه نیز «دکترین بوش» در مورد مبارزه با تروریسم او در جنگ سرد با اسلام بهکار میرود. ویکیپدیا همینطور معانی ذیل را برای واژه دکترین ذکر میکند:
گاهی دکترین تنها یک واژه بلندپروازانه است برای یک شعار؛
دکترین همچنین در فرآیند عملیات پیچیده در جنگ به کار میرود. نمونه بارز این معنا از دکترین، تاکتیکی است که در آن مجموعهای از مانورها، نیروها و تسلیحات خاص به مثابه یک رهیافت پیشفرض در حمله خاص به کار گرفته میشود.
در نسخه کینگجیمز عهد عتیق واژه آموزه شش بار و معمولاً در ترجمه واژه عبری «leqakh» به معنای دستورالعمل یا در معنای دقیقتر «آنچه باید دریافت شود»، به کار رفته است. این واژه در متن عهد جدید جیمزکینگ نیز بیش از پنجاه بار بهکار رفته است که اغلب در مورد تعلیم یا دستورالعملهای عیسی مسیح و کمتر در مورد تعالیم دیگران به کار رفته است. دکترین در کاربرد مفرد خود تنها به تعالیم مسیح اطلاق شده است و در کاربرد جمع خود در مورد تعالیم دیگران که از نظر مسیحیان باطل محسوب می شوند، به کار رفته است.
با توجه به معانی واژه دکترین که در فرهنگ مسیحی ـ غربی، می بایست بر نقش آموزه های دینی در معنای این واژه تأکید کرد. ریشه این لغت نیز به معنای دستورالعمل و راهنماست. با چنین محتوایی، واژه دکترین در زندگی غیردینی نیز رواج مییابد. در عرصه سیاسیـ اجتماعی، واژه دکترین بیشتر بیانگر دیدگاههای اعلامی و سیاستهای رهبران سیاسی در جنگ سرد با دشمن واقعی یا خیالی است.
حال اگر ما در عصر غیبت بخواهیم از دکترین مهدویت سخن بگوییم، میتوانیم به دو گونه از آن استفاده کنیم:
اول اینکه می بایست آن را به صورت آموزههای بنیادین اسلام، همانند سنت مسیحی به کار ببریم. از این حیث دکترین مهدویت شامل آموزه های اسلامی درباره منجی موعود و زندگی در مدینه فاضله اسلامی خواهد بود. طبیعی است با توجه به ویژگی کلان آموزه مهدویت اسلامی، ابعاد مختلفی از آن را می توان استخراج و تبیین نمود.
گونه دوم استفاده از این واژه، میتواند این باشد که بهطور مثال،رهبری سیاسی ایران اسلامی در جنگ سرد علیه شیطان بزرگ و علیه راهبردهای اقتصادی رشد ناعادلانه، از دکترین عدالت اقتصادی مهدوی فقر است که حامل رشد اقتصادی پایدار، عادلانه، و موافق استفاده کند البته، زمان استفاده از این واژه مهم است. به نظر میرسد، زمان استفاده از این واژه وقتی است که نسیمی از این نوع رشد عادلانه در ایران وزیده باشد، و مردم ایران موفقیت نسبی آن را احساس کرده باشند. در آن صورت، هنگامی که این دکترین اقتصادی در روابط بینالملل مطرح میشود، هم مردم ایران احساس صداقت و افتخار خواهند داشت و از آن با جان و دل حمایت میکنند، و هم این متاع در بازار دنیای اسلامی و غیراسلامی مشتری فراوان خواهد داشت. در نتیجه،آن آمادگی جهانی برای ظهور حضرت فراهم خواهد شد.
به نظر میرسد، دکترین مهدویت اگر بخواهد اثربخش باشد، باید به همین معنای دوم بهکار برود. بنابراین، لازم است که ابعاد این دکترین بسط داده شود تا نخبگان فکری مستقر در جایگاههای رهبری و کارگزاری شیعه به شناخت عملیاتی از آن رسیده باشند و تحقق آن را سیاست اصلی خود قرار دهند. این امر باعث میشود تا زمینهسازی برای تحقق این ایده جدی گرفته شود. چگونگی انتقال از وضع موجود به وضع موعود و مطلوب، که در تعبیر امروزیها «چشمانداز» نامیده میشود، رسالت اصلی دکترین مهدویت است.
مفهوم عدالت اقتصادی
عدالت اقتصادی به معنای فرآیند تصمیمگیری مبتنی بر اسلام است که امور را به سه امر الهی، امور عمومی،و امور خصوصی تقسیم میکند. عدالت اقتصادی، در زمینه تولید به «عدالت در حفظ و گسترش ثروت» یعنی رشد اقتصادی پایدار، در زمینه توزیع به «عدالت در توزیع ثروت»،و در زمینه مصرف یا رفاه اقتصادی یا تقلیل کمبود کالاها و خدمات که هدف نهایی خردهنظام اقتصادی اسلام است، به «آموزة کفایت» میرسد. عدالت اقتصادی متضمن نظم فردی و اجتماعی در حوزة اقتصاد است و اصول اخلاقی را به اعطا میکند تا در سازوکارها و نهادهای اقتصادی تجلی یابند. این سازوکارها و نهادها تعیین میکنند که چگونه شخص در زندگی کار و کسب انجام دهد، وارد قراردادها شود، با دیگران کالاها و خدمات را مبادله کند و علاوه بر این، بنیاد مادی مستقلی را برای معیشت اقتصادیاش ایجاد کند.
دکترین عدالت اقتصادی مهدوی
دکترین عدالت اقتصادی مهدوی با چهار شاخص رشد اقتصادی پایدار، کاهش مداوم نابرابری، حذف فقر، و مصرف حد کفاف، شناسایی شده است.
رشد اقتصادی پایدار افزایش بلندمدت ظرفیت تولید به منظور افزایش عرضة کل است تا بتوان نیازهای جمعیت را تأمین کرد. صفت پایداری بر رشدی تأکید دارد که در آن نیازها و رضایتمندی افراد همراه با افزایش کیفیت زندگی انسان، تأمین مستمر میشود. در حکومت امام زمان4 این ویژگی به نهایت حد خود میرسد. ابوسعیدخدری از پیامبراکرم6 نقل میکند که فرمود:
امّت من در زمان مهدی4 به گونهای از نعمت برخوردار میشوند که هرگز پیش از آن مشابه آن بهرهمند نبوده اند، آسمان پیدرپی بر آنان میبارد و زمین از روییدنیهایش هیچ فروگذار نمیکند.
کاهش مداوم نابرابری به معنای کاهش انواع نابرابریهای اقتصادی در سطح ملی، نژادی و قومی، خانوادگی و منطقهای و بینالمللی است. مضمون برخی از روایات نشاندهنده این نکته است که انواع تبعیضها و تجاوزها در جامعه مهدوی مرتفع میشود و عدل در هر جا که جامعهای انسانی وجود داشته باشد، گسترش مییابد. از امام باقر7 نقل شده است:
در حکومت قیامکننده اهلبیت پیامبر6 قسط و عدل(به معنای عدم تبعیض در تقسیم بیتالمال و رعایت حقوق مردم) به طور کامل اجرا خواهد شد.
منبع: تبیان
جهانی شدن از رؤیا تا واقعیت حکومت جهانی حضرت مهدی(ع)
مرتضی معاش مهدیاللّهخواه هر عقل و اندیشهای به راحتی میفهمد که بنای جهان بر عدالت و توازن است نه ظلم و هرج و مرج و هرگونه هرج و مرجی ساخته دست بشر است و اگر عدالت بر جهان حاکم نشود آنگاه عدالت الهی امری لغو، عبث و بیهوده محسوب میگردد اشاره: پیشتر گفتیم که پایمال شدن حقوق انسانها، سلب آزادیهای فردی، بهرهکشی و استفاده ابزاری از زنان ومردان و کودکان، گسترش جنگها و ویرانیهای بسیار و انواع ظلم و ستمها، احتکار منابع و منافع ارضی و... همگی تحت عنوان قوانین جهانی سازی (جهانی شدن)، وضعیت اسفباری رابرای جهان امروز پدیدآورده است.
بیتردید عدالت فراگیر و جهانشمول تنها در سایه حکومت یگانه منجی عالم بشریت و موعود جهانیان ـ که سالهاست همگان در انتظار ظهور ایشان به سر میبرند ـ محقق خواهد شد. در اثبات این مدعا در قسمت اول این مطلب پس از اظهار شک و تردید جدی که نسبت به موفقیت فرضیه جهانی سازی در ایجاد دهکده جهانی بیان کردیم، لغزشگاهها و نقاط ضعف آن را مورد بررسی و بازنگری قرار دادیم. در این قسمت هم به بررسی اجمالی دولت جهانی و عدالت گستر حضرت مهدی(ع) و نقاط تقابل نظریه فطری و واقعی مهدویت با فرضیه آکنده از دروغ و نیرنگ «جهانیسازی» میپردازیم.
وجود نجات بخشی که بشریت را به سوی آسایش و رهایی و ایجاد جامعه جهانی متکی بر عدالت و آزادی و حقیقت سوق دهد، در تمام کتب و صحف آسمانی و مذاهب گوناگون خبری متواتر است. این مطلب صرفا یک خطابه مذهبی یا شعاری دینی نیست بلکه حقیقتی است که از واقعیت نشأت گرفته و در اعماق اندیشه و ضمیر وجود انسان نهفته است. هر انسان صاحب دردی که ناراحتی و فشار و ترس و ناامنی را چشیده باشد به آن ایمان دارد. هر عقل و اندیشهای به راحتی میفهمد که بنای جهان بر عدالت و توازن است نه ظلم و هرج و مرج و هرگونه هرج و مرجی ساخته دست بشر است و اگر عدالت بر جهان حاکم نشود آنگاه عدالت الهی امری لغو، عبث و بیهوده محسوب میگردد. در حالی که عدالت هدف همه ادیان و رسالت دین اسلام است که مخاطبش همه بشریت بوده است و توان بالایی در ایجاد وحدت جهانی دارد که نقطه شروعش برادری، صلح، گذشت، چشمپوشی و وحدت است.
در این رابطه میگوید: در این برهه از زمان، اسلام به جهت عنایات زیادش به مظلومان و اسیران جذابیت بسیار بالایی دارد و به این دلیل است که این دین، همیشهدرگسترشوانتشاردرسطح جهانی، حتی پس از رویارویی و مجادله، یکهتاز و پیروز میدان بوده است.1 اسلام دینی جهانی است که قوام بخش بنای جامعه بشری است چنان که خداوند به پیامبرش خطاب کرده:
و ما أرسلناک إّلا رحمة للعالمین2 تو را مایه رحمت برای جهانیان فرستادیم.
و ما أرسلناک إّلا کافّة للنّاس3 تو را بر همه مردم فرستادیم.
این دینی که روزی جهان را از سردرگمی جهالت و ظلمات حیرت نجات داد روزی دوباره با عزت و به اذن خداوند ـ تبارک و تعالی ـ برای نجات و خلاصی بشریت و سروری مسلمانان باز خواهد گشت که قرآن کریم بدان چنین بشارت داده است:
و نرید أن نمنّ علی الّذین استضعفوا فیالأرض و نجعلهم أئمّة و نجعلهم الوارثین4 اراده ما بر این تعلق گرفته که محرومان زمین را امام و وارثین زمین گردانیم.
از حضرت امیر(ع) در نهجالبلاغه روایت شده که:
لتعطفّن الدنیا علینا بعد شماسها عطف الضروس علی ولدها5 دنیا همانند بازگشت شتر به نزد فرزندش به نزد ما بازگردانده میشود.
و سپس این آیه را تلاوت فرمودند. ابن ابیالحدید در شرح این بخش گفته است: یاران و نزدیکان ما میگویند که ایشان به امامی که مالک زمین و حاکم بر تمامی ممالک میگردد وعده دادهاند.6 در آیه دیگری خداوند تبارک و تعالی میفرماید: ولقد کتبنا فیالزّبور من بعدالذکر أنّ الأرض یرثها عبادی الصّالحون7 در زبور پس از ذکر چنین نوشتیم که بندگان صالح ما وارث زمین خواهند شد.
امام باقر(ع) ذیل این آیه میفرمایند:
إنّ ذلک وعداللّه للمؤمنین بأنّهم یرثون جمیع الأرض.8 این آیه وعده الهی برای مؤمنان است که وارث تمام زمین خواهند شد.
حضرت رسول(ص)، هم طبق روایت سعید بن جبیر از ابن عباس، به ظهور حضرت مهدی(ع) چنین بشارت دادهاند:
إنّ خلفائی و أوصیائی و حجج اللّه علی الخلق بعدی اثنا عشر. أوّلهم أخی و آخرهم ولدی.9 جانشینان و برگزیدگان من وحجتهای الهی بر خلق پس از من دوازده نفرند که اولشان برادرم و آخرینشان فرزندم میباشد.
از ایشان پرسیدند: برادر شما کیست؟ فرمودند: علیابن ابیطالب(ع) باز پرسیدند: فرزند شما کیست؟ فرمودند:
المهدیّ الذی یملؤها ـ أی الأرض ـ قسطا و عدلاً کما ملئت ظلما و جورا والذی بعثنی بالحق بشیرا لولم یبق منالدنیا إّلا یوم واحد لطوّل ذلک الیوم حتی یخرج فیه ولدی فینزل روحاللّه عیسی بن مریم فیصّلی خلفه و تشرق الأرض بنور ربّها و یبلغ سلطانه المشرق والمغرب10 مهدی، همو که زمین را از عدل و داد، همانگونه که از ظلم و جور پر شده است، آکنده میگرداند. قسم به آن کسی که مرا به حق مبعوث گردانید که [مردم را] بشارت دهم اگر تنها یک روز به پایان دنیا باقی مانده باشد خداوند آنقدر آن روز را طولانی میگرداند که فرزندم خروج (قیام) کند و در آن زمان است که عیسیبن مریم پشت سرش نماز میخواند و زمین به نور پروردگارش روشن میشود و آوازه سلطنتش شرق و غرب را درمینوردد.
پس از ظهور حضرت مهدی(ع) چه رخ خواهد داد؟ هدف از ظهور امام منتظر(ع)، چیزی جز درآوردن جهان از گنداب ظلم و جور و رساندن آن به عدالت و مساوات نیست، که اصل ایمان بشریت به آن سو معطوف شده است و تمام ادیان در مقابل آن سر خم کردهاند. غرض فطری و واحد ادیان، همان چیزی است که شعور انسانی، به راحتی با آن اتفاق نظر دارد و هرگاه عقل در مرحله ادراکش به تکامل برسد و رهبری خود را به حکمتی ـ که از اخلاص، صدق و واقعگرایی برخاسته است ـ سپرده باشد، آن را احساس میکند. کانت، فیلسوف آلمانی تبار میگوید:
عبارت اختلاف ادیان، چیز عجیب و غریبی است و مانند این است که از اختلاف مکاتب اخلاقی صحبت شود؛ چرا که ممکن است افراد، عقاید گوناگونی داشته باشند، ولی در هر زمان تنها یک دین است که میتواند مقبول بیفتد و نه بیشتر و این اختلافات همانند محملی بیانگر اختلاف در زمان و مکان که اموری عارضی هستند میباشند.11 مراد از این آیه قرآن هم همین بود که:
إنّ الّدین عنداللّه الإسلام12 دین در نزد خدا اسلام است.
در بعثت تمام پیامبران الهی، همگی به دنبال محقق کردن هدف واحدی بودند، همان هدفی که همه دستهها و گروهها و جمعیتهای بشری را یکجا زیر پرچم پرافتخار مهدی منتظر(ع) جمع میکند.
خداوند تعالی در قرآن کریم میفرماید:
هوالذی أرسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علیالدین کلّه و لوکره المشرکون.13 او همان کسی است که رسولش را با هدایت و دین حق ارسال کرد تا علیرغم میل مشرکان آن را بر تمام ادیان حاکم گرداند.
امام هفتم(ع) ذیل این آیه فرمودند:
یظهره علی جمیع الأدیان عند قیام القائم(ع).14 هنگام قیام مهدی(ع) است که اسلام را بر تمامی ادیان حاکم میگرداند.
اولین گام برای تحقق دهکده جهانی و جامعه واحد بشری،ایمانتمامادیانوپیروانآنهابهحضرت مهدی(ع) وجمعشدنآنهازیرپرچمشاست؛چراکه دعوت به اتحاد جهانوجهانیانامریتازهنیستودرتمام ادیان آسمانی و قدیمی میتوان مسألهای مرتبط با آن را یافت و ریشه تفکر اتحاد بشریت را باید در دین ادیان جستجو کرد.
و در ثانی حقیقت همه ادیان، دعوت جوامع و ملتهای بشری به همبستگی و اتحاد زیر پرچم ایمان به خدایی واحد بوده است، آفرینندهای بیهمتا و ارزشها و باورها و مسلمات مشترکی که رفتار و منش انسانی را در تمام جهان مستحکم کند.15 به همین جهت است که تمام ادیان، توقع و انتظار ظهور مهدی(ع) را دارند، و آن زمان که ظهور کند با علائم و نشانههایی که به راحتیشک را از آنها برطرف میکند به شخص او ایمان میآورند. آری، به همراه او عیسی بن مریم(ع)، خروج میکند و همانطور که در روایت نبوی دیدیم پشت سر حضرتش نماز میخواند. از امام باقر(ع)، نقل شده است:
إذا ظهر القائم ظهر برایة رسولاللّه و خاتم سلیمان و حجر موسی و عصاه.16 وقتی حضرت مهدی(ع)، قیام کند، پرچم رسول خدا انگشتر سلیمان و سنگ و عصای موسی را ظاهر میکند.
باز از ایشان نقل کردهاند که:
فإذا اجتمع عنده عشرة آلاف فلایبقی یهودی ولانصرانیّ ولا أحد ممّن یعبد غیراللّه إّلا آمن به و صدّقه و تکون الملّة واحدة ملّة الإسلام.17 وقتی که ده هزار نفر نزد او جمع میشوند، هیچ یهودیومسیحیوهر که غیر خدا را میپرستد باقی نمیماند جز آنکه به او ایمان میآورد و تصدیقش میکند و یگانه امت، امت اسلامی میشود.
و همچنین:
غرض فطری و واحد ادیان، همان چیزی است که شعور انسانی، به راحتی با آن اتفاق نظر دارد و هرگاه عقل در مرحله ادراکش به تکامل برسد و رهبری خود را به حکمتی ـ که از اخلاص، صدق و واقعگرایی برخاسته است ـ سپرده باشد، آن را احساس میکند اولین گام برای تحقق دهکده جهانی و جامعه واحد بشری، ایمان تمام ادیان و پیروان آنها به حضرت مهدی(ع) و جمع شدن آنها زیر پرچمش است و إنمّا سمّی المهدیّ لأنّه یهدی إلی أمر خفیّ و یستخرج التوارة والإنجیل من أرض یقال لها أنطاکیة.18 مهدی(ع) را به این دلیل، مهدی نامیدهاند که به امری مخفی هدایت میکند و تورات و انجیل را از زمینی که به آن انطاکیه گویند، درمیآورد.
حضرت مهدی(ع) در خلال ارتباطات جهانی و تواناییوقدرتشبریکیکردن روشها و منشها در تمام نقاط جهان، جهانی کردن خویش را به ظهور میرساند. حضرت صادق(ع) در مورد ندای آسمانی فرمودند:
یسمعه کلّ قوم بألسنتهم.19 هر قومی به زبان خویش آن صدا و ندا را میشنود.
و این در حالی است که زبان، یکی از مشکلترین و جدیترین موانع و سدها در مسیر ارتباطات بشری است که از گفتوگوها و ایجاد ارتباطات متقابل ممانعت به عمل آورده و آنها را به جدایی و تفرقه و گوشهنشینی سوق میدهد.
عدالت در سایه حکومت جهانی حضرت مهدی(ع) جهان بشری که از بحرانها ضربههای فراوان خورده است در مسیر جهانی شدن به سمت مخالف تحقق سعادت بشری سیر میکند، حال آن که بشریت آرزویش عدالت است که از درد فراقش هماره به خود پیچیده است. درخت صبر و تحمل بشریت در این راستا آن زمان که آن امام منتظر پرچم عدالتش را بر سر ظلم و ستم میکوبد به گل خواهد نشست.
قانون عدالت جهانی از آن زمان که معرفت و عقل انسانها کامل شود شروع میگردد؛ چرا که اکثر شرارتها ناشی از جهالت و نبود معرفت و شناخت است. امام باقر(ع) فرمودند:
إذا قام قائمنا وضع یده علی رؤوس العباد فجمع بها عقولهم.20 هرگاه قائم ما قیام کند دستش را بر سر بندگان (خدا) میکشد و با آن عقلهایشان را کامل میکند.
عبارت «جمع بها عقولهم» ناظر بر دو امر است:
اول: این که تکیه تکامل فرهنگی بر پیشرفت مادی و تکنولوژی اطلاعاتی نیست، بلکه اتکایش بر تکامل عقلی است و تمرکز معرفت نیز بر معرفت نفس است و فرهنگ مادی به جای این که هدف و غایت فرض شود تنها به عنوان ابزار و وسیله به آن نگریسته میشود.
دوم: گفتوگوی عقلائی و فکری مبتنی بر فرهنگ اخلاص که ارتباطات و نزدیکی و تفاهمها را فزونی بخشد همان است که مهدی موعود(ع)، آن را محقق میگرداند.
مرحله دوم از قانون حکومت جهانی در خلال ایجاد تعادل و توازن اجتماعی ـ اقتصادی و نفی بهرهکشی و احتکار و تمرکز ثروتها و منابع زمینی مشاهده میشود.
رسول مکرم اسلام(ص) فرمودند:
فیجیء إلیه الرجل یقول: یا مهدی أعطنی أعطنی أعطنی فیحثی له فی ثوبه به ما استطاع أن یحمله.21 مردی به حضور او [حضرت مهدی(ع) [میرسد و [از شدت طمع] سه مرتبه تقاضای کمک میکند، او چنان در دامن آن مرد [سیم و زر [میریزد که نمیتواند آن را جابهجا کند.
باز از ایشان نقل کردهاند که فرمود:
أبشروا بالمهدیّ... و یقسّم المال صحاحا بالسوّیة و یملأ قلوب أمة محمّد غنی و یسعهم عدله حتی أنّه یأمر منادیا ینادی من له حاجة إلیّ؟... و تکثر الماشیة و تعظّم الأمة... و تزید المیاه فی دولته و تمدّ الأنهار و تضاعف الأرض أکلها...22 بشارت باد بر شما به مهدی... که مال را به طور مساوی بین مردم تقسیم میکند و قلوب امت محمد(ص)، را مملو از غنا میکند و چنان گستره عدالتش پهناور است که به سخنگوی خویش امر میکند که فریاد بزن آیا نیازمندی هست؟ و... ثروتمندان زیاد میشوند و امت عظیم میگردد... آبها در دولتش زیاد میگردد و رودها وسیع و طولانی و زمین بر خوراکیهایش میافزاید.
حضرت هم بنا بر این قانون و رسم نبوی(ص) عمل میکند که:
من أحیا أرضا مواتا فهی له.23 هر که زمین مواتی را آباد کند، مالکش میشود.
آری، این است اوج قله عدالت که حق انسان را در مالکیتش بر زمین به او عطا میکند.
امام باقر(ع) میفرمایند:
أیّما قوم أحیا شیئا من الأرض و عمروها هم أحقّ بها وهی لهم.24 هر قومی که بخشی از زمین را احیا و آباد کنند شایستگی بیشتری برای مالکیت بر آن دارند در حالی که حق آنهاست.
به همین علت است که زمین همچون گلی شکوفا میشود و در آن، نشاط و عمل موج میزند. گویی امام صادق(ع) به این اشاره دارند:
اذا قام قائم آل محمد... اتّصلت بیوت الکوفة بنهر کربلاء.25 آنگاه که قائم آل محمد(ع) قیام کند، خانههای کوفه به نهر کربلا متصل میگردد.
با از بین بردن مرزها و حدود جغرافیایی، حکومت جهانی حضرت مهدی(ع) تکامل مییابد و موانعی که به دست خود بشر ساخته شده برداشته میشود و او به منتهای آرزو و خواستهاش که آزادی در عمل و تحریک زندگی و حیاتش میباشد، میرسد پس از تحقق عدالت، امنیت گسترش مییابد، جرم و خلافکاریهاپنهانوناپیدامیگردد.امامباقر(ع)،درباره امنیت و امان در زمان حضرت مهدی(ع) میفرمایند:
و تخرج العجوز الضعیفة من المشرق ترید المغرب لایؤذیها أحد.26 پیرزنیضعیفوناتوانازشرقبهسمتغرب(جهان) میرود و احدی او را اذیت و آزار نمیکند).
با از بین بردن مرزها و حدود جغرافیایی، حکومت جهانیحضرتمهدی(ع)تکاملمییابدوموانعیکهبهدست خود بشر ساخته شده برداشته میشود و او به منتهای آرزو و خواستهاش که آزادی در عمل و تحریک زندگی و حیاتش میباشد، میرسد. «فکتور باش» میگوید:
مقتضای انسان بودن انسان این است که او به حقوقش برسد و این، اصلی است که به ساکنان هر کشوری اجازه میدهد در کشور دیگر ساکن شوند و همان حقی که آزادی را در جهان به جریان میاندازد و بستن قراردادهای قانونی با بقیه مردم برای سکونت جهانی کمک میکند.27 زمین است که وطن هر انسان در عصر حضرت مهدی(ع) میشود. امام صادق(ع) فرمودند:
إنّ القائم مّنا منصور بالرعب مؤیّد بالنصر، تطوی له الأرض و تظهر له الکنوز کلّها و یظهراللّه به دینه و لوکره المشرکون.
قائم ما با ترس [افتادن در دل دشمنان] یاری میشود و با پیروزی، تأیید میشود. زمین زیر پایش نرم و گنجهای زمین، همگی برای او ظاهر میشود و خدا به وسیله او دینش را ظاهر میکند حتی اگر مشرکان نپسندند.
و باز هم از ایشان نقل شده:
إنّ المؤمن فی زمان القائم و هو بالمشرق لیری أخاه الذی بالمغرب و کذا الذی فیالمغرب یری أخاه الذی بالمشرق.29 مؤمندرزمانقائم،چنانمیشودکهشخصیکهدرشرق استبرادرشرادر غرب میبیند و او هم همینطور.
جامعه بشری به وحدت واقعی که جنگها، نابسامانیها، بحرانها و مشکلات را ریشهکن سازد، دست نخواهد یافت مگر این که به مسائل اساسی و عوامل واقعی که جمعیت بشری را میتواند جمع کند، نظر بیفکند. و شکی نیست که مسائل مادی جز عاملی برای ایجاد اختلاف و جنگ و بهرهکشی از همدیگر نیست. در حالی که عقل و فطرت عاملی هستند که بشریت را به اصل خویش هدایت میکنند. و رسیدن به حقیقت وجودی جز با یک رهبری واقعی همانند تکامل عقلی و بازگشت به فطرت و تبری جستن از موانع کشنده ناشی از خودپرستی ممکن نیست که آن هم عصر عدالت، آزادی، امنیت و سعادت یعنی عصر امام منتظَر حضرت مهدی(ع) است.
خداوندتوفیقدیدارآن جمال دلربا و اطاعت از اوامر پرافتخارش و زندگی تحت لوای پرچم عدالت آسمانی و جهانیاش را به همه ما عنایت فرماید. انشاءاللّه و به امید دیدار آن روز.
________________________________________
1. عامالفکر، ش 2، 1999.
2. [سوره انبیاء(31) آیه 107].
3. [سوره سباء(34) آیه 28].
4. سوره قصص(38) آیه 5.
5. [نهجالبلاغه، حکمت 209].
6. الامامالمهدی(ع)منالمهدالیالظهور.سیدمحمدکاظمقزوینی.
7. سوره انبیاء (21) آیه 106.
8. [التبیان، ج 7، ص 284 ؛ مجمع البیان، ج 7، ص 66 و 67 ؛ الزامالناصب، ص 75 و 76 به نقل از: منتخبالاثر (چاپ جدید)، ج 2، ص 30].
9. [کمالالدین و تمامالنعمة، باب احادیث نبوی، شیخ صدوق].
10. فرائد السمطین، جوینی، ج 2.
11. فلسفةالقانون و السیاسة، عبدالرحمن بدوی.
12. [سوره آل عمران(3) آیه 19].
13. سوره توبه(9) آیه 33.
14. [الکافی، کتاب الحجة، ج 1، ص 432، ح 91 به نقل از: منتخبالاثر، ج 2، ص 35].
15. عالم الفکر، همان.
16. [الغیبة، نعمانی، ص 238 (ب 13، ج 28) نقل از: منتخبالاثر، ج 2، ص 341].
17. [نورالابصار، باب 2، ص 155 به نقل از: امام مهدی(ع) از ولادت تا ظهور (ترجمه دکتر فریدونی)، ص 587].
18. [امام مهدی(ع) از ولادت تا ظهور (ترجمه دکتر فریدونی)، ص 588 به نقل از عقدالدرر].
19. [همان، ص 441 به نقل از: بحارالانوار، ج 52، ص 205 به نقل از کمالالدین].
20. [بحارالانوار، ج 52، ص 336].
21. [امام مهدی(ع) از ولادت تا ظهور، ص 630 و 634].
22. الامامالمهدی(ع)منالولادةالیالظهور،سیدمحمدکاظمقزوینی.
23. [وسایل الشیعه، ج 17، ص 327 به نقل از: امام مهدی(ع) از ولادت تا ظهور، ص 636].
24. [همان، ص327 بنابر نقل امام مهدی(ع) از ولادت تا ظهور، ص 636].
25. [امام مهدی(ع) از ولادت تا ظهور، ص 639 به نقل از: بحارالانوار].
26. [همان، ص 644 به نقل از ینابیع المودة، ص 423].
27. فلسفةالقانون والسیاسیة، عبدالرحمن بدوی.
28. [منتخبالاثر، ج 2، ص 35 به نقل از: اثبات الهداة، ج 7، ص 140، ب 32، ف 44 ح 686].
29. [اماممهدی(ع)ازولادتتاظهور،ص653بهنقلاز: حق الیقین].
منبع: تبیان
جهانی سازی مهدوی و مخالفانش
اندیشه سیاسی اسلام
تعابیر بسیار بلندی از همه انبیاء، از ازل تا خاتم (ص) راجع به حضرت حجت(ع) رسیده و تقریباًَ جزو اجتماعی ترین موضوعات، بین همه ادیان الهی و ابراهیمی، بشارت موعود و وعده منجی است و همه گفته اند که کار نیمه تمام و ناتمام انبیاء(ع) و ادیان، به دست این مرد بزرگ، کامل خواهد شد.
گفته اند که بزرگ ترین تکلیف تاریخ، کار بزرگ ترین مرد تاریخ است. حتی مکاتبی که الوهیت زدایی و الهیت زدایی شده اند باز به نوعی و به نحوی به این مسأله اندیشیده اند، و گرچه نام ایشان را نبرده اند، اما همه بشارت ایشان را داده اند و حتی مکاتب الحادی چون مارکسیسم نتوانسته اند به مسأله آخر الزمان، بی تفاوت بمانند. بودیزم، مسیحیت و یهودیت نیز که غالب بشریت را زیر پوشش گرفته اند، در این خصوص، اعلام نظر کرده اند. یهود، هنوز منتظر مسیح(ع) است و مسیحیت، منتظر ظهور مجدد مسیح(ع) است. همه انبیاء، همه مذاهب و ادیان و فرق، منتظر گشایشی بزرگ در آینده یا در پایان تاریخ هستند و حتی امروز مکتبی که چند دهه برای نفی پایان تاریخ و نفی «غایت» از تاریخ، دست و پا زد و مدعی شد که اصلاحیات و تاریخ بشر، مبدأ و منتهای روشن ندارد و جهت اصولی خاصی بر آن حاکم نیست و پنجاه، شصت سال تئوری بافت که تاریخ غایت نداشته و ندارد، آخرین نظریه پردازانشان چون فوکویاما از «پایان تاریخ» سخن می گویند، منتها «پایان تاریخ» با روایت خودشان که تثبیت و تبلیغ نظام لیبرال سرمایه داری است.
در روایات از حضرت مهدی (عج) تعبیر به بهار روزگاران شده است و جزء سلام هایی که به محضر حضرت می شود آورده اند: «السلام علی ربیع الانام و نضره الایام» درود بر بهار بشریت، بهاران تاریخ و طراوت روزگاران.
کسانی که ایشان را دیده اند، توصیفاتی از شمایل ظاهری او کرده اند و توصیفاتی را نیز پیامبر اکرم (ص) یا ائمه دیگر از این بزرگوار کرده اند.
دو نقطه نظر به تاریخ انسان و دو تفسیر درباره فلسفه حیات و مدنیت را به مقایسه می گذارم تا ببینم کدام با «مهدویت» سازگار است و کدام نیست و چرا؟
«انتظار» را گفته اند که سنتز تضاد بین «واقعیت» و «حقیقت» است. «واقعیت» یعنی آنچه هست و «حقیقت» یعنی آنچه نیست ولی باید باشد. گفته اند که انتظار، تحولی ناشی از تضاد بین واقعیت و حقیقت است. دو زاویه دید برای تفسیر تاریخ بشر امروز وجود دارد: نخست، آنچه از آن، تعبیر به اصل «مسیانیزم» یعنی مسیحی گرایی و موعودگرایی کرده اند و در اینجا، «مسیح» به معنی موعود است و مسیانیزم، دعوت به انتظار است. انتظار برای ظهور موعود و اعتراض به وضع موجود در سطح بشری که توأم است با وعده پیروزی قاطع حق و عدل در پایان تاریخ؛ ایدئولوژی ای معطوف به فردا که می گوید همه خبرها در آینده است، جهان هنوز تمام نشده، محرومان مأیوس نباشند، مبارزان و مجاهدان راه آزادی و عدالت و آگاهی، از مبارزاتشان پشیمان نشوند. آنها که دوباره، چهاربار، در نهضت جهانی «اجرای عدالت» شکست خورده اند، نگویند که همه چیز تمام شد. به آینده نگاه کنید، سرتان را بالا بگیرید. شهید دادید، صدمات خوردید، ضایعاتی دادید، در بعضی از جبهه ها عقب نشستید، اما سرتان را بالا بگیرید. «فتونیزم» یعنی چشم هایتان را قاطعانه و امیدوارانه به آینده بدوزید و از پس غروب امروز، طلوع فردا را تصور کنید و با تصور آن، مبتهج بشوید. این ایده ای برای اغوای افکار عمومی نیست.
همچنین برخلاف آنچه بعضی گروه های پراگماتیست گفته اند که امام زمان (عج) اگر هم وجود نداشته باشد اعتقاد به او مفید است، باید گفت: نه، امام زمان (عج)، هم حقیقت است و هم اعتقاد به او مفید است. هم حقیقت دارد و هم فایده.
آنها که می توانند حقیقت مهدویت را بفهمند و باور کنند و درگیر دگماتیزم تجربه گرایی و جزمیات عالم حس هستند و حاضر نشدند از پنجره ای که به دست انیباء(ع) به فراسوی عالم ماده و ماورای طبیعت، باز شده به بیرون نگاه کنند، ممکن است پدیده امام زمان (عج) را فاقد حقیقت و حداکثر، مفید فایده بدانند. در حالیکه واقعیت امر، این است که قصه امام زمان (عج)، اسطوره نیست و نباید متهم به نگاه اساطیری مذهبی شود. قصه امام زمان (عج)، «حقیقت» و «فایده» هر دو توأم با یکدیگرند.
پس یک خط در نگاه به آینده انسان و نگاه به تاریخ است که در غرب، از آن تعبیر به «مسیانیزم و فتوریزم» کردند و آن را با همین کوبیدند، چون تاریخ، زنده است، فعال است و از طرف یک موجود ذی شعور، هدایت می شود و عاقبت بشر به منجلاب، ختم نخواهد شد و به تاریخ بشر، خوش بین و معتقد است که از پس همه ستم ها و بی عدالتی ها و دروغ هایی که به بشرگفته اند و می گویند، خورشید «حقیقت و عدالت»، طلوع خواهد کرد و خدا، انسان را با ستمگران تاریخ، وا نخواهد گذارد؛ اما متقابلاً خط دومی وجود دارد که از طرف تفکر لیبرال و سرمایه داری و هژمونی غرب، امروز در دنیا به آکادمی ها و دانشگاه ها پمپاژ می شود و در سطح افکار عمومی دنیا، به زور تبلیغات، القا می شود و نفی ایده «غایت تاریخ» است.
وقتی می گوییم «غرب»، مردم مغرب زمین، مراد نیستند. مردم مغرب زمین، آنها که مذهبی و مسیحی اند به «موعود»، معتقدند و علی رغم همه بمباران هایی که علیه فطرت آنان اعمال شده - ولو یک قشر اقلیت در غرب، در آمریکا و اروپا هستند - ولی هنوز لطافت باطنی خود را حفظ کرده اند. من به یادم می آورم که با بعضی دوستان در واشنگتن برای دیدار از کلیسایی که بسیار معظم و قدیمی بود و تقریباً حالت موزه داشت و شامل هفت کلیسای تودرتو بود، رفتیم در سالن کلیسا یک دختر دانشجوی آمریکایی را دیدم ایستاده، نی می زند و اشک می ریزد، ما رفتیم و شاید ساعتی بعد که برگشتیم این دختر را دیدم که همچنان ایستاده و نی می نوازد. صبح یکشنبه بود. جلو رفتم و از او پرسیدم که تو را چه می شود؟ گفت: نذر کرده که در انتظار موعود و به عشق او هر صبح یکشنبه، تا زنده است، بر در کلیسا، نی بزند.
این جامعه ای است که معنویت، انسانیت و عدالت را در آن، شبانه روز بمباران می کنند با این وجود، از پس فطرت آن دختر جوان مذهبی دانشجو، در قلب واشنگتن برنمی آیند. پس وقتی از غرب، سخن می گویم، منظور من، مردم عادی، ناآگاه و ساده مغرب زمین، به خصوص محرومین که حتی فاسدانشان نیز به نحوی مظلوم و قربانی هستند، نیست. مراد «هژمونی سرمایه داری لیبرال» و حاکمیت هسته های سرمایه داری یهود است که امروزه بر آمریکا و از طریق آمریکا بر دنیا حکومت می کنند و محافظه کارترین هسته قدرت در طول تاریخ بشر، همین هسته تفکر لیبرال است که آمریکا و غرب را رهبری می کند. حال چرا محافظه کار هستند؟ زیرا وضع موجود در دنیا باید به نفع آنان حفظ بشود. این وضع چگونه حفظ شود؟ ابتدا باید بباورانند که وضع موجود در جهان و اتفاقی که در دهه های اخیر در دنیا افتاده و ایدئولوژی لیبرالیزم در ذیل منافع سرمایه داری جهانی و صهیونیزم، معادله «قدرت و ثروت» را تعریف می کن د، عین عقلانیت است و همه هم باید باور کنند و به ما بباورانند که اتفاقی که اسم آن را مدرنیته می گذارند، آخر خط تاریخ است.
می خواهند بگویند که هیچ مدینه فاضله ای برتر و پیشروتر از وضع کنونی در جامعه جهانی که ما آن را رهبری می کنیم، نه فقط وجود خارجی ندارد، بلکه حتی وجود ذهنی هم نمی تواند داشته باشد. پوپر در مصاحبه اش با اشپیگل، چند سال پیش از مرگش گفت امروز مدینه فاضله در کل تاریخ بشر، جامعه ایالات متحده است. مصاحبه گر از او پرسید در جامعه ای که هر 8 ثانیه، یک قتل و هر 9 ثانیه، یک تجاوز جنسی صورت می گیرد و جامعه ای که بزرگترین منبع درآمدش مواد مخدر و سلاح های کشتار جمعی هسته ای، شیمیایی و میکروبی است چگونه مدینه فاضله و پایان تاریخ است؟ او پاسخ می دهد که اصل ضرورت فکر کردن به «مدینه فاضله» دروغ بزرگی بوده که به ما گفته اند. هیچ مدینه فاضله ای در انتهای تاریخ وجود ندارد و نباید به آن فکر کرد و این فکری انحرافی در ذهن بشر و باوری اساطیری است، یا فوکویاما، نظریه پرداز سرمایه داری آمریکا، گفت: اگر تاریخ پایانی هم دارد پایان آن، همین جامعه فعلی ایالات متحده آمریکاست. این تفکر محافظه کاری است.
«کنسرواتیزم» دفاع از وضع موجود جهانی و دفاع از هرم قدرتی است که هم اکنون بر دنیا حکومت می کند و در رأس آن سرمایه دارها هستند و همه ملل دیگر، ملت های شرق، جنوب و همه، قاعده این هرم و بردگانی هستند که رأس هرم قدرت را بر دوش خود باید بکشند. امروزه ثروت در دنیا چگونه تقسیم شده است؟ چند درصد بشریت، چند درصد ثروت و زمین را در دست دارند و معنی این آمار مبین چیست؟ و اگر کسی بگوید این وضع، باز ادامه پیدا کند، به چه معنی است؟
در روایت آمده است که امام زمان (عج) فاصله های طبقاتی را در سطح جوامع بشری بر هم خواهند زد. در روایت داریم که در زمان مهدی ما، هیچ انسان گرسنه ای در سراسر زمین پیدا نخواهد شد. این آن مهدویتی است که ما به آن معتقدیم و همه ادیان به آن معتقدند، ولی هیچ کس به اندازه شیعه، راجع به آن جامعه آخرالزمان و انقلاب بزرگ، شفاف سخن نگفته است. و شاید دیگران، آگاهی شفاهی از وضعیت نداشته اند. شیعه حتی نام مقدس آن رهبر انقلاب جهانی را نیز می داند، روش حکومت او را توصیف کرده است و شاید در هیچ مکتب دیگری چنین نباشد. شما در اُپانیشادها، در وداها، در انجیل، در تورات و در همه منابع شرق و غرب، بشارت آخرالزمان را می بینید، ولی هیچ جا به اندازه منابع شیعه، شفاف و دقیق راجع به ایشان، حتی قیافه، حرف ها، شعارها و نحوه انقلاب و حاکمیتش بحث نشده است.
هدف عمده نظام لیبرال سرمایه داری که می گوید ما با «مدینه فاضله»سازی و با هر نوع اصول گرایی، حتی غیردینی آن مبارزه می کند، این است که در افکار عمومی بشر، به خصوص در دانشگاه های شرقی و اسلامی، در ذهن دانشجو و سپس در ذهن مردم، حالت تردید در وضع موجود و حالت متوقع و منتظره، پیش نباید که عجب!! پس مدرنیته سرمایه داری، آخر خط نیست؟ و باید منتظر بود؟ این پرسش نباید در افکار عمومی و خصوصی بشریت، جوانه بزند!! آنها می خواهند بگویند که هیچ چیزی دیگر فراتر از این وضع موجود جهان نیست و آنچه هست، عین علم و عقلانیت و آخر خط و پایان تاریخ است. می گویند این جا ایستگاه آخر است و بشریت باید از قطار پائین بیایند. توجه داشته باشید نمی گویند که همه بشریت در سطح ما زندگی کنند و امکانات مردم آمریکا را در اختیار داشته باشند. که اگر بگویند، باید دست از ستم جهانی و نابرابری ها بردارند. چون اگر معنی «جهانی شدن» این باشد که توزیع ثروت، قدرت، آگاهی و حرمت و احترام در تمام جهان، یکسان باشد، مورد قبول است، اما جهانی شدن که آنان می طلبند به معنی «آمریکایی شدن» است؛ جهانی شدن از نوعی که در رأسش، سرمایه داران حاکم بر آمریکا باشند و بقیه بشریت، قاعده آن هرم باشند.
گلوبالیزیشن غربی، توجیه ستم غربی بر جهان است. اینان با «گلوبالیزیشن مهدوی» مخالف اند و به گلوبالیزیشن سرمایه داری آمریکا فراخوان می کنند. اگر گلوبالیزیشن، عبارت باشد از جهانی کردن آمریت آمریکا و منافع سرمایه داری حاکم بر آمریکا، صهیونیزم و انگلیس، این گلوبالیزیشن فقط به نفع آنهاست و همان را ترویج می کنند، این «جهانی شدن» همه فرهنگ ها و ایدئولوژی های مقاومت را می بلعد و هضم می کند، اما اگر بگوییم که ما گلوبالیزیشن را قبول داریم، اما نه با معیارهای سرمایه داری یهود، بلکه با معیارهای امام مهدی (عج) که می گوید در تمام دنیا هیچ انسان گرسنه ای نباید باشد و نباید در گوشه افریقا بچه های یازده ساله وزنشان به اندازه بچه های شش ماهه واشنگتن و نیویورک باشد و نباید استخوان دنده ها و پهلوهایشان پوست آنها را بشکافد و از زیر پوستشان بیرون بزند، آنها این گلوبالیزیشن مهدوی یعنی عدالت جهانی را پس می زنند و آنگاه توهم و اوتوپیا می دانند، چون امام مهدی (عج) امنیت را برای همه، نه فقط برای سرمایه دارهای غرب، می خواهد.
روایت داریم که در زمان حکومت جهانی امام مهدی (عج) امنیت بدان حد بر جهان، حاکم می شود که یک دختر نوجوان بدون کمترین توهین و تهدیدی به تنهایی از این سوی عالم به آن سوی خواهد رفت. این در روایات ماست. گلوبالیزیشن مهدوی یعنی امنیت برای همه، امنیت برای دخترهای آفریقا، مکزیک، غنا و افغانستان، نه فقط برای دختران سرمایه داران نیویورک. اما تفکر جهانی شدن از آن نوع که لیبرال سرمایه داری می گوید و می خواهد، در واقع عین «محافظه کاری» است، لذا این در مقیاس جهانی، با اصول گرایی، با مدینه فاضله سازی، با ایدئولوژی و حاکمیت ارزش ها مخالف اند و می گویند که ارزش ها اصولاً مفاهیم غیرعلمی و مقولات غیرعقلانی اند و لذا مسائلی شخصی بلکه جزء وسایل شخصی!! است و ارزش ها، شخصی و نسبی است پس ربطی به حکومت و امر عمومی (پابلیک) ندارد و سکولاریزم همین است.
خط تبلیغاتی آنان، این است که سخن گفتن از مهدویت و گلوبالیزیشن و وعده عدالت جهانی، خیال بافی است و ممکن نیست. در بحث های دانشگا هی شان همین را بلغور می کنند تا تز کنسرواتیستی را جهانی کنند و نیز می گویند این ایده، اساساً ایدئولوژیک، توتالیتر و تمامیت طلب است و یعنی چه که یک نفر به نام مهدی (عج) می خواهد بر کل دنیا حکومت واحد برقرار کند؟!
چون در روایت داریم مهدی (عج) با برهان و شمشیر، از راه انقلاب جهانی به حاکمیت و عدالت جهانی دست خواهد یافت ایشان با مسیحیان به وسیله انجیل حقیقی و با یهودیان به تورات حقیقی احتجاج و استدلال می کند و برای هیچ کس، عذر و بهانه ای نمی گذارد و اغلب مردم با منطق و برهان و موعظه و رحمت، متقاعد می شوند و آنها که لجاجت می کنند با شمشیر، اصلاح خواهند شد و بشریت دیگر جز مسلمان نخواهند
منبع: تبیان
خانه مهدی (عج) کجاست؟
موعود_شماره 44
اشاره:
پنهان زیستی حضرت مهدی(ع) نه تنها چگونگی زندگی آن حضرت را در هالهای از اسرار فرو برده که بسیاری از موضوعات مربوط به حیات آن حضرت را نیز جزو امور پنهان نظام هستی قرار داده است.
یکی از مهمترین این امور پنهان، محل زندگی آن حضرت در طول غیبت ایشان است. از این رو بسیاری علاقهمندند بدانند که خورشید پنهان در کدامین بخش از این کره خاکی به گذران عمر میپردازد و به بیان دیگر کدامین قسمت از زمین این منزلت را دارد؟
در این مقاله تلاش شده که به این پرسش پاسخ داده شود.
میلیونها انسان عاشق و شیفته صدها سال است که در هر پگاه آدینه زبان به ندبه میگشایند و اینگونه میسرایند:
لیت شعری أین استقرّت بک النّوی بل أیّ أرض تقلّک اوثری: أبرضوی أو غیرها أم ذی طوی؟ عزیز علیّ أن أری الخلق ولاتری.[1]
ای کاش میدانستم در چه جایی منزل گرفتهای و چه سرزمین و مکانی تو را دربر گرفته است! آیا در کوه رضوایی و یا جای دیگری و یا در ذیطوی هستی؟ دشوار است بر من که مردمان را ببینم و تو دیده نشوی.
حال برای روشن شدن این موضوع، پای به گلستان کلام معصومین(ع) میگشاییم و با سیری در کلام نورانی ایشان از آن انفاس قدسی برای حل این معما استمداد میطلبیم.
با یک نگاه کلی در این بوستان پر طراوت به چهار دسته روایت در این موضوع برمیخوریم که هر یک، محل زندگی آن حضرت را در دورهای از حیات پر برکت ایشان به تصویر کشیده است. اگر چه در مورد برخی دورهها صراحت و روشنی بیشتری وجود دارد و برخی از دورهها بنا بر عللی به اجمال و ابهام پاسخ داده شده است.
این دورهها عبارتند از:
1. دوران زندگی با پدر بزرگوار خود امام حسن عسکری(ع) (255-260ق)
شکی نیست که آن امام همام در شهر سامرا و در خانه پدرش امام حسن عسکری(ع) دیده به جهان گشود و تا پایان عمر شریف پدر خود در کنار آن حضرت میزیست.
این دوران بنا بر قول مشهور از نیمه شعبان سال 255ق آغاز و در هشتم ربیعالاول سال 260ق پایان یافت.
علاوه بر نقل موثق تاریخی، افراد فراوانی از این حادثه بزرگ پرده برداشتهاند:
شیخ صدوق(ره) در کتاب شریف کمال الدین و تمام النعمه ـ که یکی از مهمترین کتابهای نگاشته شده در موضوع مهدویت است ـ داستان ولادت حضرت مهدی(ع) را اینگونه نقل کرده است:
حکیمه، دختر امام جواد(ع) گوید: امام حسن عسکری(ع) مرا نزد خود فراخواند و فرمود: ای عمه! امشب افطار نزد ما باش که شب نیمه شعبان است و خدای متعال امشب حجت خود را که حجت او بر روی زمین است ظاهر سازد. گفتم: مادر او کیست؟ فرمود: نرجس. گفتم: فدای شما شوم اثری در او نیست. فرمود: همین است که به تو میگویم. آمدم و چون سلام کردم و نشستم نرجس آمد کفش مرا بردارد و گفت: ای بانوی من و بانوی خاندانم، حالتان چطور است؟ گفتم: تو بانوی من و بانوی خاندان من هستی. از کلام من ناخرسند شد و گفت: ای عمه جان! این چه فرمایشی است؟ بدو گفتم: ای دخترجان! خدای متعال امشب به تو فرزندی عطا فرمایدکه در دنیا و آخرت آقاست...[2] .
آنگاه به صورت مفصل داستان را ذکر کرده است. این روایت از مهمترین روایات درباره ولادت حضرت مهدی(ع) است و دلالت بر ولادت حضرت مهدی(ع) در خانه امام عسکری(ع) در سامرا دارد.
«ضوء ابن علی» از مردی از اهل فارس که نامش را برده نقل میکند که:
به سامرا آمدم و در خانه امام حسن عسکری(ع) ملازم شدم. حضرت مرا طلبید، من وارد شدم و سلام کردم. فرمود: برای چه آمدهای؟ عرض کردم: برای اشتیاقی که به خدمت شما داشتم. فرمود: پس دربان ما باش. من همراه خادمان، در خانه حضرت بودم، گاهی میرفتم هر چه احتیاج داشتند از بازار میخریدم و زمانی که در خانه، مردها بودند، بدون اجازه وارد میشدم.
روزی [بدون اجازه] بر حضرت وارد شدم و او در اتاق مردها بود. ناگاه در اتاق حرکت و صدایی شنیدم، پس فریاد زد: بایست. حرکت مکن! من جرأت درآمدن و بیرون رفتن نداشتم، پس کنیزکی که چیز سر پوشیدهای همراه داشت از نزد من گذشت. آنگاه مرا صدا زد که درآی، من وارد شدم و کنیز را هم صدا زد. کنیز نزد حضرت بازگشت. حضرت به او فرمود: از آنچه همراه داری روپوش بردار. کنیز از روی کودکی سفید و نیکوروی پرده برداشت و خود حضرت روی شکم کودک را باز کرد، دیدم موی سبز که به سیاهی آمیخته بود از زیر گلو تا نافش روئیده است. پس فرمود: این است صاحب شما و به کنیز امر فرمود که او را ببرد.
پس من آن کودک را ندیدم، تا امام حسن عسکری(ع) وفات کرد.[3]
نه تنها بستگان نزدیک و خدمتگزاران بیت امامت، آن حضرت را در شهر سامرا و در خانه امام عسکری(ع) دیدهاند که بسیاری از یاران و خواص اصحاب امامت به شرف دیدار آن جمال چون آفتاب نائل آمدهاند و همگی حکایت از مدعای زندگی امام مهدی(ع) در کنار پدر در شهر سامرا دارد.
«یعقوب بن منقوش» گوید:
بر امام حسن عسکری(ع) وارد شدم و او بر سکویی در سرا نشسته بود و سمت راست او اتاقی بود که پردههای آن آویخته بود. گفتم: ای آقای من صاحبالامر کیست؟ فرمود: پرده را بردار. پرده را بالا زدم، پسر بچهای به قامت پنج وجب بیرون آمد با پیشانی درخشان و رویی سپید و چشمانی دُرّافشان و دو کف ستبر و دو زانوی برگشته. خالی برگونه راستش و گیسوانی بر سرش بود. آمد و بر زانوی پدرش ابو محمد نشست. آنگاه به من فرمود: این صاحب شماست. سپس برخاست و امام بدو گفت: پسرم! تا وقت معلوم داخل شو و او داخل اتاق شد و من بدو نگریستم. پس به من فرمود: ای یعقوب! به داخل بیت برو و ببین آنجا کیست. من داخل شدم اما کسی را ندیدم.[4]
همچنین «احمد بن اسحاق» گوید:
بر امام حسن عسکری(ع) وارد شدم و میخواستم از جانشین پس از وی پرسش کنم. او آغاز سخن کرد و فرمود: ای احمد بن اسحاق خدای متعال از زمان آدم(ع) زمین را خالی از حجت نگذاشته است و تا روز قیامت نیز خالی از حجت نخواهد گذاشت. به واسطه اوست که بلا را از اهل زمین دفع میکند و به خاطر اوست که باران میفرستد و برکتهای زمین را بیرون میآورد.
گفتم: ای فرزند رسول خدا، امام و جانشین پس از شما کیست؟ حضرت شتابان برخاست و داخل خانه شد و سپس برگشت در حالی که بر شانهاش کودکی سه ساله بود که صورتش مانند ماه شب چهارده میدرخشید. فرمود: ای احمد بن اسحاق! اگر نزد خدای متعال و حجتهای او گرامی نبودی این فرزند را به تو نمینمودم. او همنام و همکنیه رسول خدا(ص) است. کسی است که زمین را پر از عدل و داد میکند؛ همچنان که پر از ظلم و جور شده باشد.
ای احمد بن اسحاق! مثل او در این امت، مثل خضر و ذوالقرنین است. او غیبتی طولانی خواهد داشت که هیچکس در آن نجات نمییابد، مگر کسی که خدای متعال او را در اعتقاد به امامت ثابت بدارد و در دعا به تعجیل فرج موفق سازد.
احمد بن اسحاق گوید: گفتم: ای مولای من! آیا نشانهای هست که قلبم بدان اطمینان یابد؟ آن کودک به زبان عربی فصیح به سخن درآمد و فرمود: أنا بقیّةاللّه فی أرضه والمنتقم من أعدائه. ای احمد بن اسحاق! پس از مشاهده، جستوجوی نشان مکن. احمد بن اسحاق گوید: من شاد و خرم بیرون آمدم.[5]
بنا بر روایات فوق و دهها روایت دیگر تردیدی نخواهد ماند بر اینکه حضرت مهدی(ع) در طول حیات امام عسکری(ع) همراه ایشان و در شهر سامرا مسکن و مأوای داشتهاند و اگر چه در این دوران نیز مخفیانه زندگی میکردهاند ولی عده فراوانی از نزدیکان و شیعیان ایشان را دیدهاند.
2. دوران غیبت صغرا (260 تا 329ق.)
غیبت صغرا عبارت است از دوران پنهان زیستی کوتاه مدت حضرت مهدی(ع) که طبق نظر مشهور با شهادت امام حسن عسکری(ع) (سال 260ق.) آغاز شده و با رحلت چهارمین نایب خاص آن بزرگوار (سال 329ق.) به پایان رسیده است که مجموعا 69 سال میشود.
اگر چه بهروشنی محل زندگی آن حضرت در این دوران مشخص نیست ولی از روایات و قرائن به دست میآید که این مدت را حضرت عمدتا در دو منطقه سپری کردهاند: یکی منطقه عراق و دیگر مدینه منوره که البته روایات متعددی بر این مطلب دلالت دارد.
از امام صادق(ع) در این زمینه نقل شده است که فرمود:
للقائم غیبتان إحداهما قصیرة والأخری طویلة. الغیبة الأولی لایعلم بمکانه فیها إلّا خاصّة شیعته والأخری لایعلم بمکانه فیها إلّا خاصّة موالیه.[6]
برای [حضرت] قائم(ع) دو غیبت است. یکی کوتاه و دیگری طولانی. در غیبت اول جز شیعیان مخصوص از جای آن حضرت خبر ندارند و در غیبت دیگر جز دوستان مخصوصش از جای او خبر ندارند.
در دوران غیبت صغرا، از سفیران چهارگانه (نواب خاص) کسی نزدیکتر به آن حضرت ذکر نشده است و ایشان هم تماما در عراق و همواره با حضرت در ارتباط بودهاند و توقیعات فراوانی از طرف حضرت به دست آنها شرف صدور یافته است. بنابراین میتوان گفت بخشی از عمر آن حضرت در این دوران در عراق سپری شده است.
دستهای دیگر از روایات به صورت مطلق (بدون در نظر گرفتن صغرا و کبرا بودن غیبت) زندگی حضرت را در دوران غیبت در مدینه منوره ذکر کردهاند که با توجه به روایات دسته نخست میتوان گفت بخشی از عمر آن حضرت نیز در مدینه سپری شده است.
امام باقر(ع) در اینباره فرمود:
لابدّ لصاحب هذا الأمر من عزلة... و نعم المنزل طیّبة.[7]
به ناگزیر برای صاحب این امر عزلت و گوشهگیری خواهد بود... و طیبه (مدینه) چه منزلگاه خوبی است.
همین روایت در کتاب شریف اصول کافی با اندک تفاوتی از امام صادق(ع) این گونه روایت شده است:
لابدّ لصاحب هذا الأمر من غیبة ولابدّ له فی غیبتة من عزلة و نعم المنزل الطیّبة.[8]
به ناچار صاحبالامر غیبت کند و به ناچار در زمان غیبتش گوشهگیری کند، چه خوب منزلی است طیبه (مدینه).
همچنین ابوهاشم جعفری میگوید:
به امام عسکری(ع) عرض کردم: بزرگواری شما مانع میشود تا از شما پرسش نمایم، پس اجازه بفرمایید سؤالی بپرسم. حضرت فرمود: بپرس. عرض کردم: ای آقای من! آیا فرزندی دارید؟ فرمود: بله. گفتم: اگر اتفاقی رخ داد کجا او را پیدا کنیم؟ پس فرمود: در مدینه.[9]
بنابراین جمع بین دو دسته روایات به این صورت است که آن حضرت در مدینه حضور داشتهاند؛ ولی به خاطر ارتباطی که آن حضرت با نواب خاص داشتهاند بخشی از عمر خود را در عراق سپری نمودهاند.
3. دوران غیبت کبرا
اصطلاحا غیبت کبرا به مدت زمان پنهان زیستی حضرت مهدی(ع) گفته میشود که با وفات آخرین نایب خاص در سال 329ق آغاز و همچنان ادامه دارد و تنها خداوند متعال است که پایان آن را میداند.
این دوران ویژگیهایی دارد که آن را از دوران غیبت صغرا کاملاً متمایز میسازد که از جمله آن ویژگیها کامل شدن غیبت آن حضرت است.
به همان اندازه که پنهان زیستی حضرت مهدی(ع) در این دوران به کمال میرسد و نیابت و سفارت همانند دوران غیبت صغرا وجود ندارد، محل زندگی آن حضرت نیز نامشخصتر میشود و در این دوران است که هرگز بهطور قطع نمیتوان مشخص نمود آن حضرت در کجا زندگی میکند.
البته روایات در این باره به محلهای مختلفی اشاره کردهاند که برخی از آنها از این قرارند:
الف) مدینه طیبه
همانطور که قبلاً نیز اشاره شد برخی از روایات به صورت عام و بدون قید زمان غیبت صغرا، مدینه را به عنوان جایگاه آن حضرت در دوران غیبت مورد اشاره قرار دادهاند.
ب) ناحیه ذیطوی
ناحیه ذیطوی در یک فرسخی مکه و داخل حرم قرار دارد و از آنجا خانههای مکه دیده میشود. برخی از روایات آن محل را به عنوان جایگاه حضرت مهدی(ع) در دوران غیبت معین کردهاند.
امام باقر(ع) در این باره فرمود:
یکون لصاحب هذا الأمر غیبة فی بعض هذه الشّعاب و أومأ بیده إلی ناحیة ذی طوی.[10]
صاحب این امر را در برخی از این درّهها غیبتی است و با دست خود به ناحیه ذیطوی ـ که نام کوهی است در اطراف مکه ـ اشاره نمود.
در برخی دیگر از روایات نیز ذکر شده که حضرت مهدی(ع) قبل از ظهور در «ذیطوی» به سر میبرد و آنگاه که اراده الهی بر ظهور آن حضرت تعلق گیرد از آنجا وارد مسجدالحرام میشود.
امام باقر(ع) در این باره فرمودهاند:
إنّ القائم یهبط من ثنیّة ذی طوی فی عدّة أهل بدر ثلاثمأة و ثلاثة عشر رجلاً حتی یسند ظهره إلی الحجر الأسود و یهتزّ رایة الغالبة.[11]
قائم(ع) در میان گروهی به شمار اهل بدر ـ سیصد و سیزده تن ـ از گردنه ذیطوی پایین میآیند تا آنکه پشت خود را به حجرالاسود تکیه میدهد و پرچم پیروز را به اهتزاز درمیآورد.
ج) دشتها و بیابانها
از برخی روایات نیز استفاده میشود که آن حضرت در طول غیبت کبرا محل خاصی ندارد و همواره در سفر به سر میبرد.
از امام باقر(ع) نقل شده است که وقتی شباهتهای حضرت مهدی(ع) به انبیا را بیان نمودند چنین فرمودند:
و امّا شبهه من عیسی فالسّیاحة[12].
و اما شباهت حضرت مهدی(ع) به حضرت عیسی(ع) جهانگردی [و نداشتن مکانی خاص[ است.
در توقیعی که از حضرت مهدی(ع) به نام شیخ مفید صادر شده است، نیز به نامعلوم بودن مکان حضرت مهدی(ع) اشاره شده است.
در آن نوشته چنین آمده است:
... و إن کنّا ثاوین بمکاننا النّائی عن مساکن الظالمین حسب الّذی أراناه اللّه لنا من الصّلاح شیعتنا المؤمنین فی ذلک مادامت دولة الدنیا للفاسقین... .[13]
... با اینکه ما براساس فرمان خداوند و صلاح واقعی ما و شیعیان مؤمنمان تا زمانی که حکومت در دنیا در اختیار ستمگران است در نقطهای دور و پنهان از دیدهها بهسر میبریم... .
همچنین در پارهای از ملاقاتهای معتبر که در دوران غیبت کبرا نقل شده است، حضرت به این نکته اشاره فرمودهاند.
«علی بن ابراهیم بن مهزیار» پس از نقل ملاقات خود با حضرت مهدی(ع) به نقل از ایشان چنین میگوید: آن حضرت فرمود:
یابن المازیار أبی أبو محمد عهد إلیّ ألّا أجاور قوما غضب اللّه علیهم... وأمرنی ألّا أسکن من الجبال إلّا وعرها ولا من البلاد إلّا قفرها.[14]
همانا پدرم ابو محمد با من عهد فرمودند که در مجاورت قومی که خداوند بر آنان غضب کرده است قرار نگیرم... و به من فرمود که در کوهها ساکن نشوم مگر قسمتهای سخت و پنهان آن و در شهرها ساکن نشوم مگر شهرهای متروکه و بیآب و علف.
این نامعلوم بودن محل زندگی آن حضرت در دوران غیبت کبرا سبب شده تا عدهای به گمانهزنیهایی بعضا سست و واهی بپردازند و به طرح محلهایی که اثبات آنها کاری بس مشکل است روی آورند.
افسانه جزیره خضرا یا مثلث برمودا و مانند آن حکایتهایی است که در تاریخ پر فراز و فرود این اعتقاد رخ نموده است، ولی همواره روشنگرانِ این مذهبِ حق، مردم را از لغزش در این بیراههها برحذر داشتهاند.
4. دوران ظهور و حکومت مهدی(ع)
دوران ظهور که درخشانترین فراز تاریخ و بهترین دوران حیات انسانی است، ویژگیهای فراوانی دارد که از جمله مهمترین آنها حاکمیت آخرین معصوم و حجت الهی است. درباره محل زندگی حضرت مهدی(ع) و حکومت آن حضرت در عصر ظهور، روایات فراوانی وجود دارد. عمدتا در این روایات، مسجد سهله را منزل آن حضرت و شهر کوفه را به عنوان پایگاه حکومتی آن حضرت معرفی کردهاند.
مسجد سهله شرافت بسیاری دارد؛ از جمله در روایات ذکر شده که در این مسجد، هزاران پیامبر به نماز ایستادهاند.
«صالح بن ابوالاسود» گوید: امام صادق(ع) سخن از مسجد سهله راند، آنگاه فرمود:
أما إنّه منزل صاحبنا إذا قام بأهله.[15]
بهدرستی که مسجد سهله منزل صاحب ماست آنگاه که [پس از قیام] با اهل خود در آنجا فرود آید.
همچنین آن حضرت به ابابصیر فرمود:
یا أبا محمد کأنّی أری نزول القائم فی مسجد السّهلة بأهله و عیاله.
ای ابا محمد، گویا حضرت قائم را در مسجد سهله میبینم که با زن و فرزندانش در آن نازل میشوند.
ابوبصیر پرسید: آیا مسجد سهله خانهاش خواهد بود؟ حضرت فرمود:
نعم، هو منزل إدریس و ما بعث اللّه نبیّا إلّا وقد صلّی فیه والمقیم فیه کالمقیم فی فسطاط رسول اللّه و ما من مؤمن ولا مؤمنة إلّا و قلبه یحنّ إلیه و ما من یوم ولا لیلة إلّا والملائکة یأوون إلی هذا المسجد یعبدون اللّه.[16]
آری، این مسجد، منزل ادریس است. خداوند هیچ پیامبری را برنینگیخت، مگر آنکه در این مسجد نماز گزارد. هر کس در این مسجد بماند مانند آن است که در خیمه رسول خدا(ص) اقامت کرده است. هیچ مرد و زن مؤمنی نیست، مگر آنکه دلش به سوی آن مسجد پرمیکشد. روز و شبی نیست مگر آنکه فرشتگان به این مسجد پناه میبرند و در آن به عبادت خدا میپردازند.
همانطور که اشاره شد، کوفه نیز مرکز حکومت مهدی(ع) قلمداد شده است.
چگونگی زندگی در عصر ظهور به روشنی مشخص نشده ولی به نظر میرسد تفاوت بسیاری با نحوه زندگی امروزی داشته باشد. تکامل علوم بشری، کمال عقلانی بشر، توسعه خارقالعاده امکانات و رفاه عمومی، امنیت فراگیر بر کل کره زمین و... بهطور قطع، ویژگیهایی را برای زندگی در آن زمان ایجاد خواهد نمود که امروز درک دقیق آن برای ماکاری بس مشکل است.
از امام باقر(ع) نقل شده که در بخشی از یک روایت طولانی فرمود:
ثمّ یتوجّه إلی الکوفة فینزلها و تکون داره.[17]
آنگاه [حضرت مهدی(ع)] به سوی کوفه میرود پس آنجا را برای منزل برمیگزیند و کوفه خانه او خواهد بود.
________________________________________
[1] .سیدبن طاووس، الاقبال، ص298.
[2] .شیخ صدوق، کمالالدین و تمام النعمه، ترجمه منصور پهلوان، ج2، ص143.
[3] .محمدبن یعقوب کلینی، اصول کافی، ترجمه سید جواد مصطفوی، ج2، ص119.
[4] .کمالالدین و تمام النعمه، ج2، ص164.
[5] .همان، ج2، ص80.
[6] .اصول کافی، ج2، ص141.
[7] .شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص162.
[8] .اصول کافی، ج2، ص140؛ ابن ابی زینب، غیبت نعمانی، ص188.
[9] .اصول کافی، ج2، ص118؛ شیخ مفید، الارشاد، ج2، ص348؛ کتاب الغیبة، شیخ طوسی، ص232.
[10] .غیبت نعمانی، ص181.
[11] .همان، ص315.
[12] .طبری، دلائل إلامامه، ص291.
[13] .علامه محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج53، ص174.
[14] .کتاب الغیبة، شیخ طوسی، ص263.
[15] .شیخ طوسی، التهذیب، ج2، ص252.
[16] .بحارالانوار، ج52، ص317.
[17] .کتاب الغیبة، شیخ طوسی، ص475.
منبع: تبیان
حکومتحضرت مهدی علیه السلام تنها حکومت واحد جهانی
بحث درباره جهانی شدن، در فرهنگ متداول روز در ذات خود، بحث کم و بیش مبهمی است . علت ابهام آن این است که مفهوم یکسان و یکدستی از آن ارائه نشده است .
واژه جهانی شدن از یک جهت مفهوم کاملا جدید و از لحاظی یک مقوله قدیمی به شمار میرود . ظهور این پدیده باعثبروز تحرک شگفتانگیز اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و ارزشی شده و تفاسیر جدیدی از سیاست، اقتصاد، فرهنگ، اقتدار، امنیت و ... به دست میدهد .
جهانی شدن در شکل امروزی آن، از زمان فروپاشی کمونیسم و نظام دو قطبی و بالاخره پایان جنگ سرد بیشتر مطرح شده است . مفهوم جهانی شدن و مفاهیم نزدیک به آن نظریاتی هستند که از سوی اکثر پژوهشگران مسائل سیاسی و امور بین الملل برای توصیف وضعیف حاکم بر نظام بین الملل به کار میروند . جهانی شدن به معنای فرایندی اجتماعی است که از مدتها پیش آغاز شده و رو به گسترش است و در آن قید و بندهای جغرافیایی که بر روابط اجتماعی و فرهنگی سایه افکنده است از بین میرود . واژه جهانی شدن حرکتبه سوی یک جامعه جهانی واحد را نوید میدهد .
پرسشی که در اینجا پیش میآید اینکه دیدگاه شیعه درباره جهانی شدن و حاکمان حکومت جهانی چیست و حکومت جهانی حضرت مهدی علیه السلام چگونه حکومتی خواهد بود؟ و اساسا جهانی بودن حکومتحضرت مهدی علیه السلام به چه معناست؟ در این نوشتار کوتاه، به این پدیده و اینکه در روایات اسلامی، مقصود از حکومت جهانی چیست، مطالبی خدمتشما خوانندگان گرامی عرضه میکنیم .
در یک بررسی جامع و کامل در روایات و سخنان ائمه معصومین علیهم السلام به جرات میتوان گفت که یکی از ویژگیهای انکارناپذیر حکومت امام مهدی علیه السلام جهان شمولی آن است . حکومت آن حضرت، شرق و غرب عالم را فرا میگیرد و آبادیای در زمین نیست، مگر اینکه گلبانگ توحید از آن شنیده میشود و نسیم جان نواز عدل و داد، سراسر گیتی را سرشار میکند .
امام حسین علیه السلام در این باره فرمود: «منا اثنا عشر مهدیا اولهم امیر المؤمنین علی بن ابیطالب علیهما السلام و آخرهم التاسع من ولدی و هو القائم بالحق یحیی الله تعالی به الارض بعد موتها و یظهر به دین الحق علی الدین کله و لو کره المشرکون; (1)
دوازده هدایتشده از ماست; اولین آنها علی بن ابیطالب علیهما السلام و آخر ایشان نهمین فرزند از فرزندان من است و او قائم به حق است که خداوند به وسیله او زمین را بعد از مردنش حیات میبخشد و دین حق را بر تمامی ادیان غلبه میدهد; اگر چه مشرکان را خوش نیاید .»
در آن دوران به دست آن امام بزرگ، آرمان والای تشکیل جامعه بزرگ بشری و خانواده انسانی تحقق میپذیرد و آرزوی دیرینه همه پیامبران و امامان علیهم السلام و مصلحان و انسان دوستان برآورده میشود .
امام رضا علیه السلام از پدرانش از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل کرده است که خداوند در شب معراج در بخشی از سخنان طولانیاش فرمود: «... و لاطهرن الارض بآخرهم من اعدائی و لاملکنه مشارق الارض و مغاربها; (2)
و به درستی زمین را به وسیله آخرین آنها، (ائمه معصومین علیهم السلام) از دشمنانم پاک خواهم ساخت و گستره زمین را در فرمانروایی او قرار خواهم داد ... .»
در دوران رهبری امام مهدی علیه السلام با ایجاد مرکز واحد و مدیریت و حاکمیتیگانه الهی برای همه اجتماعات، نژادها و منطقهها، سبب اصلی جنگ و ظلم از بین میرود .
در روایتی از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله میخوانیم: «الائمة من بعدی اثنا عشر اولهم انتیا علی و آخرهم القائم الذی یفتح الله تعالی ذکره علی یدیه مشارق الارض و مغاربها; (3) پیشوایان پس از من دوازده نفرند; اولین آنها تو هستی ای علی، و آخرین آنها قائم است; همو که خداوند به دست او مشرقها و مغربها [کنایه از تمامی کره زمین] را فتح خواهد کرد .»
اگر چه امید به آمدن مصلح جهانی در افکار و عقاید تمامی اقوام و ملل ریشه دارد و کم و بیش به گونههای متفاوت در همه جا مطرح بوده است، اما در تفکر شیعی انتظار فرج و حاکمیت آن موعود به طور روشن و شفاف مطرح است; به گونهای که آن امام منتظر و آن منجی نهایی را زنده میدانند و اعتقاد دارند روزی به فرمان خداوند خواهد آمد و جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد .
از اینرو، مفهوم «غیبت» و «انتظار فرج» نزد شیعه دوازده امامی مفهومی است متفاوت با دیگر ادیان و مذاهب و مکتبها .
همانگونه که اشاره شد یکی از مفاهیمی که از همان ابتدا در ارتباط با مهدویت و ظهور منجی آخرین پدید آمد و در شمار عقاید دینی بسیاری از شیعیان در آمد مفهوم «حکومت واحد جهانی» است; به این معنا که با ظهور امام غایب، اسلام که تنها دین الهی و کامل و دارای شریعت جامع است، مقبول همگان خواهد شد و در آن زمان، ستمگران و جباران از مسند قدرت به زیر کشیده خواهند شد و پس از آن حکومت جهانی اسلام با زعامت و رهبری مستقیم آخرین امام معصوم و عادل بر پا خواهد شد و عدالتبر بنیاد دیانت و اخلاق در مقیاسی جهانی اجرا خواهد گشت .
در برخی از آیات قرآن به این حاکمیت اشاره شده است . همه آیات مربوط به جهانی بودن دین اسلام مؤید این معناست . بی تردید، زمانی فرا خواهد رسید که تنها دین حاکم بر جهان، اسلام خواهد بود .
جهانی بودن دین اسلام و عدم اختصاص آن به قوم یا منطقه خاصی، از ضروریات این آیین الهی است و حتی کسانی که ایمان به آن ندارند میدانند که دعوت اسلام، همگانی بوده، و به منطقه جغرافیایی خاصی محدود نبوده است .
افزون بر این، شواهد تاریخی فراوانی وجود دارد که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به سران کشورها مانند قیصر روم و پادشاه ایران و فرمانروایان مصر و حبشه و شامات و نیز به رؤسای قبایل مختلف عرب و ... نامه نوشتند و به سوی آنان پیک ویژه گسیل داشتند و همگان را به پذیرفتن این دین مقدس دعوت کردند و از پیامدهای وخیم کفر و روی گردانی از اسلام، بر حذر داشتند . اگر دین اسلام جهانی نبود چنین دعوتی عمومی انجام نمیگرفت و سایر اقوام و امتها هم برای عدم پذیرش، عذری میداشتند . (4)
بنابر این مبانی و مقدماتی که ناگزیر به آرمان حکومت واحد جهانی شیعی منجر میشود، از این قرار است:
1 . جهانی بودن رسالت اسلام
همه مسلمانان بر این باورند که اسلام، آخرین حلقه از سلسله طولانی نبوت است و از هر جهت کاملترین و جامعترین دین میباشد و تا روز قیامت نیز بشر را از هر جهت کفایتخواهد کرد . روزی فرا خواهد رسید که اسلام، تمامی آدمیان و پیروان ادیان را پیرو و مطیع خود خواهد کرد و بدین ترتیب، جهان در تسخیر آموزههای بلند و آسمانی اسلام در خواهد آمد .
قرآن مجید این حقیقتسترگ را این گونه تصویر کرده است:
- «ان الدین عندالله الاسلام» ; (5)
«در حقیقت، دین نزد خداوند، همان اسلام است .»
- «و من یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه» ; (6)
«و هر که جز اسلام، دینی [دیگر] جوید، هرگز از وی پذیرفته نشود .»
- «الیوم اکملت لکم دینکم» ; (7)
«امروز دین شما را برایتان کامل گردانیدم .»
- «ما کان محمد ابا احد من رجالکم ولکن رسول الله و خاتم النبیین» ; (8)
«محمد، پدر هیچ یک از مردان شما نیست; ولی فرستاده خدا و خاتم پیامبران است .»
- «و هو الذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله» ; (9)
«او کسی است که پیامبرش را با هدایت و دین حق فرستاد تا آن را بر هر چه دین است پیروز گرداند .»
با بهرهگیری از این سخنان نورانی، مسلمانان به حقانیت، جامعیت، خاتمیت، جهانشمولی، و سرانجام جهان گستری و پیروزی و غلبه نهایی دین اسلام دستیافتهاند .
2 . اعتقاد به مهدویت
چنانکه گفته شد، اعتقاد به مهدویت و ظهور منجی دادگستر و جهانی، ناگزیر به چیرگی اسلام بر تمامی ادیان و مکاتب و ایدئولوژیها و استیلا بر جباران و فرمانروایان جور و غیر الهی گره خورده است و در نهایتبه تاسیس حکومت جهانی منجر خواهد شد; بویژه اگر از منظر شیعی به تاریخ بنگریم، ظهور مهدی خاص و شناخته شده و در عین حال غایب از دیدگان و تشکیل حکومتحق و عدالت گستر اجتنابناپذیر خواهد بود .
از نظر شیعه با حذف امام علی بن ابیطالب علیهما السلام و فرزندان معصوم او، تاریخ اسلام پس از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در حوزه سیاست و حکومتبه انحراف گرایید . و پیامدهای منفی متعددی نیز در پی داشت که یکی از آنها محرومیت جامعه از رهبری معنوی و آسمانی بود; چرا که امام علی علیه السلام و پس از او امامان معصوم علیهم السلام پیشوایان دینی، سیاسی بر حق بوده و حق خلافت و امامت انحصاری داشتهاند و دیگران، غاصب حق معصوماند و لذا «جائر» و «باطل» میباشند و این انحراف تاکنون ادامه پیدا کرده است . شیعیان منتظرند که آخرین بازمانده از امامان معصوم علیهم السلام ظهور کند و تاریخ اسلام و در نهایت، تاریخ انسان را به مسیر طبیعی و الهیاش باز گرداند .
در آن صورت، اسلام، عزیز و همگانی میشود و مسلمانان، توانمندانه بر جهان چیره میگردند . طبق این تفسیر، تشکیل حکومت واحد جهانی، گریزناپذیر خواهد بود .
در منابع روایی اسلامی - و بویژه شیعی - از خصوصیات و اختیارات و عملکردهایی یاد شده است که جملگی آنها جز با تشکیل حکومت واحد جهانی محقق نخواهد شد; از جمله گفته شده است که امام مهدی علیه السلام ظلم و جور را برای همیشه بر میاندازد و عدالت و دین حق را در سطح جهان برای همیشه مستقر میکند و نیز در برخی روایات از اختیارات و قدرت و امکانات مطلق و جهانی امام غایب یاد شده است که عملا جز چیرگی بر جهان و تشکیل حکومت مقتدر جهانی نخواهد بود . در روایتی از امام باقر علیه السلام چنین نقل شده است:
«القائم منا منصور بالرعب مؤید بالنصر تطوی له الارض و تظهر له الکنوز یبلغ سلطانه المشرق والمغرب و یظهر الله عزو جل به دینه علی الدین کله و لو کره المشرکون فلا یبقی فی الارض خراب الا قد عمر و ینزل روح الله عیسی بن مریم علیهما السلام فیصلی خلفه; (10)
قائم ما با انداختن بیم و هراس در دل ستمگران یاری میشود; با پشتیبانی [و حمایت از جانب خداوند] تایید میگردد; زمین برایش خاضع و تسلیم میشود; گنجها و خزائن برایش آشکار و نمایان میشود; حکومت او شرق و غرب عالم را فرا میگیرد . خداوند بوسیله او دینش را بر تمامی ادیان چیرگی میبخشد; هرچند مشرکان کراهت داشته باشند . در زمین خرابی و ویرانی نمیماند، مگر آنکه آباد شود و عیسی بن مریم علیهما السلام از آسمان فرود آید و پشتسر او نماز گزارد .»
به استناد این نوع روایات، هرگز تردیدی نخواهد ماند که حکومتحضرت مهدی علیه السلام تمامی زمین را فرا خواهد گرفت . (ان شاء الله)
پینوشت:
1) عیون اخبار الرضا، شیخ صدوق، ج1، ص68، ح 36، کتابفروشی طوس .
2) همان، ص262، ح22; کافی، کلینی، ج1، ص432، ح91 .
3) امالی شیخ صدوق، ابوجعفر، ص 97، ح9، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات; روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ص102 .
4) آموزش عقاید، محمدتقی مصباح یزدی، ج2، ص116 .
5) آل عمران/19 .
6) آل عمران/85 .
7) مائده/3 .
8) احزاب/40 .
9) توبه/33 .
10) کمال الدین و تمام النعمه، شیخ صدوق، ج1، ص330، ح16 .
منبع: تبیان
بایستههای تبلیغ فرهنگ مهدوی قسمت سوم
اشاره :
در قسمتهای پیشین این سلسله مقالات مهمترین نکاتی را که مبلغان و مروجان فرهنگ مهدوی در فعالیتهای تبلیغی و ترویجی خود باید مورد توجه قرار دهند، به دو دسته بایستههای عملی و نظری تقسیم و از «گسترش و تعمیق ارتباط معنوی با امام عصر(ع)» به عنوان مهمترین بایسته عملی و از «شناخت همهجانبه فرهنگ مهدوی» به عنوان نخستین بایسته نظری یاد کردیم. در این قسمت از مقاله به بررسی برخی دیگر از بایستههای نظری میپردازیم.
2. توجه به جایگاه و شأن رفیع امام عصر(ع)
امام مهدی(ع) عصاره خلقت، خاتم اوصیا و وارث همه انبیا و اولیای پیشین است، چنانکه در یکی از زیارات حضرت صاحبالامر(ع) خطاب به ایشان عرض میکنیم:
السلام علی وارث الأنبیاء و خاتم الأوصیاء... المنتهی إلیه مواریث الأنبیاء و لدیه موجود آثار الأصفیاء.1
سلام بر وارث پیامبران و خاتم اوصیا... آنکه میراث تمام پیامبران بدو رسیده و آثار همه برگزیدگان در نزد او موجود است.
آن حضرت چنان مقامی در نزد پیامبر اکرم(ص) و ائمه معصومین(ع) دارند که خطاب به ایشان از تعبیر «پدر و مادرم به فدای او» استفاده کردهاند، از جمله در روایات زیر که از پیامبر اکرم(ص) و امام علی(ع) نقل شده، آمده است:
بأبی و أمّی سمیّی و شبیهی و شبیه موسی بن عمران، علیه جیوب (جلابیب) النور یتوقّد من شعاع القدس.2
پدر و مادرم به فدای او که همنام من، شبیه من و شبیه موسی بن عمران است، بر او جامههایی از نور است که از پرتو قدس روشنایی میگیرد.
بأبی ابن خیرة الإماء... .3
پدرم به فدای فرزند بهترین کنیزان... .
امام راحل نیز در بیان جایگاه و شأن بیمانند امام مهدی(ع) در عالم هستی میفرماید:
من نمیتوانم اسم رهبر روی ایشان بگذارم، بزرگتر از این است. نمیتوانم بگویم که شخص اول است، برای اینکه دومی در کار نیست. ایشان را نمیتوانیم با هیچ تعبیری تعبیر کنیم، الّا همین که مهدی موعود(ع) است.4
با توجه به همین مقام و مرتبت رفیع امام عصر(ع) است که در روایات، به کلمات و عبارتهای خاصی برای عرض سلام و ارادت به پیشگاه آن حضرت سفارش شده است. از جمله در روایتی که از امام محمد باقر(ع) نقل شده، میخوانیم:
من أدرک منکم قائمنا فلیقل حین یراه «السلام علیکم یا أهل بیت النبوة و معدن العلم و موضع الرسالة».5
هر کس از شما که قائم ما(ع) را دریابد، پس باید به هنگام دیدار با او بگوید: «سلام بر شما ای خاندان نبوت و معدن علم و جایگاه رسالت».
در روایت دیگری کیفیت سلام دادن مردم به آن حضرت در زمان ظهور چنین بیان شده است.
لایسلّم علیه مسلّم إلّا قال: «السلام علیک یا بقیة اللّه فی أرضه».6
هیچ سلام دهندهای بر آن حضرت سلام نمیدهد، مگر اینکه میگوید: «سلام بر تو ای باقیمانده خدا در زمین».
مطالعه سیره و اقوال علما و بزرگان نیز نشان میدهد که آنها نهایت ادب و احترام را نسبت به حضرت صاحبالامر(ع) رعایت و از هر سخن و عملی که در آن اندک شائبه بیتوجهی به جایگاه و شأن آن حضرت وجود داشت، پرهیز میکردند. در اینباره حکایت زیر که از مرجع عالیقدر حضرت آیةاللّهالعظمی صافی گلپایگانی در زمینه ادب و احترام حضرت آیةاللّهالعظمی بروجردی نسبت به امام عصر(ع) نقل شده، بسیار خواندنی است:
یک روز در منزلشان مجلسی بود، در آن مجلس شخصی با صدای بلند گفت: برای سلامتی امام زمان و آیةاللّه بروجردی، صلوات! در همان حال، ایشان که در حیاط قدم میزد. با شتاب و ناراحتی به طرف در بیرونی آمد و با عصا محکم به در زد، بهطوری که آقایانی که در بیرون بودند، ترسیدند که نکند اتفاقی افتاده باشد. چندین نفر به طرف در اندرونی رفتند که ببینند چه خبر است؟ آیةاللّه بروجردی گفتند: «این که بود که اسم مرا در کنار نام مبارک امام زمان(ع) آورد؟ این مرد را بیرون کنید و به خانه راهش ندهید.7
براساس آنچه گفته شد، بر همه مبلغان فرهنگ مهدوی، اعم از نویسندگان، سخنرانان، شاعران، مدیحهسرایان و... لازم است که در نوشتهها، گفتهها، سرودها و به تعبیر عامتر در کلیه فعالیتهای تبلیغی و ترویجی خود، نکات زیر را مورد توجه جدی قرار دهند.
1ـ2. خودداری از بهکار بردن کلمات و تعابیری که شایسته جایگاه و شأن رفیع امام عصر(ع) نیست؛
2ـ2. رعایت نهایت ادب و احترام به هنگام بر زبان راندن نام آن حضرت و یاد کردن از ایشان؛
3ـ2. ذکر سلام و صلوات پس از نام بردن از آن حضرت و برخاستن به هنگام بیان نام خاص ایشان.
3. پرهیز از طرح مطالب سست، واهی و بیاساس
مروری اجمالی بر صدها کتاب روایی، کلامی، تاریخی و... که محققان و دانشمندان شیعه و اهل سنت از سالها پیش از تولد و غیبت امام دوازدهم تا کنون در این باره نگاشتهاند8 و نگاهی گذرا به حدود ششهزار روایتی که از پیامبر اکرم(ص) و ائمه اهل بیت(ع) در زمینه موضوعات مختلف مرتبط با امام عصر(ع) وارد شده،9 نشان میدهد که اعتقاد به امام مهدی(ع) به عنوان آخرین حجت الهی و منجی آخرالزمان، در معارف اسلامی از چنان مبانی و پایههای عقلی و نقلی استوار و خللناپذیری برخوردار است که راه هرگونه انکار و تردید را بر مخالفان این اندیشه میبندد و مدافعان این اندیشه را نیز از دست یازیدن به مطالب سست، واهی، خیالی و خواب و رؤیاهای بیاساس برای اثبات حقانیت این اندیشه بینیاز میسازد.
حضرت آیتاللّهالعظمی فاضل لنکرانی در پیامی به «دومین جشنواره برترینهای فرهنگ مهدویت» در این زمینه میفرماید:
در اینجا تذکر این نکته را لازم میبینم که در این وادی اهل فکر و تحقیق باید معارف را به صورت ناب و خالص و به دور از هرگونه حشو و زواید در اختیار مردم قرار دهند. باید از بیان امور سست و واهی و چه بسا کذب که اساس اعتقاد مردم را متزلزل میکند اجتناب نمایند. در تثبیت حقیقت امامت هیچ نیازی به بیان رؤیاهای کاذبه و حوادث غیر صحیح نیست. باید در منابر از جذبههای واقعی ولایت و آثار و کرامتهای مسلّم الثبوت و حقیقی آن استفاده نمایند و به بیان دیگر باید به دنبال تحکیم عقاید باشیم و نه فقط برانگیختن احساسات، که آن امری است غیر پایدار و گذرا.10
تکیه بر مطالب سست و بیبنیادی چون خواب و رؤیا برای ترویج و تبلیغ فرهنگ مهدوی، نه تنها مردم را همواره در سطحی نازل از ایمان و آگاهی قرار میدهد، بلکه اعتقاد و باور آنها را نیز بسیار شکننده و آسیبپذیر میسازد؛ زیرا مردمی که تنها با بیان یک خواب و رؤیا جذب موضوع مهدویت میشوند، با وقوع اندک خدشهای در این نقلها دچار تزلزل و سردرگمی میگردند.
با عنایت به مطالب یاد شده بر همگان لازم است که در تبلیغ و ترویج فرهنگ مهدویت و انتظار، به نحو شایستهای به نکات زیر توجه کنند:
1ـ3. تلاش در جهت دفاع عقلانی از اندیشه مهدویت و انتظار و تبیین هر چه بهتر و دقیقتر مبانی این اندیشه؛
2ـ3. دقت و مراقبت کامل در نقل مطالب و مباحث مهدوی، به ویژه حکایتهای مربوط به تشرفات، و توجه به منابع و مستندات مطالب و مباحث نقل شده؛
3ـ3. پرهیز از مطرح ساختن خواب و رؤیاهایی که پایه و اساس محکم و متقنی ندارند، هر چند بسیار جذاب و اثرگذار باشند.
4. گشودن زوایای جدید در طرح مباحث مهدوی
فراگیر شدن شور و شوق انتظار در جامعه ما و گرایش گروههای مختلف اجتماعی به ویژه اقشار فرهیخته و تحصیلکرده به مباحث مهدوی، ضرورت پرداختن عالمانه و متناسب با خواست و نیاز گروهها و اقشار مختلف اجتماعی به این مباحث را دو چندان ساخته و رسالت مراکز، نهادها و گروههای فعال در این حوزه را سنگینتر نموده است. بدیهی است که در شرایط حاضر نمیتوان تنها با طرح مطالب و مباحث سنتی مهدویت آن هم در قالبها و اشکالی که پیش از این مرسوم بوده، نیاز روز افزون جامعه به این مباحث را پاسخ داد. از این رو بر مبلغان فرهنگ مهدوی لازم است که با گشودن زوایای جدید در طرح مباحث مهدوی و پرداختن به موضوعات مختلف اجتماعی از منظر فرهنگ انتظار، ارائه اینگونه مطالب و مباحث را هم از نظر محتوا و هم از نظر قالب دچار تحول سازند.
امروزه میتوان از منظر علوم مختلف انسانی، از جمله جامعهشناسی، روانشناسی، علوم سیاسی، اقتصاد و حتی از منظر هنرهای تصویری چون سینما به ارائه مباحث مهدوی پرداخت و با طرح موضوعات و مسائل جدیدی که تا کنون در این حوزه مطرح نبوده توجه مخاطبان را جلب نمود. موضوعات و مسائلی چون آینده جهان و جهان آینده، اقتصاد جهانی، عدالت اجتماعی، حکومت جهانی، جهانی شدن، آثار روانی و تربیتی انتظار، آسیبشناسی اجتماعی انتظار، منجیگرایی در سینما و... .
البته ورود به این حوزه نیازمند دقت، ژرفنگری و احاطه به مباحث مهدوی از یک سو و علم و اطلاع کافی از مبانی علوم موردنظر از سوی دیگر است و لذا لازم است کانونها و مجامع مهدوی که قصد ورود به این حوزه را دارند، پیش ازهر اقدامی با کارشناسان شناخته شده و مورد اطمینان مشورت نمایند، تا خدای نخواسته به دام التقاط یا ابتذال گرفتار نشوند.
5 . توجه به آفتها و آسیبهای اندیشه مهدویت
اندیشه مهدویت و انتظار نیز چون هر اندیشه و آرمانی آفتها و آسیبهایی دارد که اگر به آنها توجه نشود و بهموقع برای برطرف ساختن آنها اقدام نگردد میتواند آثار منفی و مخربی داشته باشد. البته این آسیبها میتواند در هر زمان متفاوت از زمان دیگر باشد و از این رو مقابله با آنها نیازمند آسیبشناسی مستمر و روزآمد از سوی عالمان زمانشناس و مراکز فرهنگی و تحقیقاتی حوزوی و دانشگاهی است.
به نظر میرسد در حال حاضر فرهنگ مهدوی در جامعه ما با آسیبهای مختلفی روبروست که میتوان آنها را در ذیل دو عنوان کلی دستهبندی کرد: 1. عوامزدگی و سطحینگری؛ 2. روشنفکر زدگی و تأویلگرایی.
امروزه شاهد هستیم که گروهی از نویسندگان، سخنرانان و گردانندگان محافل و مجالس مذهبی برای جلب توجه عوام و جذب هر چه بیشتر آنها به موضوع مهدویت، با به فراموشی سپردن فلسفه واقعی انتظار و کارکردهای اجتماعی آن، مردم را صرفا به نقل خواب و رؤیا و حکایتهای ضعیف و بیاساس مشغول داشته و با بستن باب هرگونه تعقل و تدبر در معارف مهدوی، برداشتهای سطحی خود از روایات را ملاک تحلیل و بررسی پدیده ظهور قرار دادهاند.
سخنرانیها و آثار مکتوبی که از سوی این گروه ارائه میشوند، مخاطبان جوان خود را از رسالت سنگینی که در برابر حجت خدا، حضرت صاحبالامر(ع) و مسئولیت بزرگی که در برابر اجتماع خود دارند، غافل ساخته و آنان را به این اندیشه وامیدارد که تنها باید در خلوت خود در جستوجوی امام غائب بود و تلاش کرد که با به دست آوردن ادعیه، توسلات و ختوماتی راهی برای تشرف خدمت آن حضرت پیدا کرد. قطعا اگر این قبیل افراد به آرزوی خود دست نیابند و راهی برای ملاقات با امامشان پیدا نکنند دچار دلزدگی و ناامیدی میشوند.
خطر دیگری که این قبیل سخنرانیها و آثار دارد این است که اعتقاد به مهدویت را در نزد کسانی که هنوز به حقایق شیعه و عمق اندیشه مهدویت پی نبردهاند، اعتقادی موهوم و آمیخته با خرافه جلوه میدهد.
گروهی دیگر از نویسندگان و سخنرانان که همه جهان پیرامون خود را تنها با عینک مدرنیسم میبینند و همه حقایق هستی را با ملاک علوم تجربی و انسانی غربی تجزیه و تحلیل میکنند، به ارائه برداشتهای روشنفکرانه از قیام و انقلاب مهدی پرداخته و شاخصههای دموکراسی لیبرال را ملاکی برای ارزیابی حکومت امام عصر(ع) قرار دادهاند. این گروه تلاش میکنند که روایات مربوط به ظهور و حوادث پس از آن را به گونهای تأویل و تفسیر کنند که با چارچوبهای بهظاهر علمی پذیرفته شده از سوی آنها هیچ تفاوتی نداشته باشد.
آثاری که براساس دیدگاههای این گروه عرضه میشوند، از یک سو اندیشه مهدویت و انتظار را در اذهان مخاطبان خود در حد یک اندیشه اجتماعی، چون دیگر اندیشههای اجتماعی، که چه بسا در آن جای چون و چرا و نقض و ابرام نیز وجود دارد، تنزل داده و رفته رفته جوانان را نسبت به حتمیت و قطعیت واقعه ظهور و کارآمدی آن دچار تردید میکند. و از سوی دیگر این اندیشه را از همه پشتوانههای غیبی و الهی خود تهی ساخته و امام مهدی(ع) را در قالب رهبر یک جنبش اجتماعی که چون هر رهبر اجتماعی دیگر گرفتار سازوکارهای پذیرفته شده جوامع بشری است، مجسم میسازد.
چنانکه گفته شد هر یک از این دو دیدگاه آثار و پیامدهای مخربی برای اندیشه مهدویت و انتظار داشته و لطمات جبرانناپذیری به کارکردها و آثار این اندیشه وارد میسازد و از این رو لازم است که مبلغان و مروجان فرهنگ مهدوی با درایت و تیزبینی از غلبه این قبیل دیدگاهها بر فعالیتهای خود جلوگیری و با آثار زیانبار آنها مقابله کنند.
6. پرهیز از درآمیختن فعالیتهای مهدوی با اغراض جناحی و گروهی
در سالهای اخیر با گسترش فعالیتهای مهدوی در جامعه، خیل وسیعی از مردم، از گروهها و اقشار مختلف اجتماعی و با گرایشها و تمایلات متفاوت سیاسی، بیش از پیش به فرهنگ مهدویت و انتظار روی آورده و به حضرت مهدی(ع) به عنوان پایانبخش همه ناامیدیها و نامرادیها و آخرین ذخیره شیعه برای رهایی همه جهان از تیرگیها و پلیدیها دل بستهاند. از این رو بر همه مراکز، مؤسسات، هیأتهای مذهبی و کانونهایی که به فعالیتهای مهدوی مشغولند، لازم است که در فعالیتهای خود تنها رضایت حضرت صاحبالامر(ع) را در نظر داشته باشند و از درآمیختن این موضوع با هرگونه اغراض و گرایشهای جناحی و گروهی خودداری کنند؛ زیرا در این شرایط هر حرکتی که در جهت کسب منافع جناحی و گروهی و بهرهبرداری سیاسی و حزبی از این گرایش ناب و خالص مردمی صورت گیرد، موجب از دست رفتن آخرین امید مردم، بدبین شدن آنها به فعالیتهای مهدوی و در نتیجه پراکنده شدن آنها از پیرامون مهمترین محور وحدت امت اسلامی میشود که این خود خطایی جبرانناپذیر و گناهی نابخشودنی است.
7. رعایت اخلاص در عمل و پیراسته داشتن نیت
کلیه فعالیتهایی که با هدف احیا، گسترش و تعمیق فرهنگ مهدویت در جامعه صورت میگیرد از مصادیق بارز «انتظار فرج» و در نتیجه از جمله عبادات، بلکه از شایستهترین آنها، به شمار میآید11، از این رو در اینگونه فعالیتها چون هر عبادتی دیگر، نیت و اخلاص شرط اساسی بوده و بدون نیت خالصانه این فعالیتها هیچ ثمری برای انجام دهندگان آنها نخواهد داشت.
اما انجام فعالیت تبلیغی و ترویجی خالصانه برای امام عصر(ع) مستلزم درک چند مطلب اساسی است که در اینجا برخی از آنها را یادآور میشویم:
1. مدیون بودن همه ما نسبت به امام عصر(ع):
استمرار هستی و بقای همه ما بسته به وجود آخرین حجت الهی است؛ چرا که به فرموده امام باقر(ع):
لو بقیت الأرض یوما بلا إمام منّا لساخت بأهلها.12
اگر زمین یک روز بدون امامی از ما بماند اهلش را در خود فرو میبرد.
و همه نعمتها و خیرات و برکاتی که در عالم هستی نصیب ما میشود، به واسطه امام عصر(ع) و به طفیل هستی ایشان است. چنانکه در «دعای عدیله» میخوانیم:
ببقائه بقیت الدنیا و بیمنه رزق الوری و بوجوده ثبتت الأرض والسماء.13
به بقای او دنیا باقی است و به برکت وجود او مردم روزی داده میشوند و به واسطه وجود اوست که زمین و آسمان پابرجاست.
از این رو میتوان گفت که همه ما در زندگی خود مدیون و وامدار امام عصر(ع) هستیم و ایشان نسبت به همه ما حق حیات دارند و به همین دلیل اگر موفق شویم که قدمی در راه ترویج و تبلیغ نام و یاد آن حضرت برداریم جز ادای بخش بسیار ناچیزی از دین خود نسبت به ایشان کاری انجام ندادهایم.
2. خدمت به امام عصر(ع) افتخار همه اولیاء و بزرگان:
امام مهدی(ع) چنان جایگاه رفیعی در عالم هستی دارند که حتی ائمه معصومین(ع) خدمت به ایشان را افتخار خود دانسته و آرزو میکردند که خداوند توفیق خدمت به آن حضرت را نصیبشان فرماید. چنانکه وقتی از امام صادق(ع) میپرسند که: «آیا قائم به دنیا آمده است؟» میفرماید:
لا، ولو أدرکته لخدمته أیّام حیاتی.14
خیر، اما اگر او را درک کنم همه روزهای زندگیام خدمتگزارش خواهم بود.
با توجه به این موضوع کسی که توفیق خدمت به آرمانها و اهداف فرهنگ مهدوی را به دست میآورد، نه تنها منتی بر امام عصر(ع) ندارد، بلکه باید خدا را به خاطر توفیقی که نصیب او کرده شکر کند.
3. جاری شدن برکت در زندگی خدمتگزاران به امام عصر(ع):
بدون تردید هرگونه فعالیتی که با هدف ترویج معارف اهل بیت(ع)، گسترش فرهنگ امامت و ولایت در جامعه و تعمیق عشق و ارادت مردم به خاندان رسالت صورت گیرد مورد رضایت حضرت حق بوده و موجب نزول خیرات و برکات در زندگی انسان میشود.
با نگاهی اجمالی به زندگی کسانی که عمر خود را وقف خدمت به اهل بیت(ع) نموده و در این راه از استعدادها، تواناییها و امکانات مادی و معنوی خود حداکثر استفاده را کردهاند، نشان میدهد که اینگونه افراد در زندگی خود از توفیقها و برکتهای الهی بیشتری برخوردار شده و در فعالیتهای فردی و اجتماعی خود شاهد رشد و توسعه بیشتری بودهاند. رمز این مسئله نیز روشن است؛ چرا که به اعتقاد ما هرکس در راه امیر مؤمنان علی(ع) و خاندان او قدم بردارد و آنها را در حد توان خود، یاری نماید، مشمول این دعای پیامبر گرامی اسلام(ص) و ائمه معصومین(ع) نسبت به یاری دهندگان اهل بیت عصمت و طهارت خواهد شد که:
أللّهمّ أنصر من نصره و اخذل من خذله.15
خدایا یاری کن هر کس که او (علی(ع)) را یاری کند و خوار کن هر کس که او را خوار کند. أللّهمّ أنصره وانتصر به لدینک وانصر به أولیائک و أولیائه و شیعته واجعلنا منهم... و انصر ناصریه و اخذل خاذلیه.16
خدایا او را (مهدی(ع)) یاری کن به وسیله او دینت را، دوستانت را، دوستان او را و شیعیان و یاران او را یاری کن و ما را از ایشان قرار بده... و هرکس که او را یاری میکند یاری ده و هر کس که او را خوار میکند خوار کن.
توجه به نکات یاد شده، مبلغ و مروج فرهنگ مهدوی را از هرگونه انگیزه و غرضی جز کسب رضایت حضرت ولیعصر(ع) و ادای وظیفه به ساحت مقدس آن حضرت فارغ میسازد و به او یاری میدهد که با نیت خالصانه، به دور از هرگونه انگیزه مادی و بدون توجه به مدح و ذم این و آن به فعالیت در این حوزه بپردازد.
8. توجه دیدگاهها و نظرات مراجع عظام تقلید
در طول تاریخ پر فراز و نشیب شیعه افراطها و تفریطهای فراوانی در موضوع مهدویت صورت گرفته و جریانهای انحرافی بسیاری در این زمینه شکل گرفتهاند. اما در همه این زمانها جریان قدرتمند فقاهت و مرجعیت شیعه به عنوان یکی از اصلیترین شاخصهای خط تعادل در اندیشه شیعی با همه این انحرافها و کجاندیشیهای مقابله کرده و همواره مبلغ و مروج اندیشه ناب برگرفته شده از تعالیم معصومین(ع) بوده است. از این رو بر گروهها و تشکلهای فعال در حوزه مباحث مهدوی لازم است که برای در امان ماندن از هرگونه افراط و تفریط در فعالیتهای خود، همواره دیدگاهها و نظرات مراجع عالیقدر تقلید و بزرگان حوزه علمیه را مدنظر داشته باشند و از انجام هر نوع فعالیت مغایر با اندیشه و دیدگاههای ایشان پرهیز کنند؛ چرا که براساس فرمایش امام عصر(ع) آنها حجت برهمه ما هستند:
... و أما الحوادث الواقعة فارجعوا فیها إلی رواة حدیثنا فانّهم حجتی علیکم و أنا حجةاللّه علیهم.17
... و اما در رویدادهایی که [برای شما] پیش میآید به راویان حدیث ما مراجعه کنید؛ چرا که آنها حجت بر شما هستند و من حجت خدا برایشان هستم.
9. توجه به کارکردهای مجالس و مراسم مهدوی
جشنها و مراسمی که به نام امام عصر(ع) و برای بزرگداشت یاد ایشان برپا میشوند، فرصت مناسبی برای تجدید پیمان با آن امام، یادآوری تکالیف و رسالتهای ما نسبت به آن حضرت، ترویج فرهنگ انتظار و آمادهسازی جامعه برای ظهور یگانه منجی عالم بشریت است. اما متأسفانه در سالهای اخیر بسیاری از این جشنها و مراسم کارکرد اصلی خود را از دست داده و به مجالسی خنثی، بیمحتوا و گاه ضد انتظار و مروج سکون و رکود تبدیل شدهاند. حتی در مواردی دیده شده است که در این جشنها و مراسم اعمالی صورت میگیرد که خلاف شرع آشکار و برخلاف خواسته حضرت بقیةاللّه الاعظم، ارواحنا له الفداء، است. اعمالی چون پخش موسیقیهای مبتذل، اختلاط زن و مرد، اسراف و تبذیر، اجرای نمایشهای سخیف و بیمحتوا و... .
در این شرایط وظیفه گروهها و تشکلهای فعال در حوزه فرهنگ مهدوی دو چندان شده و بر آنها لازم است که ضمن تلاش برای حفظ کارکرد اصلی مجالس و مراسم مهدوی از هر عملی که بر خلاف احترام و قداست اینگونه مراسم و مغایر با خواستههای امام عصر(ع) است جلوگیری نمایند.
توجه به بیانات حضرت آیةاللّهالعظمی صافی گلپایگانی که خطاب به دومین همایش «مهدویت؛ جهان آینده و استراتژی انتظار» صادر شده در این زمینه راهگشاست. ایشان میفرماید:
از این برنامهها که به عنوان جشن و مجالس چراغانی، شادباش، مدیحهسرایی، سخنرانی و همایش برگزار میشود، باید در جهت اهداف عالی آن وجود مقدس و حجةاللّه یگانه زمان، بهرهبرداری شود و پیرامون شخصیت منحصر به فرد آن ولیّ خدا و ابعاد و اطراف و خصائص مأموریت بزرگی که بر عهده آن حضرت است و در حقیقت مکمل بعثت همه انبیا و رسالات آسمانی است، تبلیغ کنند که همه این برنامهها موجب خشنودی و رضایت خاطر آن حضرت است و نیز همگان را از کارها و اعمالی که باعث نگرانی و رنجش خاطر آن حضرت میشود، برحذر نمایند.18
با امید به اینکه خداوند متعال به همه ما توفیق فعالیت تبلیغی مهدوی، همراه با معرفت و خلوص کامل و به دور از هرگونه افراط و تفریط عطا فرماید.
________________________________________
1 .شیخ عباس قمی ، مفاتیحالجنان، زیارت حضرت صاحبالامر به نقل از سیدبن طاووس.
2 .محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج36، ص337، ح200.
3 .همان، ج51، ص121.
4 .صحیفه نور (مجموعه رهنمودهای امام خمینی، قدسسره)، ج12، ص208-209.
5 .بحارالانوار، ج52، ص331، ح5.
6 .همان، ج24، ص212.
7 .روزنامه جمهوری اسلامی، ویژه بزرگداشت آیةاللّه بروجردی و شیخ شلتوت.
8 .تنها در کتاب الذریعه مرحوم شیخ آقا بزرگ تهرانی افزون بر چهل کتاب و رساله با عنوان «الغیبة» معرفی شده که از سوی فقها، متکلمان و محدثان بزرگ شیعه در طی قرون متمادی به رشته تحریر درآمده است. در کتابنامههایی هم که در سالهای اخیر به چاپ رسیده نزدیک به دو هزار کتاب که در زمینه مباحث مهدوی نوشته شدهاند معرفی شده است. ر.ک: علیاکبر مهدیپور، کتابنامه امام مهدی(ع).
9 .در کتاب منتخبالاثر حضرت آیةاللّه صافی گلپایگانی، نزدیک به شش هزار روایات از طریق شیعه و اهل سنت در زمینه مباحث مختلف مرتبط با امام مهدی(ع) نقل شده است.
10.مجله موعود، سال ششم، ش32، تیر 1381.
11.«أفضل العبادة إنتظار الفرج.» شیخ صدوق، کمالالدین و تمامالنعمة، ج2، ص377، ح1.
12.بحارالانوار، ج23، ص37، ح64.
13.شیخ عباس قمی، مفاتیحالجنان، دعای عدیله.
14.محمدبن ابراهیم نعمانی، کتاب الغیبة، ص245؛ بحارالانوار ج51، ص148، ح22. شایان ذکر است که در برخی از کتابها این روایت به امام حسین(ع) استناد داده شده که ظاهرا صحیح نباشد.
15.بحارالانوار، ج37، ص126، ح24.
16.مفاتیحالجنان، زیارت آلیاسین.
17.ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (شیخ صدوق)، کمالالدین و تمامالنعمة، ج2، ص483، ح4.
18.مجله موعود، سال هفتم، شماره 40، آذر و دی 1382.
منبع: تبیان
آسیبشناسی تربیتی مهدویت
مقدمه
آسیبشناسی تربیتی مهدویت، یکی از مصداقهای بحث عامتری است که از آن، به عنوان آسیبشناسی در تربیت دینی یاد شده است . برای توضیح این که مقصود از آسیبشناسی تربیتی مهدویت چیست، نخستباید به جنبهی تربیتی مهدویت اشاره کرد . اعتقاد به وجود و ظهور امام مهدی (عج)، از جملهی اعتقادات اسلامی و شیعی است و همچون سایر اجزای این اعتقادات، لوازم تربیتی معینی بر آن مترتب است . بر این اساس، مهدویت، تنها مسالهای اعتقادی نیست، بلکه از بعد تربیتی نیز برخوردار است . هنگامی که ما مشخص میکنیم بر اساس متون روایی، اعتقاد به وجود و ظهور مهدی (عج)، ضروری است، مجموعهای دانشی را برای افراد فراهم نمودهایم . اما هنگامی که این مجموعهی دانشی، به همراه خود، تحولات هیجانی، عاطفی و عملی معینی را ایجاد میکند که ضمن آن، افراد میکوشند خود را برای یاوری امام مهدی (عج) مهیا سازند، چهرهی تربیتی مهدویت آشکار میگردد .
با توجه به جنبهی تربیتی مهدویت، اکنون میتوان مقصود از آسیبشناسی معطوف به آن را مشخص کرد . در اینجا، آسیبشناسی، حاکی از بازشناسی موارد سوءبرداشتیا سوءعملکرد در جریان تربیتی مهدویت است . تا جایی که به ذات دین، مشتمل بر مهدویت، مربوط است، نمیتوان از آسیب و آسیبشناسی سخن به میان آورد . اما هنگامی که جریان تربیت دینی، مشتمل بر بعد تربیتی مهدویت، شکل میگیرد، امکان ظهور آسیب و بنابراین آسیبشناسی فراهم میگردد; زیرا در جریان تربیت دینی، دست آدمی گشوده میشود و اکنون اوست که باید با فهمی که از دین کسب میکند، به عمل روی آورد و زمینهی تحقق برداشتهای خود را هموار کند . در طی این مسیر است که افق کوتاه دید آدمی، بدفهمیها را در دامن میپرورد، چنانکه دامنهی محدود همت او، بدکرداریها را در پی میآورد . از این رو، آسیبشناسی تربیتی مهدویت، تلاشی برای بازشناسی این گونه لغزشهای فکری و عملی در جریان تحقق بخشیدن به بعد تربیتی مهدویت است .
اما چنانکه اشاره شد، آسیبشناسی تربیتی مهدویت، خود، موردی از بحث عامتر آسیبشناسی تربیت دینی و اسلامی است . به عبارت دیگر، همهی انواع آسیبشناسی در تربیت دینی، در هر یک از موارد آن نیز صادق خواهد بود . به این ترتیب، رابطهی آسیبشناسی تربیت دینی با آسیبشناسی تربیتی مهدویت، رابطهی کلی و جزئی خواهد بود . یعنی آنچه به طور کلی در مورد نخست صادق است، به نحو جزئی و مصداقی، در مورد دوم نیز صادق خواهد بود .
بر این اساس، چارچوب آسیبشناسی تربیتی مهدویتباید بر حسب چارچوب کلی آسیبشناسی تربیت دینی و اسلامی صورتبندی شود . نگارنده، پیشتر در مقالهای تحت عنوان «آسیب و سلامت در تربیت دینی» ، چارچوبی کلی برای بحث پیشنهاد کرده است .[1]
در نوشتار حاضر، با مبنا قرار دادن چارچوب مذکور، در مورد خاص مهدویتبه بحث از آسیبشناسی تربیتی خواهیم پرداخت . در چارچوب مبنایی، آسیبشناسی تربیت دینی، در هفت محور تنظیم شده است . در هر یک از این محورها، دو سوی لغزش و آسیب و یک حد میانه، به منزلهی شاخص سلامت مطرح گردیده است . در اینجا، فهرست محورهای مذکور ذکر میگردد و در متن مقاله، با اشارهای کوتاه در توضیح هر یک، مستنداتی در خصوص بحث اصلی این نوشتار یعنی مهدویتبه دست داده خواهد شد .
محورهای اصلی آسیبشناسی تربیت دینی به قرار زیر است:
1 . آسیبها: حصاربندی و حصارشکنی; سلامت: مرزشناسی .
2 . آسیبها: کمالگرایی (غیرواقعگرا) و سهلانگاری; سلامت: سهلگیری .
3 . آسیبها: گسست و دنبالهروی; سلامت: هدایت .
4 . آسیبها: مرید پروری و تکروی; سلامت: امامت .
5 . آسیبها: قشریگری و عقلگرایی; سلامت: عقلورزی .
6 . آسیبها: خرافهپردازی و راززدایی; سلامت: حقباوری .
7 . آسیبها: انحصارگرایی و کثرتگرایی; سلامت: حقیقتگرایی مرتبتی .
محور اول - آسیبها حصاربندی و حصارشکنی; سلامت: مرزشناسی
اشاره: در این محور، آسیبهای تربیت دینی، در دو سوی متقابل، حصاربندی و حصارشکنی نامیده شدهاند . در حصاربندی، نظر بر این است که خط مشی اساسی برای تربیت دینی افراد، دور نگاهداشتن آنان از بدی و نادرستی است . این شیوهی قرنطینهسازی، خود، یکی از منشاهای آسیبزاست; زیرا با مانع شدن آنان از مواجهه با بدی و نادرستی، توان مقاومت را در آنان تحلیل میبرد . قرنطینهسازی، تنها به صورت موقت و در برخی از مراحل اولیهی تربیت رواست، اما تبدیل آن به خط مشی اساسی تربیت، در حکم مبدل ساختن آن به یکی از عوامل آسیبزایی است . از سوی دیگر، حصارشکنی و قراردادن افراد در معرض مواجهه با جریانهای مختلف فکری و عملی، بدون فراهم آوردن قدرت تحلیل و مقاومت در آنان نیز منشا آسیبزایی است . حالتسلامت در تربیت دینی، مرزشناسی است . مرزشناسی چون یکی از عوامل راهبردی در تربیت دینی است، حاکی از آن است که باید در جریان طبیعی زندگی، در مواجهه با بدیها و نادرستیها، توانایی تبیین و تفکیک میان خوبی و بدی یا درستی و نادرستی را به صورت مدلل در افراد فراهم آورد و به این ترتیب، زمینهی مهار گرایشهای آنان به بدی و نادرستی را مهیا کرد . مرزشناسی با تقوای حضور ملازم است، نه با تقوای پرهیز و مصونیت در متن موقعیت را جستوجو میکند، نه مصونیت در قرنطینه را .
با توجه به چارچوب کلی آسیب و سلامت در این محور، به بررسی آن در مورد خاص مهدویتخواهیم پرداخت . بر این اساس، بهرهوری از مهدویت در امر تربیت، در دو صورت آسیبزا خواهد بود . هنگامی که فهم ما از این اصل اعتقادی و عمل ما در پرتو آن، به صورت حصاربندی جلوهگر شود و هنگامی که موضع ما در قبال آن به حصارشکنی منجر شود .
در شکل نخست از آسیبزایی، تصور و برداشتی ایستا از مهدویت و انتظار مهدی (عج) وجود دارد . به این معنا که دو صف حق و باطل، هر یک با پیروان خود، برقرارند تا زمانی که ظهور رخ دهد و باطل مضمحل شود . در این فاصله، پیروان حق باید بریده و برکنار از پیروان باطل، "انتظار" بکشند تا لحظهی وقوع واقعه فرارسد . در این تصور، دوران غیبت، به مثابهی "اتاق انتظار" است که باید در آن، به دور از اهل باطل، نشست و منتظر بود تا صاحب امر بیاید و کار را یکسره کند . تلاش افراد در اینجا برای دور نگاهداشتن و مصون داشتن خود و دیگران، از اهل باطل است . پیآمد چنین فهمی از مهدویت، به صورت تربیت قرنطینهای آشکار میگردد که در آن میکوشند افراد را با کنار کشیدن از معرکه، همراه با انتظاری انفعالی، مصون نگاه دارند .
این پیآمد تربیتی، گونهای آسیبزا از تربیت را نشان میدهد; زیرا منطق حصاربندی بر آن حاکم است که عبارت از افزایش آسیبپذیری فرد از طریق دور نگاهداشتن وی از مواجهه است . اما این آسیبزایی، خود، از کژفهمی نسبتبه مهدویت نشات یافته است . اگر مهدویت، ناظر به غلبهی نهایی حق بر باطل است، باید این غلبه را در پرتو قانون کلی چالش میان حق و باطل فهم کرد . در چالش با باطل است که حق غالب میگردد: «بلکه حق را بر باطل فرومیافکنیم، پس آن را درهم میشکند، و ناگاه نابود میگردد . وای بر شما از آنچه وصف میکنید» . [2]
در روایات نیز مسالهی مهدویت، نه در قرنطینه، بلکه در فضای باز، یعنی در عرصهی مواجهه و چالش میان حق و باطل ترسیم شده است . به تعبیر روایتی که در زیر آمدهاست، مؤمنان در عصر غیبت، چون ساکنان کشتی اسیر در پنجهی توفانند که با آن واژگون و زیرورو میگردند . آنان با پرچمهای اشتباهانگیز روبهرو خواهند بود و باید چنان بصیرتی داشته باشند که پرچم مهدی (عج) را از پرچمهای دروغین بازشناسند . در چنین عرصهی چالشخیزی است که باید کسی ایمان خویش را محفوظ نگاه دارد; قرنطینهای در کار نیست . روایت چنین میگوید:
مفضل بن عمر جعفی گوید: شنیدم که شیخ - یعنی امام صادق علیه السلام - میفرمود: «مبادا علنی کنید و شهرت دهید . بدانید به خدا قسم، حتما مدت زمانی از روزگار شما غایب خواهد شد و بیتردید پنهان و گمنام خواهد گردید تا آنجا که گفته شود: آیا او مرده است؟ هلاک شده است؟ در کدامین سرزمین راه میپیماید؟ و بدون شک ، دیدگان مؤمنان بر او خواهد گریست و همچون واژگون شدن کشتی در امواج دریا، واژگون و زیرورو خواهند گردید . پس هیچکس رهایی نمییابد مگر آنکس که خداوند از او پیمان گرفته و ایمان را در دل او، نقش کرده و با روحی از جانب خود تاییدش فرموده باشد . بیتردید، دوازده پرچم اشتباهانگیز که شناخته نمیشود کدام از کدام است، برافراشته خواهد شد . . .» . [3]
در همین سیاق، روایات فراوانی وجود دارد حاکی از این که در دوران غیبت، آزمونهای سنگین و دشواریهای بسیار رخ خواهد داد . به طور مثال، در روایتی از جابر جعفی آمده است که میگوید: «به امام باقر علیه السلام گفتم که گشایش در کار شما کی خواهد بود؟ پس فرمود: هیهات! هیهات! گشایش در کار ما رخ نمیدهد تا آن که شما غربال شوید و بار دیگر غربال شوید - و این را سه بار فرمود - تا آن که خدای تعالی، تیرگی را (از شما) زایل کند و شفافیت (در شما) به جای ماند .» [4]چنان که عبارات مذکور نشان میدهد، دوران غیبت، دوران مواجهه با موقعیتهای سخت و آزمونهای دشوار است که در نتیجهی آن، بسیاری غربال خواهند شد; به این معنا که از آزمون سربلند بیرون نخواهند آمد . بنابراین، تصور آرمیدن در حصاری محفوظ و برکنار ماندن از اصطکاک و مواجهه، تصوری مردود است و در قاموس مهدویت و تربیت مهدوی نیست .
شکل دوم از آسیبزایی، در مقابل حصاربندی، با حصارشکنی آشکار میگردد . در حالی که در حصاربندی، مرزهای آهنین میگذارند، در حصارشکنی، هر مرزی را برمیدارند و بیمرزی را حاکم میکنند . حاصل این امر، بروز التقاطهای ناهمخوان میان اندیشههای حق و باطل است . آسیبزایی حصارشکنی در تربیت دینی این است که درست و نادرست، یکجا خوراک افراد تحت تربیت میشود و این خوراک ناجور، رشدی را سبب نخواهد شد و چهبسا که مسمومیت و هلاک در پی داشته باشد . نمونهی این بیمرزی و التقاط در عرصهی مهدویت، آن است که کسانی معتقد شوند «مهدی» اسم خاصی برای فرد معینی نیست، بلکه نمادی کلی برای اشاره به چیرگی نهایی حق و عدالتبر باطل و بیدادگری است و مصداق این نماد میتواند هر کسی باشد .
در روایات مربوط به مهدویت، این گونه حصارشکنی به دیدهی منفی نگریسته شده است . بنابراین، در روایات فراوانی، بر این نکته تاکید شده است که مهدی (عج) نام شخص معینی است . به طور مثال، از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده است که فرمود: «مهدی مردی از عترت من است که به خاطر (برپایی) سنت من میجنگد، چنانکه من به خاطر وحی جنگیدم .» [5]برهمین سیاق، در روایات دیگری، اشاره شده است که مهدی (عج) از فرزندان امام علی علیه السلام، فاطمه زهرا علیها السلام، امام حسن علیه السلام، امام حسین علیه السلام و همچنین هر یک از امامان بعدی است . [6]
نه تنها بر این نکته تاکید شده است که باید به «مهدی» چون نام خاص فرد معینی اعتقاد ورزید، که خداوند رسالتحاکمیتبخشیدن به حق و عدالت را به عهدهی وی گذاشته است، بلکه به طور کلی باید در دوران غیبت، دین و آموزههای اصیل آن را بازشناخت و بر آن پایورزی کرد . این امر نیز نشانگر نادرستی مرزشکنی و برآمیختن حق و باطل در دوران غیبت است . به طور مثال، روایت زیر در این مورد قابل ذکر است:
علی بن جعفر از برادرش موسی بن جعفر علیه السلام روایت کرده است که آن حضرت فرمود: «هنگامی که پنجمین فرزند از امام هفتم ناپدید شود، پس خدا را! خدا را! (مواظب باشید) در دینتان، شما را از آن دور نسازند . صاحب این امر ناگزیر از غیبتی خواهد بود تا کسی که بدین امر قایل است، از آن باز گردد . همانا این آزمایشی از جانب خدا است که خداوند، خلق خود را بدان وسیله میآزماید . . .» . [7]
تعبیر الله الله فی ادیانکم در این روایت، سخنی مؤکد بر اهمیتبازشناسی آموزههای اصیل دینی در دوران غیبت است . بر این اساس، محو کردن مرزهای میان حق و باطل و برهمآمیختن آنها، یکی از لغزشهایی است که میتواند در خصوص مهدویت رخ دهد .
به این ترتیب، آشکار است که هر دو گونهی آسیبزایی، یعنی حصاربندی و حصارشکنی، در عرصهی مهدویت، مردود تلقی شده است . حالتسلامت در این محور از بحث، به دور از هر دو گونهی مذکور، مرزشناسی است . مرزشناسی با قبول ارتباط، از حصاربندی متفاوت میگردد و با رد التقاط، از حصارشکنی متمایز میشود . مرزشناسی چون یکی از راهبردهای تربیت دینی، مستلزم آن است که فرد در متن موقعیتها قرار داشته باشد و با بازشناسی مرزهای راستی از ناراستی و درستی از نادرستی، راه خود را بیابد . تربیت در این شکل، به دقت، همچون آموختن حرکت در یک میدان مین است . مصون رفتن در جادهی کناره، هنری نمیخواهد و آموزشی نمیطلبد . اما مساله این است که تربیت دینی و مهدوی، جادهی کناره ندارد، بلکه درست از میدان مین میگذرد و نمیتوان از آن کناره گرفت . از سوی دیگر، بیپروا دویدن در این میدان نیز سر بر باد ده است . تنها با آموختن بازشناسی خط عبور، میتوان در این میدان حرکت کرد .
هر چند بیرون از قرنطینه بودن و در مواجهه قرار داشتن دشوار است، اما هنگامی که فرد با شناخت مرزها و حدود همراه گردد، توانایی حرکتسالم را خواهد یافت . در روایت مذکور در فوق، [8] هنگامی که امام صادق علیه السلام اشاره میکند که در دوران غیبت، وضعیت مؤمنان چون افراد یک کشتی واژگون شده، زیرورو میگردد، راوی سخت میهراسد و چاره میطلبد . در ادامهی روایت، چنین آمده است:
«. . . راوی گوید: پس من گریستم و به حضرت عرض کردم: (در چنین وضعی) ما چه کنیم؟ فرمود: ای اباعبدالله! - و در این حال به پرتو خورشید که به درون خانه و ایوان میتابید، نظر افکند - آیا این خورشید را میبینی؟ عرض کردم: بلی . پس فرمود: مسلما کار ما روشنتر از این خورشید است .»
در پاسخ امام، مرزشناسی چون چارهی کار معرفی شده است . با توجه به زمینهی سخن که در آن، زیرورو شدن و بروز پرچمهای اشتباهبرانگیز مطرح شده، پاسخ بیانگر این است که اگر کسی مرزهای حق و باطل را بشناسد و نور را از ظلمت تمیز دهد، به سهولت میتواند راه خود را پیش گیرد و حرکت کند .
با داشتن تصویر درستی از مهدویت، مدلولهای درست آن در تربیت نیز معین خواهد گردید . تربیت مهدوی، تربیتبرای محیط باز است و از این رو، مستلزم آن است که افراد، توانایی مرزشناسی را کسب کنند و آمادگی مواجهه و رویارویی با اصطکاکهای فکری و عملی را بیابند . این مرزشناسی شامل مواردی از این قبیل است: شناخت مهدی (عج) چون شخصی معین، شناخت رسالت وی در برپایی حق و عدالت، شناختحقانیت آموزههای دین اسلام که وی آن را به جهانیان عرضه خواهد نمود، آشنایی با جریانهای فکری مختلف که سودای برقرار ساختن حق و عدالت را در جوامع بشری در سر دارند و توانایی بازشناسی میزان درستی و نادرستی آنها و توانایی در میان گذاشتن محققانهی باورهای خود با آنها .
پیرو مهدی (عج) با تربیتشدن برای زیستن در چنین محیط بازی، از انتظار انفعالی ظهور وی به دور خواهد بود و در اثر ارتباط سازنده با جریانهای فکری دیگر، انتظاری پویا را نسبتبه ظهور، آشکار خواهد ساخت . انتظار پویا به معنای فراهم ساختن فعالانهی زمینههای ظهور است .
محور دوم - آسیبها: کمالگرایی (غیر واقعگرا) و سهلانگاری, سلامت
اشاره:
در این محور، آسیبهای تربیت دینی، در دو قطب کمالگرایی (غیر واقعگرا) و سهلانگاری قرار دارند . در قطب اول، آسیبزایی تربیت دینی ناشی از آن است که آرمانهای بسیار والای دینی را از افراد تحتتربیت طلب میکنند، بدون آن که توان و طاقت واقعی آنها را چون معیار حرکتبه سمت این آرمانها در نظر بگیرند . از این رو، بار سنگین آرمانهای مذکور، طاقتسوز خواهد بود . در قطب دوم، سهلانگاری با بیاعتنایی به آرمانهای بلند، چهرهی دیگری از آسیبزایی را آشکار میسازد . سهلانگاری، جدیت و تلاش را از عرصهی تربیت میزداید و به این ترتیب، حرکت پیشرونده را به پرسهزدن تبدیل میکند، در حالی که پرسهزدن، سازنده و شکلدهنده نیست .
حالتسلامت در این محور، سهلگیری است . سهلگیری با کمالگرایی (غیرواقعگرا) از این جهت متفاوت است که در آن، کمال را برای فرد، در حد وسع وی میجویند و از فراتر از آن اغماض میکنند . تفاوت آن با سهلانگاری نیز در این است که در سهلگیری، در هر حال، چشم به سوی آرمانها دارند و حرکت پیشرونده را میخواهند . پیامبر اکرم (ص) دین خود را "سهلهی سمحه" نامیده و جایگاه خود را در نقطهی سهلگیری معین کرده است .
با به کارگیری چارچوب این محور در زمینهی مهدویت، به ترتیب، از دو گونهی آسیبزایی، یعنی کمالگرایی (غیر واقعگرا) و سهلانگاری، سخن خواهیم گفت . سپس، حالتسلامت را تحت عنوان سهلگیری مورد بحث قرار خواهیم داد .
در قطب نخست آسیب، ابتدا باید به این مساله پاسخ گوییم که کمالگرایی (غیر واقعگرا) چگونه در عرصهی تربیت مهدوی آشکار میگردد . زمینهی این امر، آن است که مهدی (عج)، عهدهدار رسالتی سخت و سترگ است . تلاش گسترده در سطح جهان برای زدودن ظلم و بیعدالتی و نشاندن حق و عدالتبر اریکهی قدرت، کاری به غایت دشوار است; زیرا مستلزم بازستاندن قدرت از دست مدعیان دروغین و جسور آن خواهد بود . از این رو، امام مهدی (عج) با مقاومتهای بسیاری روبهرو خواهد شد و ناگزیر، جنگی جانکاه در پیش خواهد داشت . این نکته در روایات فراوانی مورد نظر قرار گرفته است . در زیر، به نمونههایی اشاره میکنیم:
مفضل بن عمر گوید: «به امام صادق علیه السلام عرض کردم: نشانهی قائم چیست؟ فرمود: آنگاه روزگار گردش کند و گویند: او مرده یا هلاک شده؟ در کدامین سرزمین میگردد (بهسر میبرد) ؟ عرض کردم: فدایتشوم، سپس چه خواهد شد؟ فرمود: ظهور نمیکند مگر با شمشیر» . [9]
همچنین، ابوبصیر گوید: شنیدم امام باقر علیه السلام میفرمود: «. . . شمشیر بر گردن خویش حمایل میسازد، هشت ماه به شدت مبارزه میکند تا اینکه خدا راضی شود . . .» . [10]
در پیش بودن این مسؤولیتسنگین و خطیر برای مهدی (عج)، کار را برای پیروان وی نیز دشوار خواهد ساخت . خداوند چنین مقدر نکرده است که آن حضرت، این رسالت را به تنهایی و تنها با مدد غیبی به انجام برساند، بلکه نظر بر آن بوده است که بشر در گیرودار این رخداد عظیم، خود نیز تحول یابد و در تعیین سرنوشت تاریخی خویش، نقشآفرینی کند . به هر روی، کسانی خواهند توانستخود را برای این یاوری آماده کنند که ظرفیتی عظیم در خویش سراغ گیرند . به همین دلیل، صفات برجستهای برای یاوران مهدی (عج) ذکر شده است، چنانکه در روایتی در وصف شجاعت آنان آمده است: «و مردانی که گویی دلهایشان پارههای پولاد است . . .» . [11]همچنین، در روایتی، ابوالجارود به نقل از امام باقر علیه السلام گوید: آن حضرت به من فرمود: «. . . چون شنیدید ظهور کرده است، نزد او بروید، اگر چه کشان کشان بر روی برف و یخ باشد .» [12]این بیان حاکی از آن است که یاران امام، چنان نستوهاند که اگر لازم باشد خود را به این نحو نیز به وی برسانند، به آن مبادرت خواهند کرد .
در نظر بودن چنین غایتبلندی در مسالهی مهدویت، زمینهساز آسیب تربیتی کمالگرایی (غیر واقعگرا) میگردد . این آسیب چنین آشکار میگردد که مربیان، بدون توجه به وسع فهمی و عملی افراد، آنان را از همان ابتدا به فتح این قلهی عظیم فرابخوانند . آسیب این گونه کمالگرایی، به صورت اعراض کلی فرد از مقصد و مقصود آشکار میگردد و این در جریان تربیت، نقض غرض خواهد بود; زیرا فراخواندن افراد به کمال، برای آن است که آنان از وضعیت کنونی خویش، به سوی نقطهای فراتر حرکت کنند . اما هنگامی که این امر به صورت غیرواقعبینانه صورت گیرد، فرد را از اصل حرکت منصرف میسازد . مربی باید بداند که هر کسی برای آن ساخته نشده است که بتواند یاور خاص مهدی (عج) باشد و نمیتوان همگان را در این حرکت، به قله نشاند و با این حال، چنین نیست که این گونه افراد، جایی در کاروان بلنددامنهی نصرت مهدی (عج) نداشته باشند .
در قطب دوم و در نقطهی مقابل کمالگرایی، سهلانگاری قرار دارد . سهلانگاری در قلمرو مهدویت، به این نحو آشکار میگردد که جایی برای آن در ذهن و ضمیر فرد فراهم نیاید و به تبع آن، نقشی برای آن در تحول شخصیتی وی وجود نداشته باشد . به عبارت دیگر، در این قطب، مسالهی مهدویت در منظومهی تربیت دینی، به کنج تغافل یا غفلت میافتد و هیچ نقشی برای آن در جریان تربیت دینی در نظر گرفته نمیشود .
در پارهای از روایات به این نکته اشاره شده است که چگونه برخی از مردم، مسالهی مهدویت را به بوتهی فراموشی و غفلت میسپارند، به نحوی که به وقت ظهور وی، شگفت زده میشوند . به طور مثال، حماد بن عبدالکریم گوید: «در محضر امام صادق علیه السلام از حضرت قائم (عج) یاد شد . پس آن حضرت فرمود: بدانید که هرگاه او قیام کند، حتما مردم میگویند: این چگونه ممکن است؟ در حالی که چندین و چند سال است که استخوانهای او نیز پوسیده است .» [13]
آسیبزایی سهلانگاری در این است که نقش تربیتی آرمانها را با سبکگرفتن یا فراموش کردن آنها از میان برمیدارد . هر آرمانی، متناسب با ویژگیهای خود، قابلیت معینی را در افراد شکل میدهد . سهلانگاری نسبتبه هر آرمانی، سهم تربیتی معینی را از عرصهی تربیتخارج میسازد . مهدویتیکی از زندهترین و پویاترین آرمانهای دینی است; زیرا افراد را در ارتباط با رخدادی قرار میدهد که در پیش است و با توجه به این که وقت آن نامعین است، هر آن ممکن است واقع شود . رخدادهای مربوط به آینده، از توانایی ویژهای برای آمادهسازی افراد برخوردارند . مهدویت در میان این گونه رخدادهای مربوط به آینده، یکی از برجستهترین آنهاست; زیرا در عرصهی وسیعی، یعنی در پهنهی حیات بشری، رخ میدهد و در حکم برآیندی برای درازای بلند تاریخ آدمی و چون نقطهی روشنی در پایان آن است . سهلانگاری نسبتبه مهدویت در تربیت دینی، به منزلهی از دست نهادن این تاثیر عظیم تحولبخش در شخصیت افراد است .
در نقطهی میان دو قطب آسیبزای مذکور، حالتسلامت عبارت از سهلگیری است . سهلگیری از معایب هر دو قطب کمالگرایی (غیر واقعگرا) و سهلانگاری به دور است; زیرا در عین حال که در آن، به کمال نظر هست، وسع فرد نادیده گرفته نمیشود و در عین حال که در آن، سهولت در کار است، غفلت در میان نیست .
در تربیت مهدوی باید سهلگیری را چون یکی از شاخصها در نظر گرفت . در سهلگیری، باید نخستبه حدود وسع فهمی و عملی فرد توجه یافت و آنگاه با نظر به این حدود، حرکت وی را تسهیل کرد . امام علی علیه السلام در حدیثی طولانی که در آن از مهدی (عج) یاد کرده است، خطاب به حذیفه بن الیمان فرمود: «ای حذیفه! با مردم آنچه را نمیدانند (نمیفهمند) نگو; که سرکشی کنند و کفر ورزند . همانا پارهای از دانشها سخت و گرانبار است که اگر کوهها آنرا بر دوش کشند، از بردن آن ناتوانند . . .» . [14]
در این سخن، توجه به وسع فهمی و دانشی افراد، مورد تاکید قرار گرفته و به صراحت اظهار شده که نادیده گرفتن آن، موجب اعراض و بلکه کفرورزی خواهد گردید . به تبع وسع فهمی، وسع عملی و حد طاقت افراد در به دوش کشیدن تکالیف نیز باید مورد توجه قرار گیرد . قابل ذکر است که حتی در یاوران نزدیک مهدی (عج)، برخی وسع و اقتبیشتری از دیگران نشان میدهند، اما به هر روی، هر کدام متناسب با وسع خویش، عمل میکنند . در حدیثی که پیشتر در وصف یاران مهدی (عج) ذکر شد، این تعبیر نیز آمده است: «در میان آنان، مردانی هستند که شب را نمیخسبند و در نمازی که میگزارند، چونان زنبور، زمزمهای بر لب دارند . شب را با برپایی نماز، صبح میکنند و روز را با فرماندهی سپاهشان سپری میکنند . راهبان شب و شیران روزند .» [15]
سید محمد صدر در شرح این بخش از روایت میگوید که این ظرفیت عظیم، یعنی عبادت در شب و رزم در روز، تنها در برخی از یاران مهدی (عج) وجود دارد . سایرین، تنها به جهاد و رزم واجب روزانهای که به عهده دارند، میپردازند و به سبب خستگی، برپایی نماز شب را که مستحب است، ترک میکنند; زیرا ظرفیت آنها در حدی نیست که بتوانند عبادت و جهاد، هر دو را به دوش بکشند . بنابراین، یاران مهدی (عج) دو دستهاند; کسانی که به تهجد میپردازند و کسانی که به تهجد نمیپردازند . هر چند هر دو دسته، در اقدام به جهاد و رزم، مشابه یکدیگرند . همین تقسیم در یاران رسول اکرم صلی الله علیه و آله نیز وجود داشت . چنانکه در قرآن به این نکته اشاره شده است: «در حقیقت، پروردگارت میداند که تو و گروهی از کسانی که با تواند، نزدیک به دوسوم از شب یا نصف آن یا یک سوم آن را به [نماز] برمیخیزید . . .» . [16]یاران پیامبر، هر چند همگی در شجاعت و تحمل آزار قریش، مشابه بودند، اما تنها گروهی از آنان، یعنی مسلمانان قبل از هجرت، به همراه ایشان به تهجد میپرداختند . [17]
توجه به وسع افراد در عرصهی فهم و عمل، به منزلهی حفظ حرکت مستمر آنان در طریق تربیت و تحول است . چهبسا رعایت وسع یک فرد ضعیف، موجب شود که وی، به سهم خویش، در راه مهیا شدن برای ظهور مهدی (عج) گام بردارد، اما بیتوجهی به وسع فردی متوسط و خوب، وی را از راه به در برد .
منابع
1 . قرآن کریم، ترجمهی محمد مهدی فولادوند، انتشارات سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی وزارت آموزش و پرورش، 1378 .
2 . باقری، خسرو; آسیب و سلامت در تربیت دینی، عرضه شده در همایش آسیبشناسی تربیت دینی، وزارت آموزش و پرورش، 1380 .
3 . صافی گلپایگانی، لطفالله; منتخب الاثر فی الامام الاثنی عشر، قم، مؤسسة السیدة المعصومة، 1421 ه . ق .
4 . الصدر، السید محمد; تاریخ مابعدالظهور، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1412 ه . ق .
5 . نعمانی، محمد; غیبت، ترجمه: جواد غفاری، تهران، کتابخانهی صدوق، بازار سرای اردیبهشت، 1363 ه . ش .
________________________________________
[1] . این مقاله در همایش آسیبشناسی تربیت دینی وزارت آموزش و پرورش عرضه گردیده است .
[2] . بل نقذف بالحق علی الباطل فیدمغه فاذا هو زاهق و لکم الویل مماتصفون .» انبیاء، 18 .
[3] . المفضل بن عمر الجعفی قال: سمعت الشیخ - یعنی ابا عبدالله علیه السلام - یقول: «ایاکم و التنویه، اما والله لیغیبن سبتا من دهرکم و لیخملن حتی یقال: مات؟ هلک؟ بای واد سلک؟ و لتدمعن علیه عیون المؤمنین و لیکفان تکفاالسفینه فی امواج البحر فلا ینجو الا من اخذالله میثاقه و کتب فی قلبه الایمان و ایده بروح منه و لترفعن اثنتا عشرة مشتبهة لا یدری ای من ای، قال: فبکیت ثم قلت له: کیف تصنع؟ فقال: یا اباعبدالله - ثم نظر الی شمس داخلة فی الصفه - اتری هذه الشمس؟ فقلت: نعم، فقال: لامرنا ابین من هذه الشمس .» ، غیبت نعمانی (ترجمه غفاری)، صص 218- 219 .
[4] . عن جابر الجعفی قال: «قلت لابی جعفر علیه السلام متی یکون فرجکم؟ فقال: هیهات هیهات لا یکون فرجنا حتی تغربلوا ثم تغربلوا یقولها ثلثا حتی یذهب الله تعالی الکدر و یبقی الصفو» . منتخب الاثر، ص 389 .
[5] . عن النبی صلی الله علیه و آله انه قال: «المهدی رجل من عترتی یقاتل علی سنتی کما قاتلت انا علی الوحی» . ینابیع المودة، به نقل از: منتخبالاثر، ص 232 .
[6] . ر . ک: منتخب الاثر، فصل دوم .
[7] . علیبن جعفر عن اخیه موسی بن جعفر علیه السلام انه قال: «اذا فقد الخامس من ولد السابع فالله الله فی ادیانکم لایزیلنکم عنها فانه لابد لصاحب هذاالامر من غیبة حتی یرجع عن هذاالامر من کان یقول به، انما هی محنة منالله یمتحن الله بها خلقه . . .» . غیبت نعمانی، صص 219- 210 .
[8] . ر . ک: پاورقی 3 .
[9] . مفضل بن عمر قال: «قلت لابی عبدالله علیه السلام: ما علامة القائم؟ قال، اذا استدار الفلک، فقیل: مات او هلک؟ فی ای واد سلک؟ قلت: جعلت فداک ثم یکون ماذا؟ قال : لایظهر الا بالسیف» . نعمانی، ص 225 .
[10] . عن ابی بصیر قال: سعمت ابا جعفر الباقر علیه السلام یقول: «. . . ویضع السیف علی عاتقه ثمانیة اشهر هرجا هرجا حتی یرضی الله . . .» . نعمانی، ص 239 .
[11] . فضیل بن یسار عن ابی عبدالله علیه السلام فی حدیث قال: «و رجال کان قلوبهم زبر الحدید . . .» . بحارالانوار، ج 13، ص 180، به نقل از: تاریخ ما بعدالظهور، صدر، صص 348- 349 .
[12] . عن ابیالجارود عن ابی جعفر علیه السلام قال: قال لی: «. . . اذا سمعتم به فاتوه و لو حبوا علی الثلج» . نعمانی، ص 222 .
[13] . زائدة بن قدامة عن بعض رجاله عن ابی عبدالله علیه السلام قال: «ان القائم اذا قام یقول الناس: انی ذلک؟ و قد بلیت عظامه» . غیبت نعمانی، صص222- 223 .
[14] . عمرو بن سعد عن امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام انه قال یوما لحذیفة بن الیمان: «یا حذیفة لاتحدث الناس بما لایعلمون فیطغوا و یکفروا، ان من العلم صعبا شدیدا محمله لو حملته الجبال عجزت عن حمله، ان علمنا اهل البیتسینکر و تقتل رواته . . .» . غیبت نعمانی، ص203 .
[15] . و رجال کان قلوبهم زبر الحدید، لایشوبها شک فی ذات الله، اشد من الجمر، لو حملوا علی الجبال لازالوها، لا یقصدون برایة بلدة الا اخربوها . کان علی خیولهم العقبان . یتمسحون بسرج الامام علیه السلام یطلبون بذلک البرکة . و یحفون به یقونه بانفسهم فی الحروب و یکفونه ما یرید . فیهم رجال لاینامون اللیل لهم دوی فی صلاتهم کدوی النحل، یبتون قیاما علی اطرافهم و یصبحون علی خیولهم، رهبان باللیل لیوث بالنهار .» بحارالانوار، ج 13، ص 180، به نقل از: تاریخ ما بعدالظهور، صص 348- 349 .
[16] . ان ربک یعلم انک تقوم ادنی من ثلثی اللیل و نصفه و ثلثه و طائفة من الذین معک . . .» مزمل، 20 .
[17] . تاریخ مابعدالظهور، صص 351- 352 .
منبع: تبیان
آسیبشناسی تربیتی مهدویت-1
دکتر خسرو باقری
مقدمه
آسیبشناسی تربیتی مهدویت، یکی از مصداقهای بحث عامتری است که از آن، به عنوان آسیبشناسی در تربیت دینی یاد شده است . برای توضیح این که مقصود از آسیبشناسی تربیتی مهدویت چیست، نخستباید به جنبهی تربیتی مهدویت اشاره کرد . اعتقاد به وجود و ظهور امام مهدی (عج)، از جملهی اعتقادات اسلامی و شیعی است و همچون سایر اجزای این اعتقادات، لوازم تربیتی معینی بر آن مترتب است . بر این اساس، مهدویت، تنها مسالهای اعتقادی نیست، بلکه از بعد تربیتی نیز برخوردار است . هنگامی که ما مشخص میکنیم بر اساس متون روایی، اعتقاد به وجود و ظهور مهدی (عج)، ضروری است، مجموعهای دانشی را برای افراد فراهم نمودهایم . اما هنگامی که این مجموعهی دانشی، به همراه خود، تحولات هیجانی، عاطفی و عملی معینی را ایجاد میکند که ضمن آن، افراد میکوشند خود را برای یاوری امام مهدی (عج) مهیا سازند، چهرهی تربیتی مهدویت آشکار میگردد .
با توجه به جنبهی تربیتی مهدویت، اکنون میتوان مقصود از آسیبشناسی معطوف به آن را مشخص کرد . در اینجا، آسیبشناسی، حاکی از بازشناسی موارد سوءبرداشتیا سوءعملکرد در جریان تربیتی مهدویت است . تا جایی که به ذات دین، مشتمل بر مهدویت، مربوط است، نمیتوان از آسیب و آسیبشناسی سخن به میان آورد . اما هنگامی که جریان تربیت دینی، مشتمل بر بعد تربیتی مهدویت، شکل میگیرد، امکان ظهور آسیب و بنابراین آسیبشناسی فراهم میگردد; زیرا در جریان تربیت دینی، دست آدمی گشوده میشود و اکنون اوست که باید با فهمی که از دین کسب میکند، به عمل روی آورد و زمینهی تحقق برداشتهای خود را هموار کند . در طی این مسیر است که افق کوتاه دید آدمی، بدفهمیها را در دامن میپرورد، چنانکه دامنهی محدود همت او، بدکرداریها را در پی میآورد . از این رو، آسیبشناسی تربیتی مهدویت، تلاشی برای بازشناسی این گونه لغزشهای فکری و عملی در جریان تحقق بخشیدن به بعد تربیتی مهدویت است .
اما چنانکه اشاره شد، آسیبشناسی تربیتی مهدویت، خود، موردی از بحث عامتر آسیبشناسی تربیت دینی و اسلامی است . به عبارت دیگر، همهی انواع آسیبشناسی در تربیت دینی، در هر یک از موارد آن نیز صادق خواهد بود . به این ترتیب، رابطهی آسیبشناسی تربیت دینی با آسیبشناسی تربیتی مهدویت، رابطهی کلی و جزئی خواهد بود . یعنی آنچه به طور کلی در مورد نخست صادق است، به نحو جزئی و مصداقی، در مورد دوم نیز صادق خواهد بود .
بر این اساس، چارچوب آسیبشناسی تربیتی مهدویتباید بر حسب چارچوب کلی آسیبشناسی تربیت دینی و اسلامی صورتبندی شود . نگارنده، پیشتر در مقالهای تحت عنوان «آسیب و سلامت در تربیت دینی» ، چارچوبی کلی برای بحث پیشنهاد کرده است . (1)
در نوشتار حاضر، با مبنا قرار دادن چارچوب مذکور، در مورد خاص مهدویتبه بحث از آسیبشناسی تربیتی خواهیم پرداخت . در چارچوب مبنایی، آسیبشناسی تربیت دینی، در هفت محور تنظیم شده است . در هر یک از این محورها، دو سوی لغزش و آسیب و یک حد میانه، به منزلهی شاخص سلامت مطرح گردیده است . در اینجا، فهرست محورهای مذکور ذکر میگردد و در متن مقاله، با اشارهای کوتاه در توضیح هر یک، مستنداتی در خصوص بحث اصلی این نوشتار یعنی مهدویتبه دست داده خواهد شد .
محورهای اصلی آسیبشناسی تربیت دینی به قرار زیر است:
1 . آسیبها: حصاربندی و حصارشکنی; سلامت: مرزشناسی .
2 . آسیبها: کمالگرایی (غیرواقعگرا) و سهلانگاری; سلامت: سهلگیری .
3 . آسیبها: گسست و دنبالهروی; سلامت: هدایت .
4 . آسیبها: مرید پروری و تکروی; سلامت: امامت .
5 . آسیبها: قشریگری و عقلگرایی; سلامت: عقلورزی .
6 . آسیبها: خرافهپردازی و راززدایی; سلامت: حقباوری .
7 . آسیبها: انحصارگرایی و کثرتگرایی; سلامت: حقیقتگرایی مرتبتی .
محور اول - آسیبها حصاربندی و حصارشکنی; سلامت: مرزشناسی
اشاره: در این محور، آسیبهای تربیت دینی، در دو سوی متقابل، حصاربندی و حصارشکنی نامیده شدهاند . در حصاربندی، نظر بر این است که خط مشی اساسی برای تربیت دینی افراد، دور نگاهداشتن آنان از بدی و نادرستی است . این شیوهی قرنطینهسازی، خود، یکی از منشاهای آسیبزاست; زیرا با مانع شدن آنان از مواجهه با بدی و نادرستی، توان مقاومت را در آنان تحلیل میبرد . قرنطینهسازی، تنها به صورت موقت و در برخی از مراحل اولیهی تربیت رواست، اما تبدیل آن به خط مشی اساسی تربیت، در حکم مبدل ساختن آن به یکی از عوامل آسیبزایی است . از سوی دیگر، حصارشکنی و قراردادن افراد در معرض مواجهه با جریانهای مختلف فکری و عملی، بدون فراهم آوردن قدرت تحلیل و مقاومت در آنان نیز منشا آسیبزایی است . حالتسلامت در تربیت دینی، مرزشناسی است . مرزشناسی چون یکی از عوامل راهبردی در تربیت دینی است، حاکی از آن است که باید در جریان طبیعی زندگی، در مواجهه با بدیها و نادرستیها، توانایی تبیین و تفکیک میان خوبی و بدی یا درستی و نادرستی را به صورت مدلل در افراد فراهم آورد و به این ترتیب، زمینهی مهار گرایشهای آنان به بدی و نادرستی را مهیا کرد . مرزشناسی با تقوای حضور ملازم است، نه با تقوای پرهیز و مصونیت در متن موقعیت را جستوجو میکند، نه مصونیت در قرنطینه را .
با توجه به چارچوب کلی آسیب و سلامت در این محور، به بررسی آن در مورد خاص مهدویتخواهیم پرداخت . بر این اساس، بهرهوری از مهدویت در امر تربیت، در دو صورت آسیبزا خواهد بود . هنگامی که فهم ما از این اصل اعتقادی و عمل ما در پرتو آن، به صورت حصاربندی جلوهگر شود و هنگامی که موضع ما در قبال آن به حصارشکنی منجر شود .
در شکل نخست از آسیبزایی، تصور و برداشتی ایستا از مهدویت و انتظار مهدی (عج) وجود دارد . به این معنا که دو صف حق و باطل، هر یک با پیروان خود، برقرارند تا زمانی که ظهور رخ دهد و باطل مضمحل شود . در این فاصله، پیروان حق باید بریده و برکنار از پیروان باطل، "انتظار" بکشند تا لحظهی وقوع واقعه فرارسد . در این تصور، دوران غیبت، به مثابهی "اتاق انتظار" است که باید در آن، به دور از اهل باطل، نشست و منتظر بود تا صاحب امر بیاید و کار را یکسره کند . تلاش افراد در اینجا برای دور نگاهداشتن و مصون داشتن خود و دیگران، از اهل باطل است . پیآمد چنین فهمی از مهدویت، به صورت تربیت قرنطینهای آشکار میگردد که در آن میکوشند افراد را با کنار کشیدن از معرکه، همراه با انتظاری انفعالی، مصون نگاه دارند .
این پیآمد تربیتی، گونهای آسیبزا از تربیت را نشان میدهد; زیرا منطق حصاربندی بر آن حاکم است که عبارت از افزایش آسیبپذیری فرد از طریق دور نگاهداشتن وی از مواجهه است . اما این آسیبزایی، خود، از کژفهمی نسبتبه مهدویت نشات یافته است . اگر مهدویت، ناظر به غلبهی نهایی حق بر باطل است، باید این غلبه را در پرتو قانون کلی چالش میان حق و باطل فهم کرد . در چالش با باطل است که حق غالب میگردد: «بلکه حق را بر باطل فرومیافکنیم، پس آن را درهم میشکند، و ناگاه نابود میگردد . وای بر شما از آنچه وصف میکنید» . (2)
در روایات نیز مسالهی مهدویت، نه در قرنطینه، بلکه در فضای باز، یعنی در عرصهی مواجهه و چالش میان حق و باطل ترسیم شده است . به تعبیر روایتی که در زیر آمدهاست، مؤمنان در عصر غیبت، چون ساکنان کشتی اسیر در پنجهی توفانند که با آن واژگون و زیرورو میگردند . آنان با پرچمهای اشتباهانگیز روبهرو خواهند بود و باید چنان بصیرتی داشته باشند که پرچم مهدی (عج) را از پرچمهای دروغین بازشناسند . در چنین عرصهی چالشخیزی است که باید کسی ایمان خویش را محفوظ نگاه دارد; قرنطینهای در کار نیست . روایت چنین میگوید:
مفضل بن عمر جعفی گوید: شنیدم که شیخ - یعنی امام صادق علیه السلام - میفرمود: «مبادا علنی کنید و شهرت دهید . بدانید به خدا قسم، حتما مدت زمانی از روزگار شما غایب خواهد شد و بیتردید پنهان و گمنام خواهد گردید تا آنجا که گفته شود: آیا او مرده است؟ هلاک شده است؟ در کدامین سرزمین راه میپیماید؟ و بدون شک ، دیدگان مؤمنان بر او خواهد گریست و همچون واژگون شدن کشتی در امواج دریا، واژگون و زیرورو خواهند گردید . پس هیچکس رهایی نمییابد مگر آنکس که خداوند از او پیمان گرفته و ایمان را در دل او، نقش کرده و با روحی از جانب خود تاییدش فرموده باشد . بیتردید، دوازده پرچم اشتباهانگیز که شناخته نمیشود کدام از کدام است، برافراشته خواهد شد . . .» . (3)
در همین سیاق، روایات فراوانی وجود دارد حاکی از این که در دوران غیبت، آزمونهای سنگین و دشواریهای بسیار رخ خواهد داد . به طور مثال، در روایتی از جابر جعفی آمده است که میگوید: «به امام باقر علیه السلام گفتم که گشایش در کار شما کی خواهد بود؟ پس فرمود: هیهات! هیهات! گشایش در کار ما رخ نمیدهد تا آن که شما غربال شوید و بار دیگر غربال شوید - و این را سه بار فرمود - تا آن که خدای تعالی، تیرگی را (از شما) زایل کند و شفافیت (در شما) به جای ماند .» (4) چنان که عبارات مذکور نشان میدهد، دوران غیبت، دوران مواجهه با موقعیتهای سخت و آزمونهای دشوار است که در نتیجهی آن، بسیاری غربال خواهند شد; به این معنا که از آزمون سربلند بیرون نخواهند آمد . بنابراین، تصور آرمیدن در حصاری محفوظ و برکنار ماندن از اصطکاک و مواجهه، تصوری مردود است و در قاموس مهدویت و تربیت مهدوی نیست .
شکل دوم از آسیبزایی، در مقابل حصاربندی، با حصارشکنی آشکار میگردد . در حالی که در حصاربندی، مرزهای آهنین میگذارند، در حصارشکنی، هر مرزی را برمیدارند و بیمرزی را حاکم میکنند . حاصل این امر، بروز التقاطهای ناهمخوان میان اندیشههای حق و باطل است . آسیبزایی حصارشکنی در تربیت دینی این است که درست و نادرست، یکجا خوراک افراد تحت تربیت میشود و این خوراک ناجور، رشدی را سبب نخواهد شد و چهبسا که مسمومیت و هلاک در پی داشته باشد . نمونهی این بیمرزی و التقاط در عرصهی مهدویت، آن است که کسانی معتقد شوند «مهدی» اسم خاصی برای فرد معینی نیست، بلکه نمادی کلی برای اشاره به چیرگی نهایی حق و عدالتبر باطل و بیدادگری است و مصداق این نماد میتواند هر کسی باشد .
در روایات مربوط به مهدویت، این گونه حصارشکنی به دیدهی منفی نگریسته شده است . بنابراین، در روایات فراوانی، بر این نکته تاکید شده است که مهدی (عج) نام شخص معینی است . به طور مثال، از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده است که فرمود: «مهدی مردی از عترت من است که به خاطر (برپایی) سنت من میجنگد، چنانکه من به خاطر وحی جنگیدم .» (5) برهمین سیاق، در روایات دیگری، اشاره شده است که مهدی (عج) از فرزندان امام علی علیه السلام، فاطمه زهرا علیها السلام، امام حسن علیه السلام، امام حسین علیه السلام و همچنین هر یک از امامان بعدی است . (6)
نه تنها بر این نکته تاکید شده است که باید به «مهدی» چون نام خاص فرد معینی اعتقاد ورزید، که خداوند رسالتحاکمیتبخشیدن به حق و عدالت را به عهدهی وی گذاشته است، بلکه به طور کلی باید در دوران غیبت، دین و آموزههای اصیل آن را بازشناخت و بر آن پایورزی کرد . این امر نیز نشانگر نادرستی مرزشکنی و برآمیختن حق و باطل در دوران غیبت است . به طور مثال، روایت زیر در این مورد قابل ذکر است:
علی بن جعفر از برادرش موسی بن جعفر علیه السلام روایت کرده است که آن حضرت فرمود: «هنگامی که پنجمین فرزند از امام هفتم ناپدید شود، پس خدا را! خدا را! (مواظب باشید) در دینتان، شما را از آن دور نسازند . صاحب این امر ناگزیر از غیبتی خواهد بود تا کسی که بدین امر قایل است، از آن باز گردد . همانا این آزمایشی از جانب خدا است که خداوند، خلق خود را بدان وسیله میآزماید . . .» . (7)
تعبیر الله الله فی ادیانکم در این روایت، سخنی مؤکد بر اهمیتبازشناسی آموزههای اصیل دینی در دوران غیبت است . بر این اساس، محو کردن مرزهای میان حق و باطل و برهمآمیختن آنها، یکی از لغزشهایی است که میتواند در خصوص مهدویت رخ دهد .
به این ترتیب، آشکار است که هر دو گونهی آسیبزایی، یعنی حصاربندی و حصارشکنی، در عرصهی مهدویت، مردود تلقی شده است . حالتسلامت در این محور از بحث، به دور از هر دو گونهی مذکور، مرزشناسی است . مرزشناسی با قبول ارتباط، از حصاربندی متفاوت میگردد و با رد التقاط، از حصارشکنی متمایز میشود . مرزشناسی چون یکی از راهبردهای تربیت دینی، مستلزم آن است که فرد در متن موقعیتها قرار داشته باشد و با بازشناسی مرزهای راستی از ناراستی و درستی از نادرستی، راه خود را بیابد . تربیت در این شکل، به دقت، همچون آموختن حرکت در یک میدان مین است . مصون رفتن در جادهی کناره، هنری نمیخواهد و آموزشی نمیطلبد . اما مساله این است که تربیت دینی و مهدوی، جادهی کناره ندارد، بلکه درست از میدان مین میگذرد و نمیتوان از آن کناره گرفت . از سوی دیگر، بیپروا دویدن در این میدان نیز سر بر باد ده است . تنها با آموختن بازشناسی خط عبور، میتوان در این میدان حرکت کرد .
هر چند بیرون از قرنطینه بودن و در مواجهه قرار داشتن دشوار است، اما هنگامی که فرد با شناخت مرزها و حدود همراه گردد، توانایی حرکتسالم را خواهد یافت . در روایت مذکور در فوق، (8) هنگامی که امام صادق علیه السلام اشاره میکند که در دوران غیبت، وضعیت مؤمنان چون افراد یک کشتی واژگون شده، زیرورو میگردد، راوی سخت میهراسد و چاره میطلبد . در ادامهی روایت، چنین آمده است:
«. . . راوی گوید: پس من گریستم و به حضرت عرض کردم: (در چنین وضعی) ما چه کنیم؟ فرمود: ای اباعبدالله! - و در این حال به پرتو خورشید که به درون خانه و ایوان میتابید، نظر افکند - آیا این خورشید را میبینی؟ عرض کردم: بلی . پس فرمود: مسلما کار ما روشنتر از این خورشید است .»
در پاسخ امام، مرزشناسی چون چارهی کار معرفی شده است . با توجه به زمینهی سخن که در آن، زیرورو شدن و بروز پرچمهای اشتباهبرانگیز مطرح شده، پاسخ بیانگر این است که اگر کسی مرزهای حق و باطل را بشناسد و نور را از ظلمت تمیز دهد، به سهولت میتواند راه خود را پیش گیرد و حرکت کند .
با داشتن تصویر درستی از مهدویت، مدلولهای درست آن در تربیت نیز معین خواهد گردید . تربیت مهدوی، تربیتبرای محیط باز است و از این رو، مستلزم آن است که افراد، توانایی مرزشناسی را کسب کنند و آمادگی مواجهه و رویارویی با اصطکاکهای فکری و عملی را بیابند . این مرزشناسی شامل مواردی از این قبیل است: شناخت مهدی (عج) چون شخصی معین، شناخت رسالت وی در برپایی حق و عدالت، شناختحقانیت آموزههای دین اسلام که وی آن را به جهانیان عرضه خواهد نمود، آشنایی با جریانهای فکری مختلف که سودای برقرار ساختن حق و عدالت را در جوامع بشری در سر دارند و توانایی بازشناسی میزان درستی و نادرستی آنها و توانایی در میان گذاشتن محققانهی باورهای خود با آنها .
پیرو مهدی (عج) با تربیتشدن برای زیستن در چنین محیط بازی، از انتظار انفعالی ظهور وی به دور خواهد بود و در اثر ارتباط سازنده با جریانهای فکری دیگر، انتظاری پویا را نسبتبه ظهور، آشکار خواهد ساخت . انتظار پویا به معنای فراهم ساختن فعالانهی زمینههای ظهور است .
محور دوم - آسیبها: کمالگرایی (غیر واقعگرا) و سهلانگاری; سلامت: سه
لگیری
اشاره: در این محور، آسیبهای تربیت دینی، در دو قطب کمالگرایی (غیر واقعگرا) و سهلانگاری قرار دارند . در قطب اول، آسیبزایی تربیت دینی ناشی از آن است که آرمانهای بسیار والای دینی را از افراد تحتتربیت طلب میکنند، بدون آن که توان و طاقت واقعی آنها را چون معیار حرکتبه سمت این آرمانها در نظر بگیرند . از این رو، بار سنگین آرمانهای مذکور، طاقتسوز خواهد بود . در قطب دوم، سهلانگاری با بیاعتنایی به آرمانهای بلند، چهرهی دیگری از آسیبزایی را آشکار میسازد . سهلانگاری، جدیت و تلاش را از عرصهی تربیت میزداید و به این ترتیب، حرکت پیشرونده را به پرسهزدن تبدیل میکند، در حالی که پرسهزدن، سازنده و شکلدهنده نیست .
حالتسلامت در این محور، سهلگیری است . سهلگیری با کمالگرایی (غیرواقعگرا) از این جهت متفاوت است که در آن، کمال را برای فرد، در حد وسع وی میجویند و از فراتر از آن اغماض میکنند . تفاوت آن با سهلانگاری نیز در این است که در سهلگیری، در هر حال، چشم به سوی آرمانها دارند و حرکت پیشرونده را میخواهند . پیامبر اکرم (ص) دین خود را "سهلهی سمحه" نامیده و جایگاه خود را در نقطهی سهلگیری معین کرده است .
با به کارگیری چارچوب این محور در زمینهی مهدویت، به ترتیب، از دو گونهی آسیبزایی، یعنی کمالگرایی (غیر واقعگرا) و سهلانگاری، سخن خواهیم گفت . سپس، حالتسلامت را تحت عنوان سهلگیری مورد بحث قرار خواهیم داد .
در قطب نخست آسیب، ابتدا باید به این مساله پاسخ گوییم که کمالگرایی (غیر واقعگرا) چگونه در عرصهی تربیت مهدوی آشکار میگردد . زمینهی این امر، آن است که مهدی (عج)، عهدهدار رسالتی سخت و سترگ است . تلاش گسترده در سطح جهان برای زدودن ظلم و بیعدالتی و نشاندن حق و عدالتبر اریکهی قدرت، کاری به غایت دشوار است; زیرا مستلزم بازستاندن قدرت از دست مدعیان دروغین و جسور آن خواهد بود . از این رو، امام مهدی (عج) با مقاومتهای بسیاری روبهرو خواهد شد و ناگزیر، جنگی جانکاه در پیش خواهد داشت . این نکته در روایات فراوانی مورد نظر قرار گرفته است . در زیر، به نمونههایی اشاره میکنیم:
مفضل بن عمر گوید: «به امام صادق علیه السلام عرض کردم: نشانهی قائم چیست؟ فرمود: آنگاه روزگار گردش کند و گویند: او مرده یا هلاک شده؟ در کدامین سرزمین میگردد (بهسر میبرد) ؟ عرض کردم: فدایتشوم، سپس چه خواهد شد؟ فرمود: ظهور نمیکند مگر با شمشیر» . (9)
همچنین، ابوبصیر گوید: شنیدم امام باقر علیه السلام میفرمود: «. . . شمشیر بر گردن خویش حمایل میسازد، هشت ماه به شدت مبارزه میکند تا اینکه خدا راضی شود . . .» . (10)
در پیش بودن این مسؤولیتسنگین و خطیر برای مهدی (عج)، کار را برای پیروان وی نیز دشوار خواهد ساخت . خداوند چنین مقدر نکرده است که آن حضرت، این رسالت را به تنهایی و تنها با مدد غیبی به انجام برساند، بلکه نظر بر آن بوده است که بشر در گیرودار این رخداد عظیم، خود نیز تحول یابد و در تعیین سرنوشت تاریخی خویش، نقشآفرینی کند . به هر روی، کسانی خواهند توانستخود را برای این یاوری آماده کنند که ظرفیتی عظیم در خویش سراغ گیرند . به همین دلیل، صفات برجستهای برای یاوران مهدی (عج) ذکر شده است، چنانکه در روایتی در وصف شجاعت آنان آمده است: «و مردانی که گویی دلهایشان پارههای پولاد است . . .» . (11) همچنین، در روایتی، ابوالجارود به نقل از امام باقر علیه السلام گوید: آن حضرت به من فرمود: «. . . چون شنیدید ظهور کرده است، نزد او بروید، اگر چه کشان کشان بر روی برف و یخ باشد .» (12) این بیان حاکی از آن است که یاران امام، چنان نستوهاند که اگر لازم باشد خود را به این نحو نیز به وی برسانند، به آن مبادرت خواهند کرد .
در نظر بودن چنین غایتبلندی در مسالهی مهدویت، زمینهساز آسیب تربیتی کمالگرایی (غیر واقعگرا) میگردد . این آسیب چنین آشکار میگردد که مربیان، بدون توجه به وسع فهمی و عملی افراد، آنان را از همان ابتدا به فتح این قلهی عظیم فرابخوانند . آسیب این گونه کمالگرایی، به صورت اعراض کلی فرد از مقصد و مقصود آشکار میگردد و این در جریان تربیت، نقض غرض خواهد بود; زیرا فراخواندن افراد به کمال، برای آن است که آنان از وضعیت کنونی خویش، به سوی نقطهای فراتر حرکت کنند . اما هنگامی که این امر به صورت غیرواقعبینانه صورت گیرد، فرد را از اصل حرکت منصرف میسازد . مربی باید بداند که هر کسی برای آن ساخته نشده است که بتواند یاور خاص مهدی (عج) باشد و نمیتوان همگان را در این حرکت، به قله نشاند و با این حال، چنین نیست که این گونه افراد، جایی در کاروان بلنددامنهی نصرت مهدی (عج) نداشته باشند .
در قطب دوم و در نقطهی مقابل کمالگرایی، سهلانگاری قرار دارد . سهلانگاری در قلمرو مهدویت، به این نحو آشکار میگردد که جایی برای آن در ذهن و ضمیر فرد فراهم نیاید و به تبع آن، نقشی برای آن در تحول شخصیتی وی وجود نداشته باشد . به عبارت دیگر، در این قطب، مسالهی مهدویت در منظومهی تربیت دینی، به کنج تغافل یا غفلت میافتد و هیچ نقشی برای آن در جریان تربیت دینی در نظر گرفته نمیشود .
در پارهای از روایات به این نکته اشاره شده است که چگونه برخی از مردم، مسالهی مهدویت را به بوتهی فراموشی و غفلت میسپارند، به نحوی که به وقت ظهور وی، شگفت زده میشوند . به طور مثال، حماد بن عبدالکریم گوید: «در محضر امام صادق علیه السلام از حضرت قائم (عج) یاد شد . پس آن حضرت فرمود: بدانید که هرگاه او قیام کند، حتما مردم میگویند: این چگونه ممکن است؟ در حالی که چندین و چند سال است که استخوانهای او نیز پوسیده است .» (13)
آسیبزایی سهلانگاری در این است که نقش تربیتی آرمانها را با سبکگرفتن یا فراموش کردن آنها از میان برمیدارد . هر آرمانی، متناسب با ویژگیهای خود، قابلیت معینی را در افراد شکل میدهد . سهلانگاری نسبتبه هر آرمانی، سهم تربیتی معینی را از عرصهی تربیتخارج میسازد . مهدویتیکی از زندهترین و پویاترین آرمانهای دینی است; زیرا افراد را در ارتباط با رخدادی قرار میدهد که در پیش است و با توجه به این که وقت آن نامعین است، هر آن ممکن است واقع شود . رخدادهای مربوط به آینده، از توانایی ویژهای برای آمادهسازی افراد برخوردارند . مهدویت در میان این گونه رخدادهای مربوط به آینده، یکی از برجستهترین آنهاست; زیرا در عرصهی وسیعی، یعنی در پهنهی حیات بشری، رخ میدهد و در حکم برآیندی برای درازای بلند تاریخ آدمی و چون نقطهی روشنی در پایان آن است . سهلانگاری نسبتبه مهدویت در تربیت دینی، به منزلهی از دست نهادن این تاثیر عظیم تحولبخش در شخصیت افراد است .
در نقطهی میان دو قطب آسیبزای مذکور، حالتسلامت عبارت از سهلگیری است . سهلگیری از معایب هر دو قطب کمالگرایی (غیر واقعگرا) و سهلانگاری به دور است; زیرا در عین حال که در آن، به کمال نظر هست، وسع فرد نادیده گرفته نمیشود و در عین حال که در آن، سهولت در کار است، غفلت در میان نیست .
در تربیت مهدوی باید سهلگیری را چون یکی از شاخصها در نظر گرفت . در سهلگیری، باید نخستبه حدود وسع فهمی و عملی فرد توجه یافت و آنگاه با نظر به این حدود، حرکت وی را تسهیل کرد . امام علی علیه السلام در حدیثی طولانی که در آن از مهدی (عج) یاد کرده است، خطاب به حذیفه بن الیمان فرمود: «ای حذیفه! با مردم آنچه را نمیدانند (نمیفهمند) نگو; که سرکشی کنند و کفر ورزند . همانا پارهای از دانشها سخت و گرانبار است که اگر کوهها آنرا بر دوش کشند، از بردن آن ناتوانند . . .» . (14)
در این سخن، توجه به وسع فهمی و دانشی افراد، مورد تاکید قرار گرفته و به صراحت اظهار شده که نادیده گرفتن آن، موجب اعراض و بلکه کفرورزی خواهد گردید . به تبع وسع فهمی، وسع عملی و حد طاقت افراد در به دوش کشیدن تکالیف نیز باید مورد توجه قرار گیرد . قابل ذکر است که حتی در یاوران نزدیک مهدی (عج)، برخی وسع و اقتبیشتری از دیگران نشان میدهند، اما به هر روی، هر کدام متناسب با وسع خویش، عمل میکنند . در حدیثی که پیشتر در وصف یاران مهدی (عج) ذکر شد، این تعبیر نیز آمده است: «در میان آنان، مردانی هستند که شب را نمیخسبند و در نمازی که میگزارند، چونان زنبور، زمزمهای بر لب دارند . شب را با برپایی نماز، صبح میکنند و روز را با فرماندهی سپاهشان سپری میکنند . راهبان شب و شیران روزند .» (15)
سید محمد صدر در شرح این بخش از روایت میگوید که این ظرفیت عظیم، یعنی عبادت در شب و رزم در روز، تنها در برخی از یاران مهدی (عج) وجود دارد . سایرین، تنها به جهاد و رزم واجب روزانهای که به عهده دارند، میپردازند و به سبب خستگی، برپایی نماز شب را که مستحب است، ترک میکنند; زیرا ظرفیت آنها در حدی نیست که بتوانند عبادت و جهاد، هر دو را به دوش بکشند . بنابراین، یاران مهدی (عج) دو دستهاند; کسانی که به تهجد میپردازند و کسانی که به تهجد نمیپردازند . هر چند هر دو دسته، در اقدام به جهاد و رزم، مشابه یکدیگرند . همین تقسیم در یاران رسول اکرم صلی الله علیه و آله نیز وجود داشت . چنانکه در قرآن به این نکته اشاره شده است: «در حقیقت، پروردگارت میداند که تو و گروهی از کسانی که با تواند، نزدیک به دوسوم از شب یا نصف آن یا یک سوم آن را به [نماز] برمیخیزید . . .» . (16) یاران پیامبر، هر چند همگی در شجاعت و تحمل آزار قریش، مشابه بودند، اما تنها گروهی از آنان، یعنی مسلمانان قبل از هجرت، به همراه ایشان به تهجد میپرداختند . (17)
توجه به وسع افراد در عرصهی فهم و عمل، به منزلهی حفظ حرکت مستمر آنان در طریق تربیت و تحول است . چهبسا رعایت وسع یک فرد ضعیف، موجب شود که وی، به سهم خویش، در راه مهیا شدن برای ظهور مهدی (عج) گام بردارد، اما بیتوجهی به وسع فردی متوسط و خوب، وی را از راه به در برد .
منابع:
1 . قرآن کریم، ترجمهی محمد مهدی فولادوند، انتشارات سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی وزارت آموزش و پرورش، 1378 .
2 . باقری، خسرو; آسیب و سلامت در تربیت دینی، عرضه شده در همایش آسیبشناسی تربیت دینی، وزارت آموزش و پرورش، 1380 .
3 . صافی گلپایگانی، لطفالله; منتخب الاثر فی الامام الاثنی عشر، قم، مؤسسة السیدة المعصومة، 1421 ه . ق .
4 . الصدر، السید محمد; تاریخ مابعدالظهور، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1412 ه . ق .
5 . نعمانی، محمد; غیبت، ترجمه: جواد غفاری، تهران، کتابخانهی صدوق، بازار سرای اردیبهشت، 1363 ه . ش .
پینوشتها:
1. این مقاله در همایش آسیبشناسی تربیت دینی وزارت آموزش و پرورش عرضه گردیده است .
2. بل نقذف بالحق علی الباطل فیدمغه فاذا هو زاهق و لکم الویل مماتصفون .» انبیاء، 18 .
3. المفضل بن عمر الجعفی قال: سمعت الشیخ - یعنی ابا عبدالله علیه السلام - یقول: «ایاکم و التنویه، اما والله لیغیبن سبتا من دهرکم و لیخملن حتی یقال: مات؟ هلک؟ بای واد سلک؟ و لتدمعن علیه عیون المؤمنین و لیکفان تکفاالسفینه فی امواج البحر فلا ینجو الا من اخذالله میثاقه و کتب فی قلبه الایمان و ایده بروح منه و لترفعن اثنتا عشرة مشتبهة لا یدری ای من ای، قال: فبکیت ثم قلت له: کیف تصنع؟ فقال: یا اباعبدالله - ثم نظر الی شمس داخلة فی الصفه - اتری هذه الشمس؟ فقلت: نعم، فقال: لامرنا ابین من هذه الشمس .» ، غیبت نعمانی (ترجمه غفاری)، صص 218- 219 .
4. عن جابر الجعفی قال: «قلت لابی جعفر علیه السلام متی یکون فرجکم؟ فقال: هیهات هیهات لا یکون فرجنا حتی تغربلوا ثم تغربلوا یقولها ثلثا حتی یذهب الله تعالی الکدر و یبقی الصفو» . منتخب الاثر، ص 389 .
5. عن النبی صلی الله علیه و آله انه قال: «المهدی رجل من عترتی یقاتل علی سنتی کما قاتلت انا علی الوحی» . ینابیع المودة، به نقل از: منتخبالاثر، ص 232 .
6. ر . ک: منتخب الاثر، فصل دوم .
7. علیبن جعفر عن اخیه موسی بن جعفر علیه السلام انه قال: «اذا فقد الخامس من ولد السابع فالله الله فی ادیانکم لایزیلنکم عنها فانه لابد لصاحب هذاالامر من غیبة حتی یرجع عن هذاالامر من کان یقول به، انما هی محنة منالله یمتحن الله بها خلقه . . .» . غیبت نعمانی، صص 219- 210 .
8. ر . ک: پاورقی 3 .
9. مفضل بن عمر قال: «قلت لابی عبدالله علیه السلام: ما علامة القائم؟ قال، اذا استدار الفلک، فقیل: مات او هلک؟ فی ای واد سلک؟ قلت: جعلت فداک ثم یکون ماذا؟ قال : لایظهر الا بالسیف» . نعمانی، ص 225 .
10. عن ابی بصیر قال: سعمت ابا جعفر الباقر علیه السلام یقول: «. . . ویضع السیف علی عاتقه ثمانیة اشهر هرجا هرجا حتی یرضی الله . . .» . نعمانی، ص 239 .
11. فضیل بن یسار عن ابی عبدالله علیه السلام فی حدیث قال: «و رجال کان قلوبهم زبر الحدید . . .» . بحارالانوار، ج 13، ص 180، به نقل از: تاریخ ما بعدالظهور، صدر، صص 348- 349 .
12. عن ابیالجارود عن ابی جعفر علیه السلام قال: قال لی: «. . . اذا سمعتم به فاتوه و لو حبوا علی الثلج» . نعمانی، ص 222 .
13. زائدة بن قدامة عن بعض رجاله عن ابی عبدالله علیه السلام قال: «ان القائم اذا قام یقول الناس: انی ذلک؟ و قد بلیت عظامه» . غیبت نعمانی، صص222- 223 .
14. عمرو بن سعد عن امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام انه قال یوما لحذیفة بن الیمان: «یا حذیفة لاتحدث الناس بما لایعلمون فیطغوا و یکفروا، ان من العلم صعبا شدیدا محمله لو حملته الجبال عجزت عن حمله، ان علمنا اهل البیتسینکر و تقتل رواته . . .» . غیبت نعمانی، ص203 .
15. و رجال کان قلوبهم زبر الحدید، لایشوبها شک فی ذات الله، اشد من الجمر، لو حملوا علی الجبال لازالوها، لا یقصدون برایة بلدة الا اخربوها . کان علی خیولهم العقبان . یتمسحون بسرج الامام علیه السلام یطلبون بذلک البرکة . و یحفون به یقونه بانفسهم فی الحروب و یکفونه ما یرید . فیهم رجال لاینامون اللیل لهم دوی فی صلاتهم کدوی النحل، یبتون قیاما علی اطرافهم و یصبحون علی خیولهم، رهبان باللیل لیوث بالنهار .» بحارالانوار، ج 13، ص 180، به نقل از: تاریخ ما بعدالظهور، صص 348- 349 .
16. ان ربک یعلم انک تقوم ادنی من ثلثی اللیل و نصفه و ثلثه و طائفة من الذین معک . . .» مزمل، 20 .
17. تاریخ مابعدالظهور، صص 351- 352 .
منبع: تبیان