آسیب ها : حصاربندی و حصارشکنی . سلامت : مرزشناسی
اشاره:
در این محور، آسیب های تربیت دینی، در دو سوی متقابل، حصاربندی و حصارشکنی نامیده شده اند . در حصاربندی، نظر بر این است که خط مشی اساسی برای تربیت دینی افراد، دور نگاه داشتن آنان از بدی و نادرستی است . این شیوه ی قرنطینه سازی، خود، یکی از منشاهای آسیب زاست; زیرا با مانع شدن آنان از مواجهه با بدی و نادرستی، توان مقاومت را در آنان تحلیل می برد . قرنطینه سازی، تنها به صورت موقت و در برخی از مراحل اولیه ی تربیت رواست، اما تبدیل آن به خط مشی اساسی تربیت، در حکم مبدل ساختن آن به یکی از عوامل آسیب زایی است . از سوی دیگر، حصارشکنی و قراردادن افراد در معرض مواجهه با جریان های مختلف فکری و عملی، بدون فراهم آوردن قدرت تحلیل و مقاومت در آنان نیز منشا آسیب زایی است . حالت سلامت در تربیت دینی، مرزشناسی است . مرزشناسی چون یکی از عوامل راهبردی در تربیت دینی است، حاکی از آن است که باید در جریان طبیعی زندگی، در مواجهه با بدی ها و نادرستی ها، توانایی تبیین و تفکیک میان خوبی و بدی یا درستی و نادرستی را به صورت مدلل در افراد فراهم آورد و به این ترتیب، زمینه ی مهار گرایش های آنان به بدی و نادرستی را مهیا کرد . مرزشناسی با تقوای حضور ملازم است، نه با تقوای پرهیز و مصونیت در متن موقعیت را جست وجو می کند، نه مصونیت در قرنطینه را .
با توجه به چارچوب کلی آسیب و سلامت در این محور، به بررسی آن در مورد خاص مهدویت خواهیم پرداخت . بر این اساس، بهره وری از مهدویت در امر تربیت، در دو صورت آسیب زا خواهد بود . هنگامی که فهم ما از این اصل اعتقادی و عمل ما در پرتو آن، به صورت حصاربندی جلوه گر شود و هنگامی که موضع ما در قبال آن به حصارشکنی منجر شود .
در شکل نخست از آسیب زایی، تصور و برداشتی ایستا از مهدویت و انتظار مهدی (عج) وجود دارد . به این معنا که دو صف حق و باطل، هر یک با پیروان خود، برقرارند تا زمانی که ظهور رخ دهد و باطل مضمحل شود . در این فاصله، پیروان حق باید بریده و برکنار از پیروان باطل، انتظار بکشند تا لحظه ی وقوع واقعه فرارسد . در این تصور، دوران غیبت، به مثابه ی اتاق انتظار است که باید در آن، به دور از اهل باطل، نشست و منتظر بود تا صاحب امر بیاید و کار را یکسره کند . تلاش افراد در این جا برای دور نگاه داشتن و مصون داشتن خود و دیگران، از اهل باطل است . پی آمد چنین فهمی از مهدویت، به صورت تربیت قرنطینه ای آشکار می گردد که در آن می کوشند افراد را با کنار کشیدن از معرکه، همراه با انتظاری انفعالی، مصون نگاه دارند .
این پی آمد تربیتی، گونه ای آسیب زا از تربیت را نشان می دهد; زیرا منطق حصاربندی بر آن حاکم است که عبارت از افزایش آسیب پذیری فرد از طریق دور نگاه داشتن وی از مواجهه است . اما این آسیب زایی، خود، از کژفهمی نسبت به مهدویت نشات یافته است . اگر مهدویت، ناظر به غلبه ی نهایی حق بر باطل است، باید این غلبه را در پرتو قانون کلی چالش میان حق و باطل فهم کرد . در چالش با باطل است که حق غالب می گردد: «بلکه حق را بر باطل فرومی افکنیم، پس آن را درهم می شکند، و ناگاه نابود می گردد . وای بر شما از آن چه وصف می کنید» . ( 1 )
در روایات نیز مساله ی مهدویت، نه در قرنطینه، بلکه در فضای باز ، یعنی در عرصه ی مواجهه و چالش میان حق و باطل ترسیم شده است . به تعبیر روایتی که در زیر آمده است، مؤمنان در عصر غیبت، چون ساکنان کشتی اسیر در پنجه ی توفانند که با آن واژگون و زیرورو می گردند . آنان با پرچم های اشتباه انگیز روبه رو خواهند بود و باید چنان بصیرتی داشته باشند که پرچم مهدی (عج) را از پرچم های دروغین بازشناسند . در چنین عرصه ی چالش خیزی است که باید کسی ایمان خویش را محفوظ نگاه دارد; قرنطینه ای در کار نیست . روایت چنین می گوید:
مفضل بن عمر جعفی گوید: شنیدم که شیخ - یعنی امام صادق علیه السلام - می فرمود: «مبادا علنی کنید و شهرت دهید . بدانید به خدا قسم، حتما مدت زمانی از روزگار شما غایب خواهد شد و بی تردید پنهان و گم نام خواهد گردید تا آن جا که گفته شود: آیا او مرده است؟ هلاک شده است؟ در کدامین سرزمین راه می پیماید؟ و بدون شک ، دیدگان مؤمنان بر او خواهد گریست و هم چون واژگون شدن کشتی در امواج دریا، واژگون و زیرورو خواهند گردید . پس هیچ کس رهایی نمی یابد مگر آن کس که خداوند از او پیمان گرفته و ایمان را در دل او، نقش کرده و با روحی از جانب خود تاییدش فرموده باشد . بی تردید، دوازده پرچم اشتباه انگیز که شناخته نمی شود کدام از کدام است، برافراشته خواهد شد . . .» . ( 2 )
در همین سیاق، روایات فراوانی وجود دارد حاکی از این که در دوران غیبت، آزمون های سنگین و دشواری های بسیار رخ خواهد داد .
به طور مثال، در روایتی از جابر جعفی آمده است که می گوید: «به امام باقر علیه السلام گفتم که گشایش در کار شما کی خواهد بود؟ پس فرمود: هیهات! هیهات! گشایش در کار ما رخ نمی دهد تا آن که شما غربال شوید و بار دیگر غربال شوید - و این را سه بار فرمود - تا آن که خدای تعالی، تیرگی را (از شما) زایل کند و شفافیت (در شما) به جای ماند .» ( 3 )
چنان که عبارات مذکور نشان می دهد، دوران غیبت، دوران مواجهه با موقعیت های سخت و آزمون های دشوار است که در نتیجه ی آن، بسیاری غربال خواهند شد; به این معنا که از آزمون سربلند بیرون نخواهند آمد . بنابراین ، تصور آرمیدن در حصاری محفوظ و برکنار ماندن از اصطکاک و مواجهه، تصوری مردود است و در قاموس مهدویت و تربیت مهدوی نیست .
شکل دوم از آسیب زایی، در مقابل حصاربندی، با حصارشکنی آشکار می گردد . در حالی که در حصاربندی، مرزهای آهنین می گذارند، در حصارشکنی، هر مرزی را برمی دارند و بی مرزی را حاکم می کنند . حاصل این امر، بروز التقاطهای ناهم خوان میان اندیشه های حق و باطل است . آسیب زایی حصارشکنی در تربیت دینی این است که درست و نادرست، یک جا خوراک افراد تحت تربیت می شود و این خوراک ناجور، رشدی را سبب نخواهد شد و چه بسا که مسمومیت و هلاک در پی داشته باشد . نمونه ی این بی مرزی و التقاط در عرصه ی مهدویت، آن است که کسانی معتقد شوند «مهدی » اسم خاصی برای فرد معینی نیست، بلکه نمادی کلی برای اشاره به چیرگی نهایی حق و عدالت بر باطل و بیدادگری است و مصداق این نماد می تواند هر کسی باشد .
در روایات مربوط به مهدویت، این گونه حصارشکنی به دیده ی منفی نگریسته شده است . بنابراین، در روایات فراوانی، بر این نکته تاکید شده است که مهدی (عج) نام شخص معینی است . به طور مثال، از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده است که فرمود: « مهدی مردی از عترت م ن است که به خاطر (برپایی) سنت من می جنگد، چنان که من به خاطر وحی جنگیدم .» ( 4 )
برهمین سیاق، در روایات دیگری، اشاره شده است که مهدی (عج) از فرزندان امام علی علیه السلام، فاطمه زهرا علیها السلام، امام حسن علیه السلام، امام حسین علیه السلام و هم چنین هر یک از امامان بعدی است . ( 5 )
نه تنها بر این نکته تاکید شده است که باید به «مهدی » چون نام خاص فرد معینی اعتقاد ورزید، که خداوند رسالت حاکمیت بخشیدن به حق و عدالت را به عهده ی وی گذاشته است، بلکه به طور کلی باید در دوران غیبت، دین و آموزه های اصیل آن را بازشناخت و بر آن پای ورزی کرد . این امر نیز نشانگر نادرستی مرزشکنی و برآمیختن حق و باطل در دوران غیبت است . به طور مثال، روایت زیر در این مورد قابل ذکر است:
علی بن جعفر از برادرش موسی بن جعفر علیه السلام روایت کرده است که آن حضرت فرمود: «هنگامی که پنجمین فرزند از امام هفتم ناپدید شود، پس خدا را! خدا را! (مواظب باشید) در دین تان، شما را از آن دور نسازند . صاحب این امر ناگزیر از غیبتی خواهد بود تا کسی که بدین امر قایل است، از آن باز گردد . همانا این آزمایشی از جانب خدا است که خداوند، خلق خود را بدان وسیله می آزماید . . .» . ( 6 )
تعبیر الله الله فی ادیانکم در این روایت، سخنی مؤکد بر اهمیت بازشناسی آموزه های اصیل دینی در دوران غیبت است . بر این اساس، محو کردن مرزهای میان حق و باطل و برهم آمیختن آن ها، یکی از لغزش هایی است که می تواند در خصوص مهدویت رخ دهد .
به این ترتیب، آشکار است که هر دو گونه ی آسیب زایی، یعنی حصاربندی و حصارشکنی، در عرصه ی مهدویت، مردود تلقی شده است . حالت سلامت در این محور از بحث، به دور از هر دو گونه ی مذکور، مرزشناسی است . مرزشناسی با قبول ارتباط، از حصاربندی متفاوت می گردد و با رد التقاط، از حصارشکنی متمایز می شود . مرزشناسی چون یکی از راهبردهای تربیت دینی، مستلزم آن است که فرد در متن موقعیت ها قرار داشته باشد و با بازشناسی مرزهای راستی از ناراستی و درستی از نادرستی، راه خود را بیابد . تربیت در این شکل، به دقت، هم چون آموختن حرکت در یک میدان مین است . مصون رفتن در جاده ی کناره، هنری نمی خواهد و آموزشی نمی طلبد . اما مساله این است که تربیت دینی و مهدوی، جاده ی کناره ندارد، بلکه درست از میدان مین می گذرد و نمی توان از آن کناره گرفت . از سوی دیگر، بی پروا دویدن در این میدان نیز سر بر باد ده است . تنها با آموختن بازشناسی خط عبور، می توان در این میدان حرکت کرد .
هر چند بیرون از قرنطینه بودن و در مواجهه قرار داشتن دشوار است، اما هنگامی که فرد با شناخت مرزها و حدود همراه گردد، توانایی حرکت سالم را خواهد یافت . در روایت مذکور در فوق، ( 7 ) هنگامی که امام صادق علیه السلام اشاره می کند که در دوران غیبت، وضعیت مؤمنان چون افراد یک کشتی واژگون شده، زیرورو می گردد، راوی سخت می هراسد و چاره می طلبد . در ادامه ی روایت، چنین آمده است:
«. . . راوی گوید: پس من گریستم و به حضرت عرض کردم: (در چنین وضعی) ما چه کنیم؟ فرمود: ای اباعبدالله! - و در این حال به پرتو خورشید که به درون خانه و ایوان می تابید، نظر افکند - آیا این خورشید را می بینی؟ عرض کردم: بلی . پس فرمود: مسلما کار ما روشن تر از این خورشید است .» در پاسخ امام، مرزشناسی چون چاره ی کار معرفی شده است . با توجه به زمینه ی سخن که در آن، زیرورو شدن و بروز پرچم های اشتباه برانگیز مطرح شده، پاسخ بیانگر این است که اگر کسی مرزهای حق و باطل را بشناسد و نور را از ظلمت تمیز دهد، به سهولت می تواند راه خود را پیش گیرد و حرکت کند .
با داشتن تصویر درستی از مهدویت، مدلول های درست آن در تربیت نیز معین خواهد گردید . تربیت مهدوی، تربیت برای محیط باز است و از این رو، مستلزم آن است که افراد، توانایی مرزشناسی را کسب کنند و آمادگی مواجهه و رویارویی با اصطکاک های فکری و عملی را بیابند . این مرزشناسی شامل مواردی از این قبیل است: شناخت مهدی (عج) چون شخصی معین، شناخت رسالت وی در برپایی حق و عدالت، شناخت حقانیت آموزه های دین اسلام که وی آن را به جهانیان عرضه خواهد نمود، آشنایی با جریان های فکری مختلف که سودای برقرار ساختن حق و عدالت را در جوامع بشری در سر دارند و توانایی بازشناسی میزان درستی و نادرستی آن ها و توانایی در میان گذاشتن محققانه ی باورهای خود با آن ها .
پیرو مهدی (عج) با تربیت شدن برای زیستن در چنین محیط بازی، از انتظار انفعالی ظهور وی به دور خواهد بود و در اثر ارتباط سازنده با جریان های فکری دیگر، انتظاری پویا را نسبت به ظهور، آشکار خواهد ساخت .
انتظار پویا به معنای فراهم ساختن فعالانه ی زمینه های ظهور است .
________________________________________
1 . بل نقذف بالحق علی الباطل فیدمغه فاذا هو زاهق و لکم الویل مماتصفون .» انبیاء، 18 .
2 . المفضل بن عمر الجعفی قال: سمعت الشیخ - یعنی ابا عبدالله علیه السلام - یقول: «ایاکم و التنویه، اما والله لیغیبن سبتا من دهرکم و لیخملن حتی یقال: مات؟ هلک؟ بای واد سلک؟ و لتدمعن علیه عیون المؤمنین و لیکفان تکفاالسفینه فی امواج البحر فلا ینجو الا من اخذالله میثاقه و کتب فی قلبه الایمان و ایده بروح منه و لترفعن اثنتا عشرة مشتبهة لا یدری ای من ای، قال: فبکیت ثم قلت له: کیف تصنع؟ فقال: یا اباعبدالله - ثم نظر الی شمس داخلة فی الصفه - اتری هذه الشمس؟ فقلت: نعم، فقال: لامرنا ابین من هذه الشمس .» ، غیبت نعمانی (ترجمه غفاری)، صص 218- 219 .
3 . عن جابر الجعفی قال: «قلت لابی جعفر علیه السلام متی یکون فرجکم؟ فقال: هیهات هیهات لا یکون فرجنا حتی تغربلوا ثم تغربلوا یقولها ثلثا حتی یذهب الله تعالی الکدر و یبقی الصفو» . منتخب الاثر، ص 389 .
4 . عن النبی صلی الله علیه و آله انه قال: «المهدی رجل من عترتی یقاتل علی سنتی کما قاتلت انا علی الوحی » . ینابیع المودة، به نقل از: منتخب الاثر، ص 232 .
5 . ر . ک: منتخب الاثر، فصل دوم .
6 . علی بن جعفر عن اخیه موسی بن جعفر علیه السلام انه قال: «اذا فقد الخامس من ولد السابع فالله الله فی ادیانکم لایزیلنکم عنها فانه لابد لصاحب هذاالامر من غیبة حتی یرجع عن هذاالامر من کان یقول به، انما هی محنة من الله یمتحن الله بها خلقه . . .» . غیبت نعمانی، صص 219- 210 .
منبع: تبیان
آسیب شناسی مهدویت
برای هر فرهنگ و مجموعه معرفتی ممکن است آفتهایی روی دهد که مانع رشد و بالندگی آن فرهنگ باشد فرهنگ دینی نیز گاهی به آفتهایی گرفتار میشود که حرکت رو به کمال آن را کُند میکند و بحث «آسیبشناسی دینی» عهدهدار شناختن آن آفتها و شیوه مقابله با آنهاست.
مناسب است در فصل پایانی درباره آن چه به عنوان آسیبهای فرهنگ ناب مهدوی مطرح میشود بحث کنیم تا ضمن آشنایی با آسیبها به راههای خنثی سازی و مقابله با آنها بیندیشیم.
آسیبهای فرهنگ مهدویّت، مواردی است که غفلت از آنها موجب سستی اعتقاد مردم و به ویژه جوانان نسبت به اصل وجود امام مهدیعلیه السلام و یا ابعاد مختلف شناخت آن بزرگوار است و گاهی نیز سبب گرایش به افراد یا مجموعههای منحرف میگردد. بنابراین آشنایی با این آسیبها، منتظرانِ آن امام بزرگ را از کجروی در اعتقاد و عمل حفظ خواهد کرد.
ما در اینجا مهمترین آسیبهای فرهنگ مهدویت را در عنوانهایی جدا از یکدیگر مورد بحث قرار میدهیم:
برداشتهای غلط
از آسیبهای مهم در فرهنگ مهدویت، تفسیرها و برداشتهای نادرست از موضوعات این فرهنگ اسلامی است. تحلیل نادرست و ناقص از روایات به دریافت غیر صحیح میانجامد که چند نمونه از آن را بیان میکنیم.
1. برداشت غلط از مفهوم «انتظار» سبب شده است که بعضی گمان کنند که چون اصلاح جهان از فسادها به دست امام عصرعلیه السلام خواهد بود ما در برابر تباهیها و ناهنجاریها هیچ وظیفهای نداریم و بلکه ممکن است گفته شود که برای نزدیک شدن ظهور امام مهدیعلیه السلام باید برای ترویج بدیها و زشتیها در جامعه اقدام کنیم!! این اندیشه نادرست در مقابل دیدگاه قرآن و اهل بیتعلیهم السلام است که امر به معروف و نهی از منکر را از وظایف حتمی هر مسلمان میداند.
بنیانگذار جمهوری اسلامی حضرت امام خمینی(ره) در نقد این دیدگاه فرمودهاند:
ما اگر دستمان میرسید، قدرت داشتیم باید برویم تمام ظلمها و جورها را از عالم برداریم تکلیف شرعی ماست. منتهی ما نمیتوانیم. این که هست این است که حضرت [امام مهدیعلیه السلام] عالم را پر میکند از عدالت؛ نه شما دست بردارید از این تکلیفتان، نه این که شما دیگر تکلیف ندارید.(1)
ایشان همچنین در ادامه بیانات خود فرمودهاند:
[آیا] ما بر خلاف آیات شریفه قرآن دست از نهی از منکر برداریم؟ دست از امر به معروف برداریم و توسعه بدهیم گناهان را برای این که حضرت بیایند؟!(2)
لازم به ذکر است که ما در ابتدای بحث «انتظار» درباره معنی صحیح انتظار سخن گفتیم.
2. بعضی از ظاهر بعضی از روایات اینگونه برداشت کردهاند که هر قیامی قبل از قیام امام مهدیعلیه السلام محکوم و مردود است بنابراین در برابر قیام و انقلاب شکوهمند اسلامی ایران که قیامی بر ضدّ طاغوت و استکبار و در جهت برقراری احکام الهی بوده است موضع نادرستی گرفتهاند.
در پاسخ باید گفت که اجرای بسیاری از احکام اسلامی مانند اقامه حدود و قصاص و نیز جهاد با دشمنان و مبارزه فراگیر با فساد جز با تشکیل حکومت اسلامی ممکن نیست، بنابراین تلاش برای برقراری نظام اسلامی کاری پسندیده و مورد قبول است و نهی از قیام در بعضی از روایات به معنی شرکت در قیامهای باطل که انگیزه الهی ندارد و یا قیامهایی که بدون توجه به شرایط و زمینههای لازم انجام میگیرد و یا حرکتهایی که به عنوان قیام مهدوی شروع میگردد، میباشد. نه اینکه هر انقلاب و حرکتی که در مسیر اصلاح جامعه است مردود شمرده شود.(3)
3. یکی دیگر از برداشتهای غلط در فرهنگ مهدویت، نشان دادن چهره خشونتآمیز از امام مهدیعلیه السلام است.
بر خلاف تصوّر بعضی افراد که میاندیشند امام مهدیعلیه السلام با شمشیر عدالت، دریایی از خون به راه میاندازد و بسیاری را از دم تیغ عبور میدهد؛ امام عصرعلیه السلام مظهر رأفت و رحمت پروردگار است و مانند پیامبر بزرگوار اسلامصلی الله علیه وآله ابتدا همگان را با بیان روشن و دلائل آشکار به اسلام و قرآن میخواند و اکثر مردم دعوت آن حضرت را پاسخ میدهند و به او میپیوندند. بنابراین امامعلیه السلام تنها با مخالفان سرسخت که آگاهانه از پذیرفتن حق سرباز میزنند و جز زبان شمشیر نمیفهمند با سلاح برخورد میکند.
استعجال ظهور
یکی دیگر از آسیبهای جدی در فرهنگ مهدویّت، استعجال ظهور است. استعجال به معنی عجله کردن و خواستن چیزی قبل از رسیدن وقت آن و تحقّق زمینههای لازم برای آنست. انسانهای عجول به خاطر ضعف نفس و کم ظرفیّت بودن، متانت و سکون و آرامش خود را از دست میدهند و بدون در نظر گرفتن شرایط، خواهان تحقّق پدیدهها هستند.
در فرهنگ ناب مهدویّت و در برخورد با مسئله انتظار امام غایب، انسانِ منتظر، پیوسته در طلب ظهور است و با تمام وجود و اشتیاق خواستار ظهور است و برای تعجیل امر فرج دعا میکند ولی هرگز عجله نمیکند و هر چه غیبت به درازا کشد و انتظار، طولانی شود. باز هم صبر و شکیبایی را از کف نمیدهد بلکه علیرغم شوق فراوان به ظهور، در برابر اراده پروردگار و خواست او کمال تسلیم را از خود نشان میدهد و برای تحقّق همه زمینههای لازم برای ظهور میکوشد و بردباری میکند.
عبدالرحمن بن کثیر گوید: خدمت امام صادق نشسته بودم که مهرم داخل شد و عرض کرد: قربانت گردم! به من خبر دهید این امری که در انظارش هستیم کی واقع میشود؟ امام فرمود: ای مهرم دروغ گفتند وقت گذاران و هلاک شدند شتاب کنندگان و نجات یافتند تسلیم شدگان.(4)
نهی از عجله و شتاب زدگی در امر ظهور به آن جهت است که به دنبال این پدیده، روحیه یأس و نومیدی در انسانِ منتظر، پیدا میشود؛ آرامش و صبوری را از دست میدهد و حالت تسلیم او به حالت گلهمندی و شکایت تبدیل میگردد و از تأخیر ظهور بیقرار میگردد و این بیماری را به دیگران نیز سرایت میدهد و گاهی به خاطر استعجال ظهور به حالتِ انکار وجود امام، گرفتار میشود.
گفتنی است که منشأ استعجال ظهور آن است که نمیداند ظهور از سنتهای الهی است و مانند همه سنتها باید پس از تحقق همه شرایط و زمینهها، انجام گیرد و بنابراین برای وقوع آن عجله میکند.
تعیین زمان ظهور
از آسیبهای فرهنگ مهدویّت آن است که بعضی به دنبال تعیین زمان برای ظهور هستند. در حالی که زمان ظهور بر مردم مخفی است و در روایات پیشوایان دینی از تعیین وقت برای ظهور به شدت نهی شده است و وقت گذاران دروغگو شمرده شدهاند.
از امام باقرعلیه السلام سؤال شد، آیا برای ظهور وقت (معینی) است؟
فرمود:
آنها که برای ظهور تعیین وقت میکنند دروغ میگویند. (و سه بار این جمله را تکرار کرد.)(5)
با این حال بعضی آگاهانه یا ناآگاهانه برای ظهور تعیین وقت میکنند که کمترین اثر آن احساس یأس و ناامیدی برای کسانی است که این وعدههای دروغین را باور کردهاند ولی خلاف آن را مشاهده کردهاند.
بنابراین منتظرانِ واقعی باید خود را از دام شیّادان و نیز نادانان حفظ کنند و درباره زمان ظهور تنها منتظر اراده پروردگار باشند.
تطبیق علائم ظهور بر مصادیق خاص
در روایات فراوان نشانههایی برای ظهور امام مهدیعلیه السلام بیان شده است امّا کیفیت دقیق و خصوصیات آنها روشن نیست و این بستری برای تحلیلها و تفسیرهای شخصی و احتمالی گردیده است. هر چند گاهی بعضی در پی تطبیق علائم ظهور بر پدیدههای موجود بر میآیند و بدینوسیله خبر از نزدیکی ظهور و احتمال قریبالوقوع بودن آن میدهند.
این جریان نیز از آسیبهای فرهنگ مهدویت است که گاهی به یأس و ناامیدی از ظهور میانجامد. برای مثال وقتی شخصیّت سفیانی به فردی خاصّ که در فلان منطقه است تفسیر شود و درباره دجّال، تحلیلهای بیدلیل مطرح گردد و به دنبال آن بشارت ظهور در زمانی بسیار نزدیک، به همگان داده شود و پس از طی شدن سالیانی، امامعلیه السلام ظهور نکند، عدّهای به انحراف و اشتباه گرفتار میشوند و در اعتقادات صحیح خود دچار تزلزل و تردید میگردند.
طرح مباحث غیرضروری
در فرهنگ ناب مهدوی معارف فراوانی است که پرداختن به آنها یک ضرورت شمرده میشود و نقش اساسی در جهت آگاهی بخشی به شیعیان دارد و برای ترسیم نحوه عملکرد آنها در زمان غیبت بسیار مهم است.
گاهی افراد و مجموعهها در قالب گفتار و مقالهها و نشریّات و حتی کنفرانسها به بحثهایی روی میآورند که هیچ ضرورتی برای طرح آنها احساس نمیشود و بلکه گاهی سبب ایجاد شبههها و سؤالات انحرافی در ذهن و اندیشه منتظران میگردد.
برای نمونه پرداختن به بحث «ملاقات با امام زمان» و ترغیب و تشویق فراوان و به شکل افراطی نسبت به این موضوع، پیامدهای ناگواری دارد و سبب ناامیدی و گاهی انکار امامعلیه السلام میگردد. در حالی که آنچه در روایات بر آن تأکید شده است، حرکت در جهت رضایت امام مهدیعلیه السلام و پیروی از آن حضرت در گفتار و کردار است و بنابراین آنچه مهم است تبیین وظایف منتظران، در عصر غیبت امام است تا اگر توفیق ملاقات با امام دست داد، در حالت رضایتمندی آن بزرگوار باشد.
پرداختن به مباحثی از قبیل ازدواج حضرت و یا وجود فرزند برای آن بزرگوار و یا محل زندگی حضرت و مانند آن نیز از نمونههای بحثهای غیر ضروری است که بجاست جای خود را به مباحث کاربردی و تأثیرگذار در مسیر زندگی منتظران بدهد. به همین دلیل گفتگو درباره شرایط و زمینههای ظهور نیز بر بحث علائم ظهور مقدم است زیرا آشنایی با شرایط ظهور مشتاقان امام را به حرکت در راستای تحقق آن شرایط ترغیب میکند.
این نکته نیز مهم است که در طرح مباحث مهدویّت، جامعنگری لازم است. مقصود از جامع نگری آن است که در هنگام گفتگو درباره یک موضوع مجموعه معارف مهدویّت مورد مطالعه قرار گیرد. گاهی بعضی افراد با مطالعه برخی از روایات و بدون در نظر گرفتن روایات دیگر، تحلیلهای نادرستی از جریان مهدویت بیان میکنند. برای مثال با ملاحظه روایاتی که از جنگ طولانی و خونریزی فراوان خبر داده است، چهره بسیار خشنی از امام غایب ترسیم میکنند و از روایات دیگر که جلوههای محبّت و مهربانی امام مهدیعلیه السلام را بیان کرده است و سیره و اخلاق او را همانند خلق و خوی جدّ گرامیش پیامبر مکرّم اسلامصلی الله علیه وآله معرفی کرده است، غافل میمانند. بدیهی است که دقّت در هر دو دسته روایات، این حقیقت را بیان میکند که برخورد امامعلیه السلام با همه انسانهای حق طلب - چه رسد به شیعیان و دوستداران آن بزرگوار - با دریایی از مهربانی و صفا و صمیمیّت خواهد بود و شمشیر انتقام آن ذخیره الهی تنها بر گرده ستمگران و پیروان آنها فرود خواهد آمد.
بنابراین گفتگو درباره موضوع مهدویّت صلاحیت علمی کافی میخواهد و آنها که چنین صلاحیتی ندارند نباید به این میدان وارد شوند و ورود آنها به این عرصه میتواند آسیبهای جبران ناپذیری به فرهنگ مهدویت وارد کند.
مدّعیان دروغین
یکی دیگر از آسیبهای معارف مهدویّت، ظهور مدّعیان دروغین در این جریان مقدّس است. در طول سالیان غیبت امام مهدیعلیه السلام افرادی به دروغ ادعا کردهاند که با آن حضرت، ارتباط خاص دارند و یا از سوی آن بزرگوار، به مقام نیابت خاص رسیدهاند.
امام زمانعلیه السلام در آخرین نامه خود به نایب چهارم، تصریح کردند:
تو تا شش روز دیگر از دنیا خواهی رفت، کارهایت را سامان ده و درباره جانشینی از خود، به هیچ کس وصیتنکن که غیبت کامل فرا رسیده است... و در آینده بعضی از شیعیان من ادعای مشاهده (و ارتباط با من) میکنند. آگاه باشید که هر کس قبل از خروج سفیانی و صیحه (آسمانی) ادّعای مشاهده داشته باشد دروغگو است.(6)
با این بیان روشن، هر شیعه آگاهی وظیفه دارد، مدّعیان ارتباط و نیابت خاص از امام را تکذیب کند و راه نفوذ و سودجوئی این فرصتطلبان و دنیا خواهان را ببندد.
بعضی از این دروغگویان پا را فراتر نهاده و پس از ادّعای نیابت، مدّعی مهدویت شدهاند و در پی این ادّعای باطل، مکتب و فرقهای انحرافی را بنیان نهادهاند و زمینه انحراف اعتقادی عدّه بسیاری را فراهم کردهاند(7) که با مطالعه تاریخچه این گروهها روشن میشود که بسیاری از آنها با پشتیبانی و حمایت استعمار به وجود آمده و به حیات خود ادامه دادهاند.
روشن است که شکلگیری فرقهها و گروههای منحرف و پیوستن و اعتماد کردن افراد به مدّعیان مهدویّت یا نیابتِ امام عصرعلیه السلام، ریشه در جهل و نادانی آنها دارد. شوق فراوان به دیدار امامعلیه السلام بدون معرفت و آگاهی کافی نسبت به آن حضرت و غفلت از وجود شیّادان در این عرصه، زمینه ساز ارتباط با مدّعیان دروغینی میگردد.
بنابراین شیعیان منتظر باید با آگاهی کافی از معارف ناب مهدویّت خود را از دام شیّادان و نیرنگ بازان حفظ کنند و با پیروی از علمای متعهد شیعه در مسیر روشن مکتب گام بردارند.
________________________________________
1) صحیفه نور، ج 20، ص 196.
2) همان.
3) برای اطلاع بیشتر درباره این موضوع به کتاب «دادگستر جهان» نوشته «ابراهیم امینی»، ص 254 تا 300 مراجعه شود.
4) کافی ج 2، ص 191.
5) غیبت طوسی، ح 411، ص 426.
6) کمالالدین، ج 2، باب 45، ح 45، ص 294.
7) یکی از این فرقههای منحرف، فرقه بابیّت است که رهبر آن «علی محمّد باب»، ابتدا ادعای نیابت امام مهدیعلیه السلام را مطرح کرد و پس از آن مدعی شد که همان مهدی موعود است و در نهایت ادعای پیامبری هم کرد! و این فرقه منحرف زمینه شکلگیری مکتب انحرافی بهائیت شد.
منبع: تبیان
آخرالزمان و امام مهدی، علیهالسلام*
به انگیزه انتشار کتاب «اماممهدی، علیهالسلام، از ولادت تا ظهور» نوشته سید محمدکاظم قزوینی، ترجمه حسین فریدونی
ظهور موعود الهی و منجی بشر متضمن دو عنصر اساسی و به هم پیوسته است: زمان دوران این تحول در رویداد جهانی (آخرالزمان) و وجود شخص منجی و متکفل این امر عظیم (امام مهدی، علیهالسلام).
«آخرالزمان» اصطلاحی است در فرهنگ ادیان بزرگ دنیا، به معنای آخرین دوران حیات بشر و قبل از برپایی قیامت. در فرهنگ اسلامی، آخرالزمان هم دوران نبوت پیامبر اکرم، صلیاللهعلیهوآله، تا وقوع قیامت را شامل میشود و هم دوران غیبت و ظهور مهدی موعود، علیهالسلام، را. در دوران معاصر، عدهای از مفسران و متفکران مسلمان از قبیل: مرحوم علامه طباطبایی، استاد شهید مرتضی مطهری، سید قطب، محمد رشیدرضا، شهید سید محمدباقر صدر و... با اتکا به آیاتی از قرآن کریم (اعراف: 138، انبیاء: 105، صافات: 171 و 172) استخلاف انسان در زمین، فرمانروا شدن نیکوکاران زمین (وراثت صالحان) و پیروزی حق بر باطل را بهرغم جولان دائمی باطل به عنوان سرنوشت آینده بشر مطرح کردهاند و آیات و روایات مربوط به تحولات آخرالزمان را بیانگر نوعی فلسفه تاریخ میدانند و به اعتقاد ایشان، عصر آخرالزمان عبارت است از دوران شکوفایی تکامل اجتماعی و طبیعی نوع انسان، چنین آیندهای امری است محتوم که مسلمانان باید انتظار آن را داشته باشند و نباید منفعل و دلسرد به «حوادث واقعه» بنگرند، بلکه با حالتی پر نشاط و خواهان صلاح جامعه انسانی و آگاه از تحقق اهداف تاریخی انتظار، باید سرشار از امید، آمادگی و کوشش در خور این انتظار مقدس باشند. در چارچوب این برداشت، آخرالزمان قطعه معینی از تاریخ نوع انسان است که او باید در آن حرکت تکاملی تدریجی خود را تا تحقق وعده الهی ادامه دهد. (1) در حالیکه در کتب علمای متقدم همچون «کمالالدین» شیخ صدوق و «کتابالغیبه» شیخ طوسی، رحمةاللهعلیه، چنین تفسیری از تاریخ نبوده و تحولات آخرالزمان امری است غیر عادی که در آخرین بخش از زندگی نوع انسان واقع میگردد و به تحولات قبلی جامعه انسانی مربوط نمیشود. (2)
در نظر متاخران بینا بودن در مورد «نشانههای زمان» و ارزیابی رخدادها، در پرتو پیشگوییهای آخرالزمانی که در جامعه جریان دارد، ضروری است . کما اینکه بسیاری از اندیشمندان بر این باورند که جامعه انسانی اینک در آخرین مرحله غفلت از «ذات» و در اوج تحمل «جوهر مادی» و «کمیت منطوی در کثرت» قرار دارد، و معتقدند هر چه بشر پیشتر میرود; درک جمعی او از خیر و عدل مطلق مفهوم تر و شفافتر میگردد.
شناخت «آخرالزمان» یا فرجام شناسی (Eschatologie)در ادیان یهود، مسیحیت و زرتشتی نیز حائز اهمیت است.
با عنایتبه آنچه بیان شد، «آخرالزمان» پایان همه چیز نیست، بلکه ترمیم جهان است. گویی جهان ناگهان تعادل خود را باز مییابد و به حالت اولیه باز میگردد. همه آشفتگیهای ممکن اوجش در آخرالزمان است فقط در صورتی آشفتگی مطلق است که فی نفسه و با دیدی افتراقی ملاحظه شود. ولی چنانچه این بی نظمیها در قبال نظم کل که سرانجام همگی به آن باز میگردند، قرار گیرد جنبه منفی خود را از دست میدهد و جزو عوامل مقوم و به یک معنی فانی در مرحله ظهور میشود.
به تعبیر «رنه گنون» در کتاب «آخرالزمان یا عصر سیطره کمیت» دوران دجال نهایت ظلم و شر است، ولی امر شر و منحوس ناپایدار و موقت است - هر چند که نمیتوانست جز آنچه واقعا هست چیز دیگری باشد - و فقط جنبه خیر و سعادت که پایایی و قطعیت دارد و به سامان میرسد، به قسمی که محال استسرانجام غالب نشود.
نگاهی به دردها و آلام بشر اندیشمند امروز و غربت او در زوال فطرت پاک آدمی چنین مینمایاند که در میان همه خواستههای ضد و نقیضش، امروز یکی هست که همه در آن مشترکند. همه اقوام و ملل و رژیمهای سیاسی یکصدا خواهان «آزادی»اند. آزادی برابر با حضور ضرورت حقیقت در وجود آدمی. «آزادی»ای که جوهر انسان مختار است و امکان عروج او را فراهم میآورد. آزادی رهایی بخش (4) و مقوم اندیشه و حکمت. رهایی انسانی که میخواهد خودش باشد، رها از گناه و رها از شرارت. آزادی اصیل و واقعی که نهفته در اطاعتحق است. از این رو دستیابی به سعادت به معنای دستیابی به رحمت و عدالتی استکه خداوندآن را مقررکردهاست.
زندگی در جهانی متعالی است که در آن آدمی به کمال حقیقی و واقعیاش برسد، و از اندوه و اضطراب پنهان (aneiety) که میداند نمیتواند امنیتحقیقی را با سازمان دادن به زندگی شخصی و اجتماعی به دست آورد. وقایع و مقدراتی وجود دارند که آدمی نمیتواند آنها را در زیر قدرت خود بگیرد. نمیتواند کارهای خود را دوام بخشد، زندگیاش زودگذر است و فرجام آن مرگ. هیچگونه امنیت متاثر از اراده بشر وجود ندارد و دقیقا همین نگرانی اصیل است که باعث میشود انسانها با تمام وجود در آرزوی امنیتباشند. (5)
چرا امروز که فن آوری و توانایی بشر نسبتبه قرون گذشته و دهههای قبل پیشرفت چشمگیر و غیر قابل مقایسهای نموده است و مباحثی همچون دموکراسی، قانون، حقوق بشر، جامعه مدنی و... بمراتب بیش از گذشته با ابتنای به تحلیلها و فلسفههای گوناگون مطرح میشود، با این همه در غرب پیشرفته و فرهیخته سخن از هبوط آدمی، ظهور نیست انگاری و بلایا و مصائب جهانی، سر در گمی بی پایان آدمی در ساختار و دستور زبان و واژههای کلامی، مجهول انگاری جهان، پیچیدگی روزافزون شناخت هستی و دور از دسترس شدن تدریجی آن، افزایش مستمر تراژدی بشری، حاکمیت روز افزون عقلانیت ابزاری، از دست رفتن آخرین رمق حیات معنوی جهان و تبدیل شدن انسان به تودهها (Mass) ، عصر غیبتساحت قدس و فرا رسیدن زمانه شب عالم و... میشود؟
آیا در نظم کنونی ارباب و رعیتی مدرن! شوریدگی اندیشه بشری و تلاطم بی وقفه روان او، در بازار پر ازدحام مکاتب فلسفی، روانشناسی، مردم شناسی، جامعه شناسی و... و افزایش سهمگین میل به قدرت و استیلای بر دیگران و تعارضات و مناقشات بی معنا و... و نهایتا سرخوردگی از همه چیز، رو به فزونی نیست؟
شاید تصور شود که مقصود از ظهور حضرت مهدی، علیهالسلام، پایان همه این آلام در طرفة العین و به یک نگاه و اشاره ایشان است. این البته از توان ایشان به دور نیست; اما شاید تحقق امر صورت دیگری نیز داشته باشد. اگر گفته میشود که بسیاری از ابواب علم تا کنون گشوده نشده و به دست امام موعود باز خواهد شد; گشایش این ابواب چه منظری را پیش روی آدمی مینهد؟ گسترش «ظهور ولایت» در سراسر جهان و استقرار یکپارچه و فراگیر آن چه آثار و برکاتی دارد؟
چه تغییر و تحولی در افکار و اندیشهها و کنشها و واکنشهای فردی و اجتماعی انسان عصر ظهور پیش خواهد آمد؟
آیا در روزگار «ظهور ولایت» نمیتوانیم شاهد درمان اساسی روان آدمی و اعطای «آزادی»، «امنیت» و «آرامش» واقعی باشیم؟
آیا نمیتوان تصور نمود که مغز شیرین «ایمان» و کنه عفن «گناه» برملا میگردد و هم او، مفاهیم متعالی «زیبایی»، «زندگی» و حتی «اسلام» را نه در قالب الفاظی چند، بلکه با غوطهوری در عمق و ذات آنها تبیین میکند و شهد «حیات طیبه» را در کام تشنه انسانها فرو میچکاند و عصر روشنایی را آغاز کرده، سر در گمی او را پایان بخشیده و آغازگر عصر ظهور ساحت قدس و تعالی انسان متکی به ایمان - و نه بی اختیار در امواج تودهها و مسیطر بر عقلانیت ابزاری و نه محکوم آن - خواهد بود؟
درباره حضرت مهدی، علیهالسلام، کتابهای فراوانی در میان مسلمانان نگاشته شده که در برگیرنده موضوعات ذیلاند:
آیات و احادیث مربوط به ابعاد مختلف زندگی حضرت، اثبات وجود آن حضرت، بشارات ادیان، ولادت، غیبت، طول عمر، نواب اربعه، راه یافتگان به حضور ایشان، توقیعات مبارکه، ضرورت شناخت ایشان، فلسفه مهدویت، ملاحم و فتن، علائم ظهور، وظایف منتظران، اصحاب و یاران، عصر ظهور، رجعت، ادعیه و نحوه توسل به آن حضرت، اشعار درباره امام عصر (6) و... اما تردیدی نیست که بیشترین و دقیقترین سهم به مؤلفان شیعی اختصاص دارد که با اتکا به معارف اهل بیت، علیهمالسلام، جزئیات بیشتری را درباره این موعود عظیم و دوران ایشان ارایه مینماید.
و اما اینک که در مرحله تحولات وسیع و پیچیدهای در سراسر جهان در پرتو نهضتی مبتنی بر انتظار شیعی قرار داریم، سنجش وضعیت و موقعیت، ضرورتهای دیگری را نیز ایجاب میکند. زیرا به تشریح نظری، جامعه شناسی و فلسفی موضوع نیازمندیم، هم به صیرورت اعتقاد به مهدویت در میان ادیان الهی و تذکر بر تحریف و غفلتی که صورت گرفته است و به تعبیر قرآنی، «یعرفونه کما یعرفون ابنائهم» (7) ، و هم تبیین ضرورت شناخت و بیان مشخصات دقیق امام، علیهالسلام، و برنامههای ایشان و بویژه ارایه ترکیبی از انتظار ظهور با سرنوشتبشر زمان غیبت در فرایند عملکرد اجتماعی امروز. باید توجه داشت در این جایگاه بسیار مهم و حساس، باید از راه ترکیب دادهها به نحو صحیح و خردورزانه و با پیراستن آن از خرافات و اوهام و قشریگری، همراه رویکردی عمیق به اصل مظلوم «ولایت» و بویژه درک درست از «غیبت ولی خدا» و اثرات آن در زندگی فردی و اجتماعی، مجموعهای را فراهم آورد که ضمن عرضه مناسب معارف قرآنی و تعالیم و سنت اهل بیت، علیهمالسلام، ظرافتها و نحوه حفظ ایمان در دوره آخرالزمان و غیبت را نیز مشهود سازد.
کتاب «امام مهدی، علیهالسلام، از ولادت تا ظهور» با هدف معرفی این وجود عالیقدر به خامه استوار دانشمند فقید و محقق بزرگوار، مرحوم سید محمدکاظم قزوینی در 24 فصل به شیوهای تحقیقی و پر احساس به عربی نگاشته شده و توسط مترجم محترم آقای دکتر «حسین فریدونی» به فارسی برگردانده شده است.
کتاب مزبور که از تبویب مناسبی برخوردار است مطالب ارزندهای درباره نام و نسبتحضرت مهدی، علیهالسلام، بشارت به وجود مقدس ایشان، تولد و نهان زیستی کوتاه مدت و نایبان چهارگانه و دیدارکنندگان ایشان در آن ایام، یبتبلندمدت و دیدار کنندگان حضرتش در این ایام، طول عمر و علائم ظهور آن وجود مقدس، متمهدیان، نحوه ظهور و استیلای ایشان بر قدرتهای روزگار ظهور، جامعه عصر ظهور، زمامداری و پایان عمر مبارکشان را به خوانندگان ارایه مینماید.
کتاب با استفاده از تجربیات کتب قبلی، از منابع ارزنده و دست اولی برخوردار است و به همت ناشر محترم و ذوق و سلیقه وافر ایشان به نحو آراسته و پاکیزهای حروف نگاری و صفحه آرایی شده و با فهرستهایمتعدد تکمیل گردیدهاست.
از جمله خصوصیات کتاب و روش مؤلف چنین است که تقریبا اکثر احادیث و اخبار مربوط به حضرت مهدی، علیهالسلام، را آورده و سپس آنها را تحلیل و بعضا تاویل و تفسیر میکند. اما کمتر حدیثی را از حیث رجال سند مورد بررسی قرار میدهد. هر چند که اتکا بر اخبار، روش اصلی مؤلف محترم است اما نکته در خور توجه آن که در همین چارچوب نیز سعی بر ارایه منطقی روایت و یا تاویل عقلانی آن مینماید. در بخش «زندگی جامعه در عصر ظهور» مباحثی مطرح شده است (8) که بعضا از پشتوانه روایی و استدلالی محکم و روشنی برخوردار نیست و بیشتر نظر مؤلف محترم در قالب اما باید توجه داشت علاوه بر آنکه اعتبار و سندیتبرخی از این روایات قابل تامل است، به تعبیر برخی بزرگان، بسیاری از
‹رسث/››ح .تسا هدش نایب ،ملاسلاهیلع ،نامز ماما روهظ میلاع هنیمز رد تایاور یخرب رب اکتا اب یدنچ بلاطم روهظ یاههناشن لصف رد ح<>ح )8( شرایط و یا علایم ظهور قطعی نیست و بدایی و تغییر یافتنی است. زیرا چه بسا، مردم با توجه به این شرایط خود را در زمان امکان ظهور احساس نکنند در حالیکه توجه مستمر به امام، علیهالسلام، و درخواست ظهور ایشان به هیچ وجه نباید محدود به شرایط و اوضاع خاص باشد. این امری است که تنها به اراده خدای یکتا بستگی دارد و لذا باید تحقق آن را
از مشیت الهی بی آنکه مانعی در کار باشد، درخواست نمود. از مهمترین مباحث درباره امام عصر، علیهالسلام، بعد از شناخت آن حضرت، آشنایی با تعهدات و وظایفی است که در قبال ایشان داریم. این تعهد و عمل به آن در عنوان «انتظار» خلاصه میشود و درک و تحلیل عمیق آن، بویژه شناخت دوران غیبت - که خود ابتلایی بزرگ برای بشر بوده است - برای هر مؤمنی ضرورت دارد. اما به نظر میرسد که موضوع اساسی و مهم «انتظار». بیان وظایف مسلمانان در عصر غیبت از جمله مباحث ناگفته این کتاب است. بر این نکته باید فقدان بحث مهم «ضرورت شناخت مهدی، علیهالسلام» در اوایل کتاب و موضوع «توقیعات مبارکه امام» را نیز بیفزاییم.
به هر حال، در مجموع کتاب از روح و طراوت ویژهای برخوردار است که قطعا برخاسته از شیفتگی مؤلف و مترجم محترم به ساحت مقدس امام عصر، علیهالسلام، است. بدین سبب مطالعه کتاب مزبور برای طالبان معرفت امام غایب، قطعا مفید و سودمند است همانند اثر دیگر مرحوم سید محمدکاظم قزوینی درباره زندگی حضرت فاطمه زهرا، سلاماللهعلیها، و شهادت آن بزرگوار به ترجمه همین مترجم محترم قرین معنویت و عرض ارادت به ساحت قدس صمتخواهد بود.
پینوشتها:
1. ر. ک: مطهری، مرتضی، جامعه و تاریخ.
2. ر. ک: دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج2، ص134-136.
3. ر. ک: دائرةالمعارف جهان نوین اسلام (سخذ) ج1، ص440 تا 442.
4. ر. ک: سوره اعراف(7)، آیه157.
5. مجله ارغنون، ش5 و6، مقاله عیسی مسیح و اسطوره شناسی، ص109 تا139.
6. برای آشنایی بیشتر ر.ک: مهدیپور، علیاکبر، کتابنامه حضرت مهدی، علیهالسلام، این کتابنامه مشتمل بر معرفی بیش از 2000 عنوان کتاب مستقل به زبانهای مختلف است که در دو جلد و 801 صفحه منتشر شده است.
7. سوره بقره(2)، آیه146.
8. فصل 21، ص613 تا 9655. برای آشنایی بیشتر در این زمینه ر. ک: الصدر، محمد، تاریخ، بعدالظهور.
*. مقاله حاضر برگرفته از کتاب ماه، دیماه1376 است.
فصلنامه موعود شماره 10
منبع: تبیان
امام مهدی (عج) از منظر صدر المتالهین
حسین علی سعدی
عالمان، مرزبانان، کیان عقیدتی امّت و حافظان گوهر انساین در برابر شبهات و شهوات اند و راز و رمز عظمت آنان از منظر دین و در نگاه مردم، در همین نکته نهفته است. تکریم «عالم» ارج نهادن به انسانیت و احترام به حقیقت است و ارج و اوج هر فرهنگ و مکتبی، وامدار عظمت و عمق فکری و صمیمیت و صداقت عالمان آن است. تلاش همه فرهیختگان در اعتلای فرهنگ بشدی، ممدوح و مقبول است. در این میان مکتب اسلام و تاریخ سکینی، با برخورداری و حفظ گوهر دین و مصون ماندن از تحریف، )عدد الهی و به جدّ و جهد امامان و عالمان دینی، و نیز دعوت قرآن به تفکّر و خردورزی، شاهد نشو رشد متفکرّان سترگی بوده است آنان با همّت دانش و بینش خود، معارف دینی را تحقیق و حقانیت آن را ثبات نموده اند.
نام ملاصدرای شیرازی در صدر این عالمان بزرگ قرار دارد که دین را عاقلانه و عارفانه شناخته و ترویج نمو و مبانی و مبادی آن را با برهان و بدون تکیه بر خیال و خرافه، استحکام بخشید. وی فیلسوف دینداری است که دین را با خردورزی توأم نمود؛ نه این که متفکّر نمای بدون تعلّق دینی و یا دین داری جاهلا باشد که دین را مجموعه ی خرافی - احساسی عوام فر یک بداند. حکمت متعالیه در کنار برهان، از اشراق و عرفان هم سود برد و تعلّق را با تعقّل در آمیخت و تکیه محض و اعتماد بی چون و چرا بر پای چوبین استدلال نداشت بودن معارف حقه دینی را با خرد سقای و عرشی، هماهنگ و هم زیست کردن، هم خدمت به ساحت تفکّر بشری و هم خدمت به حوزه ی تدین و جامعه دین باوران است. بر این اسا تجلیل از حکیم مقالّه مرحوم ملاصدرا، در هر دو حوزه و به هر دو انگیزه لازم است.
یکی از مسائل عقیدتی که در منظومه فکری شیعه، چون خورشید تابناک می درخشد و بالندگی، پایندگی، زندگی و طراوت شیعه مرهون آن است؛ اعتقاد به نظام «امام و مهدوّیت» است. عالمان بزرگی در تحقیق و تحکیم این مهم، تلاش نموده اند که از جمله آنان صدرالمتالهین شیرازی است. در این نوشتار آراء و نظرات این حکیم الهی در باب امامت به ویژه مهدوت بررسی شده و از اندیشه ی و تلاش فکری استفاده گشته است.
حکیم نامور شیعه در کتاب های گوناگون خود، مباحث »امامت و مهدویت« را طرح کرده که با یک نظام خاص و دارای چینش منطقی، در این نوشتار طرح و بررسی می شود.
1. اضطرار به وجود حجّت
تفسیر و تحلیل واقعی »حجت« و به عبارت دیگر تصوّر صحیح آن، زیربنای تصدیق ضرورت آن در نظام آفرینش است، بدون فهم صحیح حجّت و درک معنای »حجیت امام و نبی«، نمی توان به ضرورت یا عدم ضرورت آن حکم کرد.
یک، معنای حجیّت امام
ملاصدرا )ره( در بیان این نکته نویسد:
انسان در آغاز تولد خود، حیوانی بسان حیوانات دیگر است که جز خوردن و آشامیدن نمی داند؛ سپس با رشد جسم باقی صفات نفس از شهوت و غضب برایش حاصل می شود. تا این جا انسان، حیوان راست قامت است و با بقیه حیوانات تمایزی ندارد.
»فلومات علی هذه الحاله لم یک له فی الاخرة حیوة ستقّره ولاحسب ولاکتاب ولاثواب ولاعقاب ایضاً از العذاب والشقاوة فرع الشعور بالسعادة التی فی مقابلها«.(1)
بدین جهت، این انسان نه مستحق ثواب است و نه مستحقق عتاب؛ چرا که شقاوت عدم ملکه است و تا سعادت تصور نشود. و امکان نیابد، آن هم معنا نمی یابد.
حیوان متنوی القامه، به واسطه حجت به حیات انسانی قدم می گذارد و در مسیر ثواب و عقاب قرار می گیرد، نقش و معنای حجّت در زندگی این است که انسان را وارد زندگی و حیاتی فراتر از حیات حیوانی می کند.
»از اتبیّن هذا فنقول: معنی کون البنی او الامام حجة اللّه علی العباد، ان کاعته یوجب استحقاق الرحمه و الجنه و النعیم وان عصیانه یوجب استحقاق الغضب والعذاب و عندالرفع لایستحقون ثواباً ولا عقاباً«.(2)
حجت بودن امام، به معنای این است که بدون او، ثواب و عقاب منتفی است و ثواب و عقاب؛ یعنی، فعلیّیت یافتن قوه ای انسانی، بر این اساس امام ملاک و عامل فعلّیت یافتن انسان است و بدون آن، حیات انسانی قابل تصور نیست.
دو. ضرورت حجّت
با چه دلایلی اثبات می شود که وجود حجت در حیات بشر، امری ضروری است؟ ملاصدرا)ره( برای اثابت این نکته ادّله و شواهد عقلی و نقلی متعددی بیان می کند که در دو حوزه جداگانه بررسی می شود:
الف. ادّله عقلی
1. علّت غایی بیان آن »العلّة الغائیة التی لاجلها الشی ء«(3)؛ یعنی، علّت غایی گرچه در وجود مؤخّر باشد امّا فاعلّیت فاعل به آن بستگی دارد:
نظام هستی برای انسان کامل خلق شده است و این سخن حکیمانه شیخ الرئیس، از منبع وحی برخاسته که: »الحمدللّه الذی خلق الانسان وخلق من فضالة طینته سایرالاکران(4)».
چرا که تمام هستی، ظل وجودی انسان محسوب می شود: »لان البنات ظل نباتیتّه والسباع و البهائم اظلال غضبه وشهوته والشیطان ظل نکراه ومکید ته«.(5)
بر این اساس اگر علّت غایی نباشد، فاعل، فاعلیّت نمی یابد و فعل نیز بدون علّت غایی، وجود و بقایی ندارد. ملاصدرا)ره( ضمن تأکید بر این مهمّ، ضرورت وجود امام را بدین جهت موّجه می داند و تأمل است که این ضرورت را در ورای احتیاج مردم به راهنمایی امام، باید در نیازمندی تمام هستی به وجود امام جست.
»ان وجود النبی)صلی اللّهُ علیه وآله وسلّم( و الامام لیس بمجرّد ان الخلق محتاجون الیه فی اصلاح دینهم ودیناهم وان کان ذلک مترتباً علی وجوده ضرورةً، بل انّما قامت بوجوده الارض ومن فیها لکون وجوده الکونی علةً غائیه لوجودها، فلا تقوم الارض و من فیها لحظةً الابوجود الانسان الکامل«.(6)
قوام زمین و آسمان و کلی هستی، به جهت وجود عنصری امام است و وجود امام، علّت غایی وجود هستی است. بر این اساس حتّی یک لحظه، هستی بدون امام و انسان کامل باقی نمی ماند و این نکته مفاد حدیث شریف ذیل است. که امام باقر فرمود: »لو ان الامام رفع من الارض ساعة لماجت باهلها(7)».
ملاصدرا در شرح آن می گوید: »وان هذا الحدیث علی حقیقه مامّر ذکره منا«(8)؛ یعنی، این حدیث حقیقی را که ذکر کردیم، بیان می فرماید.
2. برهان امکان اشرف
بیان آن »ان الممکن الاشرف یجب ان یکون اقدم من الممکن الاخس و انّه اذا وجد اللمکن الاخس فلابّد ان یکون الممکن الاشرف منه قد وجد قبله«(9).
مفاد برهان امکان اشرف این است که وجد یافتن موجودات اخس و فیض گیری آنها از منبع فیض علی الاطلاق، به جهت و از طریق موجود اشرف است.
مقصود در این سخن، تقریر برهان امکان اشرف نیست؛ بلکه نکته قابل توّجه تطبیق آن بر امامان معصوم)علیهم السّلام( و استفاده ضرورت حجّت از آن می باشد. طبق این بیان، آنان موجودات اشرف هستی و علّت و مجرای فیض دهی به تمام کائنات اند، این موجودات حاکی از موجود اشرف و ضرورت آن در هستی اند. بنابراین باید گفت وجود انسان کامل و حجت و امام ضرورت هستی است.
اشکالی که مهم به نظر می رسد، در تطبیق این قاعده بر امامان معصوم)علیهم السّلام( است؛ چرا که ما در این استدلال، وجود آنان را اشرف از سایر وجود - ولو بقیّه انسان ها - دانسته ایم و روش است منظور اشرف در بردن، اشرف فلسفی و وجودی است؛ یعنی، موجود اشرف با موجود اخس، باید فرق کند و می دانیم افراد نوع واحد، مماش اند و تقدّمی بر یکدیگر ندارند. از این رو تقدّم و اشرف بودن ائمه)علیهم السّلام( بر سایر انسان ها، اشکالی است که در تطبیق این قاعده به نظر می رسد اگر وجود نبات را اخس از وجود حیوان می دانیم، صحیح است، امّا چطور می توان فردی از حیوان را اخس از فرد دیگر دانست و وجود دیگری را شدیدتر و اشرف تلقّی کرد.
حلّ این نکته بسیار کارگشا است و تطبیق امکان اشرف را خالی از اشکال می کند. ملاصدرا)ره( این مهمّ را بیان کرده و این استفاده را از اشکال، عاری نموده است.
وی متذکر این نکته مهم می شود که مما ثلت امامان و بقیّه انسان، صرفاً در جسم و وجود عنصری آنان است و بر حسب نشأه، روحانی، آنان از شجره و مقوله دیگری اند. نوع آنان با نوع بقیه انسان ها متفاوت است و قلیلی از انسان ها، به نطق می رسند و تمایز وجودی پیدا می کنند.
بر این اساس، نوع ائمه هدی و سایر انسان، متفاوت است و اشکال یاد شده بر تطبیق برهان امکان اشرف وارد نیست.
ملاصدرا نویسد:
»اگر کسی بگوید امام و سایر مدرم از نوع واحدند و افراد نوع واحدند و افراد نوع واحد، متماشل اند و بر این اساس تقدمی بر یکدیگر ندارند و برهان امکان اشرف تطبیق نمی کند؛ در پاسخ می گوییم: »هیهات انما المماثله بین افراد البشر بحسب المادة البدنیه«؛ یعنی، مماثلت بین افراد بشر بر حسب ماده ی بدنی و نشأه طبیعی است؛ قبل از آنکه نفوس ساده از قوّه به فعلیّت برسند اما بر حسب نشأه روحانی، این گونه نیست و مماثلتی در کار نمی باشد.
»اما بحسب النشأة الروحانیه فهی واقعه تحت انواع کثیره لاتحصی وقوله تعال انما انا بشر مثلکم انّما هو بالاعتبار الاوّل دون الثانی فنوع النبی)صلی اللّهُ علیه وآله وسلّم( والامام نوع عال شریف اشرف من سایر الانواع فنسبة نوع الحجه الی سایر البشر فی رتبه الوجود کنسبة الانسان الی سایر الحیوان(10)».
بر حسب نشأه روحانی. انسان جنس و دارای انواع کثیره ای است و این که قرآن به پیامبر اکرم)صلی اللّهُ علیه وآله وسلّم( فرماید: بگو من بشری مثل شما هست، به اعتبار نشأه طبیع و مادّه بدنی است؛ ولی به اعتبار وجود نورانی و روحانی نوع امام و نبی ممتاز از سایر انواع انسانی و اشرف از آنها است؛ چنان که نوع انسان از سایر حیوانات اشرف است. بر این اساس و با این توضیح ایشان، می توان گفت امامان)علیه السّلام( ممکنات اشرفی اند که واسطه در خلقت هستی می باشند.(11)
این گونه است که »بکم فتح الله« و »السابقون دهراً« فهمیده می شود پس اینکه معصومین)علیهم السّلام( فرموده اند. »نحن السابقون اللاحقون«؛ یعنی، به روحانیت کلیّه شان، وسایط فیض هستی اند(12) و هستی محتاج هستی آنان است و ضرورت »حجّت« فهم می شود.
نکته: تاکنون »ضرورت امام«، از منظر دو دلیل عقلی »برهان غایت« و »بردن امکان اشرف« بررسی شد. ملاصدرا این نکته ها را نیز از روایات استفاده می کند.
اینکه فرموده اند »حجت« قبل از خلق است، اشاره به این دارد که وجود ائمه)علیهم السّلام( اشرف و واسطه در ایجاد خلق و فیض رسانی به هستی است: »متی قبل الخلق من حیث کونها واسطه فی ایجاد الخلق(13)». و اینکه فرموده اند: حجت بعد از خلق است، منظور این است که حجت غایتی است که تمام جسمانیات به او منتهی می شود: »وبعد الخلق من حیث کونها من الغایات التی ینتهی الیها الجسمانیات«.(14)
3. ضرورت هدایت و استکمال نوع انسان
از جمله ادّله ای که می توان بر ضرورت حجّت اقامه نمود، طرح مسأله نظام احسن خلقت و تعلّق گرفتن عنایت باری تعالی به ممکنات است که زمینه تحصیل فعلّیت و به غایت رسیدن انان را فراهم می کند. نیز روشن شد که انسان، فقط در سایه حجّت به فعلّیت می رسد و در صورت بهبود حجّت، گویا عنایت باری تعالی شامل این نوع شریف نبوده و به نوعی محدودیت - که باذات و ناسازگار ات - دچار شده است.
ملاصدرا انسان را مدنی بالطبع می داند و زندگی مدنی، عوارض طبیعی چون مشاجره و تخاصم دارد. این تنازعات را اگر خوش بینانه بنگریم، برخاسته از تنوع طبایع و ذاتیات و اختلاف فهم افراد انسانی است، برای فعلّیت یافتن و بقا و استمرا حیات مدتی قانونی آسمانی لازم است؛ چرا که انسان - که خود مشار و منشأ اختلاف است - نمی تواند آن را برطرف کند از طرفی تکّثر فهم ای بشری - که ناشی از محدودیت آن است - نمی تواند با اعتماد کامل به خود و مصون ماندنش از خطا بدون یک فهم ممتاز و یک ملاک برای تشخیص صحت و سقم خود، هدایت جامعه را برعهده گیرد.
این نکته از مناظره هشام استفاده می شود که خدای متعال در وجود انسان حواسی و فهم های مختلف نهان؛ امّا برای جلوگیری از خطای حواس، »قلب« را خلق نموده که کنترل کننده ی حواس و میزان برای خطاسنجی آن باشد. امام نیز برا تصحیح افکار انسان او هدایت شان، در مواقعی که خودشان از شناسایی مسیر عاجزاند، ضرورت دارد. حیات جمعی بشر و فعلیّت یافتن و کمال انسان - که ضرورت هستی و مقتضای عنایت باری است - مقتضی وجود حجّت در عرضه حیات بشری است.(15)
ب. ادّله نقلی
شرع مقدس نیز به گونه های مختلفی، ضرورت حجت را در هستی و نظام آفرینش، بیان فرموده است و آیات در روایت متعددّی در این باره وجود دارد که ملاصدرا)ره( در تفسیر گران سنگ خویش بر قرآن مجید شرح اصول کافی متعرض آن شده و ما نمونه های را نقل می کنیم.
1. ایشان در تفسیر ایه شریفه »ثم قفّینا علی آثارهم برسلنا وقفّینا بعیسی بن مریم وآتیناه الانجیل«(16) می فرماید:
»ان هذه الایه حجة علی عدم خلّو الزمان عمن یقوم به حجة الله علی خلقه اذ علم انه بهذا جرت سنه الله من لدن آدم ونوح وآل ابرایهیم الی وقت نبیّنا)صلی اللّهُ علیه وآله وسلّم( ولن تجدلسنه الل تبدیلاً«(17)
آیه شریفه سنتی از سنن الهی را بیان می کند و بر نصّ قرآن، سنت الهی تحویل و تبدیل ناپذیر است سنتی که رسولالان الهی، پیوسته در جامعه بشری حضور داشته اند )ثم ارسلنا رسلنا تتری( و این سنت، مقتضی وجود حجت در هر عصر و زمانی است و در عصر ما هم حجت الهی، طبق سنت الهی وجود دارد.
نکته ای که ممکن است طرح شود این است که سنت الهی، در قالب فرستادن رسولان تحقق یافت و می دانیم نبوّت با وجود حضرت ختمی به پایان رسیده است؛ پس استمرار آن چگونه است؟
ملاصدرا مطلب عالی و برجسته ای را بیان می کند که قوام صحبت الهی و »ولایت« او است و نبوّت از شؤون ولایت است. و این معنای فقره دیگر حدیث شریف است که می فرماید: »فهی مع الخلق«، حجّت همراه مردم است تا با نور او نوع بشری به استکمال برسد و سبیل قدسی فعلّیت یافتن خود را طی نماید.
»فهی مع الخلق لتکون حجه لهم ونوراً یهتدون به فی ظلمات احوالهم الی طریق الاخرة و سبیل القدس«(18)
بر این اساس سه فقره حدیث اشاره به سه استدلال عقلی بر ضرورت »حجت« دارد.
»قبل الخلق«، اشاره به امکان اشرف و »بعد الخلق«، اشاره به برهان غایت و »مع الخلق« به استدلال سوّم مبنی بر لزوم استکمال نوع بشر و عنایت الهی اشاره دارد.
آنچه ضرورت هستی و مقتضای سنّت الیه است، وجود »ولی الله« در هر زمانی است که گاهی در کسوت »نبوت« و گاهی در کسوت »امامت« تحقق می یابد. »رسالت« جنبه ملکی آنان است و نفاد و ختم می پذیرد، امّا باطن »نبوت 22 که »ولایت« است و مظهر و تجلّی اسم خدا می باشد و تفاد و ختم ندارد.
»لکن النبوّه قد ضحّت برسولنا والولایه التی هی باطن النبوه باقیه الی یوم القیامه فلابّد فی کل زمان - بعد زمن الرسالة - من وجود ولی یعبد اله علی الشهود الکشفی من غیرتعلّم... و کما ان النبوة و الشریعه قد ختمت برسولنا فالولایه التی هی باطنها تختم بافر اولاده المعصومین و هو الذی یواطی اسمه اسم رسول الله ومعناه معناه وبوجوده اقیمت البلاد ورزقت البلاد وبظهوره یملا الله الارض قسطاً وعدلاً بعد ما ملنت ظلماً وجوراً«(19)
ایشان ضرورت تداوم حجت و وجود ولایت - که باطن و گوهر نبوّت و مظهر اسم الهی است - از آیه یاد شده استنباط می کند؛ چنان که این ضرورت و تداوم را از روایت کمیل از امام علی)علیه السّلام( نیز، استفاده می کند. وی روایت مشهور »العلماء باقون مابقی الدهر« را نق لنموده و می نویسد:
»ان سلسله العرفان بالله والولایه المطلقه لاتنقطع ابداً«.(20)
روشن است که این امام و ولی خصایصی دراد و قابل تطبیق بر هر کسی نیست که از جمله آن می توان به »علوم لدّنی« او اشاره داشت.
»ان من خواص اولیاء الله وحججه ان یکون علومهم ومعارفهم حاصله بجدس تام و الهام من الله من غیر تعملّ و کسب«.(21)
2. در بحث ادلّه نقلی »اضطرار به حجت«، ایشان بیانی تحت عنوان «ان الحجه لایقوم علی خلقه الا بالامام« در شرح اصول کافی دارد.
از نظر ملاصدرا )ره(، انسان دارای دو حجّت است: حجت باطنی و حجت ظاهری، حجت باطنی، نور الهی است که در نهاد بشر، به ودیعت نهاده شده است و راهنمای انسان در مسیر طولانی حرکتش از قوّه ها به فعلیّت ها و به سوی کمال است. حجت خارجی و ظاهری، رسولان و سفیران الهی اند.
»قد علمت ان الحجه حجتان حجه باطنه و حجه ظاهره اما الحجه البطانه نهی النور البارق الدقس و اما الحجه الخارجه فهی النبیاء بمعجزاتهم الظاهره والائمه بکراماتهم الباهره«(22)
سؤالی که مطرح است، استغنای بشر از حجت خارجی است؛ اگر انسان دارای حجت باطنی است و در معنای حجت گفتیم که قوّه ها را به فعلیّت می رساند، دیگر چه نیازی به سلسله عریض و طویل حجت های خارجی است؟ روی دیگر این سکّه به گونه ای شبهه معروف براهمه در باب لزوم بعثت انبیا است.
ملاصدرا)ره( دو دلیل در بیان وجه عدم اکتفاد به حجت باطنی و این که چرا نمی توان به حجت باطنی اکتفا کرد و مستقل از حجت و امام مسیر را پیمود، اقامه می کند:
1- کمی واجدین حجّت باطنی
2- محدودیت حجیّت آن
ساده انگاری است که هر حیوان مستوی القامه را انسان و واجد عقل و حجت باطنی بدانیم، حجت باطنی که عقل فعلّیت یافته است - در اوحدی از مدرم وجود دارد و آستان رفیع حقیقت محض، بسیار بلندتر از آن است که هر مدّعی بتواند بر ان پرواز نماید.
»وانت تعلم ان الذی یری فی باطنه وقلب نوراً من الله وحجه منه الیه، وجود مثله یقع فی قلیل من الناس اقل من کبریت الحمر ونعم ما قیل: جل جنات الحق ان یکون شریعه لکل وارد او یطلع علیه الا واحداً بعد واحد«.(23)
غیرت حق مانع از آن است که اغیار، از او مطلّع شوند و رودی برای هر وارد می شود. حجت باطنی که در روایات از آن به »ما عبد به الرحمن« تعبیر شده، کمتر از »کبیرت احمر« است.
اگر عقل را به معنای قوّه درک کننده و عقل نظری لحاظ بکنیم، روشن است که دایره حجیت و اعتبارش محدود است و قدرت دخالت در بسیاری از قلمروها را ندارد(24) و تازه همان حجت باطنی نیز، حوزه فعالیّت محدود است و نمی تواند بدون استمداد از حجت ظاهری. تمام مسیر را بپیماید. بر این اساس انسان در عین برخورداری از حجّت باطنی، نیازمند راهبری و راهنمایی در حجت ظاهری است و این سخن متکلمان است که می گویند: تکالیف سمعیه، لطف برای تکالیف عقلیه(25)، همچنین باید گفت: توفیق حجت ظاهری، مرهون فعّال و زنده بودن حجت باطنی است و شروع فعالیّت حجج ظاهری، اشاره و برانگیختن حجت باطنی است: »لیثیروا لهم وفائن العقول«.(26)
در صورت اما ته یا اغفال حجت باطنی، حجت ظاهری با توفیق رفیق نمی گردد: »انک لن تسمع الموتی« .
وأیت العقل عقلین مخطبوع ولکسوب ولاینفع مکسوب اذا لم یک مطبوع کمالا ینفع الشمس وضوء العین ممنوع (27)
»فالخلق کلّهم الا وحداً محتاجون الی حجه ظاهر، فثبت ان لایقوم الحجه لله بعد رسوله علی خلقه الا بامام حتی یعرف الخلق بتعریف الامام(28)»
بر این اساس اضطرار مردم به حجت ثابت می شود.
نکته دیگری که مطرح می شود، این است که چه کسی گفته حجت ظارهی باید امام باشد؟ می پذیریم انسان نیاز به حجت ظاهری و خارجی دارد، امّا بگوییم آن حجت ظاهری کتاب خدا است و با وجود کتاب، نیازی به امام معصوم نداریم )حسبنا کتاب اللّه(.
ملاصدرا)ره( می گوید: کتاب صامت اوست بدون امام، حجیّت آن فعلیّت نمی یابد؛ چرا که قرآن ذی وجوه است. اگر فهم حجت معصوم و امام عدل و قرین آن نشود، دیگران به جهت جهل و...، قدرت استفاده از راهنمایی های آن را ندراند.
»انّ کتاب الله لاشتمال آیاته علی محکمات ومتشابهات وظواهر ومأولات و نواسخ و منسوخات، لایکفی بمجرده لان یکون حجةالله علی عباده ولاایضاً الذین یعدّون انفسهم من العلما... الذین یعلمون ظاهراً من الحیوة الدنیا و هم عن الاخرة هم غافلون.
فالقرآن لایکون حجه من الله علی الخلق الا مع امام من اهل بیت النبوة والحکمه وهم شقیق القرآن و شریک.«.
کتاب بدون امام معصوم و اهل بیت نبوت نمی تواند حجت باشد، فلذا، مردم نیاز و اضطرار به حجت ظاهری دارند و حجت ظارهی هم باید »امام معصو« باشد. کتاب الهی عمده دار این مهم نیست و معرفت حقیقی حضرت حق - جل و علا - برای مردم جز از طریق معرفت امام، حاصل نمی شود.(29)
»انه لایمکن للناس معرفه الله الا من طریق معرفتنا ای من عرفنا فقد عرف ربه(30) فبیان حاجه الناس الی الامام الحق من جهه ان طاعتهم لله لاتتّم ولاتصلح الا بالمعرفه والتصدیق علی وجه الیقین و ذلک لایمکن الا بالاخذ عن ولاة الامر وابواب العلم واهل بیت النبوه(31)».
دیگر آن که اهل سنت خود روایت نبوی مشهور را نقل کرده اند که فرمود: »من مات ولم یعرف امام زمانه مات میته جاهلیه«.(32)
در توجیه این کلام گفته اند: منظور از »امام زمانه« کتاب است: »اما رجوعهم الی ان المراد بالامام فی ذلک الحدیث هو الکتاب«.
ملاصدرا به نقل از فرقه ناجیه، می گوید که این حمل اشکالات متعادی دارد؛ از جمله:
1. امام به زمان شخص اضافه شده است و این اضافه می رساند که ائمه)علیهم السّلام( در زمان های مختلف تبدّل می یابند.
2. اگر مراد از معرفت امام، شناخت کتاب باشد، معرفت کتاب به گونه ای که بر معانی مشکل آن اطلاع حاصل شود، برای کثیری از مردم حاصل گردد و طبق این تفسیر، لازم می آید مرگ اکثر مدرم، مرگ جالهی باشد.(33)
از این رو امام زمانه دلالت بر امام معصوم در هر عصر و زمانی می نماید.
وممّا یدّل علی وجودالامام المطاع فی الحکام فی جمیع الازمنه مااتفّقت روایة بین الخاص والعام فی قوله)صلی اللّهُ علیه وآله وسلّم(: من مات و لم یعرف امام زمانه مات میته جاهلیه«.(34)
سه. پیوستگی و همیشگی حجت
در خلال مباحث پیشین، روشن شد که »ضرورت حجت« با پیوستگی آن تلازم دارد و همیشگی ان را نیز ثابت می کند، چه ادلّه عقلی ای که ضرورت حجت را ثابت می دانست و چه ادّله ی نقلی ای که تداوم این جریان زلال را متذکر باشد.
»اعنی من هذا الکلام انّه کما یجب فی الحکمه بعث الحجة، کذلک یجب فیها استدامه حقیقه الحجه وان النظر الدقیق یودّینا الی دوام الحجه فانه اصل کاصل وجود الحجه أکانت فی صورت النبوة ام کانت فی صورة الامامه المعصومه(35)».
حکمت الهی چنان که اصل حجت را لازم می داند، استدامه و بقای این مهّم را نیز لازم و ضروری می داند و باطن نبوّت )ولایت( برای همیشه باقی است.
ملاصدرا از ابن عربی نقل می کند:
»ان النبوة قد انقطعت کما قاله رسول الله)صلی اللّهُ علیه وآله وسلّم( و ماانقطعت الامن وجه خاص انقطع منها مسمی البنی و الرسول... امّا الاولیا فلهم فی فی هذه النبوة مشرب عظیم(36)».
و طور نیز متذکر می شود: »بل ما خد الارض عن النبوة الباطینه الا النبوة التشریع واطلاق الاسم وما انقطعت الرساله والروحی الا من وجه خاص(37)».
بعد از دوران پیامبر ختمی مرتبت، وحی رسانی قطع و عنوان »نبیّ تشریعی« بر کسی اطلاق نمی گردد؛ چون که خود حضرت رسول)صلی اللّهُ علیه وآله وسلّم( فرمود: »لا نبی بعدی«؛ اما نه تنها ولایت - که باطن و گوهر نبوت است - قطع نشد. که نسبت به ولایت گذشتگان، شدیدتر و بیشتر گردید.
ملاصدرا)ره( روایتی را نقل می کند که پیامبر)صلی اللّهُ علیه وآله وسلّم( فرمود: »ان لله عباداً لیسوا بانبیاء یغبطهم النبوة«؛ »خدا بندگانی دارد که نبوت به آنها غطبه می خورد«.
به امام، اسم رسول و نبی اطلاق نمی گردد؛ برای اولیای خدا از مقام و مرتبه نوبت و رسالت معنیو، مسلکی قدیم و مشربی عظیم است.(38)
همچنین از سعدالدین حموی نقل می کند: »ان الاستعدادات کانت من زمن ارم الی اخرالزمان فی التّرقی فیجب ان یکون امه نبیّنا خیراً الامم الماضیه کما دل علیه قوله کنتم خیر امه اخرجت للناس(39)».
بر این اساس می توان گفت در دوره ی آخرالزمان نیز نه تنها ولایت منقطع نیست که به جهت رشد داریه ولایات و تجارب، ولایت ولی الله گسترده تر و عظیم تر است. این پیوستگی را از آیه ی »لکل قوم هاد« نیز می توان استفاده کرد.
»فلابد فی کل زمان من ولی قایم بحفظ القرآن عارف بر موزه و اسراره ولاشک ان الناس محتاجون من کل زمان الی مایستکمل به نفوسهم من الحکمه و المعرفه والحاجه الی کتاب الله وآیاته مستمره الی یوم القیامه(40)».
حاجت مردم به کتاب و منبع وحی الهی، مستمر و همیشگی است و لذا وجود امام نیز همیشگی و دائمی باید باشد تا جواب گوی نیازهای عصری مردم باشد، پس به هر دوران ولی، قائم است.
تاکنون ادّله عقلی و نقلی اصل »ضرورت و تداوم حجت« بررسی شود. ملاصدرا)ره( عقیده امامیه منبی بر وجود امام مهدی)عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف( را حق و مطابق با اصول و موازین برهانی و روایی می داند:
قد اتفقّت الامامیه علی ان الامام فی زماننا هذا هو المهدی الموعود ظهوره فی اخرالزمان(41)».
امام زمان و مهدی منتظر، طبق عقیده شیعه اما حضار و ناظر عصر ما است و ایمان به او ظر ایمان واقعی است و نمی توان بین اولیای الهی، تفریق نمود و برخی ایمان آورد و به برخی دیگر کفر ورزید همان گونه که شعار یکتاپرستان این است که: »لانفّرق بین احدٍ من رسله« بر این اساس ادعای مدعیانی که قایل به یازده امام اند و منکر وجود حضرت مهدی اند، بی اساس است و نشانگر این نکته است که آنان ایمان واقعی ندارند و صرف لقلقه زبان است.
»فمن امن ببعض دون لیس ایمانه الا مجرد الاقرار باللسان دون الضمیر والافلا معنی للتفرقه، لانفّرق بین احد منهم فکذلکک یجب ان یکون الا مرضی باب الائمه والاوصیاء)علیهم السّلام( من وجوب طاعه کلّهم من غیر فرق(42)».
مهدی امام منتظر و وارث ولایت الهی است که با ظهور خود، جهان را پر از عدل و داد می کند و این وعده حتمی است که حتی اگر یک روز هم بیتر نماند، تحقق خواهد یافت.
چهار. شبهات
ملاصدرا)ره( بعد از تبیین اصل در »ضرورت و تداوم حجت« در زندگی بشری و دفاع از مذهب بر حق امامیه، بضی از شبهاتی را که دیگران بر این فرقه ناجیه، وارد کرده اند، مطرح کرده و به آنها پاسخ می دهد.
1. طول عمر حضرت
یکی از سبهاتی که فی لفان و منکران وجود اقدسی حضرت مهدی)عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف( کراراً مطرح می کنند، مسأله طول عمر حضرت است و گاه متفکّرانه می گویند: با اصول علمی و ططبی سازگار نیست که انسانی، عمری به این درازی داشته باشد؟
ملاصدرا)ره(، با طرح این شبهه، خود به پاسخ آن می پردازد.
»واستبعاد اهل السنه من وجوده وبقاءه الی الان فی غایة السقوط«.
از نظر وی اولا، این شبهه علمی نیست و صرف استبعاد است:
ثانیاً، وجود معمّرین در دوره ای گذشته، بهترین دلیل بر امکان طول عمر است: »اوّل دلیل علی امکان شی ء وقوعه«.
ثالثاً؟ ادلّه طبی و نجومی موافق با طول عمر است.(43)
در اینجا ملاصدرا)ره( به این نکته می پردازد که علّت مرگ چیست و چرا یک انسان می میرد؟
وی می نویسد: دو نوع مرگ قابل تصورات: موات اخترامی و مدت طبیعی. »موت اخترامی« محلّ بحث نیست، چون علّت خارجی مرگ را ایجاد کرده است. امّا علّت »موت طبیعی« چه می تواند باشد؟ گروهی گفته اند! اعتدال رطوبت نفس، علّت حیات است؛ چون تمدد اعضا در صورتی است که اعضالین باشند. اما اگر این روبت به جفاف تبدیل ة، اعضا رشد و نمو ندارند
»فلا جرم سیتمر النمومن اول الولادة الی الی اخر الوقت الذی تصلّبت الاعضا وجفّت فحینئذ تقف النامیه«(44)
و جفاف رطوبت بدن را علّت موت طبیعی گفته اند.
ملاصدرا این نظر را در باب علّت مدت طبیعی نمی پذیرد و آن را نقد می کند. از نظر وی: هر قوّه ای از قوای بدنی غایتی دارند که نهایت آن محسوب می شود. همین طور نفس انسانی قوّه ای است که به فعلیّت در می آید وقتی نفس به کمال فلسفی خود رسید - داعم از مشقاوت و سعادت است - و فعلیّت یافت، از این نشأه و حیات منتقل به حیات دیگری می شود و مدت طبیعی عارض گردد. بر این اساس علّت موت طبیعی، استکمال نفس است.
»فالنفس الانسانیه اذا خرجت من القوة الی الفعل اما فی السعادة العقلیه الملکیه او فی الشقاوة الشیطانیه او السبیعه او الیهییه انتقلت عن هذه النشأة الی اخری بالطبع و اذا ارتحلت عن البدن عرض الموت و هذا هو الاجل الطبیعی المشار الیه فی الکتاب الالهی )کل نفس ذائقه الموت( و هو غیر الاجال الاختر امیه التی تحصل بعروض الاسباب الاتفاقیه«(45).
بر این اساس می توان گفت درباره حضرت مهدی - که محفوظ الهی و پرده نشین غیبت و از آفات و لیات مصون است - موت اخترامی صدق نمی کند .
استکمال دائمی او نیز تا زمان ظهر و حیات، مانع از موت طبیعی اش هست و طول عمر آن حضرت هیچ مشکلی ندارد. البته نمی توان این را با بقینه اولیاء و انبیاء مقایسه کرد؛ جرا که آنها به موت اخترامی از دنیا رفته اند و روایت مامنا امام الامسموم او مقتول شاهد آن است.
2. فایده امام غایب
نکته دیگری که برخی به عنوان شبهه مطرح می کنند، این است که فایده امام غایب چیست؟ آیا غیبت مفربه منافع امام نیست؛ امام که دست مردم از دامان او کوتاه است، چه فایده ای دارد؟
ملاصدرا)ره( دو پاسخ دقیق به این شبهه می دهد.
یکم. غرض اصلی از خلقت امام، هدایت رهبری مردم نیست که اگر این، محقق نشد امام فاقد فایده ی خود گردد؛ بلکه هدف از خلقت این موجودات اشرف، این است که آنان واسطه در فیض اند. غایت حقیقتی خلقت آنان، این است که وسایط در فیض اند و بقلم و هدایت مردم و استکمال نوع بشر، هدف عارضی ات که از قرار گرفتن آن وجودات در بین مردم، حاصل می شود.
بر این اساس فرقی ندارد که امام ظاهر مشهور باشد یا خامل مستور ، شناخت و تبعیّت مردم، بر هدف حقیقی و واقعی امام اثری ندارد. سایه بتوان گفت: یکی از وجده تشبیه امام غایب به خورشید پشت ابر، همین نکته ات که بهره گیر مردم از نور خورشند، هدف عرضی ات و نقش اصلی خورشید، ثبات و محور بودن کل منظومه شمسی ات و ابر ضرری به این نقش نمی زند.
»ومما یجب ان یعلم ان الغایه والغرض من وجود الامام لیس مجرد حصول الائتمام حتی لو فرض امام لم یرجع الیه احدّ من الناس لَفات الغرض من وجوده وکذا الرکان خاملاً مستوراً غیر ظاهر فانا قد اشرنا الی ان السبب والعله فی کون الارض لا تخلو عن حجه ماذا؟ فبذلک یندفع طعن جماعه من المخالفین علی الامامیه با نهم قائلون بوجود امام قایم حی مده مدیده من غیر ان یعرف شخصه و یهتدی بنور تعلیم وارث ده فما الفائده فی وجوده؟ وهذا لطعن غیر وارد إصلا فان الغایه الحقیقیه فی وجود شی افرا علی وارفع من تعلم الناس منه و مع ذلک یلزم وجوده کونه بحیث یکون هدی للناس ان اهتدوا به وامام عدم اهتدائم بنوره فلیس من جهته علیه السلام«.(46)
لازم است دانسته شود که غرض از وجود امام، صرف اطاعت و پذیری مردم نیست که اگر آنها به امامی مراجعه نکردند یا امامی مستور بود، غرض وجودی او فوت شود. ما اشاره کردیم که چرا زمین نباید از حجت خالی باشد و به همان ریس، اشکال و طعن لفان شیعه - می گویند فایده امام غایب چیست - دفع می شود، غایت حقیقی و اصلی امام، چیزی غیر از اهتدا و تعلّم مردم است. البته در صورت فوات و اراده مردم، اهتدا حاصل می شود؛ امّا هدایت مردم غرض عارض وجود امام است.
بر این اساس هدف خلقت امام، هدایت خلق نیست؛ چرا که »المال لایتفت الی السافل(47)» و »کون البنی والامام حجه لنحلق عارضه«. این نتیجه ای است که ملاصدرا از حدیث معروف کمیل زیاد، استنباط می کند و می گوید:
»ان هذا القائم بحجه الله لایجب ان یکون ظاهراً مشهوراً کمولانا امیرالمؤمنین فی ایام تمکّنه من الخلافه الظاهرة بل ربما یکون خاملاً مستوراً کهو قبل ذلک الوقت و کاولاده المعصومن سیما القائم المنتظر)عج( امامت الهادی«.(48)
خلاصه آنکه هدف اصلی امام، چیزی فراتر از هدایت مردم است و آن حفظ نظام هستی به وجود شریف او است و اگر مردم به امام مراجعه نکردند، غرض و نائره عرضی امام، تحت الشعاع قرار می گیرد روشن است که حتی علّت این محرومیّت هم خود مردم اند؛ نه امام: »امام عدم اهتدائهم بنوره فلیس من جهته)علیه السّلام(«(49).
فایده اصلی امام غایب با امام حاضر، فرقی نمی کند و اصولاً این پرسش )فایده امام غایب چیست؟( حاکی از عدم درک صحیح، معنای حجت است.
دوّم. فواید امام منحصر و محصور به دیدن او نسبت و فواید زیادی، بدون رؤیت او می تواند نصیب جامعه دینی گردد، معرفت امام و تصدیق به وجودش و اعتراف به خلافت الهی او، فواید کثیری را متوجه مؤمنان می کند و فایده منحصر در مشاهده ی او نیست. ما در تاریخ شاهدیم که کسانی در عهد رسول الله)صلی اللّهُ علیه وآله وسلّم( بودند، وجود آن حضرت را تصدیق کردند، به او ایمان آوردند و به مشاهده و یارت آن حضرت نایل نشدند؛ امّا به درجات رفیعی از ایمان رسیدند، همچون اویس قرنی که حضرت رسول را ندید؛ ولی با تصدیق و اعتراف به رسالتش، به فواید زیادی دست یافت. از این رو فایده امام، منحصر در مشاهده او نیست و امام غایب فایده دارد.
»واسقط من ذلک تشفیعهم علی الفرقه الامامیه بان ای ثمرة فی وجود امام لایمکن التوصل الیه واخذ المسایل الدینیه منه؟ فان مجرد المعرفه بامامته و ریاسته و التصدیق بوجوده و رسالته کان مؤمنا حقا وان لم یره مشاهدة کاویس القرنی، فهکذا هیهنا«(50).
________________________________________
1) ملاصدرا، شرح اصول کافی، ج 2، ص 506 )موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی(.
2) همان، ص 507.
3) ابن سینا، الاشارات و التنبیهات، ج 3، ص 15.
4) به نقل از: حواشی آیت الله حسن زاده آملی بر شرح منظومه سبزواری، ج 2، ص 431.
5) همان، ص 431.
6) شرح اصول کافی، ج 2، ص 502.
7) شرح اصول کافی، ج 1، ص 253.و
8) همان.و
9) ملاصدرا، الاسفار، ج 7، ص 244.
10) شرح اصول کفای، ج 2، ص 504.
11) به نظر می رسد ممکن اشرف که واسطه برای ایجاد اخس می شود باید حدوثاً هم اشرف باشد، در حالی که نظر ملاصدرا این است که همه انسانها حدوثاً مماش اند؛ اما در بقا و استمرار به انواع مختلف تقسیم می گردند و نوع ائمه و انبیا و استمرار و بقا از بقیه انواع ممتاز می گردد لذا باز هم به نظر می رسد اشکل فوق وارد باشد. امّا طبق نظر فخر رازی - که قایل به تعدد و تنوّع انواع انسانی حدوثاً می باشد و اصولاً انسان را حدوثاً و بقاء جنس می داند نو نوع - می توان این مشکل را حل نمود. )فخررازی المطالب العایه، ج 8).
12) حاشیه بر شرح منظومه سبزواری، ج 2، ص 730.
13) شرح اصول کافی، ج 2، ص 468.
14) همان.
15) همان، ص 390
16) حدید، آیة 127.
17) ملاصدرا، تفسیر القرآن الکریم، ج 6، ص 298.
18) شرح اصول کافی، ج 2، ص 465.
19) تفسیر القرآن الکریم، ح 6، ص 298.
20) همان، ص 300.
21) همان.
22) شرح اصول کافی، ج 2، ص 463.
23) شرح اصول کافی، ج 2، ص 463.
24) علی عابدی شاهرودی، مقدّمه بر شرح اصول کافی ملاصدرا.
25) کشف المراد.
26) نهج البلاغه.
27) شرح اصول کافی، ج 2، ص 424.
28) همان، ص 464.
29) همان، ص 516.
30) همان، ص 543.
31) همان، ص 523.
32) اصول کافی، ج
33) تفسیر القرآن الکریم، ج 6، ص 302
34) همان، ص 301.
35) مقدمه بر شرح اصول کافی ملاصدرا، ص 23.
36) شرح اصول کافی، ج 2، ص 45.
37) همان.
38) ملاصدرا، الشواهد الربوبیه؛ مشهد پنجم؛ اشراق نهم.
39) شرح اصول کافی، ج 2، ص 424.
40) همان، ص 612.
41) همان، ص 301.
42) همان، ص 529.
43) تفسیر القرآن الکریم، ج 6، ص 301.
44) الاسفار، ج 8، ص 97.
45) الاسفار، ج 8، ص 107.
46) شرح اصول کافی، ج 2، ص 507.
47) شرح اصول کافی، ج 2،ؤ ص 464.
48) تفسیر القرآن الکریم؛ ج 6، ص 300.
49) شرح اصول کافی، ج 2، ص 507.
50) تغییر القرآن الکریم، ج 6، ص 301.
منبع: تبیان
اصالت مهدویت در اسلام از دیدگاه اهل تسنن
این کتاب در ردّ بر فرقه مهدیه هند ــ پیروان سید محمد جونپوری هندی ــ است و بیانگر شرح حال و علامات مفصل مهدی موعود اسلام از روی أحادیث صحیحه ( همانند کتاب شماره 59 ). چاپ سنگی قدیم در اسلامبول و نیز چاپ مطبعه محمد شاهین در سنه 1278 هـ در قاهره. تحفة إثنی عشریة دهلوی ص 45; الاذاعة ص 163; معجم المطبوعات 1794; مجله تراثنا شماره 20 بیانگر آدرس های پانزده نسخه خطی آن و مشخصات هریک می باشد.
125ــ « مشرق الاکوان». سلیمان بن ابراهیم قندوزی حنفی( 1294 ). نسخه مخطوط آن در کتابخانه پرفسور عبدالباقی گلپنارلی در قونیه موجود می باشد. الغدیر علامه امینی ج 1 ص 147 ، کتابنامه حضرت مهدی ص 648 بنقل از چند مورد از مندرجات ینابیع المودة او درباره حضرت مهدی
126ــ « مناقب المهدی». حافظ أبونعیم اصفهانی( 430 ). از نسخه آن اطلاعی بدست نیامد ، اما حافظ گنجی شافعی در « البیان فی أخبار صاحب الزمان » تعداد پانزده حدیث ، و یوسف بن یحیی مقدسی شافعی در « عقد الدرر » تعداد سیزده حدیث از آن نقل کرده اند. نیز کتابهای دیگر از مؤلف بنام « أربعون حدیثاً » ، « صفة المهدی » ، « کتاب المهدی » و « نعت المهدی » ، در این مقال آورده ایم.
127ــ « المهدی»یا « رسالة فی المهدی». محمد بن اسحاق ، صدرالدین قونوی صوفی شافعی( 673 ). موجود در کتابخانه ایاصوفیا بشماره 4849. فهرست تحلیلی کتب عربی منتشر شده در مصر از قنواتی بشماره 254 و الذریعه 23/290 بنقل از ارگین بشماره 198
128ــ « المهدی». تألیف شمس الدین ابن قیّم جوزیه( 751 ). مقدمه ینابیع المودة بقلم علامه سید مهدی خرسان ص 18
129ــ « مهدی آل الرسول». نورالدین علی بن سلطان محمد قاری هروی مشهور به ملا علی قاری( 1014 ). نخستین چاپ آن در 40 صفحه جیبی بی تاریخ است. جهت آگاهی بر تعداد هشت نسخه خطی آن در کتابخانه های ترکیه مراجعه شود به کتابنامه حضرت مهدی ، ص 700.
130ــ « المُهدی إلی ما ورد فی المهدی». شمس الدین محمد بن علی بن محمد مشهور به ابن طولون دمشقی صالحی حنفی( 953 ). الأئمة الاثنی عشر مؤلف ، مندرج در الامام المهدی عند اهل سنة 2/403
131ــ « المهدی» ( رسالة فی . . .)» ملا احمد بن حیدر ماورانی ازقراء شقلاوه عراق شمالی ( 1070 ). نسخه خطی آن در کتابخانه مرکزی دانشگاه صلاح الدین در بخش شمال عراق بشماره 419/3 مذکور در فهرست چاپ شده آن در 1408 ، ص 288 اهل البیت فی المکتبة العربیة علامه طباطبائی شماره 78 ص 629
132ــ « المهدی» ( رسالة فی . . .)» ادریس بن محمد حمدون عراقی فاسی ( 1183 ) فهرس الفهارس و الاثبات 2/199 ، الیواقیت الثمینة 1/96 ، سلوة الانفاس ص 141
133ــ « المهدی» ( رسالة فی . . .)» جعفر بن حسن بن عبدالکریم بن محمد بن عبدالرسول برزنجی مدنی ( 1187 ) اهل البیت فی المکتبة العربیة علامه طباطبائی شماره 783
134ــ « المهدی حقیقة لاخرافة». محمد بن أحمد بن اسماعیل ( معاصر ). چاپ چهارم کتابخانه تربیت اسلامی هلند در1411هـ در 240 صفحه. این کتاب مشتمل بر أحادیث مهدویت و بیانگر تواتر آنها ، و صفات حضرت مهدی ، راویان ، ناقلان و مؤلفان درباره أحادیث مهدی منتظر ، اعتراف دانشمندان و رد بر مهدیهای ادعائی دروغین ، علائم ظهور و اشراط ساعت است که مؤلف از منابع دست اول و مورد اعتماد اهل تسنن آنرانگاشته ، وخودهم ازعلمای سنّی است. و این کتاب را بسال 1400 در مصر تألیف نموده وبعنوان چهارمین دفعه نیز درمصر تجدید چاپ شده. کتابنامه حضرت مهدی ص 704ــ705
135ــ « المهدی المنتظر». ابراهیم مشوخی صادر شده از مطبوعات مکتبة المنار در اردن اهل البیت فی المکتبة العربیة ، شماره789 ص 631
136ــ « المهدی المنتظر» ( رسالة فی . . .)» شیخ عبدالحق بن سیف الدین بن سعدالله دهلوی حنفی بخاری( 1052 ). فهرس الفهارس و الاثبات ، عبدالحیّ کتانی 2/125 ،کشف الأستار حاجی نوری ص 30
137ــ « المهدی المنتظر». سید ابوالفضل عبدالله بن محمد بن صدیق حسینی ادریسی غماری( 1380 ) برادر مؤلف « ابراز الوهم المکنون فی ردّ ابن خلدون ». مشتمل بر یکصد و دو حدیث بواسطه سی و سه نفر از صحابه و پنج نفر تابعین ، در ردّ منکرین أحادیث مهدی و اثبات تواتر آن. چاپ عالم الکتب بیروت 1405هـ 1984 م.
138ــ « المهدی المنتظر بین الحقیقة و الخرافة ». عبدالقادر احمد عطا. چاپ 1400 هـ دار العلوم للطباعة قاهره
139ــ « المهدی المنتظر فی المیزان». عبدالمعطی بن عبد المقصود. چ دار النشر للثقافة، اسکندریه مصر
140ــ « المهدی و اشراط الساعة». شیخ محمد علی صابونی . بار اول بسال 1401 هـ وسیله مکتبة الغزالی دمشق و بار دوم بسال 1410 هـ وسیله شرکة الشهاب الجزایر به چاپ رسید.
141ــ « المهدی و المهدویة فی الاسلام». عبدالرزاق بن رشید الحصّان( 1384 ). الأعلام زرکلی 3/352 بنقل از معجم المؤلفین العراقیین 2/259
142ــ « المیمیه فی ظهور صاحب الزمان». محمدبن علی بن محمدطائی مشهوربه محی الدین ابن عربی ( 638 ). برخی از أشعارش را قندوزی در « ینابیع المودة » آورده است ، و شرحش بنام « بیان الحق » از مؤلفین شیعه میباشد.
143ــ « نبذة من علامات المهدی». جلال الدین عبدالرحمن سیوطی( 911 ). چندنسخه خطی ازین کتاب در کتابخانه سلطنتی برلین موجود است. در جستجوی قائم ص 72 و 406
144ــ « النّجم الثّاقب فی بیان أنّ المهدی من اولاد علیّ بن أبی طالب». شمس الدین محمد بن محمد بن عبدالرحمن بن علی بهسینی عقیلی خلوتی شافعی ( 1001 ). نسخه مخطوط آن ــ 78 صفحه ــ در کتابخانه لاله لی سلیمانیه اسلامبول بشماره 679 موجود است. و در تاریخ 1217 از طرف سلطان سلیم به کتابخانه یادشده اهداء گردیده است. ونسخه دیگرش در کتابخانه بیازید استانبول به شماره 2986 موجود میباشد و در 17 ذیقعده 997 در عهد مؤلف استنساخ گردید کتابنامه حضرت مهدی ص
745ــ 746
145ــ « النزهة». ولی الله دهلوی ، پدر عبدالعزیز مؤلف « تحفة الاثنی عشریة » ( 1172 ). کشف الأستار حاجی نوری ص 34
146ــ « نظرة فی أحادیث المهدی»( در قالب مقاله ). شیخ محمد خضر حسین ، استاد دانشکده اصول الدین مصر( 1377 ). ضمن « مجلة الهدایة الاسلامیة » بسال 1369 و بعداً در « مجله التمدن الاسلامی » سوریه در محرم 1370 ضمن شماره های 35 و 36 چاپ و منتشر گردیده ، نیز مندرج در « الامام المهدی عند أهل السنّة » 2/210 میباشد.
147ــ « نظریة الامامة». دکتر احمد محمود صبحی. شامل بحث امامت کلّی و از آن پس امامت حضرت مهدی و چگونگی بهره برداری از وجود آن حضرت. در جستجوی قائم ص 73
148ــ « النوافح القربیّة الکاشفة عن خصائص الذات المهدیة». قطب الدین مصطفی بن کمال الدین بکری دمشقی صوفی حنفی( 1162 ). هدیة العارفین 2/450; ایضاح المکنون 2/682
149ــ « الوعاء المختوم فی السّرّ المکتوم، فی أخبار المهدی». محی الدین محمد بن علی عربی اندلسی( 638 ). هدیة العارفین 2/121
150ــ « الوهم المکنون فی الرّد علی ابن خلدون». ابوالعباس بن عبدالمؤمن مغربی. چاپ شده. متن فتوائی شیخ محمدمنتصرکتانی ، مفتی فقه اسلامی مکه ، مندرج در آخر رساله « أحادیث المهدی من مسند أحمد حنبل » ص 163
151ــ « الهدیة المهدویة»( بزبان اردو ). ابوالرجاء محمد هندی حیدرآبادی( 1290 ). در ردّ بر جونپوری مدّعی مهدویت ، و اثبات مشخصات حضرت مهدی منتظر است از گاه ولادت تا پایان عمر از دیدگاه حدیث. الاذاعة ص 91
152ــ « الهدیة الندیّة للاُمة المحمّدیة، فیما جاء فی فضل الذات المهدیة» مؤلف کتاب النوافح القربیّه شماره 137 ایضاح المکنون 2/728; هدیة العارفین 2/450 الأعلام زرکلی 3/352 بنقل از معجم المؤلفین العراقیین 2/259 توضیحاً نویسنده این مقال را کتابی است بنام « الامام المهدی عند أهل السّنة» شامل شصت و هفت متن حدیثی ، تاریخی و کلامی اختصاصی یا ضمنی اهل تسنّن پیرامون حضرت مهدی منتظر که بخاطر آگاهی خوانندگان بر اصالت امر مهدویت در اسلام و کارگشائی محققین در مراجعه بدان ، فهرست آنها در پایان بنظر خواهد رسید.
مدّعیان دروغین مهدویت وکسانیکه که بدروغ نسبت مهدویت بدانها داده شده
همانطوریکه کمابیش بنظر خوانندگان رسیده و مصادر تاریخی و غیرتاریخی بیانگر شرح تفصیلی آنست که از آغاز بنیانگذاری اسلام تاکنون پیوسته افرادی با فریب و آلت دست قراردادن گروههائی از عوام ، از روی دشمنی به رویاروئی اسلام برخواسته و با قتل و غارت و هرج و مرج و اسارت و زندانی نمودن مسلمانان ، و ضدیت با احکام اسلام و تکیه زدن بر کرسی ریاست ، چند صباحی خودنمائی نموده و بالاخره به زباله دان تاریخ گسیل شده و می شوند و نمونه آنها ــ که خود آلت دست استعمارگران خارجی یهودی و مسیحی و عامل اجرائی اهداف شوم آنها بودند ــ رضا شاه پهلوی در ایران و کمال اتاترک در ترکیه و جمال عبدالناصر در مصر و صدام تکریتی در عراق و دیگران در دیگر مناطق مسلمان نشین بوده و می باشند . افرادی هم به هوای ریاست از طریق سوءاستفاده از احادیث مربوط به مهدی موعود و تحریف آنها و فریب دادن افراد ساده لوح زودباور را به دعوای مهدویت و مقام امامت برخاستند و بدون آنکه قیام انها نشانگر سرنخی از مقام امامت یا مقرون به کوچکترین علامت از علائم ظهور مهدی موعود باشد ، یا کمترین درجه از برقراری قسط و عدل جهانی ( مورد وعده پیامبر بدست حضرت مهدی ) را ارائه دهند ــ بلکه مردم را دچار تفرقه و جدائی از اسلام کردند ــ چند روزی خود را به عنوان مهدی موعود منتظر جا اندازی و قلمداد نمودند ، اما بالاخره مشت خیانت آنها هم بازشد و ادعای دروغین و بی محتوایشان کشف و آنها هم پس از چندی به زباله دان تاریخ رهسپار شدند . همچنانکه عده ای هم با زمینه سازی مرحله به مرحله مقام امامت و عنوان مهدی منتظر نخست دعوی بابیت از ناحیه مهدی حقیقی می کردند و همینکه افراد و گروههائی فریب خورده بدانها می گرویدند ، دعوای مهدویت را مطرح و گسترش می دادند . افراد و گروههائی هم بر اثر برخورد به اخباریکه از ناحیه خبرگذاران صادق امین درباره مهدی موعود و اسلام بدانها رسیده بود و از نظر فراوانی بدان درجه برای آنان یقینی شده و دماغشان آماده برای پرورش اینگونه افکار گردیده بود ، که بسا نسبت مهدویت را به کسی که او خود چنین دعوائی نداشت و از این دعوی بیزاری می جست می دادند . اکنون برای روشن شدن مطلب نام بعضی از مدعیان دروغین مهدویت یا غیر مدعیان مورد نسبت را بطور فهرست بنظر خوانندگان میرسانیم و علاقمندان به آگاهی بر مشخصات تفصیلی هریک را به مصادر مربوطه ارجاع میدهیم:
1ــ امام امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) که فرقه سبائیّه ، پیروان عبداللّه بن سبا ( که بموجب اثر تألیفی علامه محقق عسکری اصل وجودش ساختگی و بدور از حقیقت و واقعیت بوده ) حضرتش را مهدی خواندند و پنداشتند کشته نشده و تا آخر الزمان باقی است و خروج میکند(1 ).
2ــ محمد بن حنفیه ، که فرقه کیسانیه پنداشتند وی بعد از حسین بن علی امام و همان مهدی موعود است و در کوه رضوی بسر میبرد و از آنجا ظهور و قیام نماید(2 ) ، بدون آنکه او چنین ادعائی کرده باشد .
3ــ محمد بن عبداللّه محض بن حسن بن حسن بن علی ، معروف به نفس زکیه که پاره ای از جارودیّه وی را مهدی دانسته و در سنه 145هـ از مدینه به مهدویت برخواست و بدسیسه منصور دوانیقی کشته شد(3 ) .
4ــ ابوجعفر محمد بن عبداللّه فرزند منصور دوانیقی که خود منصور هم از روی رقابت با نفس زکیه مردم را دعوت به مهدویت او می کرد(4 ) .
5ــ عمر بن عبدالعزیز یکی از خلفای اموی که سعید بن مسیب قائل به مهدویت او شد(5 ) .
6ــ ابومسلم خراسانی که پاره ای از فرقه « خرّمیه » پیروان اتابک خرّمی پنداشتند او همان کسی باشد که باید زمین را پر از عدل و داد کند و کشته شدنش را بدست منصور دوانیقی تکذیب نمودند و بانتظار ظهورش بسر می بردند(6 ).
7ــ امام جعفر بن محمد الصادق ( امام ششم شیعیان ) که ناووسیه معتقد به مهدویت آن حضرت شدند(7 ) ، اما اصل مقام امامت حضرتش را بدست فراموشی سپردند .
8ــ محمد بن قاسم بن عمر بن علی بن الحسین که جارودیه زیدیه به مهدویت او گرایش جستند و در ایام معتصم در طالقان قیام نمود و کشته شد و آنها پنداشتند کشته نشده و بعد از این ظهور خواهد کرد(8 ).
9ــ امام موسی بن جعفر ( امام هفتم شیعیان ) که فرقه واقفیه قائل به مهدویت آن حضرت شدند(9 ) .
10ــ محمد بن علی عسکری ، برادر امام حسن عسکری ، که طایفه محمدیه بعد از وفات آن حضرت قائل به امامت و مهدویت وی گردیدند(10 ).
11ــ امام حسن عسکری ( امام یازدهم شیعیان ) که گروهی اعتقاد به مهدویت حضرتش پیدا کردند(11 ) .
12ــ جعفر بن علی برادر دیگر امام حسن عسکری که عده ای قائل به امامت و مهدویت او گردیدند و خود نیز مدعی مهدویت بود(12 ) .
13ــ عبداللّه بن معاویه بن عبداللّه جعفر بن ابی طالب که عده ای از مردم وی را مهدی دانسته و گفتند وی زنده است و در کوههای اصفهان بسر می برد و البته ظاهر خواهد شد ، و او همان کسی بود که در ایام حکومت مروان بن محمد در فارس قیام کرد و ابومسلم پس از مدتی که او را زندانی کرده بود بکشت(13 ).
14ــ یحیی بن عمر از اعقاب زید بن علی که در ایام مستعین باللّه خلیفه عباسی سنه 259 در کوفه قیام کرد ، پس او را کشتند و سرش را از تن جدا نمودند و بعض جارودیه قائل به مهدی منتظر بودن او بودند(14 ).
15ــ موسی بن طلحة بن عبداللّه که در زمان مختاربن ابی عبیده در بصره قیام کرد و عده ای بعنوان مهدویت بدو گرویدند(15 ) .
16ــ عبداللّه مهدی بود که بنوشته قرمانی: خود را فرزند حسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی الرضا ــ یعنی فرزند امام حسن عسکری امام یازدهم شیعیانــ معرفی کرد . و بنوشته فخری بعنوان ابومحمد عبیداللّه بن احمد بن اسماعیل از اعقاب امام جعفر معرفی نمود . و بنوشته دیگران رشته نسبش غیر از دو رشته مذکور است و بطور خلاصه در اصل ارتباطش با سادات و بر فرض ثبوتش در چگونگی آن اختلاف شدید است . وی در سنه 297 هـ بعنوان مهدویت از افریقا بپا خواست و دولت فاطمیین را تشکیل داد که پس از گذشتن 270 سال منقرض گردید . هم او بود که شهر مهدیه را در یکی از سواحل تونس برقرار کرد و هم اکنون پرچم فرانسه برفراز آن در اهتزاز است(16 ) .
17ــ محمد بن عبداللّه بن تومرت علوی حسنی معروف به مهدی هرغی از قبیله مصامده که در جبال اطلس مراکش سکونت داشتند ، در سال 497 به مهدویت برخاست و تشکیل سلسله « الموحدین » را داد و بر اسپانیا استیلا و تسلط یافت(17 ).
18ــ الناصر لدین اللّه که از جمله خلفای عباسی و متولد حدود سنه 550 هـ بود ، سبط ابن تعاویذی وی را بعنوان مهدی منتظر بودن بدین دوشعر ستوده:
• انت الامام المهدی لیس لنا تبدو لابصارنا خلاقاً لان یزعم ان الامام منتظر
• امام حق سواک ینتظر یزعم ان الامام منتظر(18 ) یزعم ان الامام منتظر
19ــ مردی به نام عباس فاطمی در پایان قرن هفتم بین 690 و 700 در میان غمازه خروج کرد و مدعی شد فاطمی منتظر است و جمعیت انبوهی از غمازه براو گرد آمدند و در پایان امر کشته شد(19 ) .
20ــ شخصی که معروف به تویزری منسوب به تویزر از نحله صوفیه بود از رباط ماسه خروج کرد و مدعی مهدی فاطمی بودن شد و بسیاری از اهل سوس و غیره بدو گرویدند و کارش آنچنان بالا گرفت که سران مصامده ترسیدند و او را کشتند . این قضیه در آغاز قرن هشتم ـ در عصر سلطان یوسف بن یعقوب ــ بوقوع پیوست(20 ) .
21ــ اسحاق سبتی زوی بود که در دوران سلطنت سلطان محمد چهارم از سلاطین عثمانی بسال 986 هـ به امر مهدویت قیام کرد و اصولا ترک و از اهالی ازمیر بود(21 ).
22ــ شخصی بود که در سنه 1219هـ در مصر قیام به مهدویت نمود و اصولا زاده طرابلس بود و طولی نکشید با لشکری که از فرانسه آمده بود بجنگید و با عده ای از هواخواهان خود کشته شد(22 ).
23ــ محمد احمد بود که در سال 1260 هـ در سودان قیام نمود و از قبیله دناقله در جزیره « نبت » مقابل « دنقلا » و بگفته بعضی در « حنک » متولد شده بود(23 ).
24ــ مردی بود که در رباط عباده دور او گرد آمدند و بعنوان فاطمی منتظر بودن دیگران را به مهدویت خود دعوت کرد و اصولا از نسل و نژاد پیامبر(صلی الله علیه وآله) بود(24 ) .
25ــ احمد بن احمد کیال بود که نخست مردم را بمقام امامت خود دعوت کرد ، سپس بعنوان مهدویت قیام نمود و طائفه کیالیه را تشکیل داد(25 ) .
26ــ محمد مهدی سنوسی فرزند شیخ محمد سنوسی بود که در اواسط قرن نوزده مسیحی از مغرب زمین برخواست و قبل از مرگ با اشاره باینکه خود او مهدی منتظر نیست بلکه او از این پس خواهد آمد نفی مهدویت خویش نمود و شاید مقصودش از خبر آمدن بعد از این ، قیام پسرش بود(26 )
27ــ میرزا غلام احمد قادیانی بود که در اوائل قرن نوزده میلادی سنه 1826 از پنجاب هندوستان قیام کرد و با سیکهای آن سرزمین بر مبنای ادعای نبوت بجنگید و فرقه قادیانی را که هم اکنون دارای پیروانی در هند است تشکیل داد(27 ) .
28ــ سید احمد پسر محمدباریلی بود که او را مهدی وهابی نیز گویند ، تولدش بسال 1224 در یکی از شهرهای هندوستان به نام « بریلی » اتفاق افتاد ، پس در خلال نیمه اول از سده سیزده از بین فرقه وهابی در هند قیام به نشر آن مذهب سخیف نمود و به عنوان یکی از اولاد امام حسن بن علی ( امام دوم شیعیان ) خود را شهرت داد سپس بر علیه هندوها و سیک های پنجاب هند اعلام جنگ نمود و با برافروخته شدن آتش جنگ مغلوب و کشته شد و بالاخره با تبلیغاتی که داشت و انتشار می داد زمینه برای قیام احمد قادیانی نامبرده مستعد و موجبات نفوذ برای وی بیشتر فراهم شد(28 ) .
29ــ علی محمد شیرازی معروف به باب پسر میرزا رضای بزاز شیرازی و متولد همان شهر بسال 1235 از زنی به نام خدیجه بود ، وی از کمالات علمی و ادبی جز زبان فارسی که در شیراز نزد معلمی به نام شیخنا آموخته بود و مقدار کمی هم صرف و نحو خوانده بود بهره دیگری نداشت و بیشتر اهتمام در رشته ریاضت و انجام امور شاقّه به منظور تسخیر جن و روحانیّات داشت و بالاخره پس از مدتی بسر بردن در بندر بوشهر رفته رفته دچار خشکی دماغ و خستگی مغز گردید ، پس از بوشهر به کربلا رفت و از تابعین شیخ احمد احسائی شد و با سید کاظم رشتی که از شاگردان و مروجین احسائی بود و در بافندگی و جاهم اندازی اباطیل و خرافات مهارتی بسزا داشت مصاحبت نمود(29 ) ، پس از فوت احسائی و سید کاظم رشتی به شاگرد دیگر احسائی حاج کریم خان ( مؤسس فرقه ضاله شیخیه که عنوان رکن رابع بودن را مطرح نمود ) بپیوست ، و نخست به عنوان باب او و خلیفه الخلیفة سر برافراشت و چون آوازه اش بلند شد و قدری بر سر زبانها افتاد خود را به باب مهدی منتظر معرفی نمود . سپس دم از استقلال و مهدویت زد و چون متوجه شد به قول عوام « خر فراوان است » و مریدانی از خود جاهل تر و احمق تر به دورش گرد آمدند دعوای نبوت را مطرح نمود و بافته هایی را ــ به عنوان وحی الهی و آیات آسمانی که خالی از معنا و عاری از قانون ادب و محاوره و برخلاف منطق و در حقیقت بهترین سند حماقت و فساد عقلی او و پیروانش بود ــ انتشار داد و در پایان جنون او شدت یافت و هوس خدائی و الوهیت پیدا کرد که کتاب « البیان » وی بهترین شاهد و بیانگر کفریات اوست . توضیحا چون سیاست اجانب پشتیبانی از وی را مقتضی دید با نفوذی که در داخله مملکت ایران داشت موجبات تقویت و گسترش فساد او را با هزینه تبلیغاتی و جلوگیری از تعرض دیگران بر عهده گرفت تا انجا که با تحلیل هرگونه حرامی و آزادی در ارتکاب هرگونه بدعت و عمل نامشروع عده ای از عوام الناس و افراد سفله و بی بند و بار فریب او را خوردند و بدو پیوستند . در آغاز امر علما و روحانیون آن عصر بخاطر راه و رسم جنون آمیزی که از وی به نمایش درآمد از حکم به قتل او خودداری و استنکاف نمودند و چون هر روز شراره های فتنه او گسترش مییافت ، بمنظور جلوگیری از شرّش و مصونیت مردم از آتش فتنه و بیراهه بری وی لازم دانستند حکم قتلش را صادر نمایند همچنانکه فتوی به کفر و نجس بودن بهائی ها و ممنوعیت ازدواج با آنها را صادر نمودند . از طرفی هم چون فتنه او مقام سلطنت را تهدید می کرد حکم قتلش عملا تأیید و با به دار آویختن و اعدامش معلوم شد او هم یکی از مهدی های دروغین بود که نخست بدست عوامل روس رشد و پرورش یافت و بعد از موجودیت او که کانون فساد از آب درآمد انگلیسی ها از وی بهره برداری نمودند و بالاخره ملیونها نفر مسلمان ضعیف و خوش باور را از اسلام و تشیع جدا کرده گرایش به کفر دادند(30 ) . آری متاسفانه ــ با اینکه بر اثر سقوط شاه طرفدار آنها و برقراری جمهوری اسلامی و برچیده شدن بساط سلطنت که یک بُعدش سوء استفاده هرچه بیشتر بهائی گری از قدرت آن بود بساط آزادی و رسمیت بهائی گری در ایران برچیده شد ــ هنوز این رشته باطل کم و بیش سر دراز دارد و از طریق عوام فریبی در گوشه و کنار بدین روش باطل کفر آمیز ادامه می دهند . و اما کسانی که در عصر ائمه اطهار علیهم السلام به دروغ مدعی بابیت و نیابت و سفارت از طرف حضرت بقیة اللّه محمد بن الحسن العسکری عج شدند ، پس محدث عالیقدر شیعه شیخ طوسی تعداد هشت نفر را معرفی نموده که ما بخاطر اختصار به ذکر نام آنها بسنده کرده و خواستاران شرح حال تفصیلی آنها را به کتاب « الغیبة » محدث نامبرده ارجاع می دهیم:
1ــ ابومحمد حسن معروف به شریعی از اصحاب امام هادی و امام عسکری بود که به دعوای بابیت از ناحیه حضرت مهدی برخواست و از آن ناحیه توقیع در لعن وی صادر گردید .
2ــ محمد بن نصیر نمیری .
3ــ احمد بن هلال کرخی .
4ــ ابوطاهر محمد بن علی بن بلال .
5ــ حسین بن منصور حلاج صوفی که ابوالقاسم بن روح یکی از وکلای امام زمان در عهد غیبت صغری به امر امام دستور مهدور الدم بودنش را صادر نمود ، نیز بحکم علما تکفیر شد ، اما در نظر صوفیه دست کمی از مقام نبوت نداشته و ندارد بلکه دعوای خدائی هم از وی سرزد و بالاخره محکوم به اعدام شد. خیراتیه ج 1 ص
159ــ 161
6ــ ابوجعفر محمد بن علی شلمغانی معروف به ابن ابی عزاقر.
7ــ ابوبکر بغدادی برادر زاده محمد بن عثمان عمری ( نایب دوم از نواب اربعه حضرت مهدی ).
8ــ ابودلف ــ رفیق ابوبکر بغدادی ــ (31 ). درپایان این مقال توجه خوانندگان را بدین نکته جلب و یادآور می شویم که از بررسی احوال نامبردگان و کسانی که پیروی از آنها می کردند یا مهدویت را به کسی که خود مدعی نبود نسبت می دادند معلوم و محقق میشود که اصل موضوع مهدویت در اسلام و عقیده به ظهور و قیام مهدی موعود و برقرار شدن انقلاب اسلامی جهانی و عدل و داد سراسری بدست او پدیده یک سلسله آیات شریفه قران و فرموده های پیامبر اکرم و بعضی از صحابه الهام گیرنده از ان حضرت است که مورد اتفاق سنی و شیعه می باشد ، و بر اساس همین ایات و احادیث و پیشگوییها و هشدارها بود که مردم از باستان زمان آماده برای ظهور مهدی موعود منتظر و چشم براه او بوده اند و مهدی های دروغین و نواب های قلابی و ادعایی هم از این رهگذر سوء استفاده نموده و بعنوان مهدی و نایب مهدی قیام نموده و هردسته و گروهی فریب یکی از اینها را خورده و به پیروی و ترویجش می شتافتند پس اگر عنوان مهدویت اصالت اسلامی نداشت نه مدعیان دروغین می توانستند آن را مطرح ووسیله تجمع عوام به دور خود قرار دهند ، و نه عوام و پیروان مهدی های ادعایی سرنخی در دست داشتند که بدانها معتقد و علاقمند شوند و از آنان پیروی نمایند . بطور خلاصه اصالت مهدویت و ریشه گرفتن آن از ناحیه شخص پیغمبر (صلی الله علیه وآله) بود که فریب دهندگان آن را سرنخ دعوای مهدویت قرار دادند و فریب خوران هم آن را سرنخ گرایش به مهدی های ادعایی و دروغین قلمداد نمودند و کار هر دو دسته به کفر و جدایی از اسلام راستین منتهی شد .
کسی که خروج و قیام مهدی منتظر را انکار نماید یا آن را تکذیب کند و دروغ انگارد ، بدانچه خدا بر پیامبر نازل فرموده کافر شده
از جمله فرموده های پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) در رابطه با مهدی منتظر و خروج آن حضرت این دو حدیث است که هریک بیانگر کفر کسی باشد که ظهور و خروج او را انکار یا حضرتش را تکذیب نماید:
1ــ عن جابر بن عبداللّه قال قال رسول اللّه ( ص ): « من انکر خروج المهدی فقد کفر بما انزل علی محمد . . . »
2ــ « . . . و من کذّب المهدی فقد کفر » و اما مصادر نقل آنها پس بدین قرار است:
1ــ « فوائد الاخبار» ابوبکر احمد بن محمد اسکافی یا اسکاف ( 260 ) به نقل مصادر مورد اشاره ذیل
2ــ « جمع الاحادیث الوارده فی المهدی» حافظ ابوبکر بن خیثمه ــ احمد بن زهیر بن حرب نسائی ( 279 ) به نقل سید محمد صدیق قنوجی بخاری در « الاذاعة . . . » ص 137
3ــ « معانی الاخبار» ابوبکر محمد بن ابراهیم کلاباذی بخاری( 380 ) نیز بنقل مصادر ذیل
4ــ « روض الانف و شرح السیرة» ابوالقاسم عبدالرحمن سهیلی ( 581 ) ج 2 ص 431 از مالک بن انس از محمد بن منکدر از جابر
5ــ « عقد الدرر فی اخبار المهدی المنتظر» یوسف بن یحیی مقدسی شافعی ( 685 ) ص 157 به نقل از « فوائد الاخبار » از اسکافی و « شرح السیره » ابوالقاسم سهیلی .
6ــ « فرائدالسمطین» شیخ ابراهیم بن محمد حموینی ( 730 ) ج 2 ص 334 شماره 585 به نقل از ابوبکر محمد بن ابراهیم کلاباذی ــ مؤلف « معانی الاخبار »
7ــ « لسان المیزان» ابن حجر عسقلانی ( 852 ) ج 5 ص 147 چاپ مصر و ص 130 چاپ حیدر آباد به نقل از « معانی الاخبار » کلاباذی
8ــ « العرف الوردی فی اخبار المهدی» جلال الدین سیوطی( 911 ) ص161 بنقل از« فوائدالخبار »اسکافی ،
9ــ « القول المختصر فی علامات المهدی المتنظر» ابن حجر شافعی مکی ( 974 ) ص 56 عکس نسخه خطی مکتبه ظاهریه شام در کتابخانه آیت اللّه مرعشی قم بنقل از فوائد الاخبار اسکافی و شرح السیره ابوالقاسم سهیلی
10ــ نیز در « الفتاوی الحدیثیه» ابن حجر مکّی ص 37 و برحسب چاپ مندرج در الامام المهدی ص 332
11ــ « البرهان فی علامات مهدی آخرالزمان» متقی هندی ( 975 ) پایان باب سیزدهم کتاب ، بنقل از یحیی بن محمد حنیفی ضمن فتوای او ( در ردّ مهدی دروغین جونپوری ) صادر در سنه 952 هـ .
12ــ « لوائح الانوار الالهیه . . .» شیخ محمد بن احمد سفارینی حنبلی ( 1188 ) ج 2 بخش ویژه حضرت مهدی تحت عنوان « فائدة الخامسة » بنقل از حافظ اسکافی ( مؤلف فوائد الاخبار ) از جابربن عبداللّه با تعبیر به مرضی و پسندیده بودن سند آن .
13ــ « ینابیع الموده» سلیمان بن ابراهیم قندوزی ( 1294 ) ، آغاز باب 78 بنقل از جابر بن عبداللّه انصاری
14ــ « الاذاعه لما کان و مایکون بین یدی الساعة» سید محمد صدیق قنو جی بخاری ( 1307 ) ص 137 بنقل از « جمع الاحادیث الواردة فی المهدی » ابن خیثمه و « فوائد الاخبار » اسکافی
15ــ « المهدی المنتظر» ابوالفضل عبداللّه بن محمد بن صدیق مغربی ادریسی ( 1308 ) ص94 ، به نقل از « فوائد الاخبار ابوبکر اسکافی »
فهرست 67 متن حدیثی ، تاریخی و کلامی پیرامون
حضرت مهدی منتظر( عج ) مندرج در کتاب « الامام المهدی عند أهل السّنة » الجزء الأوّل:
1ــ المصنف لعبدالرزاق بن همام ( المتوفی211)
2ــ مصنف للحافظ عبداللّه بن محمد بن ابی الجاشیة الکوفی ( 235)
3ــ السنن لإبن ماجه القزینی ( 273)
4ــ السنن لأبی داود السجستانی ( 275)
5ــ السنن للترمذی ( 297)
6ــ البدء و التاریخ للمقدسی ( بعد 355)
7ــ المعجم الکبیر للطبرانی ( 388)
8ــ معالم السّنن لأبی سلیمان الخطابی ( 388)
9ــ مستدرک الصحیحین للحاکم النشابوری ( 405 )
10ــ فردوس الاخبار لشیرویه بن شهردار الدیلمی ( 509 )
11ــ مصابیح السنة للبغوی ( 516 ـ 510)
12ــ جامع الاصول لإبن أثیر الجزری ( 606)
13ــ الفتوحات المکیة لمحی الدین بن عربی ( 638)
14ــ مطالب السئول لإبن طلحة الشافعی ( 652)
15ــ تذکرة خواص الأمة لسبط إبن جوزی ( 654)
16ــ شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید ( 655)
17ــ مختصر سنن أبی داود للمنذری ( 656) الشافعی ( 658 ) الشافعی ( بعد 658 )
20ــ تذکرة القرطبی لمحمّد بن أبی بکر القرطبی ( 671)
21ــ وفیات الأعیان لإبن خلکان الإربلی ( 689)
22ــ ذخائر العقبی لمحی الدین الطبری ( 694)
23ــ فرائد السمطین للحموئی الخراسانی ( 732)
24ــ مشکاة المصابیح للخطیب التبریزی ( 737)
25ــ تلخیص «المستدرک حاکم» حافظ ذهبی ( 748 )
26ــ خریدة العجائب لسراج الدین ابن الوردی ( 749)
27ــ المنار المنیف لإبن قیّم الجوزیة الحنبلی ( 751)
28ــ الفتن و الملاحم لإبن کثیر الدمشقی ( 774)
29ــ مودة القربی للسید علی الهمدانی ( 876)
30ــ شرح المقاصد لسعدالدین التفتازانی ( 793)
31ــ مجمع الزوائد لنورالدین الهیثمی الشافعی ( 807)
32ــ موارد الظمآن لنورالدین الهیثمی الشافعی ( 807)
33ــ الفصول المهمة لإبن الصّباغ المالکی ( 855)
34ــ العرف الوردی للسیوطی الشافعی ( 911)
35ــ الأئمة الإثنی عشر لإبن طولون الدمشقی ( 953)
36ــ الیواقیت و الجواهر لعبد الوهاب الشعرانی ( 973)
37ــ الصواعق المحرقة لأحمد بن حجر الهیثمی ( 974)
38ــ الفتاوی الحدیثیة لأحمد بن حجر الهیثمی ( 974)
39ــ القول المختصر فی مهدی المنتظر لابن حجر المکی الهیثمی ( 974 )
40ــ کنزالعمال لعلاءالدین المتقی الهندی ( 975)
41ــ البرهان فی اخبارصاحب الزمان ، لحسام الدین المتقی الهندی ( 975 )
42ــ مرقاة المفاتیح شرح المصابیح لعلی القاری الحنفی ( 1014)
43ــ أخبار الدول و آثار الأوّل لأحمد الدمشقی القرمانی ( 1019)
44ــ الإشاعة من أشراط السّاعة لمحمّد بن عبدالرسول البرزنجی ( 1103)
45ــ فتح المنان شرح الفوز و الامان لأحمد بن علی المنینی ( 1173) الجزء الثانی:
46ــ لوائح الأنوار الإلهیة لشمس الدین السفارینی ( 1188)
47ــ اسعاف الراغبین لمحمّد الصبان الشافعی ( 1206)
48ــ ینابیع الموده لسلیمان القندوزی ( 1270 )
49ــ نور الابصار للسید مؤمن الشبلنجی ( بعد 1290)
50ــ مشارق الانوار للشیخ حسن الخمراوی المصری ( 1303)
51ــ الاذاعة لما کان و ما یکون . . . للسید محمّد صدیق القنوجی ( 1307)
52ــ القطر الشهدی فی أوصاف المهدی لشهاب الدین الحلوانی ( 1308)
53ــ العطر الوردی فی شرح القطر . . . لمحمّد البلبیسی الشافعی ( 1308)
54ــ غالیة المواعظ لخیرالدین الالوسی الحنفی ( 1317)
55ــ فیض القدیر شرح الجامع الصغیر لعبد الرؤف المناوی ( 1031) العظیم آبادی ( المتولد1237)
57ــ نظم المتناثر لمحمّد بن جعفر الکتانی ( 1345)
58ــ تحفة الأحوذی لمحمّد عبدالرحمن المبارکفوری ( 1354)
59ــ نظرة فی أحادیث المهدی لشیخ الأزهر محمّد الخضر حسین ( 1377)
60ــ التاج الجامع للاصول للشیخ منصور علی ناصف ( 1371)
61ــ إبراز الوهم المکنون لأحمد بن صدیق المغربی ( 1380)
62ــ المهدی المنتظر لابن صدیق البخاری الغماری ( 1380 )
63ــ حول المهدی للشیخ ناصرالدین الآلبانی ( المعاصر)
64ــ عقیدة أهل السّنة . . . للشیخ عبدالمحسن العباد ( المعاصر)
65ــ ذیل « عقیدة أهل السّنة» للشیخ عبدالعزیز بن باز ( المعاصر)
66ــ الرد علی من کذّب بالأحادیث المهدی للشیخ عبدالمحسن العباد ( المعاصر)
67ــ عقیدة المسیح الدجال لسعید ایوب ( المعاصر )
فتوای چهار نفر از فقهای مذاهب اربعه سنّی درباره منکرین مهدی منتظرعج
نظر به اینکه در اوائل سده دهم هجری شخصی بنام محمد جونپوری با فریب دادن مردم عوام سنی به عنوان مهدی منتظر در سرزمین هند قیام کرد و گروههائی از عوام فریب خور بدو گرویدند وبالاخره کم کم موضوع مهدویت او مسئله آفرین شد ، اهل تسنن از چهارنفر از علمای سنی درباره شخصیت مهدی و مهدویت جونپوری استفتاء و نظرخواهی شرعی نمودند . آنها هم با تکیه و استناد به احادیثی که بیانگر علائم ظهور مهدی موعود منتظر است و شخص مدعی مهدویت هم فاقد شرایط امامت بود و هم ظهورش غیر مقرون به علائم ظهور حضرت مهدی ، او را تخطئه و رد نموده و حتی خود و پیروانش را ــ بر اساس بیراهه روی و تکفیر مسلمانان مخالف با وی ــ تکفیر و محکوم به ارتداد و اعدام کردند . اکنون ما بخاطر رعایت اختصار از ذکر متون آن فتاوی معذرت خواسته ولی در رابطه با موضوع بحث که در رد و رهنمون منکران حضرت مهدی و تخطئه کنندگان احادیث پیرامون آنحضرت خلاصه می شود خواستاران آنرا به کتاب «البرهان» متقی هندی (باب سیزدهم) که در رد محمد جونپوری و مشتمل بر فتاوی مذکور است ارجاع می دهیم تا خود با ملاحظه آن فتاوی پی به واقع امر و مخالفت جدی علمای سنی با منکرین آنحضرت برند و در شناخت مهدی راستین اسلام از مهدی های دروغین هر عصر و زمانی دچار اشتباه نشوند . مهدی فقیه ایمانی رمضان المبارک 1417
________________________________________
1 ــ ملل و نحل شهرستانی 2/11، غیبت شیخ طوسی ص 192، المهدیه فی الاسلام ص 93.
2 ــ غیبت شیخ طوسی ص 192، مقدمه ابن خلدون ص 219، ملل و نحل شهرستانی 1/200، المهدیه فی الاسلام ص 103.
3 ــ مقدمه ابن خلدون ص 222، تاریخ فخری ص 148، مجله الهلال مصر جلد 17 سال 4 صفحه 643.
4 ــ المهدیة فی الاسلام ض 117.
5 ــ طبقات ابن سعد 5/245، المهدیه فی الاسلام ص 184.
6 ــ المهدیه فی الاسلام ص 184.
7 ــ ملل و نحل شهرستانی2/3، غیبت شیخ طوسی ص 192.
8 ــ المهدیه فی الاسلام ص 125.
9 ــ ملل و نحل شهرستانی2/4، غیبت شیخ طوسی ص 192 و 198.
10 ــ غیبت شیخ طوسی ص 192و 198.
11 ــ ملل و نحل شهرستانی2/7، غیبت شیخ طوسی ص 192 و 220
12 ــ غیبت شیخ طوسی ص 222 و
225ــ 227 و 287.
13 ــ المهدیه فی الاسلام ص 48.
14 ــ المهدیه فی الاسلام ص 135.
15 ــ طبقات ابن سعد 5/245، المهدیه فی الاسلام ص 182.
16 ــ تاریخ فخری ص 237، مقدمه ابن خلدون ص 374، اخبار الدول واثار الاول قرمانی ص189.
17 ــ تاریخ ابی الفداء 2/232، مجله الهلال سال 4 شماره 17 ص 643، مقدمه ابن خلدون ص 366.
18 ــ المهدیه فی الاسلام ص 48.
19 ــ مقدمه ابن خلدون ص 367، مجله الهلال سال 4 شماره 17 ص 643.
20 ــ مقدمه ابن خلدون ص 367.
21 ــ ترجمه رساله دار مستتر، از محسن جهانسوز.
22 ــ ترجمه رساله دار مستتر.
23 ــ مجله الهلال سال 4 شماه 17، ص 644 و سال 7 شماره 6.
24 ــ مقدمه ابن خلدون ص 367.
25 ــ ملل و نحل شهرستانی 2/17.
26 ــ الهلال سال 4 شماره 17 ص 644.
27 ــ الهلال سال 4 شماره 17 ص 643، ظاهرة الغیبة و دعوی السفاره ص
300ــ 370، المهدیة فی الاسلام ص 270، مفتاح باب الابواب ص 77.
28 ــ دائرة المعارف الاسلامیه ج 1 ص 496، المهدیه فی الاسلام ص 268، مفتاح باب الابواب ص 69.
29 ــ جهت آگاهی بر هویت سید کاظم رشتی و نقش او در گسترش فرقه بهائی گری رجوع شود به کتاب ظاهرة الغیبة و دعوی السفارة، میرزا محسن آل عصفور بحرینی ص
247ــ 300 چاپ قم
30 ــ دائرة المعارف اسلامیه 1/496، المهدیه فی الاسلام ص 268، مفتاح باب الابواب ص 69، نصایح الهدی بلاغی، اسرار العقاید میرزا ابوطالب شیرازی چاپ 1324 در نوبت دوم و دهها کتاب دیگر در ردّ بهائی گری که اکثراً چاپ و منتشر گردیده، جهت آگاهی بر فهرست اسامی 87 جلد کتاب در رد آنها مراجعه شود به کتابنامه حضرت مهدی (عج) تألیف آقای علی اکبر مهدی پور ص
817ــ 820.
31 ــ کتاب الغیبة شیخ طوسی ص
397ــ 415 و شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید 8/122.
منبع: تبیان
حضرت مهدی (ع) در دنیای امروز
حجة الاسلام و المسلمین سعید معمار منتظرین با تشکر از اینکه وقت خود را علیرغم مشغله بسیار در اختیار ما قرار دادید. به عنوان نخستین پرسش بفرمائید توجه به امام عصر(ع) در جامعه امروز ما چه نقشی دارد و چه نیازی را میتواند پاسخ دهد؟ مهمترین نیازی که انسان دارد نیاز به آرامش و مقام امن است. و از همین روست که میبینیم این انسان برای تحصیل مقام امن دائما در حال تلاش و کوشش است. به تعبیر قرآن مقام امن زمانی حاصل خواهد شد که وجود انسان از شرک پاک بشود: «الذین آمنوا و لم یلبسوإایمانهم بظلم أولئک لهم الأمن1» ؛ برای کسانی که ایمان بیاورند و ایمانشان لباس ظلم نپوشد امنیت وجود دارد. در آیه دیگری خدای متعال شرک را به ظلم تفسیر فرموده: «انّ الشرک لظلم عظیم2»؛ شرک، ظلم بزرگی است. بنابراین «لم یلبسوا ءایمانهم بظلم» یعنی «لم یلبسوا ءایمانهم بشرک». برای تطهیر از شرک یک راه وجود دارد. آن هم دریافت توحید از راه ولایت است. هیچکس غیر از ولی خدا، «مطهِّر» و پاک کننده نیست. آیه تطهیر تنها در شأن اهلبیت نازل شده و آنها چون «مطهَّر»ند و خدای متعال آنها را پاک کرده، «مطهِّر» هم میتوانند باشند. انس با این بزرگواران، فهم معارف این بزرگواران، قرار گرفتن در دایره این بزرگواران، آرام آرام انسان را تطهیر میکند و هر چه درجه تطهیر انسان بیشتر شود، به مقام امنیت نزدیکتر خواهد شد. زمانی تطهیر انسان کامل خواهد بود که ولایت اول و خاتم اوصیا برای او کاملاً قبول شود و مورد پذیرش قرار بگیرد. اینجا است که ایمان که در حقیقت همین ولایت است ـ بنابر تفسیری که در بعضی از روایات شده است ـ به اوج خودش خواهد رسید و لباس ظلم را از خودش خواهد کند و شخص قلبی پیدا خواهد کرد، مملو از توجه به خدا، بلکه مملو از حب خدا و هیچگونه توجهی به غیر خدا در او وجود نخواهد داشت.
اگر کسی همه ائمه هدی (ع) را بپذیرد به جز حضرت بقیة الله، ارواحنا له الفداء، به دلیل نقصانی که در پذیرش ولایت موالیان عظام (ع) برای او ایجاد خواهد شد، به همین مقدار مشرک شده و لباس ظلم بر ایمان او افکنده خواهد شد و اینجاست که از نعمت امن و امنیت و آرامش و طمأنینه محروم خواهد گردید و به ناچار برای پر کردن این نیاز و این خلا، به دنیای امروز، مکاتب، ایسمها و تفکرات گوناگون ـ که بزرگترین دلیل برای بطلان آنها، وجود تشکلها، تعارضها و تناقضات فکری است ـ روی خواهد آورد.
توجه به حضرت ولی عصر ،ارواحنا له الفداء، بزرگترین مایه تحصیل امن و آرامش است. البته وجود خود حضرت بقیةالله موجب همه این عوالم وجود خواهد بود؛ چون ابر و باد و مه و خورشید و فلک برای چرخیدن و گردش و حرکت باید یک غایتی داشته باشند، غایت آنها آن است که برای انسان کامل، انسان معصوم، حرکت کنند؛ نه انسان ناقص، نه انسان خطا کار و عاصی.
همه به طفیلی وجود حضرت بقیة الله ، ارواحنا له الفداء ،در قید حیاتند و مرزوقند و روزی میبرند.
این تعبیری که در دعای عدیله آمده است: «و بیمنه رزق الوری و بوجوده ثبتت الأرض و السماء3» مبتنی بر همین اصل است. «بیمنه رزق الوری»؛ یعنی چون حضرت حضور دارند، بقیه هم مرزوق میشوند. اینکه در حدیث قدسی آمده است: «خلقتُ الأشیاء لاجلک» نیز بیان کننده همین واقعیت است. پس باید حرکتمان، راه رفتنمان، همه چیزمان به عشق و محبت حضرت بقیة الله (ع) باشد. چه بدانیم، چه ندانیم، چه بخواهیم، چه نخواهیم، چه انسان مؤمن، چه انسان مشرک، چه انسان موحد و چه انسان منافق، حضرت مظهر رحمت رحمانیه حضرت حقند و رحمت رحمانیه حضرت حق برای همه مخلوقات عام است.
ما میگوییم که حضرت ولی عصر (ع) ولی الله است. قرآن کریم، بر خلاف ما که وقتی میخواهیم از یک کسی تعریف بکنیم، القاب متعددی را به کار میبریم، یک کلمه بیان میکند. میگوید: «بقیة اللّه خیرٌ لکم، ان کنتم مؤمنین4». «بقیة اللّه» یعنی کسی که تمام صفات حضرت حق، جلّ جلاله، در او خلاصه شده است. اگر میگوییم «هو مَعَکُم اَیْنَما کُنْتُم5»؛ هر جا باشید خداوند هم با شما هست، کسی که هم «بقیّة اللّه» است، چون مظهر صفات خداوندی است. باید، «هو مَعَکُم اَیْنَما کُنْتُم»باشد؛ یعنی همه جا با ما باشد. پس بر این مبنا حضرت بقیّة اللّه (ع) در همه آنات و در تمام حالات با ما همراه هستند. و به تعبیر روایاتی که در بصائرالدرجات آمده است، هیچ چیزی از وجود ما در محضر حضرت بقیّة اللّه (ع)پنهان نیست.
این اصل کلی از آیه شریفه سوره مبارکه «یس» هم که میفرماید «و کلّ شیءٍ اَحصیناه فی اِمامٍ مبین6» قابل استخراج است.
معرفت این است که ما بدانیم حضرت بقیّة اللّه، ارواحنا فداه، لحظه به لحظه به ما توجه دارند و همه ما تحت مشاهده این بزرگوار هستیم. امیرالمؤمنین میفرمایند: «مَنْ اَحَبَّ شَییءً لهج بذکره» وقتی کسی، کسی را دوست بدارد، دائما میخواهد از او تعریف بکند. مرتب از او یاد کند. تا اینکه به جایی میرسد که دائما خودش را در محضر حضرت دوست میبیند. دیگر بین خودش و او جدایی نمیبیند. پس عمده تحصیل معرفت است. معرفت هم از چند راه قابل تحصیل است:
یک راهش مطالعه پیرامون احوال حضرت ولی عصر، ارواحنا فداه، است خواندن کتابهایی مثل «مکیال المکارم» مرحوم آیة الله سید محمد تقی اصفهانی. مثل بحارالانوار جلد 51، 52، 53 مرحوم علامه عالی مقام، مجلسی، که تحت عنوان مهدی موعود (ع) هم ترجمه شده است. بعضی از کتبی که اخیرا نوشتهاند مثل خورشید مغرب از آقای محمد رضا حکیمی یا دادگستر جهان از آقای ابراهیم امینی. مطالعه این مجموعه از یک طرف کمک میکند، از طرف دیگر تبعیت از خواستههای حضرت مهدی (ع) آرام آرام محبت را زیاد میکند. خواندن دعاهایی که مربوط به حضرت است، زیارات حضرت مثل زیارت آل یاسین، مثل «دعای عصر غیبت» که عصرهای جمعه خوانده میشود و در انتهای مفاتیح هم آمده است و... یعنی انسان باید اول شستشوی قلبی دهد خود را که مورد توجه حضرت ولی عصر (ع) قرار بگیرد و ایشان هم عنایت بکنند، در این صورت این محبت چندین برابر خواهد شد.
نقش مطبوعات و رسانه ها در ترویج فرهنگ مهدویت چیست؟ به نظر میرسد قبل از اینکه مطبوعات و رسانه های گروهی بخواهند نقش داشته باشند باید متفکرانی که صاحبنظر هستند در فرهنگ اسلامی، یک تقریر صحیح و همه جانبه از قضیه مهدویت ارایه کنند که برداشت از آن مهدویت موجب تعطیلی بعضی از احکام الهی نشود. بعد از اینکه آن تقریر صحیح ارایه شد و جامعیت تفکّر مهدویت عرضه شد، آنوقت رسانههای گروهی میتوانند نقش بسیار مؤثری در ارایه فرهنگ مهدویت داشته باشند. این کار بزرگترین تأثیرش القای روحیه امید و باز شدن افق فکری برای دیدن یک آینده روشن و در حقیقت رو به کمال دیدن نظام آفرینش است. به عنوان نمونه در بعضی از کتبی که اخیرا پیرامون حضرت مهدی (ع) نوشته شده است آمده است که حضرت مهدی (ع) وقتی تشریف میآورند، آیا از «آواکس»، از کامپیوتر، از اینترنت استفاده میکنند یا نمیکنند؟ آقایان بعضا جواب دادهاند که حضرت ولی عصر (ع) به هیچ عنوان مخالف با علم و پیشرفتهای علمی نیستند و از این وسایل حتما استفاده خواهند کرد. دو نکته در این جواب مورد غفلت قرار گرفته: جواب دهنده فرض را بر این قرار داده است که زمانی که حضرت ولی عصر (ع) خواهند آمد، همچنان عصر اینترنت باقی خواهد بود. ما در این بیست سال گذشته، عصر بشقاب پرندهها، عصر اتم، عصر اینترنت را داشتهایم. الان عصر اینترنت است، عصر تکنولوژی جدید الان با این عنوان مطرح است. دائما بشر در حال تکامل علمی است. الان متفکران تراز اول علوم تجربی دائما در در حال خلق جدیدند و این را نمیشود اصلاً جلویش را گرفت و از آن طرف به دلیل ارتباطات تمام کره زمین را تحت تأثیر خودش قرار خواهد داد.
نکته دوم که مهمتر است، این است که آیا حضرت بقیه الله (ع) در وضع موجود میخواهند انقلاب کنند؟ مثل انقلاب ایران یا بنا دارند کل شیوههای چگونه زندگی کردن بشر را به صورت جهانی تغییر دهند. اگر بناست حضرت ولی عصر (ع) تشریف بیاورند در وضع موجود اصلاح بکنند، حرف آقایان درست است. امّا اگر بناست «و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض7» باشد لازمهاش این است که سفره این عالم، سفره زندگی با این نحوهای که امروز بر این عالم حاکم است به کلی تغییر کند.ما روایات مسلمی داریم که فرموده «قام قائمنا بالسیف» حضرت بقیه الله (ع) با شمشیر قیام خواهند کرد و در سندش هم هیچ خدشهای نمیشود وارد کرد. با این بیان که حضرت از «آواکس» استفاده میکنند و از بمب افکن استفاده میکنند و ائمه ما (ع) که با تکامل علمی مخالف نبودهاند به هیچ عنوان سازگاری ندارد.
نکته سوم اینکه: خود نظام زندگی امروز بشری، آرام آرام به سمتی دارد حرکت میکند که شیوههای زندگی انسان را در معرض تغییر جدّی دارد قرار میدهد. چه بسا در بیست سال آینده به کلی شیوه زندگی انسان روی کره زمین تغییر بکند. مثلاً جایگزین کردن انرژیهای خورشیدی به جای انرژیهای غیر خورشیدی که امروز دارند از آن استفاده میکنند. پیشبینی اتمام منابع زیر زمینی، پیش بینی اتمام نفت، زمینه را برای تغییر روشهای زندگی، برای کاهش مصرف بیرویه انرژیهای موجود به کلی دارد فراهم میکند، نکته چهارم اینکه در روایات آمده است که تا زمان ظهور تنها دو حرف از 27 حرف علم روشن شده است، این همه اکتشافاتی که هنوز معلوم نیست تا کجا طول بکشد و ما هنوز اطلاع نداریم، نمیتوانیم در موردش قضاوت بکنیم. با توجه به این نکته که هر روزی یک کشف جدید در عالم علم دارد اتفاق میافتد تازه دو حرف از علم میشود. هنوز 25 حرف دیگر در زمان ظهور کشف خواهد شد. اصلاً آن 25 حرف قابل مقایسه با این دو حرف نیست.
ژان گیتون در مصاحبه خودش بیان کرد که پیشرفتی که بشر در قرن بیستم انجام داده به هیچ عنوان قابل مقایسه با پیشرفت علمی بشر در سه هزار سال گذشته تاریخ علم نیست.
نکته پنجم اینکه خدای متعال اراده کرده است در زمان ظهور تمام جنود خودش را حامی حضرت مهدی (ع) قرار بدهد. زمینها، آسمانها، حتی روایت دارد ابرها به فرمان امامند. در روایت است که حضرت یک یهودی را تعقیب میکند، او پشت سنگی پنهان میشود، سنگ به زبان در میآید نطق میکند که یک یهودی پشت سر من مخفی شده است. در روایتی در کتاب سفینة البحار آمده است: روزی متوکل میخواست از امام هادی (ع) زهر چشم بگیرد دستور داد به اصطلاح سواره نظام و پیاده نظام و تیراندازها همه بیایند رژه بروند، تا قدرت خودش را به امام هادی (ع) نشان بدهد. یک زهر چشمی از امام بگیرد. خوف در امام ایجاد کند. پس از اتمام سان و رژه، حضرت هادی (ع) فرمودند: حالا ما هم میخواهیم قدرتمان را نشان بدهیم. یک لحظه امام فرمودند نگاه کن، به محض اینکه نگاه کرد دید ملائکه در دو صف، صف در صف ایستادهاند، از روی زمین تا زیر طاق آسمان و همه آماده، دارند به امام (ع)میفرمایند: ما آمادهایم. در روایت آمده متوکل از هوش رفت. خوب حالا یک کسی که این قدرت را دارد چه احتیاجی به آواکس دارد؟ چه احتیاجی به اینترنت و کامپیوتر دارد؟ این توهین به امام (ع)است. من نمیخواهم عظمت تحقیقات علمی را پایین بیاورم. آن در جایگاه خودش محفوظ. عظمت امام(ع) مافوق این حرفهاست. میفرماید: «و لله جنود السماوات و الارض» این است که این حرف یکی از حرفهای غلطی است که امروز در زمان ما مطرح میشود برای اینکه بگویند امام (ع) با پیشرفتهای علمی مخالف نیستند. بله ائمه ما (ع)با پیشرفتهای علمی مخالف نیستند. صد در صد. امّا زمان ظهور چون بناست حرکت فی الارض باشد. کل این شرایط تغییر خواهد کرد و جالب توجه اینجاست که باید عزیزان توجه داشته باشند که زمینههای تغییر شرایط به دست خود بشریت دارد انجام میگیرد. نمونههایش اگر، عزیزان بتوانند راجع به تکنولوژی سبز تحقیق بکنند که اخیرا در دنیا مطرح شده، ممکن است در بیست سال آینده همه کره زمین را فرا بگیرد و ما مجددا یک بازگشت به طبیعت را و یک زندگی طبیعی را در جوامع انسانی مشاهده کنیم. این است که رسانههای گروهی مشروط به اینکه یک تقریر صحیحی از قضیه ظهور و قضیه مهدویت ارایه کنند میتوانند بسیار مؤثر واقع بشوند.
مهمترین تأثیرش هم ایجاد یک بینشی است که اجازه احساس به بن بست رسیدن در زندگی انسانی را به انسان نخواهد داد و افق فکری را آنچنان باز میکند که دائما احساس نشاط و امید و آرامش در انسان به وجود خواهد آمد و این تنها نقطهای است که بشر میتواند آرامش خودش را به دست بیاورد.
بحث مهدویت را چگونه میتوان با توجه به نیازهای دنیای امروز به روز کرد؟ اولاً عرض بکنم که اصلاً هیچ احتیاجی نیست ما بحث مهدویت را به روز بکنیم. چون بحث مهدویت به روزترین بحث امروز دنیاست و مرتبا روز به روز هم این بحث تازهتر و شفافتر و جدّیتر میشود. در یک روایت آمده است که «لا یزال یؤید هذا الدین برجل فاسق» امروز خود سردمداران فاسد دنیا، زمینه به روز کردن بحث مهدویت را دارند فراهم میکنند. به قول «وایتهد» که میگوید بار دیگر جهان وضوح و روشنی خود را از دست داد؛ زیرا پرفسورها از پیغمبران پیشی گرفتند. از زمانی که پرفسورها از پیغمبران پیشی گرفتند، اوضاع روشنی خودشان را از دست دادند، تا آنجا بشر قدرت واقع بینی ندارد.
«ژان ژاک روسو» در یکی از کتابهایش که مال سالهای قبل است، چندین دهه قبل، میگوید، آنچنان معضل زندگی انسان روی کره خاکی پیچیده شده است که دیگر به دست بشر عادی مشکلات حل نخواهد شد بلکه به دست خدایگان اصلاح خواهد شد.
این نکتهای که میخواهم اینجا مطرح کنم این است که تکنولوژی جدید بزرگترین تأثیر را در طرح قضیه مهدویت گذاشته است. ما هیچ اشکالی نمیتوانیم به تکنولوژی بگیریم، بنده بر خلاف کسانی که معتقدند تکنولوژی صد در صد یک پیام است و تمام مدیریت انسانی را به تسخیر خودش در آورده، یعنی مسخَّر خودش قرار داده معتقدم که اینجا اول باید مشخص بکنیم کدام انسان، کدام بشر؟ لازمه این حرف این است که انسان یک موجودی است بیهویت، وقتی انسان یک موجودی است بیهویت، به راحتی عوامل خارجی با او بازی میکنند. به هر سمتی بخواهند او را جهت بدهند جهت میدهند، در صورتی که ما در معارف اسلامی بر اساس بحث فطرت معتقدیم انسان دارای اصالت و دارای هویت است و این اصالت و هویت به او اجازه نمیدهد که هر شیء خارجی به راحتی بتواند زمام شخصیت او را، به دست بگیرد. اگر این انسان چنانکه باید رشد کرده و در فضای فرهنگ اسلامی و انسانی، قرار گرفته باشد به جای اینکه تکنولوژی پیشرو باشد، تکنولوژی پیرو خواهد بود، یعنی جنبه ابزاری پیدا خواهد کرد. امّا اگر این انسان چنانکه باید رشد نکرده، نظرش شکوفا نشده و هنوز در فضای فرهنگ اسلامی قرار نگرفته باشد، تکنولوژی برای او جنبه پیشرو خواهد داشت. نه جنبه پیرو و ابزاری.
این است که در داخل کشور ما هم عدهای آمدند و گفتند که تکنولوژی به دلیل اینکه خود پیام است پس بهتر است که او را به طور کلی کنار بگذاریم. این حرف هم حرف درستی است .هم حرف غلطی است. انسان استفاده کننده از تکنولوژی، اگر انسانی باشد که در فضای فرهنگ فطری و فرهنگ اسلامی رشد کرده باشد، بله مسخّر تکنولوژی قرار خواهد گرفت. امّا اگر یک انسانی باشد، رشد یافته، آن وقت با نگاه ابزاری به تکنولوژی خواهد نگریست .و آنچه که از فقه ما انتظار میرود این است که فقه جنبه پیرو بودن تکنولوژی را معین بکند و اصول کلی که باید این تکنولوژی پیرو آن اصول باشد، به عنوان اصول پیشرو، آنها هم تبیین بشوند.
قضیه مهدویت یکی از آن عناصر عمدهای است که فطرت به او آنچنان قوام میبخشد، آنچنان شکوفا میکند که به راحتی میتواند از هر ابزاری در این مسیر استفاده کند. کما اینکه ناخودآگاه الان بخشی از کسانی که در کشور ما دارند از تکنولوژی جدید استفاده میکنند، در همین مسیر دارند قرار میگیرند. یعنی جنبه ابزاری برای آنها پیدا کرده است .این است که این دیدگاه مثل دیدگاه «تافلر» یا دیدگاه «مک لوهان» یا دیدگاه «نیل پست من» در فضایی که آنها فکر میکنند، برای آنها درست است. کاملاً منطقی است و درست بیان میکنند. منتهی ما در فضای «الاسلامُ یعلوا و لا یعلی علیه» فکر میکنیم و اسلام آنچنان علو دارد که هیچ چیز نمیتواند برتر از آن اندیشه واقع بشود. آیهای هم در قرآن داریم که میگوید: «علیکم أنفسکم لا یضرّکم من ضلّ اذا اهتدیتم8» شما به خویشتن توجه کنید، بیرون از شما دیگر نمیتواند به شما ضرر بزند. اگر تکنولوژی با شخصیت عدهای بازی کند آنها شخصیتهایی هستند در قالب انسانهای با شخصیت، یعنی به ظاهر با شخصیت.
مثال سادهاش این است که یک دختر دو ساله را نگاه کنید، با یک عروسک کوچکی بازی میکند، خیلی هم لذت میبرد، همین دختر وقتی پانزده سالش شد به او بگویید این کار بکن خجالت میکشد؛ چرا؟ چون شخصیت او از علو برخوردار شده، هر چه شخصیت بالا برود تأثیرش بر محیط خارج بیشتر و تأثّرش از محیط خارج از خودش کمتر خواهد شد. تمسک به مهدویت، شخصیت را این چنین رشد میدهد که تأثیر گذار باشد و تأثّر او کم بشود تا جایی که بعضی میتوانند به مرحلهای برسند که تأثیرشان صد در صد و تأثر آنها صفر بشود که این مرز نهایی استقلال شخصیت انسانی در تفکّر دینی ما خواهد بود .
در پایان اگر توصیه و سفارشی به خوانندگان خوب موعود دارید، مطرح بفرمایید:
جناب شیخ محمود میفرماید:
رمق دارد دو چشم اهل ظاهر نبیند از مظاهر جز مظاهر پیش از این عرض کردم که همه عالم به طفیل انسان معصوم و انسان کامل حرکت میکند. به بیان دیگر همه عالم دلشان خوش است که خلقتشان به غایت خودش رسیده، برای یک کسی دارند کار میکنند که آن شخص لایق است که همه وجودشان را بذلش بکنند، پس آنها هم میچرخند، ما هم در این چرخیدن بهره میبریم. درست شد. پس خورشید طلوعش به خاطر وجود حضرت ولی عصر (ع) است. طلوع ماه هم به خاطر وجود حضرت بقیه الله (ع) است. صبح تا شب، همه عالم ظهور جمال حضرت ولی عصر (ع) است. آن وقت ما مرتبا نشستهایم میگوییم: خدایا، چشمان ما را به ظهور حضرت ولی عصر (ع) روشن کن. میدانید مثل چه میماند؟ مثل این میماند که یک کسی یک شمعی را روشن بکند در روز، در بیابان راه بیفتد دنبال خورشید بگردد. اگر در راه او را ببینید و به او بگویید چه کار میکنی؟ میگوید: شمع روشن کردهام، دارم دنبال خورشید میگردم. شما میگویید که، شما اختلال مغزی ندارید؟ مشکل ندارید؟ وجود حضرت ولی عصر (ع) همه عالم را روشن کرده، ما به دنبال چه میگردیم؟ ما باید دنبال خودمان بگردیم. به نظر میرسد که ما باید یک مقداری حاضر بشویم در محضر حضرت. حضرت که غایب نیستند، به قول آن خانمی که گفته : «ما غائب و او منتظر آمدن ماست».
پس ما ان شاء الله یک مقدار توجهمان را به حضرت ولی عصر، ارواحنا له فداه، بیشتر بکنیم. صبح و عصر به یاد حضرت باشیم. یک کسی خواب پیامبر (ص) را دیده بود، گفته بود که چه کار بکنم که حضرت ولی عصر، ارواحنا فداه، را ببینم؟ حضرت رسول (ص) به او فرموده بودند: هر صبح و عصر یک ساعت برای امام حسین (ع) گریه کن. این رؤیا رؤیای صادقه است. چون با روایات هماهنگ است. بلا شک یک نکتهای دارد این رویا. میگوید: «من تشبّه بقوم فهو منهم». شما تا سنخیت با حضرت ولی عصر (ع) پیدا نکنید، نمیتوانید، حضرت را ادراک کنید، مشاهده کنید حداقل با یکی از کارهای امام زمان (ع) ما سنخیت پیدا کنیم. خوب یکی از کارهای امام زمان (ع) این است که هر صبح و عصر، برای جد غریبشان، امام حسین (ع) اشک میریزند. توسل به امام حسین (ع) خیلی مقرب است در زیارت عاشورا هم دارد. «ءانی اَتَقرّب ءالی اللّه وءالی رسوله و ءالی امیرالمؤمنین و ءالی فاطمة و ءالی الحسن و الیک بموالاتک»، صدقه برای سلامتی حضرت ولی عصر (ع) راه دیگری است. خوب بعضی سؤال میکنند: مگر حضرت (ع) احتیاج دارند؟ نه شما سوار تاکسی میشوید دوست صمیمی تان در تاکسی نشسته، خیلی هم وضعش خوب است شما زودتر از او پول در میآورید میدهید به راننده تاکسی. در حقیقت میخواهید به دوستتان بگویید، دوستت دارم. اگر نه به بیست تومان شما هیچ احتیاجی ندارد. صدقهای که ما برای سلامتی حضرت مهدی (ع) میدهیم، میخواهیم بگوییم، آقا جان دوستتان داریم. فلسفهاش همین است .
بهترین راهها هم، همین توجه به حضرت است. منتهی اهل ریاضت میگویند مرتبا بگویید «یا بن الحسن»، تا کم کم ملکه بشود، اهل محبت، وقتی محبت در دلشان زیاد شد، دیگر نیازی نیست، خودش میآید دیگر. آن جوانی که زنش را دوست میدارد، هر چه کوک میزند در مغازه خیاطی به یاد زنش است. شما مرتبا به او تلقین میکنید؟ این دیگر در وجودش است. محبت اگر زیاد شد، طبعا یاد حضرت (ع) هم زیاد خواهد شد.
ان شاء الله موفق باشید. والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته .
________________________________________
1. سوره انعام (6)، آیه 82 .
2. سوره لقمان (31)، آیه 13.
3. مفاتیح الجنان، دعای عدیله .
4. سوره هود (11)، آیه 86.
5. سوره حدید (57)، آیه 4.
6. سوره یس (36)، آیه 12.
7. سوره قصص (28)، آیه 5.
8. سوره فتح (48)، آیه 4 و7.
9. سوره مائده (5)، آیه 105.
منبع: تبیان
حضرت مهدی (عجّ) در نگاه سبط اکبر(ع)
مقدمه
ارتجاع همه جانبه پس از رحلت پیامبراکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم و لزوم حضور جریانی روشنی بخش و راهنما در عرصههای گوناگون، عاملی بود که «نظام امامت» را فلسفه وجودی بخشید و طبق آن، نظام امامت بعد از رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم عهدهدار مدیریت جامعه اسلامی میشد و خطر هر نوع ارتجاع به نظام فاسد قبل از پیامبر را منتفی میساخت و آیه «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی» نیز بر این اساس تحقق مییافت؛ زیرا با وجود ناظری عالم و توانا و کارگزاری مقتدر و اصولگرا، دین الهی برای همیشه محفوظ میماند. اما سرنوشت به گونهای رقم خورد که سیستم امامت به حاشیه رانده شد و از کارکرد اصلی خود بازماند. از این روی منصوبان این نظام یکی پس از دیگری، چشم به راه آخرین امامی بودند که با قدرت الهی کارکرد واقعی این نظام را به آن بازگرداند و او کسی نیست جز موعود آل محمد. حجم گسترده روایات امامان معصوم علیهمالسلام ، بخصوص امام علی علیهالسلام که حتّی خود موفق به تشکیل حکومت اسلامی شد، گویای این واقعیت است. به این ترتیب انتظار معصومان، از جمله امام حسن علیهالسلام ، برای ظهور مهدی موعود علیهالسلام را باید از این زاویه دید؛ یعنی ظهور امامی که با قدرت الهی به یکباره همه موانع را به کنار خواهد زد و جریان اصولیای را که به حاشیه رانده شده، به متن جامعه بازخواهد گرداند و تمام ارتجاعهای سیاسی، اقتصادی، اعتقادی، فرهنگی و... را نابود و پرچم جامعه نبوی را بر خواهد افراشت و به تمام معنا، اکمال دین و اتمام نعمت تحقّق خواهد یافت. با این رویکرد به موضوع مهدویت، برساحل احادیث امام حسن مجتبی علیهالسلام پیرامون آخرین موعود آل محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلم مینشینیم.
سخنان امام حسن علیهالسلام پیرامون حضرت مهدی علیهالسلام
از مجموع 438 روایتی که برای امام حسن مجتبی علیهالسلام بر شمردهاند1، 10 روایت پیرامون حضرت مهدی علیهالسلام است و این غیر از روایتهایی است که به طور غیر مستقیم در باره آن حضرت است و میتوان به روایات رجعت، روایات کلی پیرامون ائمه دین و... اشاره کرد. از مجموع 10 روایت مورد نظر ما، 6 روایت از خود امام حسن علیهالسلام و 2 روایت به نقل از امام حسن علیهالسلام از رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم ، یک روایت به نقل از امام علی علیهالسلام و یک روایت از حضرت خضر علیهالسلام در حضور امام حسن علیهالسلام است.
الف) روایات نبوی صلیاللهعلیهوآلهوسلم
1. آخرین حجّت خدا
عبداللّه بن حسین (حسن) بن حسن، از پدرش، از امام حسن علیهالسلام نقل کرد:
روزی پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم خطبه خواند و پس از حمد و ثنای خداوند فرمود: «مردم! بزودی فراخوانده میشوم و باید اجابت کنم ومن در میان شما دو چیز گرانبها ـ کتاب خدا و عترت و خاندانم ـ را به جا میگذارم که اگر به آن دو تمسک جویید، هرگز گمراه نمیشوید. پس از آنان یاد بگیرید و به آنان یاد ندهید، چون از شما داناترند. زمین از آنان خالی نمیماند وگرنه اهل خود را به کام میکشد.» سپس فرمود: «خدایا! من میدانم که دانش نابود نمیشود و پایان نمییابد و تو زمین خود را از حجّت بر بندگانت ـ که یا آشکار است و پیروی نمیشود و یا بیمناکِ غائب است ـ خالی نمیگذاری تا حجّتت تباه نگردد و اولیایت پس از هدایت، گمراه نشوند که ایشان در شمار اندک ولی نزد خدا بزرگترین منزلت را دارند.» وقتی از منبر پایین آمد، عرض کردم: ای رسول خدا! تو حجّت بر همه آفریدههایی. فرمود: «حسن جانم! خداوند میفرماید: «همانا تو بیم دهندهای و برای هر قومی هدایتگری است!2 من بیم دهندهام و علی هدایتگر است.» عرض کردم: یا رسولاللّه! فقولک انّ الارض لاتخلو من حجّة؛ ای رسول خدا! پس این سخن شما که «زمین خالی از حجت نمیماند» منظورتان چیست؟ فرمود: «نعم علیٌّ هو الامام والحجة بعدی، و انت الحجة والامام بعده والحسین الامام والحجة بعدک و... یخرج اللّه تعالی من صلب الحسن الحجة القائم امام شیعته زمانه و منقذ اولیائه یغیب حتّی لایری فیرجع عن امره قوم و یثبت آخرون «و یقولون متی هذا الوعد ان کنتم صادقین»3 و لولم یبق من الدنیا الاّ یوم واحد لطوّل اللّه عزّوجلّ ذلک حتی یخرج قائمنا فیملأها قسطاً و عدلاً کما ملئت جوراً و ظلماً فلاتخلوا الارض منکم اعطاکم اللّه علمی و فهمی و لقد دعوت اللّه تبارک و تعالی ان یجعل العلم والفقه فی عقبی و عقب عقبی و مزرعی (زرعی) و زرع زرعی»4؛ آری، علی آن امام و حجّت پس از من است و تو حجّت و امام پس از اویی و حسین امام و حجّت پس از تو است... و خدا از صلب حسن، حجّت قائم را میآورد، که امام پیروان خود (امام زمان خود) و نجات بخش دوستان خود خواهد بود. او غائب میشود؛ تا آنجا که دیگر دیده نشود. پس گروهی از او برمیگردند و گروهی پایدار میمانند و میگویند: «متی هذا الوعد ان کنتم صادقین»آن وعده چه شد اگر راستگویید» و اگر از عمر دنیا جز یک روز نماند، خدای عزّوجلّ آن را روز را چنان بلند گرداند که قائم ما ظهور کند و زمین را پر از عدل و داد سازد، همان گونه که از ظلم و جور پرشده است. پس، زمین (از شما که حجّت خدا هستید) خالی نمیماند و خدا به شما دانش و حکمت مرا داده است و من از خداوند ـ تبارک و تعالی ـ خواستهام که علم و فقه را در نسل و نژادم به میراث گذارد.»
2. دوازده امام از اهل بیت علیهمالسلام
خزّاز قمی، از هشام بن محمد و او از پدرش نقل کرد: بعد از شهادت امیرمؤمنان علیهالسلام ، حسن بن علی بر منبر رفت و خواست سخن بگوید که گریه گلویش را گرفت. لحظاتی نشست. بعد برخاست و فرمود:
«الحمد للّه الذی احسن الخلافة علینا اهلالبیت و عند اللّه نحتسب عزاءنا فیخیر الآباء رسول اللّه صلیاللهعلیهوآلهوسلم و عنداللّه نحتسب عزاءنا فی امیرالمؤمنین و قد اصیبت (لقد اصبت) به الشرق و الغرب... و لقد حدّثنی جدّی رسول اللّه صلیاللهعلیهوآلهوسلم : «انّ الامر یملکه اثناعشر اماماً من اهل بیته و صفوته ما منّا الاّ مقتول او مسموم؛5 سپاس خدایی را که جانشینی خود را بر ما خاندان نبوت ارزانی داشت. ما غمگساری خود را در (فراق) بهترین پدرمان ـ رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم ـ به حساب خدا میگذاریم. ما غمگساری خود را در (فراق) امیرمؤمنان به حساب خدا میگذاریم. شرق و غرب عالم با او و داغدار شد... جدّم، رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم به من فرمود: «این امر (ولایت) را 12 امام از برگزیدگان خاندانش دارا شوند. همه ما کشته یا مسموم خواهیم شد».
ب) روایت علوی علیهالسلام
عدالت گستر زمین
طبرسی از زید بن وهب جهنی نقل کرده است: حسن بن علی علیهماالسلام در (راه) مدائن زخمی شد. در حالی که درد میکشید، نزد او رفتم و عرض کردم:... ای فرزند رسول خدا! آیا شیعیان خود را همچون گوسفندان بیچوپان رها میکنی؟ فرمود: ای برادر جهنی! من چیزی از منبعی موثق میدانم. امیرمؤمنان علیهالسلام روزی مرا شادمان دید، فرمود:
«حسن جان! شادمانی میکنی؟ چگونه خواهی بود وقتی پدرت را کشته ببینی؟ یا چگونه خواهی بود وقتی فرمانروایی جهان اسلام را بنی امیه به دست گیرند؟ امیرشان آن حلقوم گشادِ روده فراخ است که میخورد و سیر نمیشود، میمیرد و در آسمان یاور و در زمین عذری ندارد، پس بر شرق و غرب آن چیره شود. در حالی که مردم از او فرمان برند و پادشاهیاش به درازا کشد؛ بدعتها و گمراهیها پدید آورد. حق و سنّت رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم را بمیراند. اموال مسلمانان را در میان هواداران خود تقسیم کند و آن را از سزاوارانش باز دارد... فکذلک حتی یبعث اللّه رجلاً فی آخر الزمان و کلب من الدّهر و جهل من الناس یؤیّده اللّه بملائکته و یعصم انصاره و ینصره بآیاته و یظهره علیالارض حتّی یدینوا طوعاً و کرهاً یملأ الارض عدلاً و قسطاً و نوراً و برهاناً یدین له عرض البلاد و طولها حتّی لایبقی کافراً الاّ آمن و لا طالح الاّ صلح و تصطلح فی ملکه السّباع و تخرج الارض نبتها و تنزل السّماء برکتها و تظهر له الکنوز، یملک ما بین الخافقین اربعین عاماً فطوبی لمن ادرک ایّامه و سمع کلامه؛6 این گونه خواهد بود تا در آخر الزمان و سختی دوران و نادانی مردمان، خدا رادمردی را برانگیزد که با فرشتگان خود به او یاری رساند و یارانش را عصمت دهد و با آیات خود به او کمک کند و او را بر زمین چنان چیره سازد که خواه ناخواه فرمانش برند. زمین را پر از عدل، نور و برهان کند. تمام طول و عرض سرزمینها مطیعش گردند؛ تا جایی که کافری نماند مگر ایمان آورد و بدکاری نماند مگر سامان گیرد. در حاکمیت او درندگان آشتی کنند و زمین، سبزههای خود را برآورد و آسمان، برکات خود را فرو ریزد و گنجها برایش آشکار شوند. او تا 40 سال در شرق و غرب عالم حکم میراند. پس خوش به حال کسی که روزگار او را دریابد و سخنش را بشنود.»
ج) روایت از حضرت خضر علیهالسلام
امام هادی علیهالسلام فرمود: امیرمؤمنان علیهالسلام در حالی که به دست سلمان تکیه کرده و حسن بن علی علیهماالسلام با او بود، آمد و وارد مسجد الحرام شد و نشست. در این هنگام مردی خوش اندام با لباسی آراسته آمد و بر امیرمؤمنان علیهالسلام سلام کرد... گفت: ای امیرمؤمنان! در باره سه چیز از تو پرسش میکنم؛ اگر پاسخ دادی، پیخواهم برد که این مردم از امر تو برچیزی مسلط شدهاند (که شایسته آن نیستند). داوری من برایشان این است که در دنیا و آخرت خود در امان نخواهند بود... امیرمؤمنان به حسن بن علی علیهماالسلام رو کرد و فرمود: ابا محمد! به او پاسخ بده. حسن علیهالسلام فرمود:... وقتی جواب داد، آن مرد گفت: شهادت میدهم که هیچ معبودی جز خدا نیست و «... اشهد علی رجل من ولد الحسین لا یکنّی و لا یسمّی حتّی یظهر امره فیملأها عدلاً کما ملئت جوراً...7؛ شهادت میدهم بر مردی از فرزندان حسین علیهالسلام که کنیه و نام او را نمیگویند تا امرش آشکار شود و زمین را از عدل پرکند، آن گونه که از ظلم پر است.» امیرمؤمنان به حسن علیهالسلام فرمود: ابا محمد! دنبالش برو ببین کجا میرود؟ حسن بن علی علیهماالسلام به دنبالش رفت و گفت: بود تا گام در بیرون مسجد نهاد، پس دیگر ندانستم کجای زمین خدای سبحان، او را ربود، برگشتم* و به امیرمؤمنان علیهالسلام گزارش دادم. حضرت علی علیهالسلام فرمود: ابا محمد! آیا او را شناختی؟... او خضر علیهالسلام بود.
د) روایات امام حسن علیهالسلام
1. آزاد از بیعت با طاغوت
طبرسی از ابوسعید عقیصا نقل کرده است، وقتی امام حسن علیهالسلام با معاویه صلح کرد، مردم نزد او آمده، برخی نکوهش کردند. امام حسن علیهالسلام فرمود:
«... أما علمتم اَنّه ما منّا الاّ و یقع فی عنقه بیعة لطاغیة زمانه الاّ القائم الذی یصلّی خلفه روح اللّه عیسی بن مریم علیهماالسلام فان اللّه عزّوجلّ یخفی ولادته و یتغیّب شخصه لئلایکون لأحد فی عنقه بیعة اذا خرج. ذلک التّاسع من ولد اخی الحسین ابن سیدة الإماء یطیل اللّه عمره فی غیبته ثمّ یظهره بقدرته فی صورة شابّ دون اربعین سنة، ذلک لیعلم انّ اللّه علی کلّ شیءٍ قدیر8؛ آیا خبر ندارید که هیچ یک از ما نیست مگر آنکه بیعت طاغوت زمان خود را به گردن دارد؛ جز قائم ما(عجّ) که روح خدا ـ عیسی بن مریم ـ پشت سر او نماز میگزارد. زیرا خدای سبحان ولادت او را پنهان و شخص او را غایب میکند تا وقتی ظهور کرد، کسی بر عهدهاش پیمانی نداشته باشد. او نهمین فرزند برادرم حسین علیهالسلام و فرزند سرور کنیزان عالم است که خدا غیبتش را طولانی میکند، بعد با قدرت خود در شکل جوانی کمتر از چهل سال آشکار میکند تا بدانند که خدا بر هر چیزی تواناست.»
2. مهدی امت از ماست
امام محمدباقر علیهالسلام به نقل از امام زین العابدین علیهالسلام فرمود: «قال الحسن بن علی علیهماالسلام : الائمّة عدد نقباء بنی اسرائیل و منّا مهدیّ هذه الأمّة9؛ امامان به شمار نقیبان بنیاسرائیل هستند و مهدی این امت از ما است.»
3. دوازده امام شهید
خزّاز قمی، با سند خود از جنادة بن ابیامیه، نقل کرد:
خدمت حسن بن علی علیهماالسلام ، در آن بیماری که با آن از دنیا رفت، تشرّف یافتم. جلو آن حضرت تشتی بود، فرمود:
«واللّه انّه لعهد عهده الینا رسول اللّه صلیاللهعلیهوآلهوسلم انّ هذا الامر یملکه اثنا عشر اماماً من ولد علیّ علیهالسلام و فاطمه علیهاالسلام ما منّا الاّ مسموم او مقتول10؛سوگند به خدا! رسول اللّه صلیاللهعلیهوآلهوسلم این عهد را به ما سپرد که این ولایت خداوندی را دوازده امام که یازده نفر آنان از فرزندان علی علیهالسلام و فاطمه علیهاالسلام است، مالک خواهند شد، که هیچ یک جز با زهر یا قتل از دنیا نخواهند رفت.
4. قائم منتظَر
ابن حمزه از علی بن رئاب نقل کرد که امام صادق علیهالسلام فرمود: «کسی نزد حسن بن علی علیهماالسلام آمد و عرض کرد: در داستان خضر علیهالسلام ، موسی علیهالسلام از چه چیز ناتوان بود؟ فرمود: از بزرگترین گنج. سپس دست به شانه او زد و فرمود: باز بپرس. آنگاه پیش روی او دوید. ناگاه دو انسان بر صخرهای آشکار شدند. از زهر کشنده بر میخاست و در گردن هریک زنجیری شیطانی همراه بود و میگفتند: یا محمد! یا محمد! و آن دو شیطان پاسخ میدادند: دروغ گفتید.
ثمّ قال: «انطبقی علیهما الی الوقت المعلوم. الذی لایقدّم و لا یؤخّر» و هو خروج القائم المنتظر11؛ سپس به صخره فرمود: آنان را تا روز معیّنی که پیش و پس نیفتد. یعنی روز ظهور قائم(عجّ) که انتظارش را میکشند، نگهدار.»
و آن مرد گفت: این سحر است. پس رفت تا بر ضدّ آن خبر دهد که لال شد».
5. خیر کامل
شیخ طوسی از عمیر، دختر نفیل نقل کرد: حسن بن علی علیهماالسلام میفرمود:
«لایکون هذا الامر الذی تنتظرون حتّی یبرأ بعضکم من بعض و یلعن بعضکم بعضاً و یتفل بعضکم فی وجه بعض و حتّی یشهد بعضکم بالکفر علی بعض؛این امری را که انتظار میکشید، واقع نخواهد شد، تا برخی از شما از بعض دیگر برائت جوید و یکی از شما دیگری را لعنت کند و در چهره دیگری آب دهن اندازد و یکی از شما بر کفر دیگری شهادت دهد.»
گفتم: این که خیری ندارد! فرمود: « الخیر کلّه فی ذلک. عند ذلک یقوم قائمنا فیرفع ذلک کلّه؛12 همه خیر در آن است. در آن زمان قائم ما قیام میکند و همه آنها را بر میدارد.»
6. شمار امامان
خزّاز قمی با سند خود از سلیمان قصری نقل کرد: از حسن بن علی علیهماالسلام پرسیدم: امامان چند نفرند؟ فرمود: «عدد شهور الحول13؛ به تعداد ماههای سال.»
________________________________________
1. موسوعة کلمات الامام الحسن، معهد تحقیقات باقرالعلوم. (منبع ارجاعات این مقاله کتاب مذکور است.)
2. رعد / 7.
3. این جمله قرآنی در شش سوره تکرار شده است.
4. بحارالانوار، ج 36، ص 338، ح 201؛ کفایةالاثر، ص 162.
5. بحارالانوار، ج 43، ص 363، ح 6؛ العوالم، ج 16، ص 140، ح 5؛ کفایةالاثر، ص 160.
6. بحارالانوار، ج 44، ص 20، ح 4 و ج 52، ص 280، ح 6 (مختصر)؛ احتجاج، طبرسی، ج 2، ص 69، ح 158.
7. علل الشرایع، ص 96، ح 6.
* از این بخش روایت آشکار میشود که امام حسن(ع)، خود این روایت را نقل کرده و امام هادی(ع) به واسطه پدرانش از امام حسن(ع) نقل میکند.
8. احتجاج، ج 2، ص 67، ح 157؛ بحارالانوار، ج 44، ص 19، ح 3.
9. بحارالانوار، ج 36، ص 383، ح 2؛ العوالم، ج 23، ص 53، ح 3؛ کفایةالاثر، ص 224.
10. بحارالانوار، ج 44، ص 138، ح 6؛ العوالم، ج 16، ص 280، ح 5؛ کفایةالاثر، ص 226.
11. الثاقب فیالمناقب، ص 31، ح 259؛ مدینة المعاجز، ج 3، ص 259، ح 879.
12. کتاب الغیبة، ص 437، ح 429؛ الخرائج و الجرائح، ج 3، ص 3، و 115، ح 59.
13. بحارالانوار، ج 36، ص 383، ح 3؛ کفایةالاثر، ص 224.
منبع: تبیان