مهدویت
چکیده
مطالعه سرگذشت جامعه های مختلف بشری و بررسی مکتب های فکری در طول تاریخ، نشان می دهد که انسان ها همواره به یک سلسله مسائل بنیادی، اعتقاد راسخ داشته داشته اند تا جایی که با گذشت قرن ها و ظهور مکتب های جدید فکری و پدیدار شدن تحول های شگرف در علم و صنعت، این گرایش ها تغییر نکرده و به اصالت خود باقی مانده است. یکی از این مسائل، اعتقاد به ظهور یک منجی و مصلح جهانی است. گرچه اعتقاد به ظهور این منجی در آخرالزمان، در میان پیروان ادیان الهی، فروغ بیشتری دارد، ولی بشر همواره در انتظار این مصلح به سر برده است و عقیده دارد که روزی، این منجی خواهد آمد و به نابسامانی ها و بی عدالتی ها خاتمه خواهد داد و انسان را بسر منزل مقصود و سعادت و کمال که خواسته دیرینه او بوده، خواهد رساند. این عقیده تحت عنوان مهدویت مطرح است. در این پژوهش مختصر نگارنده تلاش کرده تا عقیده به منجی و مصلح جهانی را، در ادیان الهی و مکتب های فکری مختلف فکری پی گیرد و دیدگاه هر کدام را ارائه دهد که با این بررسی، اصالت اعتقاد به ظهور منجی و انتظار او، ثابت می شود.
مقدمه
واژه "مهدویت" از نظر ادبی، مصدر جعلی گرفته شده از کلمه "مهدوی" است که خود این کلمه نیز اسم منصوب ساخته شده از لغت عربی "مهدی" می باشد. به هر حال، اصطلاح "مهدویت" با معنای لغوی: منسوب به مهدی بودن، به تمامی معارف و مطالب اعتقادی، تاریخی، سیاسی، و اجتماعی مربوط "مهدی" اطلاق می گردد.
موضوع "مهدویت"، در اصطلاح عقاید و معارف اسلامی، چنین تعریف می شود: اعتقاد به نهضت رهایی بخش یک رهبر آسمانی، از دودمان پاک نبوی، که پیش از پایان جهان، برای نجات آدمیان، و تجدید حیات مادی و معنوی آنان به پا خواسته بر پهنه زمین چیره میگردد. او که "مهدی" لقب دارد، با برپایی حکومت واحد جهانی، سراسر گیتی را در پرتو تعالیم عدل گستر سلامی اداره میکند، و تباهیها، نابرابریها، بیدادگریها و نابسامانیها را ریشه کن می سازد.
مسأله مهدویّت، و اندیشه ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) که به عنوان یک شخصیّت ممتاز الهی، و رهبر آسمانی، و «خاتم اوصیا» و آخرین سفیر خداوند، در پایان جهان ظهور خواهد کرد، و بر سرتاسر کره خاکی استیلا خواهد یافت، و به وسیله آن وجود مقدّس، همه مکتبهای موجود زمان، و حکومت های مقتدر جهان، و تمام نیروهای تخریبی، و قدرت های اهریمنی، نابود خواهند شد، و در تمام جهان، و تمام نیروهای تخریبی، و قدرت های اهریمنی، نابود خواهند شد، و در تمام جهان، صلح و صفا و عدالت و امنیّت بر اساس حکومت حقّ و عدل، بر قرار خواهد گردید، اندیشه ای است که کلیه فِرَق اسلامی آن را پذیرفته و سرسختانه از آن دفاع می نمایند.
مسأله مهدویّت، و اندیشه ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) و گسترش جهانی ایمان اسلامی، و پیروزی نهایی حق بر باطل، و استقرار کامل و همه جانبه ارزشهای انسانی، و بالاخره تشکیل «مدینه فاضله» و حکومت جهانی واحد، در میان «مسلمانان» ریشه قرآنی دارد. قرآن کریم، با قاطعیّت هر چه تمامتر، پیروزی نهایی ایمان اسلامی، و غلبه قطعی «صالحان و پرهیزکاران» بر مستکبران و زورمداران، و کوتاه شدن دست جبّاران و ستمکاران از دامان محرومان و مستضعفان، و آینده درخشان فرزندان انسان را، در پرتو حکومت حقّ و عدل الهی به همه مسلمانان و پیروان ادیان وعده داده است.
این عقیده، در جنبه کلی و وجهه عمومی خود، از ارکان اساسی آینده شناسی، و به تعبیر دقیقتر: «پیشگویی آینده»، در تمامی ادیان بزرگ الهی به ویژه در آیین جامع و کامل اسلام می باشد، که در زمان تحقق عینی و خارجی آن، به عنوان روزگار زرین و دوران فرجامین حیات بشر در روی زمین، به آیندگان، بشارت داده شده است.
نویسنده در این پژوهش مختصر بر آن است ضمن بررسی مسئله مهدویت در ادیان الهی و غیر الهی، بر این موضوع تأکید نماید که مسئله مهدویت می تواند نه تنها عامل مهمی در جهت ایجاد و حدت و همدلی در میان پیروان فرق مختلف اسلامی باشد، بلکه این موضوع می تواند میان پیروان دیگر ادیان الهی و حتی مکاتب فکری بشری عاملی برای همدلی در جهت رسیدن به صلح جهانی باشد
آینده بشریت
اصولاً بشریت راجع به آینده خود چه نظری می دهد دانشمندان، محافل و مکاتب در این مورد چه می گویند سیری که بشر از قدیم آغاز کرده است چگونه آینده را در جلو چشم ما ترسیم می کند آیا اعتقاد به مسئله مهدویت یک اعتقاد به اصطلاح مترقی است، یا یک اعتقاد ارتجاعی ما می بینیم که اکثر ادیان و مکاتب فلسفی و حتی سیاسی آینده را بهتر از گذشته تفسیر می کنند و به همین دلیل، چه مکاتب الهی و چه مکاتب غیرالهی -در جهت بهتر کردن آینده در حال تلاش می باشند.
اصولاً طرح مسئله مدینه فاضله در فلسفه افلاطون در دوران قبل از میلاد و قبل از اسلام، یک طرح پیشرفته فلسفی است. البته ممکن است بعضی از خصوصیاتش به تعبیر بعضی از جامعه شناسان امروزی خیالی باشد، اما اینکه بشریت بر مبنای چهار اصلی اداره می شود که افلاطون با عناوین "عدالت، عفت، حکمت و شجاعت" برای مدینه فاضله مطرح می کند، خود یک آینده نگری مثبت می باشد.
در این چهار اصل، حکمت در کنار عفت (یا علم در کنار اخلاق)، و شجاعت در کنار عدالت قرار می گیرد. سؤالی که در اینجا قابل طرح است این است که چرا امروز دنیا به تعبیر فلاسفه قدمی می لنگد در پاسخ به این سؤال شاید بتوان گفت که این نقض به دلیل فقدان یک یا دو اصل از چهار اصل فوق الذکر می باشد. و اگر دنیا در شرایطی باشد که اطلاق دوران جاهلیت بر آن صادق باشد، هیچ یک از این اصول را دارا نیست.
این چهار اصل هم عامل کمال جامعه انسانی است. فقدان هر یک از اصول نامبرده سبب نقص است. یک فرد بیسواد، یک دانشمند ترسو، یک دانشمند شجاع بی عفت و یک دانشمند شجاع با عفت بی عدالت، همگی ناقص هستند و وجود یک یا چند اصل از اصول اربعه سبب کمال نمی گردد. اما اگر این چهار صفت یا به تعبیر افلاطون "اتوپیا" در یک انسان جمع باشد، انسان کامل است. و اگر این چهار صفت در یک جامعه باشند،آن جامعه به مدینه فاضله بدل می شود.پس مدینه فاضله یک آینده نگری مثبت است.
در نوع کتب فلسفی، آن بخشی که "تدبیر منزل سیاست مدن" در آن مطرح می شود بیشتر بر این پایه استوار است. صدرالدین شیرازی در اواخر کتاب "المبداء و المعاد" بحثی دارد در زمینه طرح حکومت در جامعه، و خلاصه این بحث همین است که اگر این چهار صفت در یک جامعه ایجاد شود چه نتایجی شود چه نتایجی دارد. اگر این چهار صفت در یک انسان باشد، آن انسان رهبر است؛ و اگر رهبری فاقد یکی از این چهار صفت شد، دیگر رهبری و پیشوایی ندارد. همچنین جامعه ای می تواند رهبریت دیگر جوامع را دارا باشد که در آن جامعه این چهار اصل پیاده شود؛ و اگر در دنیا پیاده شد، حرکت و سوی دنیا در مسیر کمال است و وضعیت از مطلوبیت کافی برخوردار است.
این فکر، که اجمالی از آن گذشت، ممکن است یک ریشه الهی داشته باشد که در عین حال مکاتب فلسفی هم بر آن مهر صحت گذاشته اند. زردشتیها آینده را تحت عنوان "پیروزی لشکریان اهورامزدا بر اهریمن" مثبت می بینند. در مذاهب دیگر "هندوئیسم" هم آینده مثبت است. حتی در مکاتب الحادی و مادی که در راس آنه "مارکسیسم" قرار دارد نیز آینده را بهتر از گذشته می بینند؛ لیکن تحت عناوین مختلف: تشکیل خانواده واحد، یا تشکیل یک مالکیت واحد، یا به اصطلاح "دولت مالکی" و... و به هر حال، آنها نمی گویند که آینده رو به زوال است؛ بلکه می گویند آینده مسیر کمال را طی می کند، اما در تفسیر این کمال اختلاف تعبیر و نظر وجود دارد که در فوق بطور گذرا به آنها اشاره ای شد. حال در اینجا لازم است مروری به برخی از نظرات ادیان الهی و مکاتب غیرالهی داشته باشیم.
1. قرآن کریم:
"و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین"
قرآن کریم سوره قصص آیه 5
"و ما اراده کرده ایم بر آنانکه در روی زمین به ضعف و زبونی کشیده شده اند، منت نهاده، آنها را پیشوایان و وارثان زمین قرار دهیم."
در رابطه با این آیه شریفه، در مجمع البحرین آمده است: این آیه در حقّ حضرت قائم(علیه السلام) نازل شده، و ابن ابی الحدید معتزلی در «شرح نهج البلاغه» نوشته است: اصحاب ما (معتزله) معتقدند که این آیه در حقّ امام غایبی است که ظهور خواهد کرد، و بر سرتاسر جهان حکومت خواهد نمود. (مجمع البحرین، ج 5، ص 85، مادّه «ضعف»، و شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 19، ص 29، بخش کلمات قصار، شماره 205).
2. انجیل:
«کمرهای خود را بسته، چراغهای خود را افروخته بدارید. و شما مانند کسانی باشید که انتظار آقای خود را می کشند که چه وقت از عروسی مراجعت کند. تا هر وقت آید و در را بکوبد، بی درنگ برای او باز کنند. خوشا به حال ان غلامان که آقای ایشان چون آید، ایشان را بیدار یابد...پس شما نیز مستعد باشید، زیرا در ساعتی که گمان نمی برید پسر انسان می آید".
انجیل لوقا: فصل 12، بندهای 35 و 36
منبع: تبیان
نشانههای ظهور امام زمان، علیهالسلام، کدامند؟ و چگونه باید آنها را شناخت؟
در ابتدا نکاتی چند درباره این نشانهها را ذکر مینماییم و سپس برخی از روایات وارد شده از معصومین، علیهمالسلام، در این مورد را به عنوان نمونه میآوریم:
1. معتقدین به امام زمان، علیهالسلام، باید همواره چشم انتظار ظهور آن حضرت باشند و با بهره گیری از اصل انتظار، آمادگیهای لازم را برای یاری و همراهی با امام موعود خویش کسب نماید.
اینکه هنوز برخی از نشانههاتحقق نیافته باشند، هرگز به معنای نفی لزوم انتظار در هر روز و شب نیست.
2. خداوند امر فرج و ظهور امام زمان، علیهالسلام، را تنها در یک شب مقرر خواهد فرمود، و در این صورت نیازی به مقدماتی طولانی نخواهد بود، بلکه بسیاری از نشانههای ذکر شده در روایات ممکن است طی همان یک شب و روز تحقق یابند.
3. یکی از دلایل ذکر این نشانهها در روایات، آشنا شدن مردم با شرایط ویژهای است که قبل از قیام جهانی ولی عصر، عجلاللهتعالیفرجه، پدید میآید. آشنایی مردم با این ویژگیها، میتواند عامل مهمی در شناسایی مدعیان دروغین مهدویت و رسوایی فرصت طلبانی باشد که از جهالت مردم تحت پوشش نام مهدی، علیهالسلام، سوء استفاده میکنند.
4. صدها مورد از نشانههای ظهور تحت عنوان «علایم آخرالزمان» در روایات مربوط برشمرده شده که به اثرات جدا ماندن مردم از تعالیم اسلام و محروم ماندن آنان از سرپرستی آشکار معصومین، علیهمالسلام، اشاره دارند. مانند: از بین رفتن اهمیت نماز، خیانت در امانت، حلال شمردن دروغ و علنی شدن فحشا.
5. درباره علایمی همچون گسترش فساد و زیاد شدن گناهان، سه نکته قابل توجه است:
الف) مطلق این امور نشانه ظهور به حساب نمیآید، و چنین نیست که هر زمان فساد گسترش یافت و گناهانی زیاد شد. حضرت مهدی، علیهالسلام، ظهور کند.
ب) شرایط واقعی جهان قبل از ظهور حضرت مهدی، علیهالسلام، کثرت بسیار شدید گناهان و افزایش چشمگیر و فوقالعاده ظلم و فساد است. با این همه اثبات چنین واقعیتی به معنای عدم وجود طاعت و بندگی و عدالت در جای جای زمین نیست.
ج) وجود چنین نشانهای هرگز از مسؤولیت منتظران برای مبارزه با ظلم و از بین بردن ریشه گناهان نمیکاهد، اگر چه به موفقیتی در این زمینه دست نیابند.
6. پدید آمدن برخی نشانههای ظهور و حتی بروز بسیاری از آنها نمیتواند توجیهی برای تعیین وقت ظهور امام زمان، علیهالسلام، در این دوران باشد، زیرا با توجه به فرمایش امام زمان، علیهالسلام، تعیین کنندگان وقت ظهور دروغگو محسوب میشوند، مگر در مواردی که نشانهای مخصوص سال یا روز ظهور باشد که در آن صورت تعیین وقت دیگر معنا نخواهد داشت (و تحصیل حاصل به شمار میآید).
7. امر ظهور ولی عصر، عجلاللهتعالیفرجه، به دستخداست و ممکن است صدها سال دیگر نیز تحقق نیابد و علیرغم بروز بسیاری نشانهها باز هم بنا به حکمتهای الهی تا زمانی بسیار طولانی به تاخیر افتد.
آنچه مهم است، حالت انتظار داشتن است که لازمهاش آمادگی بیشتر، تلاش افزونتر، و احساس مسؤولیتشدیدتر است. این انتظار چه کوتاه باشد و چه طولانی هرگز نباید اثری جز افزایش شور و شوق خدمت و آمادگی بیشتر برای دفاع از ارزشهای الهی در ما به وجود آورد.
مبادا فرصتطلبان و دشمنان آگاه یا دوستان ناآگاه با تاکید بر بروز برخی نشانههای نزدیکی ظهور، و ایجاد امید فراوانتر نسبتبه نزدیک شدن فرج امام زمان، علیهالسلام، ما را از ادای تکلیف نسبتبه خدا و پیامبر، صلیاللهعلیهوآله، و امام زمان، علیهالسلام، باز دارند، یا به این وسیله ما را از توطئههایی که برای تضعیف ولایت و از بین بردن ارزشهای اسلامی انقلاب و نظام مقدس جمهوری اسلامی صورت میگیرد، غافل سازند.
باید بهوش بود که حفظ ارزشهای اسلام و قرآن و ولایت در دوره غیبت، کم اهمیتتر از حفظ همان ارزشها در دوران ظهور نیست.
8. با مقایسه برخی روایات مربوط به نشانههای ظهور با برخی دیگر میتوان به نکاتی هشدار دهنده و عبرت آموز و بیداری آفرین دستیافت. چنانکه وقتی در روایتی میخوانیم که قبل از ظهور شرایطی پیش میآید که از «قرآن» جز رسم و از «اسلام» جز اسم آن باقی نماند، شرح همین نشانه را در روایتی مییابیم که:
«قبل از ظهور، بردباری، ضعف به شمار میآید و ستمگری، افتخار. شهادت به دروغ پدیدار میگردد و تهمتها مورد قبول قرار میگیرد. قرآنها آراسته میشوند و مساجد زینت مییابند. دروغگو مورد تصدیق قرار میگیرد و خیانتکار مورد امانت واقع میشود.»
9. نشانههای ظهور تعداد مشخصی ندارد و در اینکه چه تعداد از آنها تاکنون پدید آمده است، نظر مشخصی موجود نیست و درباره اینکه از سایر علامات باقی مانده چه نشانههایی باید قطعا تحقق یابند، دلیل محکمی در دست نیست.
10. نشانههای ظهور تقسیم بندیهای گوناگون دارد:
الف) نشانههای عمومی:
که ممکن است طی چندین سال تحقق یابند. مانند: کثرت گناهان.
نشانههای سال ظهور: که در آخرین سال غیبت و با فاصله کمی به زمان ظهور به وقوع میپیوندد. مانند: خروج سفیانی.
نشانههای روز ظهور: که پیش از ظهور یا همزمان با آن در دنیا رخ میدهد. مانند: فریادی از آسمان.
ب) نشانههایی در اجتماع:
مانند: زیادی فتنهها، ظاهرشدن قحطی.
نشانههایی در طبیعت: مانند: کم شدن چشمگیر برداشت از زراعتها.
نشانههایی در آسمان: مانند: خسوف و کسوف مکرر و فراوان در یک سال، بویژه در ماه رمضان.
ج) نشانههای یقینی:
مراد از این نشانهها، علاماتی است که در روایات متعدد مورد تاکید قرار گرفته و یا در روایات صحیحه به عنوان نشانههای حتمی ذکر گردیده است. مانند: قیام سفیانی (مردی با عنوان عثمان بن عنبسه) و صیحه آسمانی.
نشانههای احتمالی: مراد از این نشانههایی است که تنها در اندکی از روایات آمده، یا تصریح به غیر حتمی بودن آنها شده است. مانند: آتشی در آسمان، فرو رفتن بغداد و بصره در زمین.
د) نشانههای متشابه:
نشانههایی که مراد از آنها و کیفیت آنها روشن نیست، و تاویلهای مختلف و اشکال گوناگون میتواند داشته باشد. مانند: خروج دجال.
نشانههای روشن: نشانههایی که کیفیتی خاص دارند و تاویل بردار نیستند. مانند: فریادی از آسمان که در آستانه قیام امام زمان، علیهالسلام، به نام حضرت مهدی، علیهالسلام، و اعلان ظهور او تصریح دارد.
ه) نشانههایی در تلقی از شریعت:
مانند اینکه کارهای خیر از منکرات شمرده میشوند و کارهای زشت و منکرات به عنوان کار خیر و معروف مورد اقبال قرار میگیرند و چنان میشودکهگویا بر انداماسلامپوستینی واژگون (و بدنما) پوشانده باشند.
نشانههایی در برخی سرزمینها: مانند: اینکه «کوفه» از مؤمنین خالی میماند و «قم» به عنوان معدن علم و فضیلتبه شمار میآید.
نشانههایی در تکوین: مانند: طلوع خورشید از مغرب.
و) نشانههای تحققیافته در گذشتههای دور:
مانند: از بین رفتن حکومتبنیعباس.
نشانههای تحققیافته در گذشتهای نزدیک: مانند: قیام مردی از قم.
نشانههای تکرار شده در تاریخ: مانند: شیوع طاعون.
نشانههای تحققنیافته: مانند: خروج یمانی (در دعوت به ولایت اهلبیت) و سفیانی (در مبارزه با تشیع) و سید خراسانی (با پرچمهایی به طرفداری از حق).
تذکر:
اینکه چرا برخی امور که صدها سال پیش انجام شده و یا در تاریخ بارها تکرار شده، از نشانههای ظهور به حساب آمدهاند، احتیاج به تحقیقی گستردهتر در سند روایات و مدلول عبارات آن دارد.
اینک بدون در نظر گرفتن تقسیمات مزبور، به ذکر پنج روایت در این مورد اکتفا میکنیم:
× در «کمال الدین» صدوق، از امام صادق، علیهالسلام، نقلشدهاست که:
پنج چیز قبل از قیام قائم، علیهالسلام، به وقوع میپیوندد: قیام یمانی، خروج سفیانی، ندای آسمانی، فرو رفتن لشکری در بیداء (سرزمینی بین مدینه و مکه) و کشتهشدن نفس زکیه (محمد بنالحسن).
× در «همان مدرک پیشین» و از همین پیشوای معصوم، علیهالسلام، آمده است:
بین کشته شدن نفس زکیه و قیام قائم آل محمد، علیهالسلام، تنها پانزده شب فاصله هست.
× در «ینابیع المودة» ص427 از حضرت علی، علیهالسلام، نقل شده است که فرمود: اندکی پیش از قیام قائم ما، سفیانی قیام خواهد کرد و به اندازه دوره بارداری زنان «یعنی9 ماه» فرمانروایی خواهد کرد. سپاه او رو به مدینه پیش میروند وقتی که به منطقه «بیداء» میرسند، زمین آنان را به کام خویش فرو میبرد.
× در «غیبت نعمانی» آمده است که امام صادق، علیهالسلام، فرمود:
از امور قطعی که قبل از قیام قائم تحقق خواهد یافت، خروج سفیانی و فرو رفتن منطقه «بیداء» و کشته شدن نفس زکیه و ندای آسمانی است.
قابل ذکر است که کلیه روایات فوق و نیز نمونه نشانههای ذکر شده در بندهای پیشین همگی از کتاب «منتخبالاثر» گزینش شده که مجموعهای نفیس از روایات مربوط به حضرت مهدی، علیهالسلام، گردآوری شده از دهها کتاب معتبر «شیعه و سنی» است. مدارک کلیه موارد مذکور را میتوان در صفحات 424 تا426 این کتاب به دست آورده که ما به خاطر رعایت اختصار، از ذکر متن عربی و آدرس هر کدام بهطور جداگانه صرفنظر کردیم.
منبع: تبیان
مهدی معنای حیات شیعه
مسأله مهدویت و ظهور امام زمان، از ابعاد مختلفی مورد بررسی قرار گرفته و یا قابل بررسی است. یکی از ابعادی که در این موضوع قابل طرح است و شاید کمتر به آن توجه شده باشد، مسأله معنای حیات و بررسی ظهور و انتظار امام زمان از این دریچه است. در این مجال برآنیم تا با طرح این موضوع، باب بحث، تحقیق و گفتگو را در این زمینه بگشاییم.
مراد از «معنا» چیست؟
معنای زندگی یعنی اینکه من چرا زندهام؟ و زنده بودنم چه فایدهای میتواند داشته باشد؟ معنای زندگی یعنی آن چیزی که انسان به خاطر آن زندگی میکند. معنای زندگی یعنی آن چیزی که انسان به خاطر آن تلاش و کوشش میکند. معنای زندگی آن چیزی است که انسان به خاطر آن سختیها را تحمل میکند. معنای زندگی آن چیزی است که حتی انسان حاضر است به خاطر آن بمیرد و جانفشانی میکند. «معناجویی» یعنی جستجو جهت یافتن پاسخ برای موارد یاد شده و «معناداری» یعنی برخورداری از پاسخهایی روشن و صریح برای موارد یاد شده. یافتن معنای زندگی به انسان جهت میدهد و مایه پویایی و تحرک میشود و به انسان انرژی برای تلاش و زندگی کردن میدهد و توان بردباری و مقاومت را افزایش میدهد.
ضرورت معنا
خداوند متعال انسان را آفریده و آفرینش او عبث و بیهوده نبوده است. قرآن کریم در این باره میفرماید:
«أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَـکُمْ عَبَثًا وَأَنَّکُمْ إِلَیْنَا لاَ تُرْجَعُونَ»1
آیا گمان میکنید که شما را بیهوده آفریدیم و شما به سوی ما باز نمیگردید».
چون «آفرینش» انسان بیهوده نیست، «آفریده خدا» نیز بیهودهگرا نیست. انسان موجودی است کمالگرا و هدفمند است که از بیهودگی، بیمعنایی و بی هدفی سخت گریزان است و لذا بیهودگی و پوچی چنین موجودی را ارضاء نمیکند. برای چنین موجودی اگر زندگی معنا و هدفی نداشته باشد، زنده ماندن هم ارزشی نخواهد داشت؛ هر چند تمام امکانات زندگی برای او فراهم باشد.
به بیان دیگر آنچه موجب شکست و نا امیدی میشود، «ناکامی در معنا یابی» است نه ناکامی در رفاه و جاه. همانگونه که انسان جسمی دارد و جانی دارد، زندگی نیز دارای دو بخش است: «مواد زندگی» و «معنای زندگی» همان اندازه که جان بر جسم برتری دارد، معنای زندگی نیز بر مواد زندگی برتری دارد. یک نویسنده آمریکایی در شرح حال خود میگوید در مسیری حرکت میکردم که جامعه آن را خوشبختی میداند و همه اجزای خوشبختی را به دست آوردم: تحصیلات بالا، شغل خوب، در آمد بالا، مسکن، وسیله نقلیه و... هر چند تمام کارهایی را که جامعه برای خوشبخت شدن دیکته میکند، انجام داده بودم اما هیچ دلیلی برای ادامه زندگی نمییافتم. نمیدانستم چرا زندهام و چرا زنده بودنم میتواند مهم باشد. زندگی هیچ معنایی برای نداشت.2 این نویسنده تا مرز خودکشی پیش میرود ولی بهناگاه برای زندگی خود معناییی مییابد و دوباره به زندگی بر میگردد. معناداری زندگی یکی از نیازهای اساسی بشر است که بدون آن حتی تأمین بودن همه نیازهای دیگر نیز گرهگشا نخواهد بود. چند سال پیش یک نظرخواهی عمومی در فرانسه صورت گرفت که نتیجه آن نشان داد 89% از شرکت کنندگان در این نظرخواهی اظهار داشتند که انسان «چیزی» لازم دارد که به خاطر آن زندگی کند و 61% اذعان داشتند که کسی یا چیزی در زندگی آنان هست که حاضرند به خاطرش بمیرند.3
این مطالعات نشان میدهد که «معنا جویی» در اغلب انسانها یک حقیقت و یک نیاز اساسی است. هر انسانی و در هر جامعهای اگر معنایی برای حیات خود نیابد، به بنبست و ناامیدی کشیده میشود. آنچه به افراد و جوامع، پویایی، حرکت و امید میدهد و آنان را به قلههای موفقیت و سربلندی میرساند، معناداری حیات است.
ضرورت ارزشمندی معنا
معنا داری، ضرورت زندگی فردی و جمعی هست اما هر چیزی نمیتواند معنای حیات باشد. معنا باید چیزی ارزشمند و فراتر از خود زندگی باشد. اگر معنا، دلیل وجود و زنده بودن انسان است، باید چیزی فراتر از زنده ماندن باشد. اگر معنا عاملی برای زندگی کردن است، باید چیزی فراتر از زندگی کردن باشد. اگر معنا دلیل تلاش و کوشش است. باید آنقدر ارزشمند باشد که عمر و انرژی خود را صرف آن کنیم. اگر معنا عامل بردباری و تحمل سختیها است، باید آنقدر مهم باشد که ارزش این همه تلاش و رنج را داشته باشد. اگر معنا میتواند مرگ را و مردن را توجیه کند، باید آنقدر ارزشمند باشد که انسان زندگی خود را فدای آن کند. معنای زندگی باید ارزشمند، پایدار و بدون تبعات منفی باشد. آنچه ارزشی پایینتر از خود حیات دارد و یا مساوی آن است نمیتواند معنای زندگی باشد. آنچه نابود شدنی است، نمیتواند معنای زندگی باشد و آنچه تبعات منفی داشته و عاقبت خوشی ندارد، نمیتواند معنای زندگی باشد. معنای زندگی برای آن نویسنده آمریکایی، تا پیش از رسیدن به همه آنچه آرزویش را داشت، دستیابی به خواستهها و آرزوهایش بود و تا به آنها نرسیده بود، امیدوار بود، امیدوار و پویا بود اما وقتی به آنها دست یافت، ایستا و ناامید شد! چرا؟ چون معنایی که برای زندگی پیدا کرده بود، ارزش فراتر و پایدار نبود.
معنا، ضرورتی برای فرد و جامعه
ضرورت معنا را نباید فقط در فرد خلاصه کرد؛ جامعهها نیز نیازمند معنا برای حیات خویشاند. هر جامعهای برای بقاء خود و برای ماندگاری هویت خود نیازمند معنایی برای حیات اجتماعی خویش است. افراد به ناچار در جامعه زندگی کرده و خواهند کرد و حتی اگر جامعهای نابود شود، جامعه دیگری شکل میگیرد. اما مهم این است که بتوان «هستی» و «هویت» آن را حفظ کرد. دقیقا اینجاست که حیات اجتماعی شکل میگیرد و معنای زندگی از قلمرو روانشناسی فراتر رفته و به جامعهشناسی نیز سرایت میکند. تداوم حیات اجتماعی و هویت اجتماعی نیز نیازمند معناداری آن است. جامعه تا وقتی زنده است که دلیلی برای حیات خویش داشته باشد و بداند چرا به وجود آمده و چرا باید بماند؟
افراد مسلمان هر جا که باشند در یک جامعه زندگی میکنند اما مهم این است که جامعه آنان هویت اسلامی داشته باشند. شیعه نیز هر جا که باشد درون یک جامعه زندگی میکند اما مهم این است که در یک جامعه شیعی با هویت شیعی زندگی کند. جامعه شیعی، یعنی جامعهای که برای حیات اجتماعیاش معنایی بر خواسته از افکار و آرمانهای خود داشته باشد. جامعه شیعی باید بداند چرا زنده است و به چه خاطر زندگی میکند و چرا باید به حیات اجتماعیاش ادامه دهد. اینگونه است که جامعه شیعی زنده میماند و به حیات اجتماعی خود ادامه میدهد.
معنای حیات اجتماعی شیعه
پیش از این گفتیم که معنای زندگی باید ارزشمند باشد. در مقیاس جوامع نیز همین امر صادق است. معنای زندگی برای برخی افراد و تمدنها «لذتطلبی» است. برخی جوامع فقط در پیبهتر خوردن، بهتر آشامیدن، بهتر خوابیدن و بیشتر لذت بردن هستند. این معنای زندگی شایسته حیوانات است نه انسانها. امام علی(ع) میفرمایدک من آفریده نشدهام همانند حیواناتی که همّشان علفشان است، خوردنیهای لذیذ مرا به خود مشغول سازد.4 کسی که همش خوردن و شهوترانی کردن باشد، در دورترین حالت از خداوند قرار دارد.5
واقعیت این است که اینها امور ارزشمندی نیستند که بتوانند معنای زندگی انسان باشند. خداوند آفرینش را برای انسان آفرید و انسان را برای خودش. حال اگر انسان دنیا را معنای زندگیاش بداند، زیان کرده و شکست خواهد خورد. آنچه فراتر از انسان و همه آفرینش است، خداوند است. خدا عالیترین معنا برای زندگی است؛ معنایی ارشمند بلکه ارزشمندترین، و پایدار بلکه تنها مفهوم پایدار هستی، و بیزیان بلکه سراسر خیر و برکت. برای رسیدن به خدا و خدایی شدن است که انسان به دنیا میآید و زندگی میکند و به خاطر آن تلاش میکند و در آن راه قدم میگذارد و به همین خاطر همه سختیها را تحمل میکند و حتی حاضر است جان دهد. به همین جهت جامعه اسلامی و بهخصوص جامعه شیعه موفقترین جوامع در معنایابی است. لذتطلبی و قدرتطلبی نهایت معنایی است که جوامع مادی برای خود دارند؛ مفاهیمی ناچیز و ناپایدار و پر درد. از این رو چنین جوامعی «عاقبت» ندارند، به خلاف جامعه اسلامی که عاقبت از آن آنان است.6
خدا، معنایی است عام که مفاهیم خرد و کلان زیادی در طول آن و زیر مجموعه آن قرار میگیرند. وقتی خدا، معنای زندگی قرار گرفت، هر آنچه خدایی باشد میتواند به نوعی معانی جزئیتری برای حیات فردی و اجتماعی بشر باشند. انتظار و ظهور حضرت مهدی(ع) معنای حیات برای جامعه شیعه در دوران غیبت است. بدون این مفاهیم زندگی برای شیعه بی معنا و مفهوم است. حیات اجتماعی شیعه به عنوان یک جامعه مستقل و پویا، در گرو اندیشه مهدویت شیعی است؛ اگر این معنا از جامعه شیعی گرفته شود، هویت مستقلی نخواهد داشت. شیعه به خاطر «ظهور» زندگی میکند و به سمت ظهور حرکت میکند و اینجاست که مفهوم «انتظار» شکل میگیرد. معنای حیات انتظار را به وجود میآورد و به آن «جهت» میدهد و آن را از ایستایی و خمودی به پویایی و تحرک تبدیل میکند. همچنین شیعه به خاطر مهدی و ظهور او همه سختیها و ناملایمات را تحمل میکند. مهدی و ظهور او و حضور او و دولت او، ارزشهای والایی هستند که میتوان به خاطر آن همه دشواریها را تحمل کرد. مهدی معنای بلندی است که کشته شدن در رکابش برترین آرزوی آزادگان است. شیعه به خاطر مهدی زنده است و به خاطر مهدی زندگی میکند و به خاطر مهدی تلاش میکند و به خاطر مهدی همه سختیها را تحمل میکند و حتی حاضر است به خاطر مهدی جان خویش را فدا کند. در طول تاریخ غیبت چه رنجهایی که شیعه متحمل شده، اما هرگز هویت و حیات اجتماعی خویش را از دست نداده است. آنچه شیعه را در میان این همه مشکلات زنده و بالنده نگه داشته، این است که مهدی معنای زندگی او است ؛ در غیر این صورت، شیعه میبایست سالها و بلکه قرنها پیش نابود و در فرهنگهای دیگر هضم شده باشد.
جالب اینجا است که حتی در زمان دیگر معصومین نیز آنچه حیات و هویت اجتماعی شیعه را حفظ میکرد، ظهور و انتظار مهدی(ع) بود. این که امامان معصوم(ع) پیش از تولد و غیبت حضرت مهدی(ع) شیعه را به ظهور او و عدالت گستریاش نوید میدادند، به همین جهت بوده است. نه تنها در دوران غیبت بلکه در زمان حضور دیگر معصومین(ع) نیز یاد و نام مهدی معنابخش حیات بوده است. نام و یاد مهدی امید دلها، قوت قلبها، و توان بدنها برای حرکت به سوی آرمان الهی بشریت است.
________________________________________
1 .سوره مؤمنون، آیه 115.
2 .روانشناسی شادی: ص 13، با کمی تلخیص و تغییر.
3 .انسان در جستجوی معنا، ص؟؟؟.
4 .نهج البلاغه، نامه 45.
5 .خصال، شیخ صدوق، ص 630.
6 .قرآن کریم: «وَالْعَـقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ (سوره اعراف، آیه 128)؛ أَلاَآ إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (سوره مجادله، آیه 22).
منبع: تبیان
مدعیان مهدویت در نهضتهای سیاسی ـ اجتماعی
محمدحسن رجبی به اعتقاد شیعیان و اغلب دانشمندان و علمای اهل سنت و نیز بر اساس واقعیت تاریخی، پس از رحلت پیامبر اسلام، صلّیاللّهعلیهوآله، و بویژه پس از شهادت مولای متقیان امیر مؤمنان، علیهالسلام، اسلام از مسیر اصلی و مستقیم خود خارج شد و تعصبات نژادی و اشرافیت ایرانی و رومی، دربار خلفای مسلمان را فراگرفت و روز به روز جامعه اسلامی از شعائر اسلامی فاصله گرفت و عدالت اجتماعی رخت بربست و تفاخرات قومی و مذهبی به دنبال آن تبعیضهای اجتماعی، سراسر جامعه اسلامی را فراگرفت.
رهایی از ظلم و جور حکام ستمگر بظاهر مسلمان و بازگشت به دوران بیآلایش و معنوی و مساوات اسلامی صدر اسلام، آرمان همه دردمندان مسلمان از عالم و عامی بود، اما واقعیت آن بود که پیامبر، صلّیاللّهعلیهوآله، رحلت کرده بود و جامعه اسلامی به دلیل سالها و قرنها دوری از زمان رسول اکرم، صلّیاللّهعلیهوآله، احیای آن دوران محال مینمود، ولی خاطره دوران کوتاه و طلایی صدر اسلام، آرمان اجتماعی همه مصلحان و رهبران نهضتهای سیاسی ـ اجتماعی در جهان اسلام بوده است.
در این میان، شیعیان به دلیل اعتقاد به ظهور امام دوازدهم، حضرت مهدی، عجّلاللّهتعالیفرجه، که از نسل پاک پیامبر و منجی دین و آیین اوست، این آرمان را نه یک رؤیا، بل واقعیت میدانسته و دوران سیاه ظلم و شقاوت ستمگران را ناپایدار و زودگذر میپنداشته و با امید به ظهور آن امام همام و پیروزی وی بر ظالمان، در انتظار گرفتن انتقام مظلومیت خود و همنوعان خویش، آرزوی «فرج» میکردند و آلام خود را تسکین میدادند.
انتظار در تاریخ شیعه و اسلام، صُور و جلوههای گوناگونی داشته که در این مقال به اجمال اشاره میشود:
1ـ انتظار توأم با صبر
پس از حملات ویرانگرانه و وحشیانه کافران مغول به ایران، و حاکمیت یافتن آنان به جان و مال و ناموس مردم، شیعیان نشانههای ظهور را نزدیک میدیدند. یاقوت حموی، مورخ معروف قرن هفتم مینویسد که در سالهای نخست حمله مغول، در شهر کاشان ـ از کانونهای عمده تشیع در ایران ـ مردم شهر، هر روز هنگام سپیدهدم، از دروازه خارج میشدند و اسب زین کردهای را با خود میبردند تا حضرت مهدی، علیهالسلام، در صورت ظهور بر آن اسب سوار شود.1 در زمان فرمانروایی سربداران نیز نظیر همین عمل در شهر سبزوار ـ که یکی از مراکز تشیع شمرده میشد ـ معمول بوده است و به طوری که میرخواند در روضةالصفا مینویسد:
هر بامداد و شب، به انتظار صاحبالزمان، علیهالسلام، اسب کشیدندی.
حسامالدین محمدبن حسام کوهستانی که روستایی شاعرپیشه بود و دیرتر از عصر یاد شده میزیست و در حدود 875 ق. درگذشت، منظومهای به نام خورشیدنامه، در مدح امیر مؤمنان و امام عصر، علیهماالسلام، تألیف کرده است.2
2ـ ادعای مهدویت
برخی از آگاهان با اطلاع از نارضایی عمومی جامعه و اعتقاد عموم شیعیان به ظهور امام زمان، علیهالسلام، ادعای مهدویت نمودند تا با بسیج عمومی و غلیان احساسات پیروان خود، بساط ظلم و ستم را برچینند. برخی نیز اعتقادات و احساسات پاک مردم را ابزاری برای کسب قدرت خود نمودند.
در سال 665 ق. قیام بزرگ مردم فارس، تحت رهبری شیخ شرفالدین ـ که خود را مهدی خوانده بود ـ به وقوع پیوست که بشدّت سرکوب شد.3 در سال 845 ق. نیز قیام مشابهی در خوزستان ایجاد شد که در رأس آن سید محمد مشعشع که از شیعیان افراطی (غالی) بود، قرار داشت. وی خود را «مقدمه» ظهور امام غایب میخواند و پیشگویی میکرد که وی بزودی ظهور خواهد کرد و عدل و داد بر روی زمین برقرار خواهد شد. به گفته یکی از مورخان، حدود 000/10 نفر در زیر لوای او گرد آمدند و در محلی بین حویزه و شوشتر، علم عصیان برافراشتند و امیران و فئودالهای محلی را از میان بردند. قیام آنان موجب نگرانی امرای فارس گردید. از اینرو لشکر فارس به قصد سرکوب وی آمد اما چون پیروان مشعشع، «فدایی» او بودند و مرگ را بر زندگی ترجیح میدادند، مردانه پایداری کردند و لشکر فارس شکست خورد.4 گذشته از شیعیان امامیه (اثنی عشریه) و سرزمین ایران، نهضتهای سیاسی ـ اجتماعی متعددی توسط شیعیان غیر امامیه و نیز اهل سنت، بر ضد دولتهای وقت به وقوع پیوست که رهبران آنها، داعیه مهدویت داشتهاند که غالباً از پایگاه اجتماعی نیرومند و حمایتهای وسیع مردمی برخوردار شدند که باختصار به آنها اشاره میشود:
1ـ عبداللّه بن میمون (م. 251 ق.)، از اعراب خوزستان بود. وی به مقام «داعی» اسماعیلی نایل شد و از طرف امام مستور (امام زمان)، در خوزستان دعوت و تبلیغ میکرد. او ناگزیر پنهان شد و نخست در بصره پناهگاهی جست و سپس به سلامیه (در سوریه) گریخت و در آنجا به تبلیغ پرداخت و مبلغانی به اطراف گسیل کرد. آنان به مردم میگفتند که بزودی امام مستور (صاحبالزمان)، مهدی موعود، ظهور خواهد کرد.
2ـ در فاصله قرنهای سوم و چهارم هجری در سوریه (شامات)، داعیان اسماعیلی شایعاتی منتشر کردند که مهدی، علیهالسلام، ظهور کرده و همان عبیداللّه، امام اسماعیلی است که نامش تا آن اواخر مستور بوده است. مسلم است که عبیداللّه خواست از قرمطیان در عراق و سوریه استفاده کرده، قدرت را در دست گیرد. وی در سال 287 ق. در رأس قیام سوریه قرار گرفت و پس از سرکوب قیامش همرزمان و همفکران خود را به دست سرنوشت خاطره دوران کوتاه و طلایی صدر اسلام، آرمان اجتماعی همه مصلحان و رهبران نهضتهای سیاسی ـ اجتماعی در جهان اسلام بوده است.
گذشته از شیعیان امامیه (اثنی عشریه) و سرزمین ایران، نهضتهای سیاسی ـ اجتماعی متعددی توسط شیعیان غیر امامیه و نیز اهل سنت، بر ضد دولتهای وقت به وقوع پیوست که رهبران آنها، داعیه مهدویت داشتهاند.
سپرد و در میان لعنت و نفرین ایشان به مصر گریخت (289 ق.) و از آنجا راهی مغرب (مراکش) شد.
مدتها بود که در مغرب، وقایع سیاسی بسیار مهمی جریان داشت. در سال 282 ق. از مرکز اسماعیلی سلامیه، مبلّغی جدّی و بلیغ به نام ابوعبداللّه شیعی ـ که اصلاً از سرزمین یمن بود ـ بدانجا گسیل شده بود. وی نخست محتسب بصره بود و پس از آن به اسماعیلیه پیوسته بود. او در تونس از نارضایی بربرها از سیاست داخلی دودمان محلی اغالبه (184ـ297 ق.) استفاده کرد. بربران در 297 ق. قیام کردند و سلطنت اغالبه را سرنگون ساختند. ابوعبداللّه در اوایل زمستان 298 ق. در شهر رقاده به سمت امامت و خلافت، اعلام، و امیرالمؤمنین و «مهدی» نامیده شد.
3ـ در فاصله قرن های سوم و چهارم هجری، رهبران قیامهای قرمطی یعنی حمدان قرمط و عبدان گویا، از طرف رئیس پنهانی فرقه که «صاحبالظهور» نامیده میشده و محل اقامتش مجهول بوده، عمل میکردند. پس از تأسیس دولت قرمطیان در بحرین (286 ق.) که مرکز آن شهر لحسا بوده، ابوسعید حسن الخبابی که گویا از طرف «صاحبالظهور» یا رئیس مخفی فرقه به آنجا گسیل شده بود، در رأس آن قرار گرفت. وی عملاً در حکومت خویش کمال استقلال را داشت.
4ـ محمد بن عبداللّه تومرت، معروف به مهدی اهرعی، مکنّی به ابوعبیداللّه، که اصل او از جبلالسوس در انتهای مغرب (مراکش) بود به سرزمینهای شرقی سفر کرد و به عراق رفت و از ابوحامد محمد غزالی و دانشمندان دیگر دانش آموخت و به زهد و پرهیزگاری و تقوا شهرت یافت. سپس به مصر و شمال افریقا رفت و سرانجام در مغرب سکونت گزید و دولت بزرگی در اوایل قرن ششم تأسیس کرد که به دولت عبدالمؤمن شهرت یافت.5 5ـ عباس فاطمی که در اواخر سده هفتم هجری در مغرب ظهور کرد و خود را مهدی نامید و هواداران زیادی دور خود جمع کرد و کارش بالا گرفت و شهر مانس را تصرف کرد و بازار شهر را سوزاند و عاملان خود را به اطراف و اکناف فرستاد لکن پیش از آنکه دولتی تشکیل دهد کشته شد و دعوی او پایان یافت.6 6ـ محمدمهدی سنوسی که در نیمه دوم قرن نوزدهم میلادی / سیزدهم هجری در مغرب ادعای مهدویت کرد. اصل او از جبل سوس بود. پدرش شیخ محمد در ناحیه جغبوب (جربوب)، نزدیک واخهسیوا اقامت داشت و علاوه بر آنجا ـ که مقر اصلی او بود ـ نزدیک به 300 زاویه در بلاد مغرب دایر کرده بود که به نشر تعالیم او میپرداختند. وی پیش از وفات خود اشاره کرده بود که مهدی منتظر بزودی ظهور خواهد کرد. و شاید پسرش باشد و ظهور او در آخر قرن سیزدهم خواهد بود. مهدی، مردی خردمند، مقتدر و سختکوش بود و از کرامات مشهور او خیمهای جادویی بود که در جنگها همراه میبرد و پیروانش معتقد بودند که آن خیمه، هیچگاه از ذخایر و آذوقه تهی نمیشود.
7ـ محمد احمد سودانی، معروف به مهدی سودانی (1848 ـ 1885 م. / 1264 ـ 1292 ق.) از مهمترین و معروفترین مدعیان مهدویت بود. وی از قبیله دناقله بود و در سودان به دنیا آمد. پدرش عبداللّه نام داشت و به قایقسازی مشغول بود. محمد احمد به تعلیم علوم دینی پرداخت و در ضمن مراتب طریقت را نیز گذراند و با نرمخویی، تیزهوشی و سخنوری خود و از همه مهمتر زهد و تقوای خویش که زبانزد همگان بود، مردم را به خود جذب کرد. او به امر به معروف و نهی از منکر پرداخت و مردم را به رعایت موازین شرعی دعوت نمود و در سال 1881 م./ 1297 ق. که زمینه دعوت خود را مهیا دید ادعای مهدویت کرد و خود را همان مهدی منتظر، علیهالسلام، نامید. آنچه موجب دعوی محمد احمد گردید به طور عمده به این شرح است:
الف) انتظار اکثر مسلمانان و از آن جمله مردم سودان برای ظهور گذشته از شیعیان امامیه (اثنی عشریه) و سرزمین ایران، نهضتهای سیاسی ـ اجتماعی متعددی توسط شیعیان غیر امامیه و نیز اهل سنت، بر ضد دولتهای وقت به وقوع پیوست که رهبران آنها، داعیه مهدویت داشتهاند.
مهدی، علیهالسلام؛ ب) اعتقاد شیوخ قبایل و فقهای سودان بر اینکه مهدی، علیهالسلام، از میان آنان ظهور خواهد کرد و این عقیده خود را به روایاتی از ائمه حدیث (اهل سنت) مستند میکردند؛ ج) دریافت مالیات سنگین از مردم سودان که همراه با فشار، آزار و توهین به مالیات دهندگان بود. حتی از زنان و کودکان سودانی، مالیات گرفته میشد. مردم سودان سالانه سه بار مالیات میپرداختند. یک بار برای فرماندار، یک بار برای قاضی و یک بار برای مأموران مالیات، کشاورزان برای کشت گندم، استفاده از آب نیل و قایقرانی در نیل نیز مالیات میدادند و خانههای کسانی که در پرداخت این مالیاتها تأخیر میکردند سوزانده میشد؛ د) خرید و فروش مردم سودان به عنوان «برده»، تجارت پردرآمدی برای تجار سودانی بود. صدها هزار نفر از جوانان سودانی به عنوان کارگر و خدمتگزار به قیمت نازلی خریداری شده و با قیمت گزافی فروخته میشدند و به کارهای شاق و طاقتفرسا در سرزمینهای دوردست میپرداختند. مأموران دولتی از تجار برده، مالیات گزافی میگرفتند و پس از آنکه تجارت برده منسوخ شد آنان همچنان از تجار مزبور، مالیات مطالبه میکردند. وقتی دعوت محمد احمد سودانی گسترش یافت، تجار ناراضی سودانی دعوت او را لبیک گفته و در تقویت او کوشیدند.
مهدی سودانی چند بار با نیروهای مصری ـ انگلیسی جنگید و آنان را شکست داد و شهر خارطوم را به تصرف خود درآورد و دولت مستقلی تشکیل داد. مهدی سودانی با قدرت تمام به سازماندهی حکومت خود پرداخت و امور کشور را به سه بخش لشکری، مالی و قضایی تقسیم کرد و فرماندهی لشکر را به خلیفه خود، عبداللّه تعایشی سپرد. او از طریق اخذ زکوة، فطریه و عشریه کشور را اداره مینمود و در اجرای شریعت سختگیر بود. او پیش از مرگ در 21 ژوئن 1885، عبداللّه تعایشی را به جانشینی خود برگزید و از همگان خواست تا با او بیعت کنند.7 8ـ و بالاخره در ایران نیز در سال 1262 ق. یکی از شاگردان سیدکاظم رشتی به نام سید علیمحمد شیرازی خود را نماینده (باب) امام زمان، علیهالسلام، دانست و پس از اینکه گروهی به او گرویدند، دعوی مهدویت کرد. علما با ادعای پوچ او مخالفت نمودند. و با فشار آنها در جلسه مناظره شرکت کرد اما از پاسخهای اولیه درماند و پس از آنکه چوب مفصلی خورد توبه کرد و آزاد شد اما بار دیگر دعوتش را ادامه داد و سپس دستگیر و در قلعه چهریق زندانی گردید. پیروانش با حمایت سفرای روسیه و انگلستان در گوشه و کنار کشور شورش ضد دولتی به راه انداختند. اما این شورشها با هوشیاری و مقاومت مردم و همکاری قشون دولتی سرکوب گردید و باب نیز اعدام شد. بدین ترتیب دعوی باب که میرفت تا کشور را به هرج و مرج و دودستگی و نهایتاً تجزیه بکشاند در نطفه خفه گردید.8
________________________________________
1. به نقل از: ای. پ. پطروشفسکی، نهضت سربداران خراسان، ترجمه کریم کشاورز، تهران، پیام، چاپ سوم، 1351، ص15 و 16.
2. همان، ص16.
3. همو، اسلام در ایران، ترجمه کریم کشاورز، تهران، پیام، چاپ چهارم، 1354، ص373.
4. همان، ص380 و 381 و نیز رجوع شود به کتاب مشعشیان، نوشته احمد کسروی.
5 و 6. جرجی زیدان، مشاهیرالشرق فیالقرن التاسع عشر، جزء اول، ص61ـ63.
7. برای اطلاع بیشتر از شرح حال مهدی سودانی رجوع شود به منبع فوق، ص61ـ115، تاریخ سودان.
7. برای اطلاع بیشتر از شرح حال مهدی سودانی رجوع شود به منبع فوق، ص61ـ115، تاریخ سودان.
8. برای اطلاع از دعاوی باب، رجوع شود به فتنه باب، نوشته اعتضاء السلطنه که کمی پس از رفع آن فتنه نوشته است.
منبع: تبیان
ولایت امام مهدی علیه السلام
امام مهدی (ع) - مکتب مهدویت
پرسش : ولایت به چه معنایی است؟
پاسخ : ولایت در لغت به معنای قرب ونزدیکی است.
فیومی می گوید: «وَلْی مثل فَلْس به معنای قرب ونزدیکی است».(مصباح المنیر، ماده ولی)
در اقرب الموارد آمده است: «وَلْی عبارت است از قرار گرفتن فرد یا شئ دوم به دنبال فرد یا شئ اول بدون فاصله ...».(اقرب الموارد، ماده ولی)
راغب اصفهانی می گوید: «ولاء وتوالی به معنای آن است که دو چیز ویا بیشتر طوری کنار هم قرار گیرند که بین آن دو، غیر از خود آنها چیز دیگری فاصله نبوده باشد».(مفردات راغب، ص 523)
با توجّه به حالات اولیه انسان در کاربرد الفاظ واینکه معمولاً کلمات را در آغاز برای بیان معانی مربوط به محسوسات به کار می برد، می توان گفت:
واژه « ولایت» در آغاز برای قرب ونزدیکی خاص در محسوسات «قرب حسی» به کار رفته است، آن گاه برای قرب معنوی استعاره آورده شده است. بر این اساس، هر گاه این واژه در امور معنوی به کار می رود بر نوعی از نسبت قرابت دلالت می کند ولازمه آن این است که ولیّ نسبت به آنچه بر آن دلالت دارد دارای حقّی است که دیگری ندارد ومی تواند تصرّفاتی را بنماید که دیگری جز به اذن او نمی تواند. مثلاً ولیّ میّت می تواند در اموال او تصرف کند. این ولایت او ناشی از حق وراثت است. کسی که بر صغیر ولایت دارد حق تصرف در امور وی را دارد، وکسی که ولایت نصرت دارد می تواند در امور منصور «آن کسی که نصرتش را عهده دار است» تصرف کند. خداوند ولی امر بندگان خویش است یعنی امور دنیوی واخروی آنها را تدبیر می کند واو ولیّ مؤمنان است، یعنی بر آنها ولایت خاص دارد.
بنابراین، حاصل معنای ولایت در همه موارد استعمال آن، گونه ای از قرابت است که منشأ تصرف ومالک بودن تدبیر است.(المیزان، ج 6، ص 12)
به عبارت دیگر: ولایت، نوعی اقتراب ونزدیکی به چیزی است، به گونه ای که موانع وحجاب ها از میان برداشته می شود.(المیزان، ج 5، ص 368)
حال اگر کسی با ریاضت های نفسانی وقابلیّت هایی که برای خود ایجاد کرده، واز طرفی دیگر مورد عنایات والطاف الهی قرار گرفته وبه مقام قرب تامّ الهی نایل شود، این چنین شخصی از جانب خداوند بر مردم ولایت دارد، ولایتی که لازمه آن این است که ولی نسبت به آنچه بر آن دلالت دارد، دارای حقّی است که دیگری ندارد واو می تواند تصرّفاتی بنماید که دیگری جز به اذن او نمی تواند. وهمه اینها به اذن واراده ومشیّت خداوند است.
پرسش : معنای ولایت تکوینی امام چیست؟
پاسخ : مقصود از ولایت تکوینی آن است که فردی بر اثر پیمودن راه بندگی آن چنان قرب وکمال معنوی پیدا کند که به فرمان واذن الهی بتواند در جهان تصرف نماید. «ولایت تکوینی» یک کمال روحی ومعنوی است که در سایه عمل به تکالیف الهی وقوانین شرع در درون انسان پدید می آید وسرچشمه مجموعه ای از کارهای خارق العاده می گردد. این نوع ولایت بر خلاف «ولایت تشریعی» کمال وواقعیتی است اکتسابی، وراه کسب برخی از مراتب آن به روی همه باز است، وامام می تواند به بالاترین مراتب آن برسد.
ولی مقاماتی که در «ولایت تشریعی» بیان گردیده، همه موهبت خداوندی است که پس از تحصیل یک سلسله زمینه ها، چیزی جز خواست خداوند در آن دخالت ندارد.
پرسش : ولایت تکوینی دارای چه نتایجی است؟
پاسخ : در مصباح الشریعه آمده است: «العبودیّة جوهرة کنهها الربوبیّة»؛ «بندگی وپیمودن قرب به خدا، گوهری است که نتیجه آن خداوندگاری وکسب قدرت وتوانایی بیشتر است.»(مصباح الشریعه، ح 1)
قرب الهی آثار فراوانی دارد که به برخی از آنها اشاره می کنیم:
1 - تسلّط بر نفس
خداوند متعال می فرماید: «إِنَّ الصَّلوةَ تَنْهی عَنِ الفَحْشآءِ وَالمُنْکَرِ»؛ «نماز انسان را از منکرات وبدی ها باز می دارد.»(سوره عنکبوت، آیه 45)
2 - بینش خاص
از مزایای قرب الهی این است که انسان در سایه صفا وروشنی دل، بینش خاصی پیدا می کند که با آن حق وباطل را به روشنی تشخیص می دهد وهرگز گمراه نمی شود.
قرآن می فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً»؛ «ای کسانی که ایمان آوردید، اگر پرهیزکار باشید خدا به شما نیرویی می بخشد که با آن، حق وباطل را به خوبی تشخیص می دهید.»(سوره انفال، آیه 29)
3 - نفی خواطر
پویندگان راه عبودیت به واسطه تکامل وقدرتی که در سایه بندگی می یابند، بر تمام اندیشه های پراکنده خود مسلّط می شوند ودر حال عبادت آن چنان تمرکز فکری وحضور قلب دارند که از غیر خدا غافل می شوند وغرق جمال وکمال خدا می گردند.
ابوعلی سینا می گوید: «عبادت، نوعی ورزش برای قوای فکری است که بر اثر تکرار وعادت به حضور در محضر خدا، فکر را از توجه به مسائل مربوط به طبیعت وماده، به سوی تصورات ملکوتی می کشاند. قوای فکری تسلیم باطن وفطرت خدا جوی انسان می گردد ومطیع او می شوند».(اشارات، ج 3، ص 370)
4 - خَلع نفس
در جهان طبیعت، روح وبدن نیاز شدیدی به یکدیگر دارند. ولی گاهی روح، بر اثر کمال وقدرتی که از جانب قرب الهی پیدا می کند از استخدام بدن بی نیاز می شود ومی تواند خود را از بدن خلع نماید.
5 - تصرف در جهان طبیعت
در پرتو عبادت وقرب الهی، نه تنها حوزه بدن تحت فرمان انسان قرار می گیرد، بلکه جهان طبیعت مطیع انسان می گردد وبه اذن پروردگار در پرتو نیرووقدرتی که از تقرب به خدا کسب نموده است در طبیعت تصرف می کند ومبدأ یک سلسله معجزه ها وکرامات می شود، ودر حقیقت دارای قدرت بر تصرف وتسلط برتکوین می شود.
پرسش : آیا امام می تواند ولایت تکوینی داشته باشد؟
پاسخ : ولایت تکوینی امام معصوم همچون امام زمان (ع) را با چند مقدمه می توان به اثبات رساند:
الف . قرآن درباره آصف بن برخیا می گوید: «قالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الکِتابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُک فَلَمّا رَءآهُ مُسْتَقِرّاً عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی...»؛(سوره نمل، آیه 40)
«کسی که دانشی از کتاب [آسمانی] داشت گفت: پیش از آنکه چشم بر هم زنی، آن را نزد تو خواهم آورد. و هنگامی که [سلیمان] آن [تخت] را نزد خود ثابت و پابرجا دید گفت: این از فضل پروردگار من است.»
ب . از برخیآیات دیگر استفاده می شود که خداوند وگروهی دیگر که عالم به کلّ کتابند بین پیامبر ومردم گواه می باشند.
خداوند متعال می فرماید: «قُلْ کَفی بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الکِتابِ»؛ «بگو: کافی است که خداوند، وکسی که علم کتاب نزد اوست، میان من وشما گواه باشند.»(سوره رعد، آیه 43)
ج . ونیز در قرآن آمده است که تنها مطهرون هستند که حقیقت معارف قرآنی را مس کرده وبه آن راه می یابند. «لایَمَسُّهُ إِلَّا المُطَهَّرُونَ»؛ «وجز پاکان نمی توانند به آن دست یابند.»(سوره واقعه، آیه 79)
د . قرآن کریم «مطهرون» را خود مشخص کرده ومصداق آن را اهل بیت پیامبر (ص) که شامل خود حضرت نیز هست معرفی کرده است، آنجا که می فرماید: «إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ البَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً»؛ «همانا خدا چنین می خواهد که هر رجس وپلیدی را از شما خاندان نبوت دور سازد وشما را از هر عیبی پاک ومنزه گرداند.»(سوره احزاب، آیه 33)
ه . در تشخیص مصداق اهل بیت در این آیه باید به روایات مراجعه کرد، زیرا قرآن می فرماید: «وَأَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ»؛ «وبر تو قرآن را فرستادیم تا بر امت آنچه فرستاده شد بیان کنی.»(سوره نحل، آیه 44)
و . با مراجعه به روایات فریقین از شیعه وسنی پی می بریم که مقصود از اهل بیت در آیه تطهیر، پیامبر اکرم (ص)، علی، فاطمه، حسن وحسین: می باشند.(صحیح مسلم، ج 7، ص 130 ؛ صحیح ترمذی، ج 5، ص 656، کتاب المناقب)
اگر چه حصر در آیه، اضافی است در مقابل همسران پیامبر (ص) وسایر صحابه، تا آنها از شمول آیه خارج گردند. در نتیجه آیه تطهیر شامل بقیه اهل بیت: از دوازده امام نیز می شود.
نتیجه اینکه: اهل بیت عصمت وطهارت از ولایت تکوینی برخوردارند.
بریده بن معاویه می گوید: از امام باقر (ع) درباره آیه «قُلْ کَفی بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الکِتابِ» سؤال کردم؟ حضرت فرمود: «آیانا عنی، وعلیّ أوّلنا وأفضلنا وخیرنا بعد النبیّ (ص)»؛ «تنها ما را قصد کرده است، وعلی (ع) اول وافضل وبهترین ما بعد از پیامبر (ص) است.»(کافی، ج 1، ص 229، ح 6)
پرسش : آیا «ولایت تکوینی» به معنای تفویض است؟
پاسخ : برخی گمان کرده اند که «ولایت تکوینی امام» به معنای تفویض امر عالم به شخص امام است که این با عقیده توحید افعالی سازگاری ندارد. وقرآن نیز یهود را به جهت این عقیده شدیداً مورد سرزنش قرار داده است.(سوره مائده، آیه 64)
برای جمع بین اعتقاد به «توحید افعالی» واینکه در عالم وجود هیچ کاری بدون اراده ومشیت خداوند انجام نمی گیرد واعتقاد به «ولایت تکوینی» امام باید گفت:
اولاً: هرگز تمام امور عالم به امام واگذار نشده است.
ثانیاً: در آن اموری نیز که امام تصرف تکوینی می کند همانند سایر امور، اراده ومشیّت خاص الهی نیز بر آن تعلّق گرفته است.
پرسش : آیا «ولایت تکوینی» متعلق به خداوند است؟
پاسخ : برخی می گویند ازآیات قرآن استفاده می شود که ولایت تنها متعلق به خداوند است.
قرآن کریم می فرماید: «أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیآءَ فَاللَّهُ هُوَ الوَلِیُّ وَهُوَ یُحْیِ المَوْتی وَهُوَ عَلی کُلِّ شَیٍْ قَدِیرٌ»؛ «آیا آنها غیر از خدا را ولیّ خود برگزیدند؟! در حالی که ولی فقط خداوند است واوست که مردگان را زنده می کند واوست که بر هر چیزی تواناست.»(سوره شوری، آیه 9)
ونیز در جای دیگر می فرماید: «وَما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَلا نَصِیرٍ»؛ «وبرای شما به جز خدا، ولی ویاری کننده ای نیست.»(سوره شوری، آیه 31)
از جمع بین اینآیات وآیات دیگر استفاده می شود که «ولایت» در اصل برای خداوند متعال است ودیگران به جهت قرب به خدا وبه اذن او از این مقام بهره مند می شوند.
لذا در سوره مائده می خوانیم: «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصِّلوةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکوةَ وَهُمْ راکِعُونَ»؛ «سرپرست وولی شما تنها خداست وپیامبر او وآنها که ایمان آورده اند، همان ها که نماز را برپا می دارند ودر حال رکوع زکات می دهند.»(سوره مائده، آیه 55)
ونیز در سوره تحریم می خوانیم: «وَإِنْ تَظاهَرا عَلَیْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَجِبْرِیلُ وَصالِحُ المُؤْمِنِینَ وَالمَلآئِکَةُ بَعْدَ ذلِکَ ظَهِیرٌ»؛ «واگر بر ضد او [پیامبر7] دست به دست هم دهید [کاری از پیش نخواهید برد] زیرا خداوند ولی اوست وهمچنین جبرئیل ومؤمنان صالح وفرشتگان بعد از آنان پشتیبان اویند.»(سوره تحریم، آیه 4)
پرسش : اگر امام ولایت تکوینی دارد پس چرا در مواقع ضروری از آن استفاده نمی کند؟
پاسخ : برخی می گویند: اگر امام دارای ولایت تکوینی وحق تصرف در نظام تکوین است، چرا در مواقع ضرورت، در تقدیرات الهی تصرّف نمی کند تا بلا را از خود دور کرده، دشمنان خود را ریشه کن کند وتمام امکانات را برای خود جلب نماید.
اولاً: قبل از هر چیز این نکته را باید ملتفت باشیم که چه بسا اموری را که گمان می کنیم برای ما ضرر دارد در حالی که خیر محض است، ونیز به عکس چه بسا اموری که گمان می کنیم برای ما خیر است در حالی که شر محض است. ما این را نمی دانیم، اگر چه علاّم الغیوب وهر که را که خداوند خواسته واو را از علم غیب مطلع ساخته است از آن اطلاع دارد. لذا نباید به ظاهر امر قضاوت کرد که چرا امام این مصیبت را از خود دور نکرد واین منفعت را برای خود تحصیل ننمود.
قرآن می فرماید: «کُتِبَ عَلَیْکُمْ القِتالُ وَهُوَ کُرْهٌ لَکُمْ وَعَسی أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَعَسی أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَهُوَ شَرٌّ لَکُمْ»؛ «جهاد در راه خدا بر شما مقرر شد، در حالی که برایتان ناخوشایند است. چه بسا چیزی را خوش نداشته باشید، حال آنکه خیر شما در آن است ویا چیزی را دوست داشته باشید، حال آنکه شرّ شما در آن است.»(سوره بقره، آیه 216)
ونیز می فرماید: «فَعَسی أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَیَجْعَلَ اللَّهُ فِیهِ خَیْراً کَثیراً»؛ «چه بسا چیزی خوشایند شما نباشد وخداوند خیر فراوانی در آن قرار می دهد.»(سوره نساء، آیه 19)
ثانیاً: امام از آنجا که تسلیم تقدیرات الهی است در هر کاری دست به تصرف تکوینی نمی زند وخلاف اراده وتقدیر ومشیت الهی گام بر نداشته واقدام عملی انجام نمی دهد.
ثالثاً: اراده حتمی اولی خداوند بر آن است که در این دار تکلیف هر کاری بر روال طبیعی واز روی اختیار انجام می گیرد و حتی الامکان از معجزه و خرق نظام طبیعت استفاده نشود.
رابعاً: هرگز انسان معصوم در نظام تکوین به جهت مصالح شخصی اقدام وتصرّفی بر خلاف مقدرات الهی انجام نمی دهد، واگر معجزه واعمال ولایتی کند به جهت مصالح نوعی بشر وعالم است که این هم مطابق اراده وخواست ومشیت خداوندی است.
منبع: تبیان
ویژگیهای تبلیغی قرآن درباره موعود آخرالزمان
محمود محمدی عراقی آنچه فرا روی شماست، بخش اول از گفتگوی موعود با «حجةالاسلام والمسلمین محمدی عراقی»، نماینده ولی فقیه و سرپرستسازمان تبلیغات اسلامی، درباره ویژگیهای تبلیغی قرآن و نقش موعود آخرالزمان است، امید که مطلوب طبع لطیف خوانندگان موعود واقع شود. انشاءالله موعود: با تشکر از اینکه فرصت انجام این گفتگو را فراهم آوردید، به عنوان اولین سؤال، ویژگیهای تبلیغی قرآن را بفرمایید.
محمدی عراقی: ضمن تشکر از پدیدآورندگان این نشریه مبارک، به شما که اولین نشریه اختصاصی درباره امام عصر ، علیهالسلام، را منتشر کردهاید تبریک میگویم. تا آنجا که من اطلاع دارم «موعود» اولین نشریهای است که اختصاص به آن حضرت دارد و شاید که در جهان منحصر به فرد باشد. همچنین فرارسیدن میلاد مسعود و فرخنده حضرت مهدی ، علیهالسلام، را که برای مردم و ما یکی از شادیبخشترین روزهاست تبریک میگویم.
اولین نکته اینست که قرآن کریم، موعود آخرالزمان را به عنوان یک نتیجه قطعی و یقینی معرفی میکند. در آیه شریفه «و نرید ان نمن علیالذین استضعفوا فیالارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم وارثین» (1) و همچنین و آیه دیگر از سوره نور، ملاحظه میکنید که از این موضوع به عنوان یک اراده الهی با کمال قاطعیت و حتمیتیاد شده است و یا در آیه شریفه «وعدالله الذین امنوامنکم و عملوالصالحات لیستخلفنهم فیالارض کمااستخلف الذین من قبلهم...»، (2) از آن به عنوان یک وعده الهی ذکر شده است و این یکی از ویژگیهای خاص قرآن کریم است. در واقع، آیات فوق، رابطه بین «موعود آخرالزمان» و «بینش توحیدی» را بیان میکند و بر حتمیت و قطعیت آن تاکید دارد.
نکته دوم در این باره آنست که، قرآن کریم، ظهور آن منجی موعود را با آرزوها و فطرت حقطلبانه و عدالتخواهانه بشر پیوند زده است. بدان معنی که با توجه به استضعاف بشر، وعده خداوند، حاکمیت دادن صالحان و مستضعفان بر پهنه زمین است.
در طول تاریخ، انسان همیشه در آرزوی تحقق یک حکومت صالح و دور از ظلم و بیعدالتی بوده است. قرآن حکیم در معرفی حکومتحضرت مهدی ،علیهالسلام، و موعود آخرالزمان، روی این خواست فطری انسان انگشت گذاشته است. باید توجه داشت که همه قیامهایی که علیه ستمکاران صورت گرفته، بر اساس همین خواست فطری بشر بوده است اما، متاسفانه این تمنا تحقق نیافته است.
در آیات قرآن اشاره شده که مهدی موعود، کسی است که بر مستضعفین منت مینهد و آنها را نجات میبخشد و پیشوای جامعه بشری قرار میدهد.
در آیه، «و لقد کتبنا فیالزبور من بعدالذکر ان الارض یرثها عبادی الصالحون» (3) پایان سعادتمندانه حیات انسان، همراه با حاکمیت صالحان بر کره زمین است موعود: آیا قرآن این امر را مختص مسلمین اعلام میکند؟ محمدی عراقی: خیر، قرآن بر این نکته تاکید میورزد که اعتقاد به موعود آخرالزمان، تنها به شیعیان و مسلمانان اختصاص ندارد. بلکه، تمام پیامبران گذشته، بشارت فرارسیدنش را دادهاند. چنانکه در آیه شریفه، «و لقد کتبنا فیالزبور... » ذکر شده است.
چنانکه میدانید، زبور کتاب دینی حضرت داوود ،علیهالسلام، است. قرآن ما را آگاه میسازد که در زبور، وعده فرارسیدن موعود داده شده است و این خود یکی از نکات ظریف و تبلیغی قرآن است.
نکته دیگر اینکه، اصولا قرآن با آوردن تمثیلهایی از امم گذشته، سنت اصلاحگرایی و تغییر و تحول را یک «سنت الهی» و «قانون آسمانی» معرفی میکند و از امم پیشین نیز در این باره مثال میآورد.
در همان سوره مبارک نور، آیه 55، قرآن مجید برای آنکه، حالت استبعادی و بعید دانستن ظهور موعود را از ذهن انسان دور کند، میفرماید: «کمااستخلف الذین من قبلهم...» یعنی این وعده الهی، یک سنت است، چنانکه قبلا هم بوده. مثلا در امت موسی ،علیهالسلام، هم بوده و این خداوند است که جایگزینی حکومتی و نظامی به جای حکومتی دیگر را وعده داده است. لذا، آن خداوندی که مدبر انسان و جهان است، قادر است روزی وعده ظهور موعود و منجی آخرالزمان را محقق سازد.
موعود: صرف نظر از بیانات کلی، آیا به صورت واضحتر و مشخصتر قرآن به امر ظهور موعود اشاره دارد؟ محمدی عراقی: بله، در قرآن، اشارات بسیاری آمده که ائمه معصومین ، علیهمالسلام، در روایات خود، آن اشارات را صریحا مرتبط با موضوع موعود آخرالزمان دانستهاند.
موعود: لطفا نمونههایی را ذکر بفرمایید.
محمدی عراقی: خداوند با بیانی تمثیلی به این موضوع اشاره دارد و قرآن میفرماید:
«ان عدةالشهور عندالله اثناعشر شهرا» (4) خداوند در این آیه اشاره به ماههای دوازدهگانه دارد، و بیان میکند که نزد خداوند تعداد ماهها دوازدهتا است. روایات این آیه را تفسیر نمودهاند و منظور از ماههای دوازدهگانه را وجود و حضور دوازده امام در میان انسانها دانستهاند که طبق همان روایات، آخرین آنها، حضرت مهدی، علیهالسلام، است.
بعضی از علمای گذشته، درباره آیاتی که مرتبط با موضوع موعود آخرالزمان است کتب مفصلی نوشتهاند. ذکر آیات مرتبط با این موضوع بحث مفصلی میطلبد که ما را از موضوع این گفتگو دور میسازد.
نکته دیگری که قرآن بدان متذکر است، آنست که منجی و موعود، به مثابه مشعل امید در جامعه و قلب انسانها معرفی شدهاست. چنانکه ایشان را به عنوان «بقیةالله» (5) معرفی مینماید.این مطلب خود نکته ظریف و روانی در امر تبلیغ و تعلیم و تربیت است ، چون انسان به امید دلبسته است و با امید زنده است و سختترین بحران برای انسان آنست که به ورطه یاس و ناامیدی بیفتد. از همین رو، قرآن، نقطه روشن و امیدبخش را در دل انسان، موعود آخرالزمان معرفی میکند.
موعود: اجازه بدهید بپرسیم اصولا انسان چه وقت و یا به چه دلیل به ورطه پوچی و یاس میافتد؟ محمدیعراقی: از قرآن چنین استنباط میشود که، انسان موجودی است که همواره میخواهد رابطهای با جهان بینهایت و ماوراءالطبیعه داشته باشد و این ارتباط نیازمند وسیله و اسبابی است تا امکان این ارتباط را فراهم میسازد. این ارتباط به دلیل ضعف و ناتوانی انسان معمولی، از طریق امامت و ولایت ممکن میشود. چنانچه انسان، احساس کند که هیچ رابطهای با آن عالم ماورایی ندارد و یا معلق مانده، دچار پوچی میشود و احساس میکند به بنبست رسیده است. این نیز از همان شعلههای درونی انسان است و از نشانههای وجود فطرت الهی در کالبد آدمی بهمان سان که در عصر کنونی، در قرنی که ظاهرا متمدنترین مردمان زندگی میکنند، این بیماری به جان انسان افتاده است که آدمیان احساس میکنند با ابدیت ارتباط ندارند.
این نکته، یکی از وجوه مهم تبلیغی قرآن است. امامت، تجلی عینی ارتباط انسان با خداست، ارتباط انسان با ماوراءالطبیعه .
موعود: ویژگیهای تبلیغی اهلبیت ، علیهمالسلام، دراینباره چگونه است؟ محمدی عراقی: روایات اسلامی و احادیث اهلبیت ،علیهمالسلام، درباره موعود آخرالزمان بسیارند، اما یکی از مهمترین ویژگیهای این روایات تکیه بر موضوع «عدالت» است. چه، روایاتی که از پیامبر اکرم ، صلیاللهعلیهوآله، در این باره رسیده همه ، مورد تاکید اکثر فرق شیعه و سنی است. شاید معروفترین آنها، حدیث معروف عدل است که میفرمایند:
«یملاالله بهالارض عدلا قسطا کما ملئت جورا و ظلما» خداوند زمین را از قسط و عدل پر میسازد پس از آنکه از ظلم و جور پر شده باشد. (6) اگر توجه کنیم درمییابیم که همین موضوع «عدل» هم که در روایات ائمه بر آن تکیه کردهاند، بر اساس نوعی آرمانخواهی است و متکی بر بینش عدالتخواهانه بشر است.
انسان به طور طبیعی از ظلم و ستم بیزار و جوینده عدالت است. بنابراین، همیشه در انتظار روزی به سرمیبرد که عدالتحقیقی برقرار شود. موعود آخرالزمان، بهعنوان تجسم این آرزوی بشر، معرفی شده است. به این معنی که روزی فرا میرسد که تمام ستمهای تاریخی، تبعیضها و ظلمها پایان میپذیرد و عدالتبهدست مهدی،علیهالسلام، برقرار میشود، آنهم یک عدالت جهانی و فراگیر و نه محدود و منطقهای.
یکی دیگر از وجوه بیانات اهل بیت در اینباره، برانگیختن «احساس شوق و اشتیاق» انسان استبرای آنکه منتظر باشد.
به حدیث معروفی که از منابع معتبر ذکر شده اشاره میکنم; نبیاکرم، صلیاللهعلیهوآله، فرمودند:
«افضل اعمال امتیانتظارالفرج» بالاترین عبادت امت من انتظار فرج است. (7) این حدیث معتبر به عبارتی یک نوع تربیت عملی استبرای ما که همواره حالت اشتیاق و انتظار داشته باشیم. چنین انسانی هیچگاه و هیچ زمانی حتی اگر در سختترین شراط تاریخی باشد ، احساس ناامیدی نمیکند و همیشه نورامید در دلش روشن است و این اشتیاق و انتظار ، او را در برابر شرایط دشوار مقاوم میکند.
نکته سومی که در بیانات اهل بیت، علیهمالسلام، درباره حضرت مهدی، علیهالسلام، مشاهده میشود، توجه به موضوع «آمادگی برای ظهور» است و احساس حضوری دائمی و واقعی در نسبتبا امام عصر، علیهالسلام، زیرا ایشان به عنوان یک انسان الهی ، همواره ناظر و شاهد اعمال ما هستند و همه افعال ما ، در مقابل چشم ایشان حاضر است.
باید توجه داشت که این حضور و نظارت حضرت، ریشه قرآنی نیز دارد. نکته مهمی که در مبحث مربوط به ویژگی امام قابل بحث است و ضمنا مطابق با باور ما، منطبق با آیات سوره مبارک قدر نیز هست این است که ، در شب قدر همه آنچه را که انسان انجام میدهد و نامه اعمالش به حضور امام زمان ، علیهالسلام، تقدیم میشود. در روایات دیگر هم به این نکته توجه شده که انسان مؤمن به امامت و ولایت ، همواره باید، حضور دائمی ایشان را احساس کند و بداند که هر اندازه که این احساس حضور بیشتر باشد، تاثیر آن هم در زندگیش بیشتر میشود.
موعود: در تبلیغ موضوع مهدویت و انتظار، چه نکاتی را میبایست مورد توجه قرار داد؟ محمدی عراقی: در این باره هم هیچ راهنمایی بهتر از روایات و آیات نیستند. بیگمان باید دید که پیامبر اکرم ، صلیالله و علیه و آله، و ائمه اطهار ، علیهمالسلام، چگونه آن حضرت را معرفی نمودهاند.
یکی از مسائل مهم ، در معرفی امام عصر، علیهالسلام ، معرفی ایشان به عنوان شخصیتی فراگیر استبه گونهای که فراتر از هر مذهب و ملیتی برای مردم کل جهان مطرح هستند و قیامشان جهانی است.
قرآن ایشان را به عنوان منجی و ذخیره الهی همه انسانهای مستضعف در سرتاسر جهان معرفی میکند.
خداوند تنها بر مؤمنین ، مسلمین و یا شیعیان منت نگذاشته استبلکه میفرماید:
«و نرید ان نمن علیالذین استضعفوا...» همچنین در آیات و روایات، همه پیامبران الهی به عنوان بشارتدهنده ظهور حضرت معرفی شدهاند چنانکه در منابع فرهنگی همه ملتهای منتشر در جهان نشانههای موعود آخرالزمان و اعتقاد به منجی و مصلح جهانی دیده میشود.
اما تفاوت مهمی که بین اعتقاد ویژه مکتب تشیع و سایر فرق و مذاهب وجود دارد آن است که، تمام ویژگیهای شخصی آن حضرت به همراه نام پدر، مادر، زمان تولد و ....ذکر شده است . همین نوع معرفی، مانع سوءاستفاده میشود. از همین رو، ما هم ناگزیر، میبایست در معرفی چهره نورانی امام زمان، علیهالسلام، از همان سیره نبیاکرم ، صلیالله و علیه و آله، و ائمه معصومین ،علیهمالسلام، تبعیت کنیم. ضمن اینکه، باید از بروز هر نوع خرافه و انحراف هم جلوگیری کنیم. متاسفانه اینکه گاهی در جامعه مسایل نادرستی درباره ارتباط با آن حضرت مطرح میشود که ممکن استبا شان و ساحت مقدس امام زمان ناسازگار باشد، پس باید بشدت مراقبت کرد و از طرح این مباحث پرهیز داشت.
نکته دیگری که به نظر میرسد قابل توجه باشد، بهرهگیری از ادعیه است.ادعیهای که درباره امام زمان ، علیهالسلام، وارد شده بسیار سازنده است. شاید رایجترین آنها همان «دعای ندبه» باشد که به صورت سنتی رایج در روزهای جمعه خوانده میشود. زیارتهای بسیاری درباره حضرت وارد شده که سازنده است که باید از این متون دست نخورده و ادعیه و زیارت استفاده کرد.
ابزارهای هنری نیز در کار تبلیغ نقش مهم و مؤثری دارند، به تصویر کشیدن چهره سرخورده بشر امروز که علیرغم همه پیشرفتهای ظاهری در امر اقتصاد و تکنولوژی، دچار بحرانهای روحی و روانی شده بروشنی این پیام را منتقل میسازد که عصر توسعه تکنولوژی و عصر علم و فنآوری، همراه با بحرانهای روحی و روانی بوده که اعتقاد به مهدویت و موعود آخرالزمان به عنوان نسخه شفابخش میتواند به همه سؤالهای پنهان و آشکار انسان امروز جواب دهد و همه دردهای بیدرمان او را درمان کند. این سرگشتگی را به بهترین شکل به وسیله ابزار هنری میتوان نشان داد و تشنگی و نیاز او را به معنویت و مهدویت میتوان به تصویر کشید. یعنی، تصویرسازی از آیندهای امیدبخش و درخشان در برابر پلیدیها و سیاهیهایی که امروزه این کره خاکی را در خود فرو برده است.
موعود: در این باره چه وظایفی را متوجه سازمانهای فرهنگی کشور میدانید؟ و عملکرد آنان را چگونه ارزیابی میکنید؟ محمدی عراقی: قدیمیترین مرکز فرهنگی و تربیتی حوزههایعلمیهاند، اکثر قریب به اتفاق کتابهایی هم که درباره مهدی موعود، علیهالسلام، نوشته شده توسط نخبگان و برجستگان همین نوع مراکز و حوزههای علمیه شیعه عرضه شده است. بیگمان نیاز به انجام کارهای بیشتر و آثار متعدد وجود دارد.
پس از حوزههای علمیه، دستگاههای تعلیم و تربیتی رسمی کشورند که نسل نو را میپرورند. مدارس میتوانند نقش مهمی دراینباره داشته باشند بویژه، مربیان و معلمان مهمترین رسالت را در معرفی درست امام عصر، علیهالسلام، به نوجوانان برعهده دارند و بموازات آنها کتابهای درسیاند. این کتب مؤثرترین وسیله برای پرداختن به این موضوع و انتقال اعتقادی عمیق به همراه امید در روح و جان جوانان و نوجواناناند.
پس از اینها نوبتبه سازمانهای فرهنگی و هنری میرسد. مانند رسانهها و در راس آنها صدا و سیماست که با گستردگی و نفوذی که دارد میتواند بیشترین نقش را در تبلیغ موضوع مهدویت و ترویج اعتقاد درستبه امام عصر ایفا کند.
مطبوعات در مرحله بعدی میتوانند رسالتخود را به بهترین وجه انجام دهند. بیگمان اهل منبر، شاعران، نقاشان و سایر هنرمندان و سخنوران میتوانند در حفظ ارتباط و تعمیق و تلطیف این اعتقاد نقش مهمی داشته باشند.
البته، چنانکه اشاره شد، به برکت پیروزی انقلاب اسلامی و بخصوص در دوران دفاع مقدس یکی از مهمترین ارزشهای معنوی و اخلاقی و اعتقادی که در جامعه زنده و بارور شد; اعتقاد به مهدویت و امام زمان، علیهالسلام، و همچنین ارتباط معنوی با ایشان بود. بخصوص در مناجاتها و وصیتنامههای رزمندگان، و در حالات عرفانی ویژهای که در جبههها بروز داشت و حتی خاطرات شیرینشان نشانههای ارتباط معنوی با حضرت دیده میشد که میبایست آنها را حفظ کرد و به عنوان امانتبه نسلهای آینده سپرد.
والسلام
________________________________________
1. سوره قصص (28)، آیه 5.
2. سوره نور (46)، آیه 55.
3. سوره انبیاء (21)، آیه 105.
4. سوره توبه (9)، آیه36.
5. سوره هود (11)، آیه86 ، «بقیةالله خیرلکم ان کنتم مؤمنین».
6.مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج 51، ص73، ج 18.
7. مجلسی، محمدباقر، همان، ج 52، ص 128، ح 21.
بحارالانوار,علامه مجلسی,jeld=51,safhe=73
بحارالانوار,علامه مجلسی,jeld=52,safhe=128
منبع: تبیان
نشانه های امام مهدی(عج) در کلام علوی
دکتر سید مرتضی موسویگرمارودی مهدویّت و نجات بشریت توسط یک منجی آسمانی در تمامی ادیان الهی وجود داشته و دارد. در حوزة اسلام نیز این عقیده در بین همه فرق اسلامی کما بیش مطرح است. همچنین این مسأله در گسترة معارف شیعه امامیّه از چنان جایگاه والایی برخوردار است که همة اصول و فروع دین به نحوی به آن وابستگی دارد. تنها افزون از ششصد حدیث نسبت به غیبت و قیام حضرت خاتم الاوصیاء(ع) از ائمه معصومین(ع) صادر گردیده است. این احادیث جدا از حجم انبوه روایاتی است که دربارة شخص و شخصیّت حضرت بقیةالله (عج)، اعم از اسم و رسم و تولّد و سیرة عملی واجتماعی و مقام ومنزلت ظاهری و معنوی و نقش آن بزرگوار در دنیا وآخرت به ما رسیده است. 1 دربارة یکایک موضوعات فوق از سوی بزرگان شیعه آثار بسیاری در طول تاریخ تشیّع تألیف گردیده و به عنوان مثال در بحث غیبت و شبهات پیرامون آن از دوره شیخ صدوق(ره) و محمد بن ابراهیم نعمانی ـ دو تن از دانشمندان نامور شیعه در قرن چهارم که بهترتیب کتابهای «کمال الدّین و تمام النعمة» و «الغیبة» را نوشتند ـ تا عصر شیخ طوسی که او نیز در قرن پنجم کتاب دیگری با عنوان «الغیبة» به رشته تحریر درآورد و تا روزگار حاضر، عناوین بسیاری در این موضوع نوشته شده است.
اصولاً سه بحث مهدویّت، غیبت و قیام یا خروج امام مهدی(عج) با روایات رسول خدا(ص) در این موضوع آغاز شد و با گذشت زمان توسط ائمه معصومین (ع) تکمیل گردید و با تغییر اوضاع اجتماعی وسرخوردگیهای امت از ظلم خلفای جور، قوّت و شدّت یافت.
امت که ظهور مصلحی بزرگ برای نجات اسلام و مسلمین را انتظار میبرد، این روایات را نصب العین خود قرارداد.
با سقوط بنیامیّه و روی کار آمدن بنیعباس که با شعار فریبندة «الرّضا من آل محمّد» اعتماد مردم را برای مدّتی کوتاه به خود جلب کردند، امید تودههای محروم به ظهور دولت حقّه بیشتر شد. در این برهه با خلفا با بهرهگیری از حربه تزویر و به منظور سوء استفاده از احساسات و اعتقادات مردم در زمینة ظهور منجی اسلام، القاب حضرت ولیّ عصر و به ویژه لفظ «مهدی» را بر خویش و خلیفهزادگان خود مینهادند و به دروغ ادّعای مهدویت میکردند، مانند منصور، هادی، مهدی، و ... و البّته به زودی و با جنایاتی که این ستمپیشگان در حق خاندان پیامبر(ص) اعمال کردند، اعتماد مردم از ایشان سلب شد. شاعری در دورة بنیعباس میگوید:
یا لیت جور بنی مروان عادلنا یا لیت جور بنی العباس فی النّار ایکاش ستم بنیامیّه باز گردد و ظلم بنی عباس بهدوزخ واصل شود!
در این دوره با پرسش مکرّر شیعیانی روبرو میشویم که از امام معصومِ عصر خود میپرسیدند: آیا شما آن «قائمآل محمّد» هستید که پیامبر وعده فرموده است؟ اگر هنر را بازتاب فرهنگ و اعتقادات هر عصری بدانیم، ملاحظه میکنیم که این انتظار در آینة هنر انعکاس بیشتری دارد و کمتر شاعری شیعی در این مقطع تاریخی است که ظهور و قیام امام مهدی (عج) را در آثار واشعار خود نداشته باشد. از جمله میتوان به شاعرانی نظیر کمیت، سید حمیری و دعبل خُزاعی اشاره کرد که فرد اخیر در دورة امام رضا (ع) میزیسته و قصیدة تائیّة مشهور و جاودان خود را برای اوّلین بار بر آن حضرت عرضه کرده است. وی در این قصیده میگوید:
• خروج امام لا محالة خارج یمیّز فینا کلّ حقٍ و باطلٍ و یجزی علی النّعماء و النقمات
• یقوم علی اسم الله و البرکات و یجزی علی النّعماء و النقمات و یجزی علی النّعماء و النقمات
ظهور و قیام پیشوایی که بیتردید و قطعاً در پرتو اسم اعظم الهی و برکات آن قیام خواهد کرد و بر اساس عدل و قسط، بین حق و باطل جدایی میافکند و پاداش در خور نعمت ونقمت، برای اهل آن خواهد داشت.
هنگامی که دعبل به این ابیات رسید و آنرا خواند، حضرت رضا (ع) به شدّت گریست و فرمود:
ای خزاعی .. این دو بیت را روح القدس بر زبان تو جاری کرده است. آیا میدانی که آن امام کیست و چه زمانی قیام خواهد کرد؟ دعبل عرضه داشت: نه سرورم، جز اینکه از اهل آن شنیدهام که امامی از شما ـ خاندان وحی و رسالت ـ به پا خواهد خاست و زمین را از تباهی و فساد پاک نموده، آنرا همانگونه که از ظلم سرشار شده از عدل سرشار خواهد ساخت.
امام رضا(ع) فرمود:
ای دعبل! امام پس از من پسرم محمّد است و پس از او پسرش علی و پس از او پسرش حسن و پس از او پسرش حجّت قائمی است که در غیبتش انتظار برده میشود و پس از ظهورش، فرمانش را اطاعت میکنند. اگر از عمر جهان جز یک روز باقی نمانَد، خداوند آن روز را آنقدر طولانی خواهد ساخت که او ظهور کند و زمین را از عدل و داد پر کند، همانطور که از ظلم و ستم انباشته شده است و ... 2 در بین روایاتی که از ائمه معصومین(ع) دربارة حضرت مهدی (عج) آمده روایات حضرت امیرمؤمنان علی بن ابیطالب(ع) ویژگی خاصی دارند. این ویژگی را در دو جهت میتوان بررسی کرد:
اوّل: شخصیت امیرمؤمنان علی بن ابیطالب(س) دوّم: فاصلة زمانی آن حضرت تا امام مهدی و اِخبار غیبی امیرمؤمنان(ع) در مورد اوّل باید توّجه داشت امام علی بن ابیطالب (ع) سیّد الاوصیاء است. او در دامان پیامبر(ص) رشد یافته و اوّلین کسی است که اسلام آورده و از سرچشمة وحی سیراب گشته است.
از این رو با توجه به کمالات و فضایلی که ویژه امام علی امیرمؤمنان(ع) میباشد و همه روشنگر رفعت وبلند مرتبگی وجود مقدّس علوی است، ارزش و اهمیّت اِخبار آن گرامی نسبت به خصائص و امتیازات فرزند ارجمندش حضرت ابا صالح المهدی(عج) آشکار میشود.
امّا در بعد دوّم و از منظر فاصلة زمانی دوران امیر مؤمنان علی(ع) و روزگار حضرت بقیةالله (عج) باید گفت:
همانطور که بیانات رسول خدا(ص) نسبت به حوادث آینده، اِخباری غیبی است که از وحی الهی سرچشمه گرفته است، حضرتعلی(ع) نیز با بهرهگیری از علم پیامبر(ص) اَخباری غیبی فرموده که بسیاری از آنها در ظرف زمان خود قرار گرفته، واقع گردیده است، از جمله واقعه کربلا و شهادت امام حسین(ع) و شهادت میثم تمّار بدست ابن زیاد و نحوة آن، و استیلاء بنی عبّاس، و بنای شهر بغداد وخصوصیّات آن، و انقراض عبّاسیان به دست مغول و ...
بنابراین اِخبار آن حضرت راجع به حضرت مهدی (عج) نیز که دویست و چند سال قبل از تولّد آن حضرت بیان شده از شمار مغیبات بوده و حائز اهمیت فراوانی است.
باید توجّه داشت که اهتمام امام علی بن ابیطالب(ع) به بیان خصائص شخصی و شخصیّتی حضرت بقیةالله (عج) و شیفتگی آن گرامی نسبت به امام مهدی (ع) صرفاً یک شیفتگی احساسی و مبتنی بر رابطه پدری و فرزندی نیست، بلکه این تعلّق و توجّه اوّلاً از کمالات بیکرانة آن طاووس اهل بهشت سرچشمه میگیرد که رسول خدا(ص) در آخرین لحظات عمر شریفش با عباراتی نظیر: «پدر و مادرم به فدای آن کسی که انوار قدس از لباسهایش متشعشع است» او را میستاید ... کمالاتی که از آباء طاهرین آن حضرت بلکه از همه انبیاء یکجا در او فراهم آمده و تجلّی و ظهور یافته است، چنان که در توصیف آن سرور آمده است که دارای صولت حیدری و حلم حسنی و شجاعت حسینی و ... است و آنچه خوبان همه دارند، او به تنهایی دارد.
راز دیگر محبّت و عنایت علوی به وجود اقدس امام ابا صالح المهدی(ع) نشأت گرفته از آن است که تنها اوست که مجاهدات همة انبیاء و اولیاء بویژه جهاد عظیم حضرت خاتم الانبیاء وامیرمؤمنان و ائمه اطهار(ع) را در برپایی دین خدا و گستردن عدل و قسط در عرصه زمین به نتیجه و ثمر میرساند و به عبارت دیگر، تنها به دست اوست که دین در تمام ابعاد واقعیاش، مجال ظهور و بروز و اجرا مییابد.
نمونهای از آنچه آن بزرگوار درباره غیبت و قیام و شخصیت حضرت ولیعصر(عج) فرموده به شرح زیر است:
راز ولادت پنهانی و غیبت:
قال امیرالمؤمنین علی(ع): ان القائم منا اذا قام لم یکن لاحد فی عنقه بیعة فلذلک تخفی ولادته و یَغیبُ شَخْصُه.
امام علی بن ابیطالب(ع) فرمود:
هنگامی که قائم ما بپا میخیزد، بیعتی از هیچکس بر عهده ندارد و از همین روست که ولادتش پنهان میباشد وغیبت اختیار میکند!
] مأخذ: ترجمه اعیان الشیعه، بخش حضرت مهدی (ع)، صفحه 141 [ وضعیّت شیعیان در روزگار غیبت و ارزش پایداری بر ایمان:
قال علی(ع):
للقائم منا غیبة امدها طویل کأنّی بالشّیعة یجولون جولان النعم فی غیبته یطلبون المرعی فلا یجدونه الا فمن ثبت منهم علی دینه و لم یقس قلبه لطول امد غیبته امامه فهو معی فی درجتی یومالقیمة.
امام علی(ع) فرمود:
برای قائم ما خاندان غیبتی است طولانی؛ گویا شیعیان را میبینم که در غیبت او چون چرندگانی در جستجوی چراگاه سرگردانند؛ آگاه باشید هر کس از آنان که بر دین خود پایدار بماند و درازی مدّت غیبت پیشوایش، قلب او را به قساوت واندارد، او در رستاخیز همراه من و در درجه من خواهد بود.
]مأخذ: کمال الدین و تمام النعمة، نسخه مترجم، جلد 2، صفحه 421 [ داوریهای نادرست نسبت به امام:
قال الامام علی(ع): صاحب هذا الامر من ولدی هو الذی یقال ماتَ او هلک فی ایّ وادٍسلک.
امیرالمؤمنین امام علی بن ابیطالب(ع) فرمود: صاحب الامر (صاحب این امر) از فرزندان من است. اوست همان کسی که در خصوصش گویند: در گذشته یا نابود گشته! یا آنکه (اگر زنده باشد) معلوم نیست به کدام سرزمین رفته است!
] مأخذ: غیبت نعمانی [ تصدّی امر ولایت و تقدیر به اذن خداوند:
قال امیرالمؤمنین علی(ع): ان لیلة القدر فی کل سنة و انَّهُ ینزل فی تلک اللّیلة امرُ السّنة ولذلک الامر وُلاةٌ من بعد رسولالله صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم؛ (هُم) انا و احد عشر من صلبی ائمة محدثون.
امیرالمؤمنین علی(ع) فرمود:
همانا در هر سال شب قدر وجود دارد و در آن شب مقدّرات سال آینده نزول مییابد، و موضع نزول نیز والیانی هستند که پس از رسول خدا(ص) عهدهدار امر ولایتند، و نخستین ایشان منم و سپس یازده فرزندم، پیشوایانی که فرشتگان با ایشان سخن گویند.
] مأخذ: ترجمه اعیان الشیعه، بخش حضرت مهدی (ع)، صفحه 142 [
آرزومندی برای ظهور:
قال امیرالمؤمنین علی(ع): فَیَا ابنَ خیرةِ الاِماء! مَتی تنتظرُ؟ ابشر بنصر قریب من ربرحیم.
امیرمؤمنان علی(ع) پس از پایان پیکار نهروان در ضمن سخنانی که ایراد کرد، فرمود:
ای فرزند بهترین بانوان !3 تا کی برای دریافت فرمان ظهور از جانب خداوند، انتظار خواهی برد؟ بیا! و به پیروزی بزرگ و نزدیک از سوی پروردگار مهربان بشارت ده.
] مأخذ: ینابیع المودة، قندوزی حنفی، صفحه 512 [ ویژگی امام و یارانش:
قال الامام علی بن ابیطالب(ع): سیأتی الله بقوم یحبهم الله و یحبونه و یملک من هو بینهم غریب، فهو المهدی.
امام امیرمؤمنان علی(ع):
بزودی خداوند مردمی را میآورد که آنان را دوست میدارد و آنان نیز خدا را دوست دارند و بزرگمردی که میان آنان غریب و ناشناخته است، فرمانروا و زمامدار امور میگردد و آن وجود گرانمایه حضرت مهدی(ع) است.
] مأخذ: معجم احادیث المهدی(ع)، جلد 5، صفحه 91 [ جایگاه عترت پیامبر و منزلت مهدی (ع):
قال علی(ع): فنحن انوار السموات و الارض و سفن النجاة و فینا مکنون العلم و الینا مصیر الامور و بمهدیّنا تقطع الحجج، فهو خاتم الائمّة ومنقذالامّة و منتهی النور و غامض السّرّ.
امام امیرمؤمنان علی بن ابیطالب(ع) فرمود:
ما نور آسمانها و زمین و کشتیهای نجاتیم، دانش در ما نهان است و ما گنجینة آنیم، بازگشت امور بسوی ماست و به مهدی ما حجّتهای الهی تمام میگردد. او آخرین امام معصوم، رهاییبخش امّت، غایت نور امامت و راز پیچیده آفرینش است.
] مأخذ: معجم احادیث المهدی(ع)، جلد 3، صفحه 54 [ قطعیّت ظهور:
قال الامام علی بن ابیطالب(ع): یظهر صاحب الرایة المحمدیّة و الدولة الاحمدیّة، القائم بالسیف و الحال الصادق فی المقال، یمهد الارض ویحیی السنة و الفرض.
امیرالمؤمنین امام علی(ع) فرمود:
پرچمدار رایت محمّدی و دولت احمدی(ص)، همان بر پا خیزنده به شمشیر عدل و آن نیکوکردار راست گفتار سرانجام ظاهر خواهد شد؛ تا زمین را برای استقرار عدالت مهیّا و سنّتها و واجبات الهی را زنده سازد.
] مأخذ: امام مهدی(ع) از ولادت تا ظهور، صفحه 122 [ اقبال همگانی به امام:
قال امیرالمؤمنین علی(ع): اذا نادی مناد من السماء: ان الحق فی آل محمد فعند ذلک یظهر المهدی علی افواه الناس یشربون ذکره فلا یکون لهم ذکر غیره.
امام امیرمؤمنان علی(ع) فرمود:
آنگاه که آن فریادگر از آسمان ندا دهد که حقّ در پیروی از آل محمّد است، ناگاه نام مقدّس مهدی بر زبانها میافتد، مردم هماره از او یاد میکنند وجز نام او سخن دیگری بر زبانها نباشد.
] مأخذ: معجم احادیث المهدی(ع)، جلد 3، صفحه 35 [ فرمان آسمانی به اطاعت امام:
قال الامام علی(ع): ... یقول جبرئیل فی صیحته: یا عبادالله! اسمعوا ما اقول: ان هذا مهدی آل محمّد، خارج من ارض مکّة فاجیبوه!
امام امیرمؤمنان(ع) فرمود: (هنگام ظهور) جبریل در ندای آسمانی خویش میگوید: ای بندگان خدا! آنچه را میگویم بشنوید؛ این مهدی آل محمّد است که از مکّه ظهور کرده است، پس او را پاسخ گویید و اطاعتش نمایید.
] مأخذ: الزام الناصب، جلد 2، صفحه 200 [ مهدی(ع)، میراثدار انبیاء:
قال الامام امیرالمؤمنین(ع): المهدی من ذرّیتی یظهر بین الرکن و المقام. علیه قمیص ابراهیم و حُلّة اسماعیل و فی رجله نعل شیث و الدلیل علیه قول النبی(ص): عیسی بن مریم ینزل من السماء و یکون مع المهدی من ذرّیتی.
امام امیرمؤمنان(ع) فرمود:
مهدی(عج) از فرزندان من است. در مسجدالحرام از بین رکن یمانی و مقام ابراهیم آشکار میشود. پیراهن ابراهیم را در بر دارد و جامه اسماعیل را بر اندام و پای افزار شیث را به پای. نشانه وجود گرانقدر او سخن پیامبر(ص) است که فرمود: عیسی بن مریم از آسمان فرود میآید و همواره همراه فرزندم مهدی خواهد بود.
] مأخذ: اثبات الهداة، جلد 7، صفحه 45 [ امام مهدی(عج) ، فرزند حسن و از نسل حسین:
قال الامام امیرالمؤمنین(ع): الا و ان المهدی یطلب القصاص ممن لا یعرف حقنا و هو الشاهد بالحق و خلیفةالله علی خلقه، اسمه کاسم جده رسولالله(ص) ابنالحسن بن علی(ع) من ولد فاطمه من ذریة الحسین ولدی!
امام امیرمؤمنان علی(ع) فرمود:
آگاه باشید همانا مهدی از آنانکه حق ما ـ خاندان پیامبر ـ را نشناسند، انتقام خواهد گرفت. او گواه حق و خلیفه خداوند بر مردم است. او همنام جدّش رسول خداست و فرزند امام حسن بن علی العسکری، و از فرزندان فاطمه زهرا و از نسل فرزندم حسین(ع) میباشد.
] مأخذ: الزام الناصب، جلد 2، صفحه 200 [
مهدی(ع)، نهمین نواده حسین(ع):
امام ابو الحسن الرّضا از امیرالمؤمنین علی(ع) چنین میگوید که به فرزندش حسین(ع) فرمود:
نهمین ذرّیّة تو به حق قیام میکند و دین را پایداری و عدالت را گسترش میدهد.
امام حسین(ع) عرضه داشت: ای امیرمؤمنان! آیا آنچه فرمودی تحقّق خواهد یافت؟ حضرت فرمود: آری، به خداوندی که محمّد(ص) را به رسالت برانگیخت و او را بر همه آفریدگان برتری داد، این امر واقع خواهد شد، امّا پس از غیبت بزرگ او وضعیّتی پیش خواهد آمد که جز دوستان با اخلاص و مؤمنان پاک سرشت که نور ایمان و محبّت ما در صفحه ضمیرشان نقش بسته، کسی در باور دینی خود پایدار نمیماند.
] مأخذ: ترجمه جلد 13 بحارالانوار، صفحه 334 [
هنگامه ظهور و فراخوان یاران:
از سخنان امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب در نهجالبلاغه شریف اوست کهفرمود:
آنگاه که وضع زندگی مردم به آنجا برسد که از هر جانب ستم و آشوب روی دهد، آن سیّد بزرگوار و سرور عالی مقدار ظاهر میگردد و بر اریکه حکمرانی قرار میگیرد. یاران وی از هر سو چون پارههای ابر بهم پیوسته پیرامونش فراهم میآیند. او و پیروانش بر دین حق پایدار میمانند.
] مأخذ: نهجالبلاغه فیض الاسلام، صفحه 1192 [
________________________________________
1- معجم احادیث الامام المهدی و نیز جلدهای مربوط به زندگی امام مهدی (عج) از کتاب شریف بحار الانوار .
2- اکمال الدین ج 2 ص 372 و فرائد السمطین ج 3 ص 337.
3- خیره الاماء به معنای بهترین کنیزان میباشد که در اینجا برای تعظیم و تجلیل ، بهترین بانوان ترجمه شده است .
منبع: تبیان
ملاقات با امام مهدی علیه السلام در غیبت کبرا
امام مهدی (ع) - مکتب مهدویت
پرسش : آیا تشرف به لقای امام زمانعلیهالسلام در عصر غیبت کبرا ممکن است؟
پاسخ : آری، زیرا مقتضی موجود ومانع در این زمینه مفقود است:
الف. امّا وجود مقتضی رؤیت این است که در عصر غیبت کبرا مصلحت بر آن است که هر از چند مدّتی حضرت خودش را به برخی از مردم وبزرگانی که سخنشان مورد قبول است، نشان دهد تا مردم به وجود او اطمینان پیدا کرده وطولانی شدن غیبت، سبب انکار وجود حضرت نگردد، زیرا تنها دلیل وبرهان -خصوصاً برای عوام مردم- موجب اطمینان ویقین به وجود امام زمان (ع) نیست. ولذا بزرگان دستور میدهند که قصه تشرفهای بزرگان به خدمت امام زمان (ع) را برای مردم بازگو کنید که این به نوبه خود مردم را دلگرم کرده وبه آنها روحیه وامید میدهد، وبر اعتقادشان نسبت به وجود حضرت میافزاید، زیرا قویترین دلیل بر امکان شئ، وقوع آن است.
ب. ونسبت به موانع، هیچ مانع ومحذور شرعی وعقلی در تشرّف به ملاقات حضرت نیست. در مباحث بعد به برخی موانع میپردازیم.
پرسش : چه کسانی از علما قائل به جواز وامکان تشرّف بودهاند؟
پاسخ : عموم علمای شیعه از قدما ومتأخرین قائل به امکان رؤیت وتشرف به لقای حضرت مهدی (ع) در عصر غیبت کبرا بودهاند. اینک به برخی از کلمات آنها اشاره میکنیم:
1 - سید مرتضی؛
«ما قطع نداریم که دست کسی به امام نمیرسد وبشر نمیتواند او را ملاقات کند، این امری غیر معلوم است که راهی بر قطع به آن نیست». آن گاه میگوید: «اگر گفته شود که علت استتار امام، خوف از ظالمین وتقیه از معاندین است، در جواب میگوییم: این علت در حقّ اولیا وشیعیانش نیست، پس واجب است که برای آنها ظاهر گردد...».( تنزیه الانبیاء، ص 184-182)
2 - شیخ طوسی؛
«ما تجویز میکنیم که بسیاری از اولیا وقائلین به امامت او به خدمتش رسیده واز او نفع ببرند».( کلمات المحققین، ص 533)
3 - سید بن طاووس؛
وی خطاب به فرزندش میگوید: «راه به سوی امامت باز است برای کسی که خداوند -جلّ شأنه- اراده کرده تا به او عنایت ونهایت احسان کند».( کشف المحجة، ص 154و143)
ونیز در جایی دیگر میگوید: «گر چه امام الآن از جمیع شیعیان غایب است ولی ممتنع نیست که جماعتی از آنان به ملاقات حضرت مشرّف شده، از گفتار وکردار ایشان استفاده کنند واز دیگران کتمان نمایند...».( الطرائف، ص 185)
4 - آخوند خراسانی؛
او در مبحث اجماع میگوید : «...گرچه احتمال تشرف برخی از افراد صالح واوحدی به خدمتش، داده میشود، واحیاناً او را نیز میشناسند».( کفایة الاصول، ج 2، ص 291)
5 - محقّق نائینی؛
او نیز در مبحث اجماع میگوید: «وامّا در زمان غیبت، عادتاً رؤیت حضرت ممکن نیست. آری، گاهی در زمان غیبت برای اوحدی وافراد صالح، تشرّف به خدمت حضرت وگرفتن حکم از ایشان امکانپذیر است».( فرائد الاصول، ج 2، مبحث اجماع)
پرسش : آیا رؤیت وملاقات حضرتعلیهالسلام در عصر غیبت با حکمت غیبت منافات دارد؟
پاسخ : برخی میگویند: ملاقات در عصر غیبت با حکمت غیبت ومقتضای آنکه قطع رابطه به شکل عمومی است منافات دارد. غرض از غیبت این است که حضرت از عموم مردم غایب باشد وکسی از او اطلاع نداشته باشد.
حکمت ومقتضی غیبت نسبت به کلّ افراد است یعنی قرار نیست که همه بتوانند به خدمت حضرت شرفیاب شوند، واین منافات ندارد با اینکه برخی به جهت مصالحی خاص بتوانند شرفیاب حضور شوند.
پرسش : در صورت امکان رؤیت در عصر غیبت کبرا، چه فرقی بین این غیبت با غیبت صغرا است؟
پاسخ : در دوره غیبت صغرا امام زمان (ع) به کلّی از دیدهها پنهان نبود، بلکه با وکلا وسفیران خاصّش در تماس بوده، وگاهی سفیران آن حضرت ملاقات برخی از افراد را با امام مهدی (ع) ترتیب میدادند. ولی در عصر غیبت کبرا ملاقاتها به این نحو سازماندهی نشده است، بلکه در صورت ضرورت، خود حضرت به دیدار برخی آمده واز وجود حضرت بهرهمند میشوند.( الغیبة، طوسی، ص 216)
پرسش : مطابق توقیع امام زمانعلیهالسلام به علی بن محمد سمری،آیا در عصر غیبت کبرا ملاقات حضرت ممنوع است؟
پاسخ : برخی در استدلال بر عدم امکان تشرف به ملاقات حضرت مهدی (ع) در عصر غیبت، به توقیع حضرت به علی بن محمّد سمری تمسّک کردهاند، زیرا در ذیل آن چنین آمده است: «ألا فمن ادّعی المشاهدة قبل خروج السفیانی والصیحة فهو کذّاب مفترٍ...»؛ «...آگاه باش! پس هر کس قبل از خروج سفیانی وصیحه، ادعای مشاهده کند پس او بسیار دروغگو وتهمت زننده است...».( بحارالأنوار، ج 52، ص 151)
پاسخ:
1 - کسی اطلاق این روایت را قبول نکرده ولذا جماعت بسیاری از علما وصلحا قضیه تشرف خود را بر دیگران نقل کردهاند.
2 - درتوقیع، ادّعای مشاهده تکذیب شده ومشاهده عبارتاست از دیدن با شناخت، در حالی که میدانیم: غالب دیدارها با شناخت در مرحله اوّل همراه نبوده است.( مفردات راغب، ص 267)
3 - ممکن است که مقصود از ادعای مشاهده خصوصاً با وجود مدعیان دروغین نیابت وسفارت در عصر صدور این روایت، ادعای مشاهده ورؤیت وملاقات با حضرت به عنوان نایب خاص باشد، که حضرت به طور اکید در عصر غیبت کبرا نیابت خاص را نفی میکند، خصوصاً به قرینه آنکه در توقیع شریف آمده است: «وزود است که در میان شیعیانم کسانی پیدا شوند که ادعای مشاهده نمایند...».
4 - شیخ طوسی؛ با آنکه این توقیع را نقل کرده ولی خودش به عموم آن عمل نکرده وقائل به امکان رؤیت برای افراد صالح امّت است.
5 - ممکن است که مراد از مشاهده، دیداری باشد که بر آن آثار مترتب گردد. ودر حقیقت، حضرت درصدد آن است که ترتّب اثر را از این ملاقاتها وسخنهایی که در آنها بوده برطرف نماید.
همان گونه که در روایتی میخوانیم: «اگر پنجاه نفر نزد تو قسم بر ضدّ کسی خوردند، ولی آن شخص خلاف آن را گفت، او را تصدیق کرده وآن پنجاه نفر را تکذیب کن» این به معنای عدم ترتّب اثر بر قسم پنجاه نفر است.
6 - روایت، بر فرض صحّت سند، مفید ظن است، در حالی که قضایای تشرفات به حدّی است که انسان را به یقین میرساند.
7 - ممکن است که مقصود از مشاهده در توقیع شریف، ادعای مشاهده اختیاری باشد، به این معنا که رؤیت در عصر غیبت کبرا اختیاری نیست، بلکه هر کس را که ما صلاح دانستیم او را به شرف لقای خود مفتخر میسازیم.
8 - توقیع، خبر مرسل است ولذا از حیث سند ضعیف میباشد.
پرسش : آیا قبول امکان ملاقات در عصر غیبت، سبب رواج مدعیان دروغین وعوامفریبی نمیشود؟
پاسخ : اگر بر امکانِ موضوعی در خارج ادله قطعی وجود دارد، نمیتواند به جهت مشکلاتی که در برخی موارد پدید میآید آن را انکار کرد، بلکه این وظیفه علما است که مردم را ارشاد کرده، از افراد شیاد وحیلهگر وعوام فریب بر حذر دارند.آیا میتوان به مجرّد اینکه عدهای ادّعای دروغین نبوت کردهاند، اصل نبوت را انکار نمود؟
پرسش : آیا میتوان طبق قاعده سدّ ذرایع، ادعای ملاقات با حضرت را دروغ دانست؟
پاسخ : اهل سنّت معتقدند راههایی که به حرام منجر میشود را باید به طور مطلق مسدود نمود. وبه تعبیر دیگر، مقدمه حرام مطلقاً وبه طور کلّی حرام است، این را قاعده سدّ ذرایع میگویند.
ولی در جای خود به اثبات رسیده که مقدمه حرام همیشه حرام نیست، بلکه برای کسی حرام ودر مواردی حرام است که به طور حتم وقطع، امری منجر به حرام گردد.
در مورد ادّعای ملاقات، اگر در جایی این ادعا منجر به انحراف برخی گردد، نقل آن حرام است. ولی در عموم خبرها چنین نیست، بلکه نقل آنها باعث تقویت ایمان مردم به حضرت خواهد شد، اگر چه ممکن است برخی سوءاستفاده کرده وهوس چنین ادعاهایی نمایند، ولی وظیفه علما است که در مقابل این گونه افراد ایستاده ومردم را از مقاصد شوم آنها مطلع سازند.
پرسش : مطابق برخی از روایات، حضرت مهدیعلیهالسلام در عصر غیبت شناخته نمیشود، پس آیا رؤیت ممکن نیست؟
پاسخ : برخی برای استدلال بر عدم امکان رؤیت در عصر غیبت کبرا به روایات خاصی تمسک کردهاند از جمله آنکه در روایت آمده است: «ولکن حجت مردم را میشناسد ولی آنان او را نمیشناسند». ونیز در روایتی آمده است: «او مردم را میبیند ولی مردم او را نمیبینند».
پاسخ:
1 - نفی در این گونه روایات نسبت به عموم مردم است ولذا منافاتی با رؤیت ومعرفت برخی از افراد ممتاز ندارد.
2 - روایت دوّم در مورد حجّ است ولذا عمومیت ندارد.
3 - مقصود از عدم رؤیت در روایت دوم به قرینه «لا یعرفونه» که در روایت اوّل آمده، نشناختن است، خصوصاً آنکه در روایت، حضرت مهدی (ع) به حضرت یوسف تشبیه شده است که مردم او را میدیدند ولی نمیشناختند.
پرسش : آیا امتحان مردم در عصر غیبت با قول به ملاقات منافاتی ندارد؟
پاسخ : برخی میگویند: قرار است که شیعیان در عصر غیبت با ندیدن امامشان امتحان شوند واین با ادّعای ملاقات در این عصر منافات دارد.
امتحان شیعه به لحاظ عموم افراد جامعه شیعی است ولذا منافاتی با ملاقات برخی از بزرگان واهل تقوا به جهت مصالح خاص ندارد.
پرسش : چه کسانی به ملاقات حضرت در غیبت کبرا مشرّف شدهاند؟
پاسخ : کسانی که در غیبت کبرا به لقای حضرت مشرف شدهاند را نمیتوان شمارش کرد، زیرا برخی از آنها ناشناخته مانده وکسانی هم که شناخته شدهاند چندان زیاد هستند که شمارش آنها دشوار است، ولی از باب نمونه به برخی از آنها اشاره میکنیم:
1 - سید بن طاووس؛.( مهج الدعوات، ص 296)
2 - علامه حلّی؛.( مجالس المؤمنین، ج 1، ص 573 ؛ جنة المأوی مطبوع با بحار، ج 53، ص 252 ؛ قصص العلماء ص 359)
3 - شیخ قطیفی.( ریاض العلماء، ج 1، ص 18 ؛ الکنی والالقاب، ج 3، ص 61 ؛ بحارالأنوار، ج 53، ص 55)
4 - مقدس اردبیلی؛.( الانوار النعمانیة، ج 2، ص 303)
5 - محمّد تقی مجلسی؛.( روضة المتقین، ج 5، ص 450 ؛ ج 14 ص 420و419)
6 - سید مهدی بحرالعلوم؛.( بحارالأنوار، ج 53، ص 234و236)
7 - شیخ مفید؛.( بحارالأنوار، ج 53، ص 302 ؛ قصص العلماء، ص 399)
8 - شیخ انصاری؛.( دارالسلام ؛ حیات وشخصیت شیخ انصاری، ص 106)
9 - میرزای شیرازی؛.( مذاکرات آیت اللَّه حائری، ص 30)
10 - شیخ حرّ عاملی؛.( اثبات الهداة، ج 3، ص 710، باب 33)
11 - اسماعیل هرقلی.( کشف الغمه، ج 2، ص 493 ؛ تبصرة الولی، ص 234)
ودیگران.( ر.ک: «جنة المأوی» و«نجمالثاقب» از حاجی نوری ودیگر کتب)
پرسش : کیفیت ملاقات مردم با حضرت مهدیعلیهالسلام چگونه است؟
پاسخ : در مورد کیفیّت ملاقات حضرت مهدی (ع) با افراد در صورت ضرورت احتمالاتی وجود دارد:
1 - کسی که به ملاقات حضرت شرفیاب شده از حضرت دور نبوده بلکه در بین جامعهای زندگی میکرده است که امام زمان (ع) نیز در آن جامعه بوده است.
2 - ملاقات، به صورت اتفاقی بوده است، به این صورت که حضرت از محلّی عبور میکرده از قضا کسی گرفتار وحاجتمند بوده وبا او ملاقات داشته است.
3 - اینکه امام (ع) هرگاه ملاحظه میکرد که شخصی گرفتار است ویا حاجتی دارد ورفع گرفتاری وحاجت او ضروری به نظر میرسید شخصاً از مکان خود به طریق طبیعی حرکت کرده وخود را به او میرسانده تا حاجت او را برآورده کند.
4 - احتمال دارد که ملاقاتها برای قضای حاجت، یا هدایت شخص یا گروه، یا دفع ظلم وغیره، از راه معجزه باشد، به اینکه حضرت با طیّالأرض از مکان خود حرکت کرده وسریع خود را به مقصد میرساند. همه این احتمالات متصوّر است، به این معنا که حضرت از همه راهها برای برآوردن حاجات استفاده میکند.
پرسش : امام زمانعلیهالسلام چه اهداف کلّی وعمومی در ملاقاتهای خود دارد؟
پاسخ : در مورد اهداف ملاقاتها به چند هدف اساسی میتوان اشاره نمود:
1 - نجات مسلمانان از ظلم برخی از حاکمان منحرف، که از آن جمله میتوان به نجات مردم بحرین اشاره کرد.( نجمالثاقب، ص 367)
2 - نجات مسلمانان از دست دزدان وجنایتکاران.( همان، ص 370)
3 - توجه دادن مردم به عدم تحقق شرط ظهور وتأکید بر اینکه امّت به شعور وقابلیّتی نرسیده که بتواند عهدهدار حکومت عدل جهانی گردد.( تاریخ الغیبة الکبری، ص 136و135)
پرسش : امام زمانعلیهالسلام چه اهداف خاصی از ملاقات با مردم داشته است؟
پاسخ : اهداف خصوصی برای ملاقاتها فراوان است، ولی میتوان به برخی از این اهداف اشاره نمود:
1 - هدایت شخص وامانده در راه وملحق کردن او به قافله.
2 - یاری دادن یکی از دو طرف مباحثه که بر طریق حقّ بوده به جهت مصلحتی که اقتضا کرده است.
3 - حلّ برخی از مسائل که بر علما دشوار میشود، همان گونه که مقدّس اردبیلی برای حل مسائل دشوار خدمت حضرت مشرّف میشد.
4 - خبر دادن از برخی مسائل سیاسی مهم زمان قبل از آنکه به وقوع بپیوندد، به جهت حفظ مصالح شیعیان.
5 - بالا بردن سطح علمی ومعیشتی شیعیان.
6 - مساعدت مالی به شیعیان گرفتار.
7 - شفای مریضانی که زمینگیر شده وپزشکان آنها را جواب کردهاند.
8 - تعلیم ادعیه واذکار به جماعتی از مردم، همانند تعلیم دعای فرج.
9 - تحریص بر تلاوت ادعیه به جهت رفع گرفتاریها.
ودیگر اهداف خاص.
پرسش : آیا ممکن است کسی در ملاقاتش باحضرت مهدیعلیهالسلام او را بشناسد؟
پاسخ : مطابق قواعد عامّه در مورد غیبت حضرت مهدی (ع) که قرار است از دشمنان محفوظ باشد تا کسی او را به قتل نرساند، باید بر کسی شناخته شده نباشد جز افراد ممتاز از مردم که از اولیای آن حضرت به شمار میآیند، همان گونه که مطابق برخی از روایات، سی نفر همیشه در رکاب حضرت بوده وبا حضرت به سر میبرند.
همچنین از برخی روایات استفاده میشود که حضرت (ع) یا دیده نمیشوند و یا در صورت دیده شدن کسی او را نمیشناسد.
در روایتی از امام رضا (ع) میخوانیم که فرمود: «لا یری جسمه»؛ «جسم او مشاهده نمیشود.»( کمال الدین، ص 370)
و نیز از امام صادق (ع) روایت شده که فرمود: «الخامس من ولد السابع یغیب عنکم شخصه...»؛ «پنجمین از اولاد هفتمین [امام] شخصش از شما غایب میگردد.»( بحارالأنوار، ج 51، ص 32)
و نیز روایت شده که فرمود: «یفقد الناس امامهم، فیشهد الموسم فیراهم ولایرونه»؛( بحارالأنوار، ج 52، ص 151)
«مردم امامشان را مفقود و گم میکنند، پس او در موسم [حج] حاضر میشود و مردم را میبیند ولی آنان او را مشاهده نمیکنند.»
و نیز در خبر محمّد بن عثمان عَمْری میخوانیم که فرمود: «واللَّه انّ صاحب هذا الأمر لیحضر الموسم کلّ سنة یری الناس و یعرفهم و یرونه و لایعرفونه»؛ «به خدا سوگند! همانا صاحب این امر هر سال در موسم [حج] حاضر میشود، مردم را میبیند و آنان را میشناسد و مردم نیز حضرت (ع) را میبینند ولی او را نمیشناسند.»( کمال الدین، ص 440)
پرسش : وظیفه ما نسبت به کسانی که مدّعی دائمی یا غالبی رؤیتند چیست؟
پاسخ : درباره سؤال فوق میگوییم:
اولاً: مسأله رؤیت این طور نیست که به اختیار انسان باشد وهر گاه که اراده ملاقات کند برای او حاصل گردد، بلکه وابسته به یک سری شرایط ومصالح خاصّی است که اگر آماده شود حضرت مقدّمات ملاقات را فراهم میسازد.
ثانیاً: اگر کسی مدّعی ملاقات دائمی است واین گونه خود را وانمود میکند که دائماً با حضرت ارتباط دارد وهر گاه که اراده کند میتواند خدمت حضرت برسد وواسطه بین مردم وایشان باشد، او مطابق توقیعی که حضرت به علی بن محمّد سمری داشتهاند کذّاب است. ولذا باید او را تکذیب کرد.
ثالثاً: باید مدّعی ملاقات را امتحان وآزمایش کرد،آیا از حیث عمل به موازین اسلامی پایبند است؟آیا هدفش ریا وجذب مردم وانحراف در جامعه نیست؟ و... ؛ زیرا برای ملاقات خوبان باید در ابتدا انسان خود با آنان سنخیّت پیدا کند.
پرسش : آیا اصرار والحاح به جهت ملاقات با حضرت مطلوب است؟
پاسخ : آنچه که مطلوب است ووظیفه ما در عصر غیبت به حساب میآید این است که بکوشیم تا موانع ظهور حضرت را برطرف کرده، زمینه ظهور حضرت را فراهم نماییم. ونیز وظیفه داریم که به دستورات ووظایف خود عمل کنیم تا به قرب معنوی نسبت به حضرت نایل آییم.
آری اگر درخواست ملاقات با حضرت در عصر غیبت به جهت بهرهمندی از وجود او ومورد عنایت خاص او قرار گرفتن است تا انسان به اطمینان قلب رسیده وبا تصرّفی که از جانب ایشان میشود انسان به کمالات نزدیک شود، این ملاقات واصرار بر آن مفید است، وگرنه این عصر غیبت است وقرار است که امام زمان (ع) از دیدگان مردم غایب باشد، تا چه مصلحتی اقتضا کند که در موردی ظهور کرده وکسی به ملاقات حضرت نایل شود. لذا باید صبر کرد ودر این موقع حسّاس که عصر امتحان است به وظایف خود خوب عمل کنیم تا از امتحان سرافراز بیرون آییم.
آری، اگر چه از ظاهر برخی از ادعیه تقاضای ملاقات حضرت به دست میآید ولی میتوان آن را حمل بر ملاقات در عصر ظهور کرد.
منبع: تبیان
مهدویت
اشاره :
بسیارند پژوهشگران ، نویسندگان ، ادیبان ، شاعران ، سخنوران و هنرمندانی که خاموش و گمنام اما عاشق و دلباخته عمر خود را وقف برافروختن چراغ انتظار در شبستان غیبت نموده اند. اگر چه این گروه در نزد مولا و صاحبشان شناخته شده اند، اما حیف است که جامعة مهدوی ما کسانی را که سال ها به عشق امام مهدی (ع ) قلم زده اند و یا اثری را خلق نموده اند نشناسد. از این رو تصمیم گرفتم که از این پس در هر شماره موعود گفت وگویی داشته باشیم با یکی از این عزیزان . امید که مقبول حضرتش واقع شود.
در این شماره با فقیه عالیقدر حضرت آیة اللهالعظمی حاج شیخ لطف الله صافی گلپایگانی ـ که به حق از شیفتگان و ارادتمندان حضرت بقیة اللهالاعظم ، ارواحناله الفداء، و از نویسندگان پرتلاش عرصه مهدویت و انتظار هستند ـ به گفت وگو نشسته ایم .
پیش از پرداختن به متن این گفت وگو لازم است که اشارة مختصری به زندگی و آثار این فقیه وارسته داشته باشیم .
ایشان در 19 جمادی الاول 1337ق . در گلپایگان دیده به جهان گشودند. پدر بزرگوارشان حضرت آیة الله مرحوم آخوند ملامحمد جواد صافی از علمای بزرگ و از اخیار و اوتاد زمان خود و صاحب تألیفات ارزشمندی درفقه ، اصول ، کلام ، اخلاق و شرع و تفسیر احادیث بودند. مادر ارجمند ایشان نیز بانویی فاضل و شاعر و شیفتة اهل بیت عصمت و طهارت (ع ) بودند.
این فقیه عالیقدر تحصیلات خود را در رشته های ادبیات ، کلام ، تفسیر، حدیث ، فقه و اصول در گلپایگان ابتدا در خدمت عالم جلیل القدر، آخوند ملاّ ابوالقاسم مشهور به «قطب » و سپس در محضر پدر ارجمندشان ادامه دادند و از سال 1360ق . به شهر مقدس قم مهاجرت و با حضور در مجالس درس و بحث اساتید بزرگ حوزه و مطالعه و تدریس و تحقیق به تکمیل تحصیلات و تحقیقات علمی خویش پرداختند. مدتی نیز به نجف اشرف مشرف و در جوار حرم مطهر باب مدینه علم ، علی (ع ) از محضر چند تن از مراجع و اساتید عالیقدر استفاده نمودند.
مهمترین اساتید ایشان در قم و نجف اشرف عبارت بودند از: حضرات آیات مراجع بزرگوار تقلید آقایان حاج سید محمدتقی خوانساری ، سید محمد حجت کوه کمری ، حاج سید صدرالدین صدرعاملی ، حاج سید محمد حسین بروجردی ، حاج سید محمدرضا گلپایگانی ، شیخ محمد کاظم شیرازی ، سیدجمال الدین گلپایگانی و شیخ محمد علی کاظمی ، قدس اللهاسرارهم .
ایشان تألیفات فراوانی در زمینة فقه ، اصول ، کلام ، تفسیر، اخلاق ، حدیث ، تاریخ اسلام و... دارند و دیوان اشعاری نیز از ایشان منتشر شده است . اما آنچه بیش از همه در میان آثار ایشان قابل توجه است کتاب ها و رساله های متعددی است که با هدف تبیین و تفسیر فرهنگ مهدویت و انتظار و پاسخ به شبهات در این زمینه نگاشته شده اند. در حقیقت این آثار ترجمان عشق و ارادت خالصانه این فقیه وارسته به امام و مقتدای خویش حضرت ولی عصر، ارواحناله الفداء، است .
مهمترین آثاری که در این زمینه از ایشان منتشر شده اند عبارتند از: منتخب الاثر فی الافمام الثانی عشر(ع )، امامت و مهدویت (2ج )، العقیدة لالمهدویة ، نوید امن و امامان ، اصالت مهدویت ، انتظار عامل مقاومت و حرکت ، فروغ ولایت در دعای ندبه ، وابستگی جهان به امام زمان ، معرفت حجت خدا (شرح دعای اللهم عرفنّی نفسک ) و...
در نوشته ها و آثار شما توجه به موضوع امام عصر(ع ) زیاد به چشم می خورد، لطفاً بفرمایید از چه زمانی این موضوع نظر شما را به خود جلب کرد؟
بسم الله الرحمن الرحیم ، الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی محمد و آله الطاهرین ، پاسخ سؤال شما را با این شعر آغاز می کنم :
• لا عَذَّبَ اللهف افمّی أنَّها شَرفبَت وَ کانَ بی والدف یَهوی أباحسن فَصفرتف مفن ذَی و ذا افهوی أباحسن
• حفبَّ الوَصفیّف وَ غَذَّنسیهف بفاللَّبَنف فَصفرتف مفن ذَی و ذا افهوی أباحسن فَصفرتف مفن ذَی و ذا افهوی أباحسن
در خانوادة ما به موضوع مهدویت بسیار توجه می شد و این موضوع همیشه در خانواده ما مطرح بود. از وقتی که خود را شناختم با نام مبارک امام زمان (ع ) و مطالبی دربارة حالات و معرفت آن حضرت آشنا شدم و همیشه با آن مأنوس بودم . پدر بزرگوارم که از فقهای عالیقدر عصر خود بودند علائق خاصی به آن حضرت داشتند که می توان گفت زندگی شان با یاد حضرت بود. ایشان حدود چند هزار بیت شعر در مدح امام مهدی (ع ) و اظهار شوق به زیارت آن حضرت سروده اند. مرحوم پدرم همه ساله مجلس جشن نیمه شعبان را در گلپایگان برگزار می کردند. از سوی دیگر مادرم که خود بانویی فاضله بود در ولایت ائمه (ع ) و مخصوصاً حضرت صاحب الامر(ع ) اهتمام تمام داشت و به کتاب نجم الثاقب میرزای نوری که دربردارندة حکایاتی از تشرفات به پیشگاه امام عصر(ع ) بود علاقه مند بود و به همین دلیل از همان اول طفولیت حکایات صدگانه آن را بارها خوانده بودم .
جهت دیگری که از همان زمان نوجوانی موجب آشنایی بیشتر حقیر با مسائل مهدویت شد حضور یک نفر مبلغ بهایی در شهر گلپایگان بود که شرح حضور او و فعالیت های مخرب او در دورة رضاخانی مفصل است و شاید یک کتاب شود. مرحوم پدرم حسب وظیفه ای که علما در حفظ عقاید مردم دارند و به مصداق این حدیث شریف امام هادی (ع ) که می فرمایند: «لولا من یبیق بعد غیبة فائمکم (ع )، من العلماء الداعین إلیه والدالین علیه والذابین عن دینه بحجج الله... لما بقی أحد إلاّ ارتدّ عن دین الله...» در مقام دفع اضلال او برآمدند و با مجاهدات طاقت فرسای خود بسیاری از مردم را از ارتداد نجات دادند و شرّ او را برطرف ساختند. این جریان موجب شد که اینجانب نیز کتاب هایی را که در رد بهاییت نوشته شده بودند؛ همچون مجلدات کشف الحیل آیتی ، فلسفة نیکو، ایقاظ و...؛ همچنین کتاب هایی را که مرحوم پدرم در زمینة موضوع مهدویت و بررسی آیات و روایات مربوط به این موضوع نوشته بودند، مطالعه کنم و از این طریق اطلاعات زیادی نصیبم شد که در اینجا مجال شرح آن نیست .
مرحوم پدرم علاوه بر اینکه در کتاب های خود؛ از جمله نفایس العرفان مشروحاً به موضوع مهدویت و اثبات امامت حضرت ولی عصر(ع ) و ردّ فرق ضاله و متمهدیان پرداخته اند. منظومه ای نیز با عنوان اشعاری شیوا در ردّ باب و بها سروده اند که در آن با بیانی شافی و کافی و به گونه ای علمی مطالب و استدلالات
واهی و بی اساس بهایی ها را پاسخ داده اند. حقیر هم بر این منظومه ذیل و شرحی نوشته ام که به همراه آن به چاپ رسیده است .
حاصل اینکه این افتخار خاکساری و چاکری حقیر در آستان ملازمان آن حضرت ـ ارواح العالمین له الفداء ـ در طول زندگانی مستمر بوده است .
این حقیر در کودکی بیانه هایی را که پدرم به مناسبت نیمه شعبان می نوشتند حفظ می کردم و در مجالس می خواندم . این بیانیه ها بسیار لطیف ، زیبا و ادیبانه نوشته می شد و علاوه بر عبارات زیبای فارسی و عربی اشعاری را نیز که مرحوم پدرم ، اعلی الله مقامه ، خود سروده بود، دربر داشت .
به خاطر دارم که ایشان در یکی از این بیانیه ها شب و روز نیمه شعبان را چنین توصیف کرده بود: «فروزان شبی که از صبح وصال نکورویان ] گوی [ سبقت ربوده و درخشان روزی که چون عارض خوبان رنگ غم از آینة دلها زدوده ...».
اولین اثری که قبل از منتخب الاثر در این باره نوشتید، چه بود؟
مرحوم پدرم در جشن ها شعرهای زیادی می خواندند و از من که بچه ای بودم می خواستند که آن ها را حفظ کنم ، لذا فکر می کنم اولین کتابم شرحی بود که بر اشعار شیوای پدرم نوشتم .
چه قدر زمان صرف تدوین کتاب منتخب الاثر کردید؟
الان یادم نیست . ولی گمان می کنم دو سه سالی طول کشید. من غیر از وقتی که صرف درس آیة الله بروجردی می کردم ، در بقیه اوقات حتی موقع غذا خوردن در فکر نوشتن کتاب منتخب الاثر بودم ، چون در این کتاب ابتکاراتی به کار رفته است که در هیچ کتابی سابقه ندارد. اگر این کتاب را به سبک کتاب های قبل از آن می نوشتم شاید ده جلد کتاب می شد. من سعی کردم در هر باب به روایت هایی که در ابواب دیگر آمده است اشاره کنم و تواتر عناوین روایات را بیان کنم و این کاری ابتکاری بود که سابقه نداشت . چنین کاری خیلی فکر و تأمل می خواهد، آدم باید تأمل کند و دلالت هر روایتی را ببیند که به چه موضوعی اشاره دارد. ممکن است روایتی به ده مطلب اشاره کرده باشد که بتوان آن را در ده باب نوشت ولی ما آن را فقط در یک باب مناسب نوشته و به جای تکرار آن در ابواب دیگر، تنها به آن باب اشاره کرده ایم ؛ مثلاً نوشته ایم که «یملا الارض قسطاً و عدلاً » دویست یا سیصد روایت دارد. چنین کاری بی سابقه بود.
البته باید عرض کنم که شناخت کامل منتخب الاثر و احاطه به فوائد و نتایجی که از این کتاب حاصل شده است . خود نیاز به تحقیق گسترده و بحث های عمیق دارد.
از تألیف این اثر چه منظوری داشتید؟
چه منظوری بالاتر از خدمت به فرهنگ تشیع و مهدویت و کسب افتخار و نیل به ثواب است . امید است به این نیت از حقیر به شرف قبول نائل گردد. البته اشارة مرحوم استاد آیت اللهالعظمی بروجردی ، قدس سره ، سبب شروع به نگارش کتاب منتخب الاثر شد. برای تدوین این کتاب نخست ابوابی را در 24 یا 28 عنوان تنظیم و به عنوان طرح کتاب به ایشان نشان دادم ؛ ایشان هم آن را تأیید کردند اما بعدها عناوین این ابواب به 100 عنوان رسید.
آیا در تألیف این کتاب مشکلاتی هم داشتید؟
مشکل اساسی در دسترس نبودن منابع و مصادر مورد نیاز بود. الا´ن بنده بسیاری از کتاب های مهمی که مصادر موضوع مهدویت هستند در کتابخانه ام دارم ، ولی آن زمان ؛ یعنی نیم قرن پیش کتاب های اندکی در دسترس بود؛ مخصوصاً کتاب های اهل سنت به زحمت یافت می شد. از آن زمان تا الا´ن ، بیشتر یا همة کتاب های معتبری که در موضوع حضرت نوشته شده ، از منتخب الاثر الهام گرفته اند. البته برخی به این موضوع اشاره نکرده اند ولی بسیاری از بزرگان از جمله شهید سید محمد صدر و آقای نجم الدّین عسکری ، در کتاب هایشان نوشته اند که از این کتاب استفاده کرده اند. من برای تدوین منتخب الاثر کتاب های زیادی را مطالعه و بررسی کردم . من تمام کتاب تاریخ بغداد را که چهارده جلد است مطالعه کرده و در آن دو یا سه روایت در این زمینه یافتم و یا همة مسند احمد را دیده و صحیح مسلم و کتاب های مفصل دیگر را در این زمینه مطالعه کرده ام . با این حال برخی کتاب ها به سختی گیر می آمدند؛ مثلاً می خواستم الیواقیت والجواهر شعرانی را ببینم ؛ چون معروف بود که محی الدین عربی در کتاب فتوحات المکیه اسامی همة ائمه را نقل و آنها را قبول کرده است و همچنین حضرت مهدی (ع و را فرزند امام حسن عسکری (ع ) دانسته است . اما این مطلب در فتوحات المکیه چاپ شده وجود نداشت .
از این سرو سراغ الیواقیت والجواهر که این مطلب را از فتوحات نقل می کند رفتم و برای یافتن آن راهی تهران شدیم و بالاخره با گشتن در کتابخانه ها و کتابفروشی ها در یک کتابفروشی در خیابان باب همایون آن را یافتیم . من هم مطلبی را که می خواستم همانجا پیدا کردم و چون می خواست کتاب را به 45 تومان که آن وقت پول زیادی بود بفروشد، من آن مطلب رابااجازه کتابفروش درهمانجا یادداشت کردم .
شما برای نوشتن این کتاب به چند منبع مراجعه کردید؟
من به مصادر زیادی از مصادر عامه و خاصه مراجعه کرده و هر کدام را جداگانه نوشتم و تمام مطالب بلاواسطه ، نقل شده است . البته اگر روایتی از کتابی نقل می شد، مجدداً آن را از کتاب دیگری نقل نمی کردم . از صفحه پنجم تا بیست و یکم کتاب ، فهرست منابع و مصادر است که همه را بی واسطه نقل کرده ام . در مجموع در این کتاب از حدود 65 منبع اهل سنت و 95 منبع شیعه استفاده شده است .
آیا در تدوین کتاب منتخب الاثر به ارزیابی متنی و سندی روایات هم توجهی داشته اید؟
ما به «تواتر» توجه خاص داشتیم . برای استناد به خبر واحد باید سندش ثابت شود، اما اگر خبری متواتر شد (متواتر لفظی ، معنوی یا اجمالی ) دیگر نیازی به بررسی سند ندارد و موجب قطع می شود. مثلاً روایت «المهدی من ولد فاطمة » روایتی متواتر است و محتاج به بررسی سند نیست .
من بسیاری از مطالبی را که به صورت خبر واحد موضوع مهدویت را مطرح کرده اند، ننوشته ام و عمدتاً مطالبی را نقل کرده ام که خبر آن متواتراست .
این کتاب ویژگی های فنی و علمی فراوانی دارد و به همین دلیل می تواند بسیاری از شبهات را جواب دهد. من این روایت ها را به سه واسطه نقل می کنم و سند برخی مطالب به گونه ای است که نیازی ندارد طولانی ذکر شود؛ مثلاً این مطلب که مهدی (ع ) «من ولد امیرالمؤمنین » در 214 روایت آمده و یا این مطلب که امام مهدی (ع ) «من اهل البیت » در 389 روایت آمده و لذا انسان یقین می کند که از این همه روایت حداقل یکی از آنها درست است و به همین دلیل دیگر لازم نیست که سند روایات را مورد بررسی قرار دهیم . بنابراین ، در این کتاب بررسی کامل اسناد روایات خیلی مدنظر من نبوده است و بیشتر به کثرت روایات نظر داشته ام ، البته در آن زمان که امکانات امروزی ، مانند کامپیوتر وجود نداشت بررسی این همه روایت کار ساده ای نبود. در هر حال ما در این کتاب در پی این بوده ایم که نشان دهیم در مورد ویژگی های حضرت ولی عصر(عج ) و علائم و صفات ایشان روایات زیادی داریم ؛ مثلاً در این موضوع که «أنّه یملا الارض قسطاً و عدلاً بعد ما ملئت ظلماً و جوراً» 123 روایت و در موضوع غیبت آن حضرت 91 روایت دلالت دارد.
کتاب الغیبه شیخ طوسی ، کتاب الغیبه نعمانی و کمال الدین شیخ صدوق از کتاب هایی نقل کرده اند که در زمان ائمه (ع ) و قبل از ولادت حضرت امام حسن عسکری (ع ) تألیف شده اند و من برای رفع شبهه در تجدید نظری که در منتخب الاثر کرده ایم روایات را مستقیماً از خود آن کتاب ها به واسطة شیخ طوسی و امثال ایشان نقل کرده ام ؛ مثلاً شیخ می گوید فلان شخص که معاصر با حضرت صادق (ع ) است این کتاب ها را داشته و «و أخبرنا بجمیع کتبه » . ما هم الان می توانیم بدون واسطه مطلبی را از خود شیخ نقل کنیم چون کتابش هست واگرسندهم ذکرشودتشریفاتی است .
من در درس هایم این مطلب را مطرح کرده ام که ما وقتی مطلبی را از کتاب مرحوم کلینی نقل می کنیم مثل این است که داریم آن مطلب را به سه واسطه از امام (ع ) نقل می کنم ،لذانیاززیادی به بررسی سندی وجود ندارد.
اخذ روایت از کلینی به چند صورت امکان دارد: یکی این که از خودش بشنویم ؛ دیگر آن که آن را برای کلینی بخوانیم و سوم این که کتابش را خودش به شما بدهد یا کتابش در دسترس باشد و شما از کتابش نقل کنید در این صورت سندها مهم نیست و شواهدی این مطلب را تأیید می کند که در کتابم نوشته ام .
وقتی ما براین اساس ، روایتی را که راجع به ولادت امام مهدی (ع ) از نسل حضرت رسول (ص ) است ، با دو سه واسطه از راوی اول نقل کنیم ، دیگر جایی برای شک و شبهه باقی نخواهد ماند.
در پاسخ به شبهات و پرداختن به اصل مهدویت چه کتابی را تألیف کرده اید؟
تمام ابواب همین منتخب الاثر پاسخ به شبهات است و حتی به سایر فرق شیعه مثل زیدیه هم جواب می دهد. الان بعضی از سنّی ها با خواندن این کتاب شیعه شده اند. البته به طور مستقیم مگر در موارد استثنایی ، در مقام جواب نبوده ایم ؛ مثلاً گمان نمی کنم در منتخب الاثر نامی از بهایی ها برده باشم با این که بر عقاید آن ها خیلی تسلط هم داشتم ؛ حال همة این کتاب ، به یک معنا جواب به آن ها و جواب به کسانی است که مدعیان مهدویت اند. جواب به کسانی است که مدعی مهدویت شده اند، که امید است در پاسخ به همة جهات و ابعاد موضوع فراگیر باشد.
الان برخی نزدیک بودن حادثة ظهور را در نشست ها و سخنرانی هایشان مطرح می کنند، نظر شما در این مورد چیست ؟
کسی از من پرسید: آیا ظهور حضرت نزدیک است ؟ گفتم : بله ، نزدیک است . گفت : چطور؟ گفتم : خدا در قرآن می فرماید: «اقتربت الساعة و انشق القمر» و از حضرت رسول (ص ) نقل شده است : «أنا و الساعة کهاتین ». آن حضرت بر حسب عمر دنیا حساب می کنند و می فرمایند، قیامت و بعثت من به هم نزدیک است ؛ یعنی آن قدر از عمر دنیا گذشته که به نسبت آن قیامت و بعثت نبی اکرم (ص ) فاصله زیادی ندارند. به این معنا، هر روز ما به ظهور نزدیک تر می شویم . شاعر عربی هم قصیده ای دارد و می گوید:
لقدظهرت بین الانام علائم و هذا امام العصر بالنصر قادم
یعنی علائم ظهور در حال آشکار شدن است . پس به یک معنا ظهور نزدیک است . اما اگر کسی بخواهد برای ظهور تعیین وقت کند و یا بخواهد بگوید علائمی که الان آشکار شده همان علائم ظهور است ، این مشکل است . به هر حال وقتی کسی منتظر است همة جریان ها را به فال نیک می گیرد و همه را نشانه ای بر تحقق آنچه در انتظارش به سر می برد می بیند. اما روی هم رفته اوضاع و احوال جهان به گونه ای است که می شود گفت عالم به سمت واقعه ظهور پیش می رود؛ یعنی با توجه به وضعیت فعلی دنیا و مسائلی که روز به روز پیدا می شود، ان شاءالله ظهور نزدیک است .
اتفاق بزرگی در عالم در حال رخ دادن است و این اتفاق را با پوست و گوشت می توان لمس کرد و این خارج از ارادة مردم است ، کسی در آن دخالتی ندارد و مثل موجی در جامعه روان شده است . تنها اختصاص به ایران هم ندارد، دشمن را به نوعی درگیر کرده است و دوست را هم به نوعی دیگر.
بله ، همینطور است . الحمدلله توجه به حضرت ولی عصر(عج ) خیلی در جامعه ما افزایش یافته است و شما می بینید که شب های چهارشنبه قم اصلاً غوغایی است و جمعیت وسیعی از شهرهای مختلف به سوی مسجد جمکران حرکت می کنند و این یک سرّ غیبی دارد که مردم اینگونه به حضرت توجه کرده اند من این واقعه را عادی نمی دانم و معتقدم به واسطة تصرف خود حضرت در قلوب مردم واقع شده است . اینکه مردم اینگونه ملتزم و مواظب باشند که مرتب هر هفته به جمکران بیایند، این خیلی قابل توجه است ، وگرنه مسجد جمکران قبلاً هم بود.
________________________________________
1 . اخیراً دانشمند و محقق محترم آقای علی اکبر مهدی پور رساله ای در معرفی و شناساندن کتاب منتخب الاثر نوشته اند که مطالعة آن برای علاقه مندان بسیار مفید است .
منبع: تبیان
مهدویت و امامت
غیبت امام زمان(عج)
آغاز غیبت امام عصر(عج) میتوانست بحرانی در میان شیعیان ایجاد کند و موجب شگفتی و سرگردانی آنان گردد; اما این امر اتفاق نیفتاد، زیرا رسول خدا و ائمهی معصومین از همان آغاز همراه با معرفی امام مهدی(عج) به مسلمانان، وقوع غیبت آن حضرت و کیفیت آن را هم گزارش نموده بودند تا پذیرش آن از سوی آنان آسان گردد. خصوصاً آنکه عسکریین (امام هادی و امام عسکری (علیهما السلام ) با کاهش ارتباط مستقیم خود با شیعیان و گسترش و تقویت نهاد وکالت، آمادگی لازم پذیرش این امر را بیش از پیش فراهم ساختند.
در این نوشتار به بررسی برخی از مباحث غیبت آن حضرت و علل آن پرداخته میشود.
آیا مسئله غیبت مختص به امام زمان(عج) است؟
اکبر اسد علیزاده
مسألهی غیبت مختص به امام عصر ـ ارواحنا فداه ـ نیست. طبق بیان قرآن کریم و روایات فراوان، تعدادی از پیامبران گذشته، از جمله: صالح، یونس، موسی، عیسی و خضر(علیهم السلام) نیز به عللی، همچون امتحان امت خود، غیبت اختیار کرده، از انظار مردم پنهان شدهاند!
ابوبصیر میگوید:
از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که میفرمود:[1] رسول خدا(صلی الله علیه وآله) میگوید: تمام غیبتهای پیامبران، در زندگی قائم ما اهلبیت نیز مو به مو جاری است. عرض کردم، آیا قائم شما از اهل بیت است؟ حضرت فرمود: ای ابوبصیر، او پنجمین فرزند پسر موسی کاظم(علیه السلام)و فرزند بانوی کنیزان عالم است. غیبتش چندان طولانی میگردد که اهل باطل دچار تردید میشوند; سپس خداوند او را ظاهر کرده، شرق و غرب جهان را به دست او میگشاید و عیسی بن مریم از آسمان فرود میآید و پشت سر او نماز میگزارد; زمین با نور خداوند منور میگردد و جایی در روی زمین باقی نمیماند که در آن غیر از خداوند ـ عزوجلّ ـ پرستش شود; همهی ادیان باطل از میان میروند و فقط دین خدا میماند، هر چند مشرکین نپسندند!
نمونهای از غیبتهای گذشته
1. غیبت حضرت خضر:
به تصریح قرآن کریم، حضرت موسی(علیه السلام) در دوران غیبت حضرت خضر(علیه السلام)از علم او بهرهمند میشد; او با این که از دیدگان پنهان بود، هرگز از حوادث و اوضاع زمان غفلت نداشت و توسط ولایت و اختیاراتی که خداوند به او داده بود، در اموال و نفوس تصرف و اوضاع را طبق مصالحی رهبری مینمود.
داستان وی با حضرت موسی(علیه السلام) در قرآن کریم[2] ذکر شده است.
2. غیبت حضرت موسی بن عمران(علیه السلام):
طبق تصریح قرآن کریم، حضرت موسی(علیه السلام)چهل روز تمام از بنی اسراییل دوری گزید[3] و بعد از سپری شدن این زمان، دوباره به سوی قومش بازگشت.
3. غیبت حضرت یونس(علیه السلام):
وقتی قوم حضرت یونس بر مخالفت خود افزودند واو را سرزنش کردند، آن حضرت از میان آنها بیرون رفت، به طوری که هیچ کس نمیدانست او کجاست!
طبق تصریح قرآن کریم، حضرت یونس مدتی در شکم ماهی محبوس و از دیدگان امت خود پنهان بود.[4] خداوند او را بنابر مصلحتی در شکم ماهی زنده نگهداشت، سپس او را بیرون آورد و سالم به سوی قومش بازگردانید!
4. داستان غیبت حضرت عیسی(علیه السلام):
یهود و نصاری برکشته شدن وی اتفاق دارند، امّا خداوند میفرماید:
(وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِیحَ عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَ إِنَّ الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِیهِ لَفِی شَکّ مِنْهُ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْم إِلاَّ اتِّباعَ الظَّنِّ وَ ما قَتَلُوهُ یَقِیناً بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَیْهِ وَ کانَ اللَّهُ عَزِیزاً حَکِیماً);[5] و گفتارشان که ما مسیح عیسی بن مریم، پیامبر خدا را کشتیم، در حالی که نه او را کشتند و نه به دار آویختند، لکن امر بر آنها مشتبه شد و کسانی که در مورد (قتل) او اختلاف کردند، از آن در شک هستند و به آن علم ندارند و تنها از گمان پیروی میکنند و قطعاً او را نکشتند.
عیسی بن مریم هم اکنون زنده وغایب است و طبق روایات، در زمان ظهور مهدی ـ روحی فداه ـ از آسمان به زمین فرود میآید; چنان که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فرمود:
یلتفتُ المهدیّ و قد نزلَ عیسی بنُ مریمَ کانما یقطُرُ من شعرهِ الماءُ فیقولُ المهدیُّ: تقدّم صلّ بالنّاس فیقُولُ عیسی: امّا اُقیمتِ الصّلوةُ لکَ، فیصلّی خلفَ رجل من وُلدی[6]; مهدی متوجه میشود که عیسی فرزند مریم از آسمان فرود آمده و گویی از موهای سر و صورتش آب میریزد، مهدی ـ روحی فداه ـ به او میگوید: جلو بایست و با مردم نماز بخوان; حضرت عیسی(علیه السلام)میگوید: نماز باید به وسیلهی شما اقامه شود; پس عیسی پشت سر مردی از فرزندان من میایستد و نماز میخواند.
5. داستان حضرت صالح(علیه السلام):
حضرت صالح از پیامبران عظیمالشأن است و نام مبارکش 9 بار در قرآن آمده و از حیث زمان بعد از نوح و قبل از ابراهیم(علیهم السلام) بوده است.
حضرت صالح(علیه السلام) بر قوم ثمود، که مردمی بتپرست بودند، مبعوث شد. ایشان مدتی از نظر قومش غایب شد، حضرت صالح در روز غیبت مردی کامل و دارای شکمی هموار، اندامی زیبا، و محاسنی انبوه، گونههای کمگوشت، میانه بالا و متوسط القامه بود، پس از غیبت و بازگشتن به سوی قوم خود، تغییر کرده بود، او را نشناختند و به سه دسته شدند:
1. دستهای منکر وی شدند;
2. دستهای مشکوک بودند;
3. دستهای نیز یقین داشتند که او صالح پیغمبر است.
صالح(علیه السلام) نخست به دستهای که دربارهی وی مشکوک بودند برخورد نمود و فرمود: من صالح هستم، ولی مردم او را تکذیب کردند، دشنامش دادند و آزارش رساندند و گفتند: ما از تو به خدا پناه میبریم، صالح پیغمبر شکل تو نبود.
سپس نزد منکرین آمد. آنها نیز سخن او را نپذیرفتند و سخت از وی دوری کردند!
آن گاه از کنار گروه سوّم که اهل یقین بودند گذشت و به آنها گفت: من صالح هستم. آنها گفتند: راست میگویی خبری به ما بده که بدان وسیله شک نکنیم! و بدانیم تو صالح هستی، چه ما تردید داریم که خالق متعال بتواند انسان را در هر صورتی که میخواهد، تغییر دهد!
صالح گفت: من همان صالح هستم که ناقه را برای شما آوردم. گفتند: درست میگویی، منظور ما نیز پرسش از همین مطلب بود، ولی بگو بدانیم ناقه چه علایمی داشت؟
صالح گفت: علامت ناقه این بود که یک روز برای خوردن آب به آبشخور میرفت و روز دیگر آن را برای شتران دیگر میگذاشت. گفتند: درست گفتی، ما به خدا و آنچه تو از نزد او آوردهای ایمان داریم...[7]
6. داستان غیبت ذو القرنین:
قرآن کریم در سورهی کهف، آیات 83 ـ 96 داستان مشروحی دربارهی ذوالقرنین دارد و صفات ممتازی را برای او برمیشمرد; امّا بیان نشده که ذوالقرنین کیست، و فقط در بسیاری از روایات اسلامی از پیامبر(صلی الله علیه وآله) و ائمه معصومین(علیهم السلام)نقل شده است که: او پیامبر نبود، بلکه بندهی صالحی بود.[8]
جابر بن عبدالله انصاری میگوید:[9]
از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) شنیدم که فرمود: همانا ذو القرنین بندهی صالح خدا بود و خداوند او را برای بندگانش حجت قرار داده بود، ذو القرنین مردم را به طرف خدا دعوت و آنها را به تقوا و پرهیزکاری امر میکرد; امّا مردم ضربتی به سمت راست سرش زدند و او مدتها از نظر مردم غایب شد! غیبتی آن چنان طولانی که گفتند: مرده، یا هلاک شده و معلوم نیست در کدام وادی سرگردان است! امّا ذوالقرنین، پس از غیبت طولانی، مجدداً به طرف قومش بازگشت. این بار نیز مورد حمله قرار گرفت و آنان دومین ضربه را به سمت چپ سرش زدند!
سپس حضرت فرمود:
آگاه باشید، که در میان شما کسی هست که همان روش و سنّت ذوالقرنین را دارد. خدای ـ عزّوجلّ ـ سبب و امکانات همه چیز را برای ذوالقرنین فراهم کرد و قدرتی در زمین به او داد که او شرق و غرب را در نوردید; امّا به زودی سنّت و روش ذو القرنین در قائم از اولاد من جاری خواهد شد و قائم، شرق و غرب عالم را زیر فرمان حکومت خود میآورد. در اطراف جهان کوه و دشت و بیابانی نیست که ذو القرنین در آن قدم نهاده باشد، مگر این که مهدی در آن قدم خواهد گذاشت، (و آن را زیر چتر حکومتش خواهد کشید) همهی گنجها و معادن زمین را خداوند برای قائم ظاهر میکند و او را به وسیلهی ترسی (که در دل دشمنان میافکند) یاری خواهد کرد. قائم، جهان را پر از عدل و داد میکند، همان طوری که از ظلم و جور پر شده است.
به نمونههای دیگری از غیبت نیز میتوان اشاره کرد از جمله:
7. غیبت ادریس(علیه السلام)
که سرآغاز همهی غیبتها بود و ظهور او بعد از دشواریهای زیاد شیعیانش و مژده دادن فرج و قیام قائمی از فرزندانش که نوح بود.[10]
8. غیبت ابراهیم(علیه السلام)
که همانند غیبت قائم ما ـ صلوات الله علیه ـ است و بلکه از آن عجیبتر; زیرا خدای تعالی نشانهی ابراهیم را از همان هنگام که در رحم مادرش بود نهان ساخت، تا آن که موقع ولادتش شد.[11]
9. غیبت یوسف(علیه السلام)
که بیست سال به طول انجامید که سه روز آن را در چاه و چند سال آن را در زندان و باقی آن را در امارت گذراند.[12]
چرا حضرت مهدی (عج) از دوستان هم غایب هستند؟
بهروز محمدی منفرد
اخبار معصومین حکمتهای گوناگونی، از جمله ترس از جان، نبودن بیعت کسی بر گردن حضرت، ستمپیشگی مردمان و... برای غیبت برشمردهاند، ولی به نظر میرسد این حکمتها جز برخی، بیانگر علت غیبت حضرت از عموم مردم باشند; امّا در فلسفهی پنهان بودن حضرت از دوستان، پاسخهای رهگشایی به نظر میرسد:
1. نمیتوان گفت همواره رخسار حضرت برای دوستان ایشان هم پشت نقاب غیبت است; زیرا:
الف) در کتابهای معتبر، موارد متعددی از تشرّفات دوستان به محضر حضرت ذکر شده است.[13]
ب) چه بسا اولیا و دوستان حضرت، محضر آن امام همام را درک کرده، ولی خبر آن را پنهان کردهاند.
آری اولیای الهی و دوستان آن حضرت، همواره توفیقات و درجات خود را پنهان کرده، و مجاز به آشکار نمودن آنها نیستند.
• هر که را اسرار حق آموختند مهر کردند و دهانش دوختند
• مهر کردند و دهانش دوختند مهر کردند و دهانش دوختند
ج) شاید اولیا حضرت را زیارت نمایند ولی آن بزرگوار را نشناسند.
د) اولیا و خاصان معصوم نیستند; از این رو، شاید قصور و کوتاهیهایی از آنان سرزده و موجب شده است که حضرت، خود را از آنان مخفی نماید.
2. یکی از حکمتهای آفرینش انسان، آزمودن[14] اوست و خداوند این سنّت را بر اولیا و خاصان درگاهش، همانند ابراهیم، ایوب، یعقوب، یونس و.... نیز مقدر فرمود، تا پرورش یابند و استعدادهای نهفتهی ایشان به فعلیت برسد و به عالیترین درجات و مقامات معنوی و معرفتی نایل آیند.
آیا مردم گمان میکنند اگر گفتند ایمان آوردیم رها شده، آزمایش نمیشوند؟[15]
صبر و تحمل مشقات غیبت و تردید نداشتن در آن، از آزمایشهای سخت است. چنانکه شیخ طوسی میفرماید:
بنا به فرمودهی پیشوایان اسلام، آزمایش به وسیلهی غیبت حضرت مهدی، از سختترین آزمایشهای الهی است.[16]
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
جز این که خداوند دوست دارد تا شیعه را بیازماید.[17]
هیهات، هیهات، لا یکون فرجنا حتی تغربلوا، ثم تغربلوا ثم تغربلوا; هیهات، هیهات، فرج نخواهد رسید تا شما غربال شوید. [18]
امّا رهآورد پنهان بودن حضرت از دوستانی که از آلودگیها و پلیدیها پاک هستند، دل باختن دوستان به آن حضرت، تعمیق پیوند عاطفی با ایشان و، در نتیجه، نزدیکتر شدن به حضرت حق و درک کمالات روحی است.
اولیای الهی با تحمل درد فراغ حضرت، مشکلات غیبت، و انتظار دیدار ایشان، قدر و منزلت حضرت را شناخته و مرغ دلشان در آسمان لاهوتی به پرواز درمیآید و برای نزدیک شدن به خداوند از فرشتگان پیشی میگیرند.
امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
نزدیکترین حالت بندگان به خداوند، زمانی است که حجت خدا را از دست داده باشند و او برای آنان ظاهر نباشد; آنان از او محروم باشند، در حالی که میدانند او وجود دارد و حجت خدا بر آنان تمام باشد; در چنین زمانی، باید منتظر فرج و گشایش در هر صبح و شام باشند.[19]
3. خداوند تبارک و تعالی افعالش حکیمانه بوده، از بیهوده کاری برحذر است; امّا گاه فلسفهی آفریدهها و اوامر او بر همگان آشکار میگردد و گاه، فلسفهی افعال و دستورهای حضرتش، همانند علت بسیاری از فروعات، بر انسانها پنهان میماند; زیرا چه بسا مصلحت در آشکار نشدن علت بوده و یا اینکه بشر، شرایط و استعداد پذیرش این فلسفهها را نداشته باشد و یا دانستن آنان آثار منفی به بار آورد.
(یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْیاءَ إِنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ);[20] ای کسانی که ایمان آوردهاید، ازچیزهایی سؤال نکنید که اگر برای شما روشن گردد شما را ناراحت میکند.
از این رو خداوند که خیر حکیم علی الاطلاق است، گاه مصلحت را در آشکار نشدن علت بسیاری از افعال و دستورهای خود میداند; دراین صورت پرسیدن از این علتها نه تنها مصلحت ندارد، بلکه مذموم است و باید امر آن را به خدا واگذار کرد.
(وَ رَبُّکَ یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ یَخْتارُ ما کانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ);[21] پروردگار تو هر چه را بخواهد میآفریند و هر چه را بخواهد برمیگزیند.
گفتنی است ندانستن فلسفهی چنین ایدهها و افعالی نباید خدشهای بر باورداشت آنها وارد آورد.
از سوی دیگر شیعه بر این باور است که یکایک امامانش، معصوم و مصون از گناه و اشتباه هستند و تمام رفتار و کردارشان، اطاعت از دستورهای حکیمانهی الهی است.
میتوان گفت شاید خداوند مصلحت را در آن دیده است که فلسفهی استتار حضرت از اولیا، به صورت رازی در نزد حضرت حق ـ جل جلاله ـ و آن امام همام بماند و هنگام بیرون آمدن حضرت از پشت ابر غیبت بر ما آشکار گردد.
امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
به درستی که وجه حکمت در این باره روشن نمیگردد، مگر پس از ظهور حضرتش; چنان که وجه حکمت کارهای خضر از سوراخ کردن کشتی، کشتن نوجوان تا برپا داشتن دیوار شکسته، برای موسی(علیه السلام) روشن نشد، مگر پس از آن که از هم جدا گشتند; و چون خدای تبارک و تعالی حکیم است، تصدیق میکنیم که کارهای او حکیمانه است، هر چند وجه آن برای ما روشن نگردد. ای پسر فضل، این امری از امور خدای تعالی و سرّی از اسرار الهی و غیبی از غیوب است.[22]
آری مسألهی غیبت حضرت از اولیا امری حکیمانه از جانب خدای تعالی است و پنهان ماندن فلسفهی آن، امر حکیمانهی دیگری است و سزاوار است آن را به خداوند تبارک و تعالی واگذار نماییم و منتظر بمانیم تا با ظهور حضرت، علت آن بر همگان روشن شود.
4. ظهور حضرت برای اولیا زمانی لازم است که در غیبت از او بهرهای نبرند; امّا دوستان حضرت در دوران غیبت هم از وجود با برکت آن امام بیبهره نیستند و همواره با توسلات، ارتباطات معنوی خود را با حضرت حفظ نموده، از او بهرهمند میشوند.
5. افزون بر آن، شناخت و ارتباط معنوی و عاطفی دوستان نسبت به حضرت به گونهای است که همواره خود را پیش روی آن امام(علیه السلام)میبینند و گویا وجود مبارک آن حضرت را درک میکنند و با ندیدن ایشان هیچ گونه شک و تردیدی برای آنان حاصل نمیشود و از معرفتشان نسبت به حضرت حجت(علیه السلام) کاسته نمیگردد.
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
و البته خداوند میدانست که اولیایش به تردید نمیافتند و اگر میدانست که آنها به تردید میافتند، حجت خود را چشم بر هم زدنی از آنان مخفی نمیداشت.[23]
پاسخهای دیگری نیز به این پرسش داده شده است که در این نوشتار مجال پرداختن به آنها نیست.[24]
________________________________________
[1]. محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، (تهران: مکتبة الاسلامیة)، ج 51، ص 146، ب 6، ح 14.
[2]. ر.ک: کهف: 59 ـ 82.
[3]. بقره: 51; اعراف: 142.
[4]. داستان حضرت یونس، در سورهی انبیا، آیهی 87 و صافات، آیهی 140 به بعد آمده است.
[5]. نسا: 156.
[6]. یوسف بن عبدالعزیز الشافعی، عقد الدرّر فی أخبار المنظر، تحقیق عبدالفتاح، تعلیق علی نظری منفرد، (قم: انتشارات نصایح، المطبعة اسوه، ط. الاولی، 1416 ه .ق)، ص 38.
[7]. محمد باقر مجلسی، همان، ج 51، ص 215، باب 13، ح1.
[8]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، (تهران: دارالکتب اسلامی، 1371)، ج 12، ص 542 ـ 545، با تلخیص.
[9]. بحار الانوار، ج 2، ص 322، باب 27، ح 31; کمال الدین و تمام النعمة، ج 2، ص 394، باب 37، ح 4:ا
ئسمعتُ رسول الله(صلی الله علیه وآله) یقول:
انّ ذا القرنین کان عبداً صالحاً جعلهُ الله حجّةً علی عبادهِ فدعا قومهُ الی الله ـ عزّ و جلّ ـ و امرهم بتقواهُ فضربوهُ علی قرنهِ فغاب عنهم زماناً حتّی قیل مات او هلک بایّ واد سلک، ثمّ ظهر و رجع الی قومه فضربوه علی قرنه الآخر، ألا و فیکم من هو علی سنّته و انّ الله عزّ و جلّ مکّن له فی الارض و اتاه من کلّ شیء سبباً و بلغ المشرق و المغرب و انّ الله تبارک و تعالی سیجری سنّتهُ فی القائم من ولدی و یبلّغهُ شرق الارض و غربها حتّی لا یبقی سهلٌ ولا موضعُ من سهل و لا جبل و طئهُ ذوالقرنینِ الّا وطئه و یظهرُ الله له کنُوز الارضِ و معادنها و ینصرهُ بالرّعبِ ، یملأ الارض قسطاً و عدلا کما ملئت جوراً و ظلماً. (ترجمهی احادیث با استفاده از کتاب مهدی(علیه السلام)آخرین سفیر، نوشتهی ذبیح الله محسنی کبیر انجام شده است).
[10]. شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ترجمهی منصور پهلوان، (دار الکتب الاسلامیه، 1365)، ج 1، ص 254.
[11]. همان، ص 273.
[12]. همان، ص 280.
[13]. ر.ک: محمد باقرمجلسی، بحار الانوار، (جنةالمأوی)، ج 53، (بیروت: مؤسسة الوفاء، 1403)، ص 200 به بعد، حاج میرزا حسین نوری، النجم الثاقب; سید هاشم بحرانی، تبصرة الولی فی من رأی القائم المهدی; و علی النیلی النجفی، الانوار المضیئه.
[14]. (هو الذی خلق الموت و الحیاة لیبلوکم ایکم أحسن عملا); ملک، 2.
[15]. عنکبوت، 2.
[16]. طوسی، الغیبة، ص 3.
[17]. الکلینی، الکافی، (بیروت: دار الاضواء)، ج 1، ص 337.
[18]. مجلسی، بحارالانوار، ج 51، ص 113.
[19]. مجلسی، همان، ج 52، ص 95; صدوق، کمال الدین، ترجمهی کمرهای، (تهران: اسلامیه، 1377)، ج 2، ص9.
[20]. مائده: 101.
[21]. قصص: 68.
[22]. شیخ صدوق، همان، ج 2، ص 158، ب 49، ح 11.
[23]. همان، ص 7، ح 10.
[24]. ر.ک: طوسی، همان; و ر.ک: علی النیلی النجفی، الانوار المضیئة.
منبع: تبیان